صفحه اصلی   

        کلوپ نسوان   

        کافه مونث   

        مشق هفته   

        روزنامه دیواری   

        کتابهای اینترنتی مدرسه    

        صفحه فیس بوک مدرسه   

        کانال یوتیوپ مدرسه   

        همگرایی جنبش زنان در انتخابات   

        لایحه ضد خانواده   

        کمپین یک میلیون امضا   

        8 مارس    

        22 خرداد    

        مبصر کلاس   

        دردسر جنسیت   

        چالش ماه   

        اخبار   

        English    

  اینترنت مدرسه فمینیستی

 

      کافه مونث....  
 

جشن تولد

نویسنده: کَترین براش / برگردان: روح انگیز پورناصح-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: کترین براش، یکی از داستان نویسان مشهور آمریکایی است که در سال 1903 متولد شد و در سال 1952 از دنیا رفت. داستان زیر با نام «جشن تولد» برای اولین بار در سال 1946 در مجله نیویورکر منتشر شد:

جشن تولد

در رستورانی کوچک و باریک روبروی ما زن و مردی تقریبا سی ساله که بدون تردید زن و شوهر بودند، پشت میزی نشسته، شام می خوردند. مرد، عینکی بود با صورتی گرد و از خود راضی و زن با کلاهی بزرگ و ته مانده ی زیبایی اش. تا اتمام غذا چیزی جلب توجه نمی کرد. هیچ چیزی. بعد از شام معلوم شد روز بخصوصی برای آن هاست. در واقع تولد مرد بود و زنش بدون اطلاع او مراسم کوچکی برایش ترتیب داده بود.

مراسم با کیک تولد کوچک و براقی که یک شمع صورتی در وسطش روشن بود، شروع شد. سرگارسن آن را داخل آورد و روی میز، مقابل مرد گذاشت. هم زمان ارکستر با ویولن و پیانو آهنگ تولدت مبارک را نواخت. زن با احساس غرور و خجول از سورپریز کوچک خود با خوشحالی لبخند زد. افراد کمی که در رستوران بودند، با کف زدن و هلهله در شادی آن ها شریک شدند. بلافاصله متوجه ناراحتی مرد شدیم و این که باید به دادشان رسید. شوهر به شدت برآشفته و از دست همسرش که او را معذب کرده، عصبانی بود.

با نگاه به مرد و دیدن حالتش پیش خود فکر می کردی که قاعدتا نباید این چنین می شد، اما او این گونه بود. به محض این که کیک را روی میز گذاشتند و ارکستر تولدت مبارک را تمام کرد و وقتی توجه ها از مرد و زن دور شد، متوجه شدم مرد زیر لبش چیزی به زن می گوید – چیزی خشن، سریع، کوتاه و نامهربان. نتوانستم به زن نگاه کنم. مدت طولانی به بشقابم خیره ماندم. البته نه آن قدر طولانی. وقتی بالاخره دوباره به آن طرف نگاهی انداختم زن هنوز گریه می کرد. زیر لبه ی پهن و جذاب بهترین کلاهش، آرام با قلبی شکسته و بی پناه، فقط برای خودش، گریه می کرد.




    English    فیس بوک     تماس با ما    درباره ما    اخبار    بخش های پیشین سایت    روزنامه دیواری    مبصر کلاس    مشق هفته    ویدئو - گزارش ها    کافه مونث    کتاب های اینترنتی مدرسه    کلوپ نسوان