در همین بخش
|
کافه مونث.... | ||||||||||||||||||||||
شكار رنگين كمان:تقديم به ندا آقا سلطان و جان باختگان ديگر سعيد سلطاني طارمي-30 مرداد 1388![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمينيستي: ديوارهايي كه سال هاي سال محل نصب نقويم هاي ديواري بود ه اند ، خوب به ياد مي آورند چهره هايي را كه بعضي از روزها در مقابل اوراق ماه- نشان تقويم خيره ايستاده اند به اعدادي خاص نگريسته اند و گاه با دايره اي گاه به ضربد ر و يا بعلاوه ... محزون و يا شادمان آن را نشان كرده اند . خوب و بد خاطره ها را ديوارها به ياد دارند كه مانده اند و هرسال در انتظار و اميد روزگاري نو، قاب تقويمي ديگر از تاريخ شده اند. دراين روزهاي تابستاني نيز ، رزوهاي بسياري نقش بند تقويم تاريخ شدند. مثلا سي ام هرماه كه خاطره جاودان "ندا آقا سلطان" و ديگر جان باختگان و به بند كشيده شدگان جنبش مردمي و بومي اين سرزمين را به اموا ج آرام و مداوم مدنيت و آزاديخواهي پيوند مي زند. سي ام مرداد خاطره جاودان آنان كه به سادگي به خيابان آمدند و به سختي كشته شدند را با شعري از سعيد سلطاني طارمي گرامي مي داريم..... 1 اوگناهان بزرگي داشت كه نمي شد بخشود: سخت زيبا بود و به آزادي عشق مي ورزيد. 2 آه ، دنيا چگونه تاب مي آرد كه تا هميشه بسته و خامش باشد آن چشم هاي ساده ي زيبا! 3 زلف هايش را هوس باد وباران بود روي يك ساحل آرام پر از آبي. درخيابان پرازتوفان غرق خونش كردند 4 زيبابود با آن دل هميشه شكوفا در بند آن نبود كه غم هم هست اورانخواستند ببينند ملعون ها 5 آه ، وجدان پير شهر چگونه طاقت مي آورد خون جوان قلب تورا روي اسفالت اي جان جان جان حماسه ! 6 ارزوهايش توي مشتش بود و به آرامي نازي كه نسيم توي موهايش مي پيچيد درخيابان جاري بود ازسكوتي كه پرازفرياد ودهاني كه پرازخنديدن بود سخت ترسيدند 7 مي گريزد ميدان مي گريزند خيابان ، انسان مي گريزد شهر كوچه ها اما اما كوچه ها بن بست اند. راه ها بسته است وبراي شهر جان پناهي نيست 8 الله اكبر ما ندا داديم شب و تاريكي بود گوش آنان نشنيد الله اكبر ما ندا داديم روزشفاف پر از خورشيدي بود چشم آنان نديد الله اكبر ما ندا داديم و نداي ما غرق در خون شد ما ندا داديم خون جوشان خيابان مي داند كه شما را ما آورديم كه شما را ما..... |
|||||||||||||||||||||||