سکسوالیته اسلامی و خط قرمزها

۱ min read

فاطمه مرنیسی / ترجمه و تلخیص: نوشین احمدی خراسانی-27 بهمن 1387

مدرسه فمینیستی: سکسوالیته اسلامی، «زمینی» [1] است: مکانیزم‎های کنترل‎کننده‎ی آن در اصل شامل تقسیم مشخص و سختگیرانه‎ی فضا به دو بخش برای هر جنس و نیز مقررات و مکانیزم ویژه‎ای برای حل تضادها و درگیری‎های ناشی از تلاقی ناگزیر این دو فضای تفکیک شده بین زنان با مردان است.

به‎غیر از ورود غیرمجاز زنان به فضای عمومی (که بنا به تعریف، فضای مردانه تلقی می‎شود)، هیچ تعریف و الگوی پذیرفته‎ شده‎ی دیگری برای برقراری رابطه بین زن و مردی که با یکدیگر غریبه و غیرخویشاوند [نامحرم] هستند وجود ندارد. زیرا ارتباط آزاد زن و مرد، مقررات فضایی و مکانی را که ستون‎های نظم جنسی اسلامی را تشکیل می‎دهد به مخاطره می‎افکند. در واقع ارتباط میان زن و مرد تنها در مواردی که مشروع قلمداد شده، ضابطه و مقررات برای آن وضع شده است. بنابراین از آن‎جایی که رابطه‎ی زنان و مردان نامحرم در جامعه‎ی اسلامی نامشروع قلمداد می‎شود، هیچ قانون و ضابطه‎ی تعریف‎ شده‎ای برای آن وجود ندارد. از این‎رو زنان و مردان نامحرم که بنابه هر دلیل، رابطه و تعامل با یکدیگر را تجربه می‎کنند به واسطه‎ی عدم وجود ضابطه و نبود تعریفی روشن، به‎ناگزیر نوعی فی‎البداهگی بر روابط‎شان تحمیل می‎شود. و از آن‎جایی که مشاهده و تقلید کردن از رفتارهای دیگران امکان‎پذیر است، بنابراین ایجاد ضوابط معقول، بسیار دشوار می شود و در نتیجه استقرار چنین روابطی، کمتر امکان می‎یابد.

تفکیک فضا و مرزهای موجود [خط قرمزها] بدون هدف ایجاد نشده‎اند یعنی جامعه‎ی اسلامی این تفکیک‎ها و تنظیمات را به این شکل مشخص و سختگیرانه برقرار نساخته تا مثلا افراد از شکستن این مرزها لذت ببرند. بلکه این خط قرمزها و مرزهای نهادینه شده که بخش‎های جامعه را از یکدیگر تفکیک می‎سازند در واقع وسیله‎ای هستند برای توزیع قدرت! یعنی از طریق آن‎ها فرادستی یک بخش از جامعه به ازای فرودستی بخش دیگر مشروعیت یافته و بر آن تاکید می‎شود. [2] هر گونه تخطی از این مرزها برای سامان موجود اجتماعی، خطرناک است زیرا هجمه‎ای به ساختار تعبیه شده‎ از سوی قدرت، تلقی می‎شود. در جامعه‎ی اسلامی رشته پیوند بین این مرزهای نهادینه شده با ساختار قدرت، منطقه‎ی ویژه و مهمی در الگوهای جنسی جامعه است.

الگوهای جنسی که نامشروع و خطرآفرین قلمداد می‎شوند در واقع بیانگر حضور نگرش و نظم سلسله مراتبی است. از این‎رو بعید است که بتوان با تفسیر این الگوهای رسمی، روابط واقعی بین دو جنس را که زیر پوست شهر اتفاق می‎افتد نشان داد. به‎نظرم دیدگاه‎هایی که این الگوها را در رابطه با خطرات رابطه‎ی دو جنس نه به‎عنوان رابطه‎ی واقعی بین آن ها بلکه در گستره ای وسیع تر و به‎عنوان ‎نمادهایی برای ترسیم رابطه گروه‎های مختلف جامعه یا بازتابی از سلسله مراتب موجود در نظم اجتماعی بزرگ‎تر در نظر می‎گیرند، می‎توانند تفسیرهای واقعی‎تری ارائه ‎دهند. [3]

