در پی ترجمه ی دو نوشته از پیر بوردیو درباره ی سلطه و جنسیت برای سایت «مدرسه فمینیستی»، به این فکر افتادم که مقاله ی مستقلی درباره ی پایه های تئوریک نظرات او می تواند از یک سو به درک عمیق تر ما از نظرات طرح شده در آن دو نوشته ی قبلی کمک کند و از سوی دیگر، خود این پایه های تئوریک، برای ما ابزاری فراهم آورند تا بتوانیم مسائل مهمی در جنبش زنان، مانند قدرت، سلطه، تبعیض، توانمندی، برابری و غیره را مورد تجزیه و تحلیل علمی قرار بدهیم. دو نکته هم به نظر من در اینجا وجود دارد: اول اینکه نظرات بوردیو لزوما همه ی مسائل را یک بار و برای همیشه حل نکرده است و کار او را باید در روند اندیشه ی مدرن درباره ی تحلیل مسئله ی قدرت دید. و نکته ی دوم اینکه همانطور که در متن هم آمده است، اندیشه و تحلیل بوردیو با اینکه در فرانسه شکل گرفته اما دارای روش ها و نتیجه گیری های مشترک و کلی است که می تواند در جوامع مختلف کاربرد داشته باشد. برای همین بدون کپی برداری و تحلیل های خیلی کلی، باید تلاش کنیم تا از روش تفکر اندیشمندانی مانند بوردیو برای شناخت درست مسائل جامعه ی خودمان بطور کلی و مسائل مربوط به جنسیت، تبعیض، سلطه و مانند اینها که از مرکزی ترین مسائل جنبش زنان هستند، بهره بگیریم.
متن زیر ترجمه ی فصل دوم کتاب «درباره ی قدرت – تئوری و نقد» است که توسط گروهی از متخصصان نروژی درباره ی دیدگاه های اندیشه ی مدرن درباره ی مسئله ی قدرت نوشته شده است. نوشته ای که ترجمه اش را در زیر می خوانید توسط آریلد دانیلسن (Arild Danielsen) و ماریانه نورلی هانسن (Marianne Nordli Hansen)، هر دو استاد دانشگاه های نروژ، نگاشته شده است. بخاطر طولانی نشدن مطلب، این ترجمه در دو قسمت ارائه می شود.
نریمان رحیمی
کوتاه درباره ی طرح (پروژه) بوردیو
پییر بوردیو (2002-1930) در طول 20 سال گذشته به یکی از نام های شناخته شده در تحقیقات اجتماعی تبدیل شده است. بویژه کتاب او با عنوان تمایز (La Distinction) که در سال 1979 منتشر شد در این شهرت موثر بوده است. بسیاری نام بوردیو را با تفسیرهای طعنه آمیز از تفاوت ها در روش های زندگی و روابط نمادین قدرت، و بخصوص تجزیه و تحلیل تضادهای موجود در زندگی فرهنگی، پیوند می زنند. برای درک اهمیت مرکزی کارهای بوردیو در رابطه با چشم اندازهای کلی درباره ی مسئله ی قدرت، باید دانست که کارهای او درباره ی روش های متفاوت زندگی و درباره ی “میدان تولید فرهنگ” بخشی از یک طرح و پروژه ی بزرگ تر است که موضوع آن تجزیه و تحلیل قدرت، نخبه گان، روابط سلطه و نابرابری اجتماعی در فرانسه است. بوردیو علاوه بر مطالعاتش روی روش های متفاوت زندگی مبتنی بر تفاوت های طبقاتی و موضوع هنر، مطالعات عمیقی نیز بر روی سیستم آموزشی و جذب دانشجویان به موسسات آموزش عالی، بر روی موضوعات مربوط به تحقیقات دانشگاهی و همچنین بر روی قشرهای رهبری کننده در دستگاه دولتی و اقتصادی انجام داده است. او همچنین تعداد زیادی مطالعات کوچک تر روی موضوعاتی مانند صنعت، جذب افراد به موسسات مذهبی، روزنامه نگاران، وضع زندگی بی چیزان، بازار مسکن، گفتمان های دانشگاهی و سیاسی موجود در جامعه، عکاسی غیرحرفه ای، فلسفه ی سیاسی هیدگر و غیره انجام داده است.
