{{مدرسه فمینیستی:}} ناجیه بیست و چند سال دارد. دقیق نمی داند کی متولد شده است. در نوجوانی ازدواج کرده است. حالا چهار فرزند دارد، دو دختر و دو پسر. یکی از فرزندانش را به زن برادرش سپرده است تا بوسیله آن بتواند گدایی کند. هر روز دم در داروخانه در گرمای طاقت فرسای جنوب به امید خرده اسکناس های 200 و 500 تومانی که متصدی داروخانه به مراجعین می دهد وقت می گذراند. دختربزرگش نازیه است. دختری شیرین و زیبا که فقط 6 سال دارد و از صبح تا ظهر را در سطح شهر می چرخد و گدایی می کند. بیشتر از آن که به فکر پول درآوردن باشد شیطنت های کودکانه ذهنش را پر کرده اند.
ناجیه از جمله زنان پاکستانی است که به همراه شوهرش چهار سال پیش به ایران آمده اند. شوهرش در شهر خراب شده بعد از زلزله بنایی می کند و همسر و دختر بزرگش از صبح تا شب گدایی می کنند. گاهی هم سوار وانت های باربری می شوند و خودشان را به چهارراه ها می رسانند اما بیشتر اوقات دم داروخانه می توان پیدایش کرد. در خانه متروک و خرابه ای که زمانی افغانی ها در آنجا زندگی می کردند با یک کولر آبی سر می کنند. اما خنده هایش نشان می دهد که از زندگی راضیست. فارسی را خوب حرف می زند مشخص است زن باهوشی است می گوید در این چهار سال مهاجرت یاد گرفته است. از او می پرسم آیا در کشور پاکستان دختران را هم ختنه می کنند؟ سعی می کند با دقت کلمات را انتخاب کند و جواب مرا کامل بدهد:
– ناجیه: بله در پاکستان این کار را می کنند اما حالا ما که آمده ایم اینجا کسی این کار را نمی کند آخر کسی نیست که برایمان این کار را بکند. آنجا زنان را ختنه می کنند چون اعتقاد دارند تا ختنه نشوند برای همخوابی با شوهرشان نجس هستد.
از او می پرسم نازیه را هم ختنه کرده ایی؟
– ناجه: نه. نازیه هنوز بچه است. دختر وقتی ازدواج کرد برای این که تمیز شود و بعد پیش شوهرش بخوابد او را ختنه می کنند. قسمتی از آن (با دست نشانم می دهد) را می برند. بعد بلافاصله به او می گویند به بستر شوهرت برو. دیگر پانسمان نمی کنند. خودش خونش بند می آید و به مرور خوب می شود.
خودت هم ختنه شده ایی؟
– ناجیه: نه. من میترسم. همیشه میترسیدم. دیگر به ایران آمدیم و من ختنه نکردم. اما زن برادرهایم و خواهرشوهرهایم همه شان آن موقع ختنه کردند. گاهی به زنی که بچه دار نمی شود می گویند ختنه کن تا این ترس باعث حامگی ات شود.
اگر برگردی ختنه می کنی؟ ختنه اجباری است؟
– ناجیه: نه. من ختنه نمی کنم. درد دارد. با تیغ می برند. اجباری نیست اما اکثرا می کنند. اما خدا را شکر کسی اینجا نیست که ما را ختنه کند.
اگر ختنه نکنند مگر میتوانند با شوهرشان بخوابند؟
– ناجیه: می گویند ختنه شده تمیزتر است. اگر نباشد می گویند نجس است مثلا.
اما تو ختنه نکردی ….
– ناجیه: من آمدم ایران. اینجا دیگر کسی نبود که مرا ختنه کند و من نجات پیدا کردم
مدام می خندد، به پاکستانی چیزهایی را به زن برادرش می گوید. بچه اش مدام دفترم را از دستم می گیرد و با کاغذهای سفید بازی می کند. نازیه رفته است گدایی. مردم از داروخانه که بیرون می آیند پول خردهایشان را به او می دهند.
ناجیه به من می خندد و می گوید: “نکند می خواهی ختنه شوی؟ نازیه را ختنه نمی کنم میترسم خیلی درد دارد”.
به این می اندیشم شاید شرایط کنونی اش، گدایی در بازار، هوای گرم و کولر آبی در اوج گرمای جنوب، بد باشد اما آمدنش به ایران موهبتی بز
+ There are no comments
Add yours