در همین بخش
|
کافه مونث.... | ||||||||||||||||||||||
مادرم مال هیچ کس نبود: روایتی به مناسبت انتشار کتاب پرستو فروهر منصوره شجاعی-14 دی 1391![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی: به مناسبت انتشار کتاب پرستو فروهر به نام «نامه عاشقانه به ایران...» مراسمی در شهر نورنبرگ برگزار شد. این مراسم با همکاری دو انجمن «زنان زونتا» و «موزه زنان» در دو شب متوالی در کافه کتابخانه شهر و در سالن موزه زنان برگزار شد. کتاب که توسط انتشارات «هاردا» HERDERمنتشر شده است، به زبان آلمانی نوشته شده و مجموعه خاطرات پرستو از سفرهایی است که طی ده سال به ایران داشته است . آغاز کتاب سال 1377 و لحظه دریافت خبر قتل از طریق تماس تلفنی یک خبرنگار است و تا مراسم سالگرد پدر و مادرش در آذر ماه 1388 و اتفاقات آن دوران ادامه یافته است. زمانبندی و برنامه های این مراسم، چهار بخش را شامل می شد: در بخش اول، فیلم «با تبعید شدگان در وطن» ساخته «نوشین احمدی خراسانی» نمایش داده شد. پس از نمایش فیلم از «نسرین ستوده» که حضور حمایت گرش در این فیلم، نمادی از تعهد همیشگی او نسبت به موکلان اش بود، یاد شد. در بخش دوم، منصوره شجاعی با معرفی بخش هایی از کتاب، نکاتی در مورد تلاش و پایداری پرستو فروهر و پیوند عاطفی مردم با او بیان کرد. بخش سوم، کتابخوانی توسط نویسنده بود و بالاخره بخش پایانی به پرسش و پاسخ اختصاص داشت. در زیر، بخش هایی از متن گفتاری که در بخش دوم مراسم توسط منصوره شجاعی بیان شد در اختیار خوانندگان قرار می گیرد: "مادرم مال هیچکس نبود، او مال رؤیاها و آرزوهایش بود، مال قول و قراری که روزگاری با زندگی اش گذاشته بود...." و هم بدین نقل از پرستو فروهر ، مادرش پروانه، زن مبارز ملی گرای ایرانی ، طبق قول و قراری که با زندگی اش گذاشته بود در تاریخ اول آذرماه 1377، در جدالی نابرابر، با جوهرخون خویش حکایتی دیگر برصفحه تاریخ مبارزات ایران نوشت و پا به پای همسر و همرزمش داریوش فروهر به سوی قول و قراری دیگر شتافت. "مادرم نبود"...پرستو می نویسد. از خانه ای که نشانی از مادرش در آن یافت نمی شود مگر حضور مادربزرگ و خاله ها..! شمع هست، حلوا هست بوی هِل و زعفران و ردیف تا ردیف استکان و نعلبکی...! چه ابزار بی فایده ای بودند اینها برای مادرش، اگر بود و در مراسم عزای خود نیز نقش داشت . پس چه بود ابزار عزای او ...؟ پرستو می نویسد ...ابزار او درهر فضا وحالی، زبان معترض، قلم بی پروا و کاغذ بی غش ذهن اش بود ... مادرش اگر بود ، بی تردید عزاداری نمی کرد اعتراض می کرد... و او دختر اعتراض های محقانه و بی پروای این مادر بود...دخترِ مادرِ اعتراض... پس عزاداری نکرد و شیون عزای پدر ومادر را به فریاد اعتراض و دادخواهی بدل کرد. فریادی که ایران را پُرکرده بود، فریادی که میرفت تا گوش جهان نیز پُر کند... این فریاد به گوش من هم رسید ... غمگین و خشمگین می شنیدم و نگاه اش می کردم حضور پُرصلابت اش بر شهر سایه افکنده بود...چقدر شبیه مادرش بود آخرین بار که با آن کت و دامن زیبا در خانه دوستی دیده بودم اش... پرستو که بود ؟ این پرنده مهاجر از کدام سرزمین به ایران آمده بود ؟ از سرمای کدام قاره به شوق آغوش گرم پدر و مادر باز می گشت و حالیا آن آغوش را از خاک سرد پُر کرده بودند. پرستو چرا حالا کوچ کرده بود ؟ فصل کوچ پرستوها دیری گذشته بود... چرایی پرواز بی هنگام این پرنده مهاجر به سرعت پاسخ خود را یافت... قتل های زنجیره ای یکی پس از دیگری برملا می شد و او همچون سکاندار این کشتی دادخواهی پیش میراند ... |
|||||||||||||||||||||||