آنچه که به همه ی مطالعات بوردیو وحدت می بخشد، علاقمندی او به آشکار ساختن روابط پنهان قدرت و سازو کار(مکانیسم) هایی است که موجب ایجاد نابرابری در فرصت های زندگی می شوند. مطالعات بوردیو همچنین بر اساس اصول مشترک تئوریک و روش شناختی (متدولوژیک)، و بر اساس مدل های کلی درباره ی ریشه های قدرت اجتماعی و نابرابری قرار دارند. مهم است در نظر داشته باشیم که تقریبا سرآغاز تمام این کارها و مطالعات، روابط اجتماعی در فرانسه است. همزمان، تمام این مطالعات حاوی دیدگاه های تئوریک، روش شناختی و فلسفی هستند که نتایج کلی تری را در بر می گیرند. بوردیو به روشنی قصد دارد چشم اندازهایی را درباره ی قدرت و مشروعیت قدرت عرضه کند که شامل اجتماعات دیگری به غیر از اجتماع فرانسه نیز بشوند. برخی از این موضوعات کلی کارهای بوردیو، در کارهای تئوریک کامل تری به کار گرفته شده اند. همچنین پرسش های و بحث هایی هم مطرح شده اند که چگونه می توان به بهترین وجهی چشم اندازهای بوردیو را در مطالعات مربوط به جوامع دیگر غیر از فرانسه به کار گرفت.
ساختار، کارکرد، قدرت
ساختار و کارکرد
یکی از اهداف تئوریک بوردیو، فراتر رفتن از مرز میان رویکردهای ساختارگرایانه و کارکردگرایانه در علوم اجتماعی است. این پروژه در رابطه با بحث های مربوط به موضوع قدرت مطرح می شود، چرا که نوشته ها و ادبیات درباره ی موضوع قدرت، نشان از این دوگانگی دارد. در قطب مربوط به ساختارگرایی، ما شاهد برداشتی از مسئله ی قدرت هستیم که میان قدرت و توزیع نابرابر امکانات (اقتصادی) علامت تساوی می گذارد. این برداشت ها هم در شیوه ی تفکر مارکسیستی و هم در تئوری نئوکلاسیک اقتصادی پدید آمده اند. بعنوان نمونه در اقتصاد، در مورد وضعیتی که در آن عاملی به جایگاهی مخصوص و قوی در مالکیت دست پیدا کرده است، مفهوم “قدرت بازار” به کار برده می شود. اقتصاد دانانی که به مفهوم قدرت بازار مشغول هستند، این موضوع را بدیهی می دانند که عاملینی که برای کسب حداکثر سود تلاش می کنند، از این جایگاه قوی خودشان در رابطه ی مالکیت، برای بالاتر بردن قیمت ها از قیمت های رقابت آزاد تلاش کنند. چنین طرز تلقی، همچنین وقتی که بعنوان نمونه از تمرکز مالکیت در رسانه ها و قدرت گروه سالاران برای ساختن افکار عمومی در جامعه صحبت می شود، وجود دارد. همان چیزی که در سنت مارکسیستی، تولید ایدئولوژی نام دارد. درک مسئله ی قدرت در برداشت ساختارگرایانه توسط کسانی که دیدگاه و منظری مبتنی بر کارکرد ِ (مشترک) در اجتماع دارند نقد می شود. آنها روی این موضوع تاکید می کنند که صرف دانستن اینکه کسانی بر امکانات و فرصت های معینی مالکیت دارند، بیان نمی کند که این امکانات و فرصت ها چقدر استفاده می شوند یا اگر مورد استفاده قرار می گیرند، به چه صورتی از آنها استفاده می شود. منتقدین دیدگاه ساختارگرایانه می گویند وقتی صحبت کردن از مسئله ی قدرت جالب می شود که ابتدا بتوانیم ثابت کنیم عاملینی وجود دارند که علیرغم حضور عاملین دیگر، قادر به پیاده کردن مقاصد و نیات خودشان هستند. از چنین منظری (کارکرد گرایان) مطالعه ی موضوع قدرت، مطالعه ی این موضوع است که افراد یا دیگر عاملان، برای به کرسی نشاندن خواست خودشان علیرغم مقاومتی که وجود دارد، چگونه حرکت و مانوور می کنند. نقطه ی قوت منظر کارکردگرایانه به مسئله ی قدرت در آن است که بر روی پروسه (روند) ها تمرکز می کند، یعنی روی چیزی که در جریان است. مشکل در اینجاست که رویکردهای کارکردگرایانه تقریبا همیشه پیش شرط های پنهان و نهفته ای را برای توزیع امکانات و فرصت ها، روابط مقتدرانه ی رسمی و دیگر روابط در نظر می گیرند که آن پیش شرطها معمولا بعنوان ویژگی های ساختاری محسوب می شوند.