نمادسازی از الگوهای جنسی بازتابی از نظام نمادین سلسله مراتبی موجود در کل جامعه و توزیع قدرت در نظم اسلامی است. مرزهای مشخص و شفاف فضایی، جامعه‎ی اسلامی را به دو زیرجهان تقسیم می‎کند: جهان مردان (یا امت، یعنی جهان مذهب و قدرت) و جهان زنان (جهان خانگی، یعنی سکسوالیته و خانواده). تقسیم فضایی بر اساس جنسیت، در واقع تفکیک میان افرادی است که حاکمیت و قدرت دارند با کسانی که فاقد آن هستند، میان آن‎هایی که همه‎ی قدرت معنوی و روحانی را در اختیار گرفته‎اند و آن‎ها که فاقد هرگونه قدرتی هستند. [4]

این تقسیم براساس جدایی فیزیکی فضای عمومی ( امت) از جهان خانگی است. اما روابط اجتماعی در این دو جهان [5] با مفاهیم متناقضی از روابط انسانی تعریف و سامان یافته است یعنی در یکی [فضای عمومی ـ امت] روابط افراد براساس اشتراک و وحدت، ولی در دیگری [فضای خانگی] بر مبنای تبعیض و تعارض تنظیم شده‎ است.

عضویت در دو جهان

◀️  و جواهرات‎شان، عقرب و گژدم [32]

نظم اسلامی با دو تهدید روبه‎روست: کافران در بیرون و زن در درون!

طنز قضیه این‎جاست که نظریه‎ی اروپاییان و مسلمانان در این زمینه به نتیجه‎ای واحد می‎رسد: زنان برای نظم اجتماعی ویرانگر هستند: از نظر امام محمد غزالی به این دلیل که زنان فعال‎اند، و به نظر زیگموند فروید به این خاطر که آن‎ها فعال نیستند.

در واقع نظم‎های مختلف اجتماعی، تعارض بین مذهب و سکسوالیته را به روش‎های مختلفی ادغام و تعریف می‎کنند. در تجربه‎ی مسیحیت غربی، خود سکسوالیته مورد حمله بود. عالمان مسیحی سکسوالیته را عمدتا به سطح حیوانی فروکاسته بودند و به‎عنوان رفتاری ضدتمدن مورد سرزنش و نکوهش قرار می‎دادند. فرد به دو ”خود“ متضاد تقسیم شده بود: روح و جسم، خود و نهاد. از منظر این نگاه، پیروزی تمدن شامل پیروزی روح بر جسم، پیروزی خود بر نهاد، پیروزی کنترل شده بر کنترل ناشده، پیروزی روح بر جسم بود.

اسلام اما مسیر اساسا متفاوتی در پیش گرفت. در اسلام آن‎چه مورد حمله و بحث بود سکسوالیته نبود بلکه خود زنان بودند. آنان به‎عنوان مظهر تباهی و نماد بی‎نظمی تلقی می‎شدند. زن: فتنه‎گر، اغواگر و مظهر همه‎ی چیزهای غیرقابل کنترل است، نماینده‎ی زنده‎ی خطر سکسوالیته و منشاء ویرانگری بی‎حد و حصر است. در نظریه‎ی اسلامی، غریزه‎ی طبیعی جنسی [کام‎جویی]، انرژی‎ای تلقی می‎شود که اگر مردان برمبنای قوانین دینی و دستوارت الهی و در چارچوب شرعی رفتار کنند و به نحو سازنده‎ا‎ی از لذت جنسی استفاده کنند در راستای فرامین باریتعالی و تقویت جامعه‎ی اسلامی است.

