مدرسه فمینیستی: سکسوالیته اسلامی، «زمینی» [1] است: مکانیزمهای کنترلکنندهی آن در اصل شامل تقسیم مشخص و سختگیرانهی فضا به دو بخش برای هر جنس و نیز مقررات و مکانیزم ویژهای برای حل تضادها و درگیریهای ناشی از تلاقی ناگزیر این دو فضای تفکیک شده بین زنان با مردان است.
بهغیر از ورود غیرمجاز زنان به فضای عمومی (که بنا به تعریف، فضای مردانه تلقی میشود)، هیچ تعریف و الگوی پذیرفته شدهی دیگری برای برقراری رابطه بین زن و مردی که با یکدیگر غریبه و غیرخویشاوند [نامحرم] هستند وجود ندارد. زیرا ارتباط آزاد زن و مرد، مقررات فضایی و مکانی را که ستونهای نظم جنسی اسلامی را تشکیل میدهد به مخاطره میافکند. در واقع ارتباط میان زن و مرد تنها در مواردی که مشروع قلمداد شده، ضابطه و مقررات برای آن وضع شده است. بنابراین از آنجایی که رابطهی زنان و مردان نامحرم در جامعهی اسلامی نامشروع قلمداد میشود، هیچ قانون و ضابطهی تعریف شدهای برای آن وجود ندارد. از اینرو زنان و مردان نامحرم که بنابه هر دلیل، رابطه و تعامل با یکدیگر را تجربه میکنند به واسطهی عدم وجود ضابطه و نبود تعریفی روشن، بهناگزیر نوعی فیالبداهگی بر روابطشان تحمیل میشود. و از آنجایی که مشاهده و تقلید کردن از رفتارهای دیگران امکانپذیر است، بنابراین ایجاد ضوابط معقول، بسیار دشوار می شود و در نتیجه استقرار چنین روابطی، کمتر امکان مییابد.
تفکیک فضا و مرزهای موجود [خط قرمزها] بدون هدف ایجاد نشدهاند یعنی جامعهی اسلامی این تفکیکها و تنظیمات را به این شکل مشخص و سختگیرانه برقرار نساخته تا مثلا افراد از شکستن این مرزها لذت ببرند. بلکه این خط قرمزها و مرزهای نهادینه شده که بخشهای جامعه را از یکدیگر تفکیک میسازند در واقع وسیلهای هستند برای توزیع قدرت! یعنی از طریق آنها فرادستی یک بخش از جامعه به ازای فرودستی بخش دیگر مشروعیت یافته و بر آن تاکید میشود. [2] هر گونه تخطی از این مرزها برای سامان موجود اجتماعی، خطرناک است زیرا هجمهای به ساختار تعبیه شده از سوی قدرت، تلقی میشود. در جامعهی اسلامی رشته پیوند بین این مرزهای نهادینه شده با ساختار قدرت، منطقهی ویژه و مهمی در الگوهای جنسی جامعه است.
الگوهای جنسی که نامشروع و خطرآفرین قلمداد میشوند در واقع بیانگر حضور نگرش و نظم سلسله مراتبی است. از اینرو بعید است که بتوان با تفسیر این الگوهای رسمی، روابط واقعی بین دو جنس را که زیر پوست شهر اتفاق میافتد نشان داد. بهنظرم دیدگاههایی که این الگوها را در رابطه با خطرات رابطهی دو جنس نه بهعنوان رابطهی واقعی بین آن ها بلکه در گستره ای وسیع تر و بهعنوان نمادهایی برای ترسیم رابطه گروههای مختلف جامعه یا بازتابی از سلسله مراتب موجود در نظم اجتماعی بزرگتر در نظر میگیرند، میتوانند تفسیرهای واقعیتری ارائه دهند. [3]
نمادسازی از الگوهای جنسی بازتابی از نظام نمادین سلسله مراتبی موجود در کل جامعه و توزیع قدرت در نظم اسلامی است. مرزهای مشخص و شفاف فضایی، جامعهی اسلامی را به دو زیرجهان تقسیم میکند: جهان مردان (یا امت، یعنی جهان مذهب و قدرت) و جهان زنان (جهان خانگی، یعنی سکسوالیته و خانواده). تقسیم فضایی بر اساس جنسیت، در واقع تفکیک میان افرادی است که حاکمیت و قدرت دارند با کسانی که فاقد آن هستند، میان آنهایی که همهی قدرت معنوی و روحانی را در اختیار گرفتهاند و آنها که فاقد هرگونه قدرتی هستند. [4]
این تقسیم براساس جدایی فیزیکی فضای عمومی ( امت) از جهان خانگی است. اما روابط اجتماعی در این دو جهان [5] با مفاهیم متناقضی از روابط انسانی تعریف و سامان یافته است یعنی در یکی [فضای عمومی ـ امت] روابط افراد براساس اشتراک و وحدت، ولی در دیگری [فضای خانگی] بر مبنای تبعیض و تعارض تنظیم شده است.
عضویت در دو جهان
◀️ و جواهراتشان، عقرب و گژدم [32]
نظم اسلامی با دو تهدید روبهروست: کافران در بیرون و زن در درون!
طنز قضیه اینجاست که نظریهی اروپاییان و مسلمانان در این زمینه به نتیجهای واحد میرسد: زنان برای نظم اجتماعی ویرانگر هستند: از نظر امام محمد غزالی به این دلیل که زنان فعالاند، و به نظر زیگموند فروید به این خاطر که آنها فعال نیستند.