بنابراین می تواند معقولانه این باشد که اعلام کنیم منظرهای ساختارگرایانه و کارکردگرایانه درباره ی موضوع قدرت، نه دو دیدگاه غیروابسته و رقیب، بلکه دیدگاه هایی هستند که بصورت پوشیده ای مشروط به یکدیگر هستند.
قدرت و سرمایه نزد بوردیو
تاثیر اولیه ای که از نقش بوردیو برای فراتر رفتن از مرز میان رویکردهای ساختارگرایانه و کارکردگرایانه حاصل می شود، می تواند مایوس کننده جلوه کند زیرا بوردیو به روشنی موضعی محکم در جهت ساختارگرایی دارد. او در واقع در بعضی موارد، علامت تساوی میان قدرت و توزیع سرمایه می گذارد. طبق نظر او، اگر کسی دارای سرمایه ی زیادی باشد، نتیجتا دارای قدرت هم هست. آیا بوردیو که بعنوان یک سخنگو برای رویکردهای نسبت گرایانه (relationism) در علوم اجتماعی مطرح بوده، این موضوع مهم را در نیافته است که قدرت یک مفهوم نسبی است؟
کلید حل این تناقض در این است که مفهوم سرمایه (capital) برای بوردیو، با آن مفهومی که روزانه و یا در رشته های اقتصادی از آن استفاده می کنیم تفاوت دارد. بوردیو مانند مارکس اصرار دارد که سرمایه نه یک شیئی (یا یک ذخیره و منبع) بلکه مجموعه ای از روابط است. همچنین بوردیو، مانند مارکس، اعلام می کند که این روابط تحت تاثیر نابرابری اجتماعی، بهره کشی و سلطه قرار دارند. اضافه بر این بوردیو، بر خلاف مارکس، به سرمایه بعنوان چیزی نگاه می کند که نه تنها با منافع مادی سر و کار دارد، بلکه با همان شدت و قوت با منافع نمادین (symbolic)، شناختی (cognitive) و اجتماعی مربوط است. به دلیل وجود چنین رابطه ای میان قدرت از یک سو و یک مفهوم نسبی مانند سرمایه از سوی دیگر، بحث درباره ی منظر و دیدگاه های بوردیو به موضوع قدرت، نمی تواند از بحث های او درباره ی انباشت (accumulation)، بازتولید (reproduction) و تبدیل (transformation) سرمایه در رابطه با دیگر عرصه های اجتماعی جدا باشد.
با پیوند زدن بحث درباره ی قدرت، با بحث درباره ی نابرابری اجتماعی و بازتولید نابرابری، بوردیو رابطه ی قدرت را با موضوع های سنتی جامعه شناسی پیوند می زند. بوردیو همزمان می کوشد از برداشت ساختارگرایانه که اغلب تحت تاثیر تجزیه و تحلیل های جامعه شناختی این پدیده هاست فراتر برود. بوردیو به روشنی، تاکید زیادی روی مسائلی که در مرکز بحث های مطالعات علوم سیاسی درباره ی قدرت قرار دارند نمی گذارد: مسائلی مانند اینکه چه کسانی دارای نفوذ در روندهای سیاسی و تصمیم گیری های سیاسی هستند. اینطور به نظر می رسد که بوردیو می خواهد به چنین مسائلی بطور غیر مستقیم نزدیک شود: از طریق تجزیه و تحلیل عرصه های مشخص اجتماعی و معنا شناختی اجتماعی (sosio-semantic) درباره ی شکل های مسلط گفتاری.
