در همین بخش
|
کافه مونث.... | ||||||||||||||||||||||
شیوهنامهای برای سفسطه باوند بهپور-14 دی 1391![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی: انتشار مقالۀ «جنبش های اجتماعی، مداخله نظامی و گفتمان امپریالیسم» به قلم نوشین احمدی خراسانی (در مورد خطر مداخله نظامی خارجی در ایران که نویسنده تلاش کرده تا گزینه های ممکن در مواجهه با این خطر ویرانگر و پرهزینه را به بحث و داوری بگذارد) نقدها و واکنش های بسیار متضادی از هر دو سر طیف موافقان و مخالفان را برانگیخت. مقاله ای که در ادامه می خوانید به قلم آقای «باوند بهپور» پژوهشگر، مدرّس و منتقد حوزه هنر معاصر است در «واکاوی ساختار متنِ» یکی از این نقدها: شیوهنامهای برای سفسطه صفر. در بند صفر، شیوه ی خواندن این متن نسبتاً بلند را توضیح می دهم. شماره اش به همین خاطر صفر است. به سه صورت می توان این متن را خواند: کل اش را از اول به آخر، بخش اول را، از بند یکم تا چهارم، یا بخش آخر را از بند پنجم تا انتها. در بندهای یکم تا چهارم توضیح داده ام که چرا متنی به این بلندی در نقد متنی کم ارزش نوشته ام. از بند پنجم به بعد خودِ متن را بررسی می کنم که خانم ناهید خیرابی در پاسخ به مقاله ای از نوشین احمدی خراسانی نوشته اند. متن نوشین احمدی خراسانی را می توانید در این آدرس بیابید ۱. به واسطه ی تربیت خانوادگی، سال ها می پنداشتم آدم مؤدب و نجیب کسی است که نه ناسزا می گوید و نه ناسزا می شنود. گمان می کردم ناسزا شنیدن یا نتیجه ی گفتار شخص است یا کردار او: یا نتیجه ی ناسزایی است که گفته است یا کار ناسزایی که کرده. تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها: همان منطقی که مجازات سیاسیون به واسطه ی آن توجیه می شود. (همیشه کسی زندان می رود که کله اش بوی قرمه سبزی می دهد. خود بوی قرمه سبزی برای زندان رفتن کافی است.) همان منطقی که به واسطه ی آن تجاوز و خشونت علیه زنان توجیه می شود: حتماً خودش مشکل داشته. همان منطقی که هر خشونتی با آن توجیه می شود: «خودش شروع کرد. در میانه ی دعوا که حلوا پخش نمی کنند.» اما گاهی برای شروع کردن کافی است وجود داشته باشید و دیده شوید. طبق همین منطق، تا مدت ها گمان می کردم امکان ناسزا شنیدن شهروند خوب منتفی است. برای کسی که نیت اش خیر است اتفاق نمی افتد. مال دیگران است. اما جامعه ی مؤدب و نجیب ما شگفتی آفرین است: کافی است فرد موجد کوچکترین تأثیر باشد، کافی است صدایش شنیده شود یا امکان داشته باشد که شنیده شود، کافی است تعداد کسانی که او را می شناسند از صد تجاوز کند، کافی است سعی کند علاوه بر آسه آمدن و رفتن، بخواهد نیت خیرش را به مرحله ی عمل درآورد تا به ناگاه دریابد که ناسزا از زمین می جوشد. و نه تنها ناسزا، که موجی از جنون: انواع واکنش های عجیب و غریبی که فرد عاقل را از جمع می ترساند. مرا به یاد مادر دکتر مصدق می اندازد که گفته بود: «اى کاش به جاى حقوق در اروپا طب تحصیل کرده بودى، مگر تو نمی دانى که هر کس در سیاست وارد شد باید خود را براى هرگونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگوارى که پیش آید تحمل نماید. چون می دانم که تو غیر از خیر مردم نظرى ندارى باید بدانى که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدى است که در راه مردم تحمل می کنند.»(۱) خود دکتر مصدق ادامه می دهد: «این بیانات آن هم از زبان مادر |
|||||||||||||||||||||||