در واقع نظمهای مختلف اجتماعی، تعارض بین مذهب و سکسوالیته را به روشهای مختلفی ادغام و تعریف میکنند. در تجربهی مسیحیت غربی، خود سکسوالیته مورد حمله بود. عالمان مسیحی سکسوالیته را عمدتا به سطح حیوانی فروکاسته بودند و بهعنوان رفتاری ضدتمدن مورد سرزنش و نکوهش قرار میدادند. فرد به دو ”خود“ متضاد تقسیم شده بود: روح و جسم، خود و نهاد. از منظر این نگاه، پیروزی تمدن شامل پیروزی روح بر جسم، پیروزی خود بر نهاد، پیروزی کنترل شده بر کنترل ناشده، پیروزی روح بر جسم بود.
اسلام اما مسیر اساسا متفاوتی در پیش گرفت. در اسلام آنچه مورد حمله و بحث بود سکسوالیته نبود بلکه خود زنان بودند. آنان بهعنوان مظهر تباهی و نماد بینظمی تلقی میشدند. زن: فتنهگر، اغواگر و مظهر همهی چیزهای غیرقابل کنترل است، نمایندهی زندهی خطر سکسوالیته و منشاء ویرانگری بیحد و حصر است. در نظریهی اسلامی، غریزهی طبیعی جنسی [کامجویی]، انرژیای تلقی میشود که اگر مردان برمبنای قوانین دینی و دستوارت الهی و در چارچوب شرعی رفتار کنند و به نحو سازندهای از لذت جنسی استفاده کنند در راستای فرامین باریتعالی و تقویت جامعهی اسلامی است.
از این دیدگاه، سکسوالیته به خودی خود خطرناک نیست. برعکس سه عملکرد حیاتی و مثبت دارد: به مؤمنان [مردان مومن] اجازه میدهد تا خود را با تولید مثل، در این جهان تداوم بخشند یعنی مسئلهای که اگر روابط مشروع و نظم اجتماعی صحیحی وجود داشته باشد واجب است. دوم آنکه سکسوالیته در واقع نمونهای از نعمتهایی است که در بهشت به مردان مؤمن وعده داده شده است. [33] بنابراین وجود رابطهی جنسی باعث تشویق مردان مؤمن به عمل صالح و اطاعت از دستورات خدا برای رفتن به بهشت است. و بالاخره عملکرد سوم این که کامجویی و ارضاء جنسی برای آرامش درونی و تلاش فکری ضرورت دارد.
مفهوم رستگاری و تعالی در نظریهی اسلامی از سنت مسیحیت در غرب (که در نظریهی روانکاوی فرویدی بازتاب یافته) کاملا متفاوت است. فروید تمدن را سرکوب سکسوالیته و جنگ علیه آن میداند. [34] تمدن، در واقع انرژی جنسی است که ”از هدف جنسیاش جدا و به مقاصد دیگری ارتقاء یافته، مقاصدی که دیگر جنسی نیست و به لحاظ اجتماعی ارزش والاتری دارد“. [35]
[زیگموند فروید نیروی حیات (لیبیدو) را محرک و نیروی پیشبرندهی حیات آدمیان میداند ولی معتقد است که این نیروی غریزی و سرکش بهطور پیوسته و همهجانبه توسط تمدن و قراردادهای اجتماعی، مهار و سرکوب میشود. فروید در کتاب ”تمدن و ملالهای آن“ غرایز بشر بهخصوص غریزه جنسی (لیبیدو) او را در جدال ناگزیر با تمدن و مدرنیته تعریف میکند. او معتقد است که تمدن کنونی و پیشرفتهای ما یعنی مجموعهی : قوانین و مقررات، کار و تولید و وظایف اجتماعی، آیینها و قراردادها، نظامهای آموزشی و تربیتی، همه و همه بر پایه کنترل و سرکوب غریزه حیاتی بشر (لیبیدو ـ اصل لذت) بنا شده پس روشن است که در این میان، جنگ و چالش بنیادی میان غریزه جنسی انسان با نظم اجتماعی وجد دارد و فروید این نزاع دایمی و پایانناپذیر را محتوم، جبری و گریزناپذیر میداند. مترجم]
اما در نظریهی اسلامی به تمدن همچون پیامد انرژی جنسی ارضاء شده نگریسته میشود. در نتیجه، کار و تلاش و پیشرفت و تمدن، پیامد سرکوب جنسی نیست بلکه نتیجهی سکسوالیتهی رضایتبخش و البته طبق موازین شرعی و دستورات الهی [نکاح] است.
روح و روان آدمی معمولا از انجام وظیفهاش اکراه دارد زیرا وظیفه [کار] در جبههی مقابل فطرت اوست. اگر کسی بهمنظور انجام آنچه که از آن بیزار است بر روح و رواناش فشار آورد، روح تمرد میکند. اما اگر به روان آدمی اجازه داده شود تا برای مدتی بهمنظور ارضاء نیازها و کسب لذتهای مشروع جنسی، آزاد و رها باشد، باعث میشود آرامش یابد، خودش را تقویت و قدرت بخشد و پس از آن هوشیار گردد و دوباره برای کار آماده شود. در واقع آمیزش با زن باعث بیرون رفتن غم و اندوه و نیز آرامش دل مومن میشود. پس صلاح در آن است که پرهیزکاران و مؤمنان خود را از طریق راههای شرعی، ارضاء کنند. [36]
براساس نظر امام محمد غزالی، با ارزشترین هدیهای که خداوند به انسان اعطاء کرده عقل است. بهترین بهرهی عقل نیز تحصیل دانش [شناخت محیط] است، زیرا شناخت محیط انسانی، به معنای شناخت زمین و کائنات یعنی شناخت قدرت و عظمت خداوند است. کسب معرفت و دانش (علم) بهترین شکل عبادت برای مؤمنان
+ There are no comments
Add yours