فضای اجتماعی و عرصه ی قدرت
فضای اجتماعی
توصیف بوردیو از ساختار طبقاتی، یا «فضای اجتماعی»، تجریدی و شکل بندی شده است. فضای اجتماعی، فضایی چند بعدی است که در آن، جایگاه افراد بوسیله ی مجموعه ای از ویژگی ها تعیین می شود: یا از زبان بوردیو “بوسیله ی ساختار روابط میان تمام ویژگی های مربوط که ارزش خاص هر یک از آنها را تعیین می کند و تاثیری که آنها روی کارکردها می گذارند”. از میان این “ویژگی های مربوط” می توان به شغل، تحصیلات، درآمد، شغل والدین، تحصیلات و درآمد والدین، منشاء جغرافیایی، جنسیت و غیره اشاره کرد. طبق نظر بوردیو طبقه می تواند بعنوان مجموعه ای از افراد با جایگاه تقریبا مشابه در فضای اجتماعی، تعریف شود. فرض بر آن است که این افراد موضع گیری ها (dispositions) و منافعی مشترک را بسط می دهند و بنابراین رفتار مشابهی خواهند داشت و طرز فکر مشابهی را عرضه خواهند کرد.
بوردیو برای اینکه بتواند تعداد هر چه بیشتری از افراد مانند هم را گرد هم بیاورد، فضای چند بعدی را بصورت یک فضای سه بعدی ساده می کند که در آن فضا، سه بعد عبارتند از ا- حجم سرمایه، 2- ترکیب بندی سرمایه و 3- تغییرات حجم و ترکیب بندی سرمایه در طول زمان.
همانطور که اشاره کردیم، بوردیو مفهوم سرمایه را تنها به منافع مادی، سرمایه گذاری ها و سودهای پولی، پیوند نمی زند. سرمایه ی اقتصادی تنها یکی از بسیاری شکل های دیگر سرمایه است. دو تا از شکل های مهم سرمایه را که بوردیو به میان می کشد عبارتند از سرمایه ی فرهنگی و سرمایه ی اجتماعی. استفاده از مفهوم سرمایه ی فرهنگی این پیش شرط را دارد که چیزی به نام فرهنگ مشروع و شناخته شده وجود داشته و به درجات مختلف غالب باشد، و برای همین بتوان، مانند پول، با درجات مختلف به آن فرهنگ دسترسی داشت. در جوامع مدرن میان سرمایه ی فرهنگی و شایستگی های رسمی تحصیلی پیوندی برقرار است و بوردیو در موارد زیادی برای سرمایه ی فرهنگی کسب شده درسیستم آموزشی از مفهوم سرمایه ی آموزشی استفاده می کند. سرمایه ی اجتماعی عبارت است از شبکه ی ارتباط های اجتماعی و جریان اطلاعات. یک فرد از سرمایه ی اجتماعی بالایی برخوردار است اگر او ارتباط های اجتماعی گسترده ای داشته باشد که بتواند برای دستیابی به هدف اش آنها را بسیج کند، بعنوان مثال برای گرفتن مشاغل جذاب و پر منفعت و یا تاثیر گذاشتن روی تصمیمات اجرایی.
وقتی که شکل های مختلف سرمایه وجود دارد، مجموعه ی سرمایه ای که هر شخص به آن دسترسی دارد می تواند دارای ترکیب بندی مختلفی باشد. این ترکیب بندی می تواند متقارن (symmetric) باشد؛ طبق نظر بوردیو این مسئله بعنوان مثال برای تخصص هایی صدق می کند که همزمان سرمایه ی اقتصادی و سرمایه ی فرهنگی طلب می کنند. این نوع تخصص ها و مشاغل اغلب شامل درآمد بالا، تحصیلات بالا و همچنین مهارت بالا در رابطه با جنبه های غیر رسمی فرهنگ مشروع و شناخته شده هستند.
ترکیب بندی سرمایه برای گروه هایی مانند استادان دانشگاه از یکسو و مشاغل تجارتی و صنعتی از سوی دیگر نامتقارن است. اولین گروه (مثلا استادان دانشگاه) سرمایه ی فرهنگی بیشتری از سرمایه ی اقتصادی دارد و گروه دوم (مثلا تاجران) دارای سرمایه ی اقتصادی بیشتری از سرمایه ی فرهنگی است.
