{{مدرسه فمینیستی:}} در کشور ما همدلی و کشش نسبت به عرفان و معرفتِ اشراقی، در میان طیف وسیعی از تحصیلکردهگان طبقه متوسط و نخبگان دولتی همواره وجود داشته که پس از انقلاب، این کشش و گرایش، گسترده تر شده است. سرآمدانِ فکری و نظریهپردازان این طیف که شاید با تسامح بتوان آنها را زیر عنوان نواندیشان صوفی دستهبندی کرد غالباً با نگاهی امروزی سعی میکنند آثار و آراء معنوی و قصص پندآموز اولیای تصوف اسلامی را بازخوانی، ترویج و تفسیر کنند. بازتفسیر متنهای کلاسیک عرفان اسلامی به ویژه آموزههای تمثیلی منطق الطیر، مثنوی معنوی، گلش راز، منازل السائرین، و… معمولاً با هدف تخفیف آلام روحی و سرگشتگی انسانها در جامعهی انبوه معاصر صورت میگیرد. در این نوع مواجهه خیلی طبیعی است که رهیافت معنوی اولیای تصوف اسلامی – که مسئله ولایت در مرکز آن نشسته – رهیافتی مداراجو، عادلانه و راهگشا تلقی شود. اگر بنا باشد نمونهای از این مواجههی نواندیشانه را مثال بیاوریم میتوان به برخی تفسیرهای معاصر از قصه «سیمرغ» عطار هم اشاره کرد. از منظر تحلیل پارهای از این نواندیشان که معمولاً حوادث آن دوره از جهان ایرانی را با افق دوران مدرن میخوانند، عطارنیشابوری در منظومه سیمرغ ، سلوک را در قالب امری «گروهی» آورده نه فردی؛ که رویکردی مترقی و جامعهمحور است و در راستای حقوق برابر انسانها قرار میگیرد. به خصوص که معتقدند عطار در این قصه، خداوند را نیز به عدالت بین مرغان – سی مرغ – تقسیم میکند و به اصطلاح ماجرای اناالحق («من» عین حقام) را دموکراتیزه کرده و بدل به نَحنالحق («ما» عین حقایم) کرده است…. یادداشت کوتاه حاضر نیز به جستجوی صحت و سقم این رهیافت روشنفکرانه از «قصه سیمرغ» است تا شاید نسبتِ آن با مفهوم عدالت (و معادل امروزیاش= حقوق برابر) آشکار شود.
{{ساختار دو وجهی قصه سیمرغ }}
نزدیک به هزار و دویست سال است که گفتمانی سازماندهی شده و معطوفبهقدرت در منطقه ما پدید آمده و به «گفتمان صوفیانه» نامدار شده است. این گفتمان ریشهدار که عمدتاً در شیوهی اندیشیدنِ گروههایی از روشنفکران ایران (عمدتاً نواندیشان صوفی) و به ویژه در میان جمعیتها، فرقهها، و مکتبهای گوناگونِ تصوف شیعه و سنی، جریان دارد در اغلب دورههای تاریخی، هویت خود را به نوعی در برابر همهی متنگرایانِ مذاهب اسلامی (و در ایران معاصر در برابر تشیع مبتنی بر فقه و شریعت ایجابی) تعریف کرده است. گفتمان صوفیانه بر خلاف رقیب خشن و افراطیاش (شریعتمداران اشعری/ وهابی)، و به رغم ظاهرگرایی تشیع رسمی، غالباً نوعی تساهل و گشودگی را در ساختار فرم، به نمایش میگذارد و در رویه باطنیاش نیز البته قاعدهمند، جهتدهنده، سلسلهمراتبی و هنجارگذار است. بنابراین هر دو رویه را به طرزی شایسته نمایندگی میکند. شاید از روشنترین مصداقهای این رویکردِ دو وجهی، همین منظومه «سیمرغ» عطارنیشابوری باشد. این داستانِ استعاری عملاً توانسته است که هر دو وجه گفتمان صوفیانه را در پیکری واحد (قصه سیمرغ)، به نمایش گذارد.
{{وجه نخست:}} نخستین لایه در دستگاه مفهومی قصه سیمرغ، توصیه به حرکت و هجرت و رهاشدن از «هر چه رنگ تعلق پذیرد» است چرا که صاحب منطقالطیر به مانند عارفان پیش از خود، زندگی دنیوی را در قی
+ There are no comments
Add yours