در همین بخش
|
مشق هفته.... | ||||||||||||||||||||||
تجربه های خشونت (2): کنترل، اولین نشانه خشونت / آهو شکرایی 9 اسفند 1391![]() |
![]() |
||||||||||||||||||||||
مدرسه فمینیستی: مطلب زیر، دومین متن از مجموعه «تجربه های خشونت» است که توسط آهو شکرایی به نگارش درآمده و به تدریج آن را در مدرسه فمینیستی منتشر خواهیم کرد. مجموعه «تجربه های خشونت»، حاصل گفتگوهای طولانی آهو شکرایی با برخی از زنانی است که به علت خشونت خانگی درخواست طلاق کرده بودند. اولین متن این مجموعه را تحت عنوان «زنان کتک خورده را تحقیر نکنید»[1] پیشتر منتشر شده و دومین متن با نام «کنترل، اولین نشانه خشونت» را در زیر می خوانید: کدام زنی است که از مرد زن ذلیل، ماست، شل و ول، بی غیرت، بی تفاوت ... خوشش بیاید؟ پیشتر، قبل از آن ازدواج عاشقانه، به تناسب دانشگاه و رشته ای که انتخاب کرده بودم و همچنین فعالیتهای فرهنگی مردهای زیادی اطرافم بودند. مرد برای من نه موجودی عجیب بود و نه دست نیافتنی. اما انتخاب میان آنها کار سادهای نبود. پیدا کردن یک مرد واقعی با معیارهای من مشکل شده بود، معیارهایی که بیشتر از قیصر الگو میگرفت تا واقعیت. با وجود اینکه ر خانه مان مادرم حقوقی برابر داشت و پدر بی مشورت مادر و مادر بی مشورت پدر تصمیمی نمی گرفت، باز فکر می کردم مرد باید کمی غیرتی باشد، مرد باید محکم باشد. مرد باید تکیه گاه باشد. اگر در اوائل رابطه مردی از من نمی پرسید کجا بودی، کجا می روی، فلانی کیست، این لباس را نپوش... آن مرد را بی تفاوت می پنداشتم و فکر می کردم احساسی به من ندارد. برعکس اگر کسی این نشانه ها را بروز می داد آن را نشانه احساس و عشق تعبیر می کردم و فکر می کردم که "طرف" دارد به این رابطه، جدی فکر می کند. این طرز فکر تا جایی پیش می رفت که خودم طرف مقابل را تشویق به غیرتی بودن و اعمال کنترل می کردم. مثلا می گفتم تو اگر برایت مهم بود دیروز می پرسیدی من کجا بودم!!! و بدین ترتیب خودم این روش غلط را برای ابراز عشق آموزش می دادم. البته هنوز هم که به گذشته برمی گردم می بینم که فکر من چندان بیراه نبود. بودند مردانی که ابتدا خود را به این مسائل بی علاقه نشان می دادند و حتا این بی خیالی را نشانه روشن فکری خود می دانستند. اما به محض اینکه رابطه پیش می رفت و علاقه بوجود می آمد رفتارشان عوض می شد. به خودم حق می دهم که این نشانه ها را علامت عشق، احساس و تعلق خاطر به حساب بیاورم. اما هیچ وقت فکر نمی کردم همین نشانه های عشق و غیرت در زندگی چقدر می تواند آزار دهنده باشند. چقدر می توانند تحقیر کننده باشند. من خودم اعتقاد داشتم که هر فردی بعد از پیمان زناشویی موظف به قبول بعضی تعهدهاست و این تعهدها شاید محدودیت هایی ایجاد کند مثلا در نوع ارتباطات با جنس مخالف، که هر دو طرف بعد ازانتخاب زندگی زناشویی آگاهانه به آن تن می دهند. ارتباطات من با اطرافیانم هم شکل تازه ای به خود گرفت، اما محدودیت هایی که بر خودم اعمال می کردم از این فراتر رفت. شاید به نظر بعضی ها بیاید که پذیرش این محدودیت ها پذیرش کنترل است، محدودیتهایی که مرد هرگز خود را ملزم به رعایت آنها نمی کند. اما انگار ناخودآگاه من، می خواست با شناختی که از این مرد غیر ماست و غیر ببو دارد جلوی هر احتمالی برای دلخوری و اعتراض را بگیرد تا آغاز زندگی مشترک بی دردسرتر باشد و این آغاز خوب انجام خوبی را رقم بزند. من از درک این نکته غافل بودم که این محدودیت ها هیچ انتهایی ندارند و تا زمانی که من عقب نش |
|||||||||||||||||||||||