جایگاه ها در فضای اجتماعی، آنطور که بوردیو می بیند، در تغییر مداوم هستند. جایگاه افراد جداگانه و بخش هایی از طبقات اجتماعی، هر دو، می توانند در طول زمان تغییر کنند. مسیر اجتماعی آنها یکی از مشخصه های مهم ساختار طبقاتی است. اگر مجموع حجم سرمایه ای که اشخاص در اختیار دارند افزایش یا کاهش پیدا کند، حرکت آنها عمودی (بطرف بالا یا پایین) خواهد بود. نمونه هایی از این حرکت می تواند در یک نسل و یا در طول چند نسل اتفاق بیافتد، از معلم مدرسه به استاد دانشگاه یا از یک کاسب جزء به یک تاجر بزرگتر. اگر اشخاص سرمایه ی خودشان را از شکلی به شکل دیگر تغییر بدهند، مسیر حرکت آنها افقی خواهد بود، بعنوان مثال از جایگاه یک کاسب جزء به جایگاه یک معلم مدرسه. بنا بر نظر بوردیو، حرکت کردن در عرض فضای اجتماعی غیر معمولی خواهد بود، مثلا اینکه فرزند یک معلم مدرسه به طرف موقعیت شغلی در بخش خصوصی و یا فرزند یک کاسب، بطرف مشاغل دانشگاهی بروند. معمولی آن است که اشخاص برای بهتر شدن جایگاه خودشان در چارچوب همان بخش طبقاتی مربوط به ترکیب بندی سرمایه شان، تلاش کنند، در طول یک یا چند نسل.
دو بعد اولی در فضای اجتماعی سه بعدی، یعنی حجم سرمایه و ترکیب بندی سرمایه، موقعیت ها را توصیف می کنند و بعد سوم، یعنی تغییرات حجم سرمایه و ترکیب بندی سرمایه، توصیف کننده ی روابط دینامیک و پویا هستند. دلیل اصلی تغییرات این است که ساختار فضای اجتماعی، یا ساختار طبقاتی، موجب پدیدار شدن منافع معینی می شود. همه می خواهند سرمایه ی خودشان را افزایش دهند یا حداقل آن را بازتولید کنند. این موضوع، هم درباره ی یک نسل و هم درباره ی چند نسل صدق می کند. برای رسیدن به این اهداف، استراتژی هایی بکار گرفته می شود. انتخاب استراتژی وابسته به حجم و ترکیب بندی سرمایه است، و همچنین وابسته به دریافت و برداشت عامل از وضعیت موجود. یک استراتژی که عموما توسط اعضای طبقات متوسط و پایین برای بهتر شدن موقعیت شان به کار گرفته می شود، رو آوردن به آموزش عالی است. می توان به تبدیل ساختار در فضای اجتماعی، هم در مورد حجم سرمایه و هم در مورد ترکیب بندی سرمایه، بعنوان اثرات استراتژی های بکار گرفته شده بر اساس منافع طبقاتی معین نگاه کرد.
در تصویر ارائه شده توسط بوردیو از ساختار طبقاتی، کارکردهای استراتژیک نقش مرکزی دارند. همزمان بوردیو تاکید می کند که این توصیف به این معنی نیست که اشخاص بطور عقلانی حسابگری می کنند و یا نیات استراتژیک دارند. می تواند اینطور باشد که روش کارکردها بطور عینی موجب بازتولید سرمایه شود بدون اینکه کسی مشخصا آن را طرح ریزی کرده باشد. این کارکردها پایه شان در زیر سطح آگاهی بازتابشی یا آنچه که بوردیو «خصلت» می خواند، قرار دارد. این یک اصل و پرنسیپ پیوسته دهنده کارکردها و زاینده ی کارکردهاست، که اشخاصی که در یک جایگاه طبقاتی قرار دارند، در آن جایگاه مشترک هستند و همین موجب می شود که آنها ذوق و ویژگی های مشترکی را پرورش بدهند و بطور همانندی عمل کنند. خصلت، و همینطور «سرمایه ی فرهنگی»، شاید شناخته شده ترین و مورد بحث ترین مفاهیم ارائه شده توسط بوردیو باشند. یک بحث گسترده در اینباره از حوصله ی بحث ما درباره ی قدرت خارج است، ولی مهم است که توجه داشته باشیم که تصویر ارائه شده از ساختار طبقاتی توسط بوردیو، از یکسو پر از استدلال هایی است که کارکردهای استراتژیک را برجسته می کنند و همزمان از سوی دیگر، بر این موضوع تاکید می شود که این استراتژی ها نتیجه ی یک حسابگری آگاهانه نیستند.