از این دیدگاه، سکسوالیته به خودی خود خطرناک نیست. برعکس سه عملکرد حیاتی و مثبت دارد: به مؤمنان [مردان مومن] اجازه می‎دهد تا خود را با تولید مثل، در این جهان تداوم بخشند یعنی مسئله‎ای که اگر روابط مشروع و نظم اجتماعی صحیحی وجود داشته باشد واجب است. دوم آن‎که سکسوالیته در واقع نمونه‎ای از نعمت‎‎هایی است که در بهشت به مردان مؤمن وعده داده ‎شده‎ است. [33] بنابراین وجود رابطه‎ی جنسی باعث تشویق مردان مؤمن به عمل صالح و اطاعت از دستورات خدا برای رفتن به بهشت است. و بالاخره عملکرد سوم این که کام‎جویی و ارضاء جنسی برای آرامش درونی و تلاش فکری ضرورت دارد.

مفهوم رستگاری و تعالی در نظریه‎ی اسلامی از سنت مسیحیت در غرب (که در نظریه‎ی روانکاوی فرویدی بازتاب یافته) کاملا متفاوت است. فروید تمدن را سرکوب سکسوالیته و جنگ علیه آن می‎داند. [34] تمدن، در واقع انرژی جنسی است که ”از هدف جنسی‎اش جدا و به مقاصد دیگری ارتقاء یافته، مقاصدی که دیگر جنسی نیست و به لحاظ اجتماعی ارزش والاتری دارد“. [35]

[زیگموند فروید نیروی حیات (لیبیدو) را محرک و نیروی پیش‎برنده‎ی حیات آدمیان می‎داند ولی معتقد است که این نیروی غریزی و سرکش به‎طور پیوسته و همه‎جانبه توسط تمدن و قراردادهای اجتماعی، مهار و سرکوب می‎شود. فروید در کتاب ”تمدن و ملا‎ل‎های آن“ غرایز بشر به‎خصوص غریزه جنسی (لیبیدو) او را در جدال ناگزیر با تمدن و مدرنیته تعریف می‎کند. او معتقد است که تمدن کنونی و پیشرفت‎های ما یعنی مجموعه‎ی : قوانین و مقررات، کار و تولید و وظایف اجتماعی، آیین‎ها و قراردادها، نظام‎های آموزشی و تربیتی، همه و همه بر پایه کنترل و سرکوب غریزه حیاتی بشر (لیبیدو ـ اصل لذت) بنا شده پس روشن است که در این میان، جنگ و چالش بنیادی میان غریزه جنسی انسان با نظم اجتماعی وجد دارد و فروید این نزاع دایمی و پایان‎ناپذیر را محتوم، جبری و گریزناپذیر می‎داند. مترجم]

اما در نظریه‎ی اسلامی به تمدن هم‎چون پیامد انرژی جنسی ارضاء شده نگریسته می‎شود. در نتیجه، کار و تلاش و پیشرفت و تمدن، پیامد سرکوب جنسی نیست بلکه نتیجه‎ی سکسوالیته‎ی رضایت‎بخش و البته طبق موازین شرعی و دستورات الهی [نکاح] است.

روح و روان آدمی معمولا از انجام وظیفه‎اش اکراه دارد زیرا وظیفه [کار] در جبهه‎ی مقابل فطرت اوست. اگر کسی به‎منظور انجام آن‎چه که از آن بیزار است بر روح و روان‎اش فشار آورد، روح تمرد می‎کند. اما اگر به روان آدمی اجازه داده شود تا برای مدتی به‎منظور ارضاء نیازها و کسب لذت‎های مشروع جنسی، آزاد و رها باشد، باعث می‎شود آرامش یابد، خودش را تقویت و قدرت بخشد و پس از آن هوشیار گردد و دوباره برای کار آماده شود. در واقع آمیزش با زن باعث بیرون رفتن غم و اندوه و نیز آرامش دل مومن می‎شود. پس صلاح در آن است که پرهیزکاران و مؤمنان خود را از طریق راه‎های شرعی، ارضاء کنند. [36]

براساس نظر امام محمد غزالی، با ارزش‎ترین هدیه‎ای که خداوند به انسان اعطاء کرده عقل است. بهترین بهره‎ی عقل نیز تحصیل دانش [شناخت محیط] است، زیرا شناخت محیط انسانی، به معنای شناخت زمین و کائنات یعنی شناخت قدرت و عظمت خداوند است. کسب معرفت و دانش (علم) بهترین شکل عبادت برای مؤمنان

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours