مدرسه فمینیستی: هدف این نوشته بازتاب به و جمع بستی از اتفاقات و تحولات اخیر، ساده کردن مجموعه ی پیچیده ای از میانکنشهای گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نیروهای مختلف جامعه ی ما، ارایه یک تصویر ساده از شاخصهای این حرکتها و در نهایت اشاره به کسری تعیین کننده ای که عدم وجود آن باعث شکست این جنبش و جنبشهای مشابه خواهد شد، در نظر گرفته شده است. این برررسی استوار است بر مطالعات، تجربیات و بازتاب و یا تاویل من از اتفاقات و دیگر داده های مادی و ذهنی قابل دسترس، منجمله مشارکت سیاسی من قبل و بعد از انقلاب. شاید این نوشته در نقشه ی جغرافیائی تحلیلها و بحث های سیاسی متداول نگنجد؛ بدیگر بیان نیروی سیاسی و تفکر سیاسی خاصی را حمایت و یا رد نکند؛ بدین ترتیب شاید خواندن و جابجا کردن نوشته در نقشه ی قطببندی شده ی تحلیل های موجود سخت باشد ولی مقاله اگر نقطه ی قوتی داشته باشد ارایه دادن یک تصویر کامل و یا حتی نیمه کامل از واقعییت ها نیست بلکه ایجاد سئوال است و احتمالن بهم ریختن چهارچوبهای فکری موجود.
برای کوتاه کردن مقاله و شاید ساده شدن آن از آوردن نقل قول ها، ارایه ی سند و مواردی مشابه تاآنجائی که ممکن است استفاده نشده است. بنظر دوستانی که مطلب را خوانده اند این به عینی و واقعی بودن نوشته لطمه می زند ولی همانطوریکه می دانید هر نوشته، آنالیز و تحقیق فقط گوشه ای از حوادث و واقعیتها را ارایه می کند. بدیگر بیان هر نوشته ای تاویل و تفسیر هست از پدیده هائی که در پیرامون ما اتفاق می افتند و رنگ و بوی این تاویل و تفسیر ها بستگی دارند به عینکی که بر چشم داریم و متناسب با قدرت تمیز احساسات ما از مسایل و درک ما از حوادث. هر تحلیلی محدود است به آمار و اطلاعات داده شده ی موجود، قابل دسترس و لذا ناقص و محدود. این تحلیل صد البته از این قاعده مثتثنا نیست و متکی بر خوانده ها، تجربیات، داده های علمی و اجتماعی که من در طول بیش از چهل سال کنشگری مدنی، اجتماعی و سیاسی و بیست پنچ سال کار علمی که در انبان دارم نگاشته شده و بیشتر جنبه ی شخصی دارد.
دراین نوشته بازهم بنا به نظر دوستان، من از درک تغییر تحولات در جبهه ی اصلاحات و رهبران آنها چون آقایان کروبی، موسوی و خاتمی و …همچنین رنگین کمانی از سایر حرکات پر قدرت نیروهای اصلاح طلب و رادیکال عاجز بوده ام و به حرکات و خواستهای دموکراتیک این نیروها در نوشته ی من جای شایسته ای داده نشده است. آنچه که مسلم است رفتار افراد مشخصی در جنبش اخیر همه را و حتی خود آنها را به تعجب واداشته و این بر می گردد به غیر قابل پیش بینی بودن میانکنشی از حرکتهای اجتماعی و انسانی و لازم است که بهای لازم به این تلاشهای سیاسی داده شود. باید تاکید کنم که بنظر من افراد و انسانها قابلیت دگرگونی و تکامل دارند و این تکامل اجتماعی، ادراکی و سیاسی در حرکتهای ما افراد و نیز اجتماعات امری است بدیهی. ما نمی توانیم یکبار برای همیشه انسانی را وارسته و خوب و یا بد تلقی کنیم و حکم به …بدهیم. ولی فراموش نکنیم که هر اشتباهی نتیجه ای دارد و اشتباهات/جنایات افرادی که بعنوان رهبران جامعه و یا نهادهای اجتماعی انتخاب شده و یا در راس آنها قرار گرفته اند بایست در معرض بررسی؛ انتقاد و شاید قضاوت همه قرار گیرد.
می گویند جنبش اخیر یکی از و یا بی نظیر ترین جنبش دموکراتیک دنیا است. اگر بازتاب ملایم در باره ی این ادعا گفته شود؛ این است که اغراق مشکلی را حل نمی کند. رگه های قوی از یک حرکت دموکراتیک در حرکتهای اخیر وجود داشت ولی دموکراسی را به حرکت مردم در خیابانها تقلیل ندهیم. این هم یک تفلیل سیاسی است و هم تقلیل گرائی در علوم اجتماعی. آنچه که مهم است و بطور عموم برای همه ی نخبگان سیاسی و مدنی جامعه ی ما و هر جامعه ی دیگری صادق است این است که با پذیرش دموکراسی و حقوق بشر توسط این افراد و یا نخبگان نمی توان جامعه ای دموکراتیک که حقوق بشر و عدالت اجتماعی در آن جاری باشد ساخت. هدف از نوشتن این مقاله درست نشان دادن این مهم است که اگر این افراد از رهبری هر جریانی برداشته شوند از آنجائیکه جریان لحظه ای و یا به بیان پاره ای خود جوش است، جنبش نمی تواند لطمه ی وارده را جبران کند و به حیاط اجتماعی و مبارزه ی خود ادامه دهد. در کشورهائی مثل ایران که جنبش ها و یا جریانهای سیاسی/اجتماعی متکی به افراد هستند و نه بالعکس امکان موفقیت خواستهای برابرطلبانه و دموکراتیک در شرایط مشخص بین الملل موجود و در نبرد با نیروهای اقتدارطلب و مستبد درونی و بیرونی کار آسانی نخواهد بود.
بدیگر بیان هدف نوشته انتقاد از شرایط موجود جنبش؛ با هر عنوانی و رهبریتی که دارد می باشد. ضعف نسبی جامعه ی مدنی و وابسته بودن حرکات برابرطلبانه زنان و آزادیخواهانه عمومی به افراد ضعفی است غیرقابل چشم پوشی و پاشنه آشیل جنبشهای آزادیخواهانه ی تمامی کشورهای در حال توسعه و ایران بوده و هست. با شعار اتحاد و حمایت از جنبش درون کشور با رهبری موجود نمی توان و نباید به ضعفهای بنیادی حرکت اخیر نپرداخت.
مقدمه ی مقاله:
ایجاد بحرانهای پیاپی و تحمیل شرایط فوق العاده ی سخت امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به جامعه ی ایران ارمغان سی سال و اندی حاکمیت تمامیت خواه؛ تئوکراتیک و ضد حقوق بشری در ایران است. جامعه ی ایران مثل هر جامعه و یا مجموعه ی اجتماعی سیاسی زنده ای دوره های کمتر بحرانی تری را پشت سر گذاشته است. استفاده از مفهوم ثبات در رابطه با جامعه ی انسانی واژه ی مناسبی نیست چرا که هیج جامعه ای بطور مطلق ثبات سیاسی اجتماعی نداشته ولی بطور کلی می توان از دوره های سیاسی کم بحران و یا نسبتن با ثبات در این یا آن منطقه ی اجتماعی – سیاسی یاد کرد.(1) این بحران را می توان بحران هویت اجتماعی جامعه ی ایران، بحران در سیاستهای اقتصادی موجود، بحران اخلاق اجتماعی در جامعه، جامعه ای که رژیم حاکم با اعمال خشونت و گروهای اجتماعی با پذیرش آن، به خشونت کشیده اند و در نهایت بحران گذار به دموکراسی در یک پروسه ی جهانی شدن نامید. اگرچه حرکات آرام و مبارزه ی مدنی با سیاست حاکم یکی از تاکتیکهای موفق اپوزیسیون بوده ولی نگاهی به افزایش جرم، خشونت و استفاده از زور و ابزارهای سرکوب نشان از تعمیق بحران و استفاده از خشونت بحساب می آید. با نرم های بین المللی جامعه ی ایران جامعه ی مریضی است.
بدلیل اعمال قدرت منفی و خشونت بی حد و حساب و استفاده از نیروهای امنیتی در اعمال حاکمیت اقتدارگرایانه جهت ساختن نرم های جدید، استقرار دولتی که نمونه ی آن در تاریخ معاصر دنیا کم نظیر است و اعمال دیسیپلین های قرون وسطائی از یک طرف و مقاومت مردم و اقشار گوناگونی که هر روز به تعداد آن اضافه می شود از طرف دیگر به مرحله ای از رشد خود رسیده است که حاکمیت پشتیبانی مردم را از دست داده و در نهایت اعمال فشار و کنترل شدید روی مردم به نرم حکومتی تبدیل شده است.
بطوریکه فرماندهان سپاه و نیروهای امنیتی از دخالت مستقیم این ارگانها در امور سیاسی دفاع کرده و آنرا ضرورتی برای حفظ نظام توضیح می دهند. من بر این موضع نیستم که تاکید کنم که حکومت اسلامی هر گز نتوانست دیسیپلین خاص خود را ایجاد کند که حاکم بر جامعه بوده و با شرایط یک دولت ملی مطابق باشد ولی در پروسه ی تکامل سیاسی جامعه ی ما هرروز جزیره ی کنترل عوامل قدرت محدودتر می شوند. البته این به معنی این نیست که نیروی مقاومت یکپارچه و سازمان یافته ای وجود دارد برعکس اگر برای جامعه ی ایران بدیل سیاسی دیگری که پذیرش مردم را به همراه داشت وجود داشت؛ این حکومت می توانست ده ها سال پیش – بر طبق نرمهای موجود سیاسی – تغییر پیدا کند.
می دانیم یکی از مهم ترین ابزار دولت تئوکراتیک فعلی در ساختن ایران اسلامی، استفاده رهبران آن از همه ی ابزار قدرت در ایجاد دیسیپلین و نرمهائی بود/ هست که شالوده ی آن بر آئین های ایدئولوژیک سیاسی، ملی/ مذهبی سکتاریستی پایه ریزی شده که در نهایت می بایست به تغییرات فرهنگی مورد نظر برنامه ریزان آن بیانجامد. در سالهای اول انقلاب نیز نظام در ایجاد توهم بین مردم و تبلیغ در ایجاد چنین نرم هائی موفق بوده ولی تمامی اتفاقاتی که در طول سالهای اخیر می افتد نشان از فاصله گرفتن گروه های بیشتری از مردم از ایدئولوژى مسلط … حکایت دارد. سئوال مهمی که بایست مطرح شود و به بررسی جدی آن پرداخته شود این است که آیا حرکت های اعتراضی و مقاومت… که ما شاهدش بودیم/هستیم امکان موفقیت و فراروئی به یک سامان دموکراتیک را دارد؟
جواب به این سئوال ساده نیست ولی با یک بررسی سطحی از وضعیت و امکانات فعلی که برآیندهای یک تغییر و تحول احتمالی را مد نظر داشته باشد جواب منفی است. سه دلیل، زیربنای چنین جوابی می تواند باشد:
◀️ 10- سرمایه داری کازینوئی بجای سرمایه گذاری روی تولید و ایجاد یک جامعه ی رفاه روی مبادلات دلال گونه، بورس و اعتبارهای مالی سرمایه گذاری می کند
+ There are no comments
Add yours