میدان قدرت
گروه هایی که به بیشترین میزان سرمایه دسترسی دارند، در مفهومی قرار می گیرند که بوردیو آن را «میدان قدرت» می نامد. میدان قدرت از یک طبقه ی حاکم متحد تشکیل نشده، بلکه از قشرهای ناهمگون نخبگانی تشکیل شده است که جایگاه شان بر اساس شکل های مختلف سرمایه قرار دارد. آنها بطور تقریبی دارای منافع مشترکی هستند که بر اساس آن قدرت شان را روی گروه های در سطوح پایین تر اجتماع اعمال می کنند. ولی از آنجا که جایگاه های قدرت بر اساس شکل های مختلف سرمایه بنا شده اند، گروه های حاضر در میدان قدرت، در جایگاه مخالف و اپوزیسیون یکدیگر هم قرار می گیرند. مبارزه ی میان گروه ها در میدان قدرت می تواند در فازهای مختلف و بصورت در گیری های کم و بیش آشکار انجام بگیرد. در طول زمان، تمایل بطرف تعادل خواهد بود که آنطور که بوردیو می گوید بر اساس «تقسیم کار سلطه گری» قرار دارد.
مبارزه میان گروه های مختلف نخبه گان بیشتر بر سر تثبیت ارزش شکل های مشخص سرمایه است. برای مثال، یک موضوع مهم مورد اختلاف و مناقشه این است که یک آموزش (تحصیلات) مشخص چقدر سود دهی اقتصادی باید داشته باشد. وقتی که ارزش یک نوع مشخص سرمایه می تواند مورد مناقشه قرار بگیرد، به این معنی است که شکل های مختلف سرمایه مستقل از هم نیستند – یک شکل سرمایه می تواند با شکل دیگری عوض شود. برای مثال سرمایه ی اقتصادی می تواند از طریق استفاده از پول و زمان برای روابط اجتماعی، کسب توجه و گسترش رابطه های اجتماعی، به سرمایه ی اجتماعی تبدیل شود. ارزش یک شکل سرمایه در هر زمان معین بوسیله ی «نرخ مبادله» تعیین می شود. پیدا کردن نمونه ها برای مواردی که سرمایه ی اقتصادی به سرمایه ی اجتماعی تبدیل می شود ساده است: مثلا هنگامی که گروه های با قدرت مالی زیاد می توانند در محافل اشرافیت حاکم جا بگیرند. ولی اغلب، این تبدیلات سرمایه ی اقتصادی با مقاومت رو به رو می شوند زیرا گروه هایی که جایگاه شان را بر شکل های دیگری از سرمایه بنا کرده اند خواهند کوشید کسانی را که فقط با قدرت پول شان اظهار وجود می کنند از گردونه خارج کنند.
چه کسی دارای بیشترین قدرت در میدان قدرت است؟ پاسخ بوردیو به این سوال این است که سرمایه اقتصادی “اصل و پرنسیپ غالب در سلسله مراتب (هیرارشی) قدرت است”. سرمایه ی اقتصادی را می توانیم بعنوان عمومی ترین شکل ارز در نظر بگیریم. شکل های دیگر سرمایه ریشه در سرمایه ی اقتصادی دارند: ولی این فقط در آخرین تحلیل است؛ بوردیو تاکید می کند که سرمایه ی فرهنگی و سرمایه ی اجتماعی را نمی توان کاملا به سرمایه ی اقتصادی تقلیل داد. سرمایه ی اقتصادی، بعنوان مثال سرمایه گذاری در املاک یا اوراق بهادار، می تواند مستقیما به پول تبدیل شود. سرمایه ی فرهنگی و اجتماعی تنها در شرایط خاصی می توانند به سرمایه ی اقتصادی تبدیل شوند. برای نمونه، سود اقتصادی حاصل از مدرک تحصیلی، وابسته به این است که یک نفر چقدر از سرمایه ی اجتماعی برای گرفتن مشاغل مهم تر و مورد توجه برخوردار است.
بازتولید قدرت
اینکه قدرت چگونه میان نسل ها منتقل می شود، با توجه به نوع سرمایه ی مورد بحث فرق می کند. انتقال سرمایه ی اقتصادی از همه ساده تر است چون می تواند مستقیما از طریق ارث انجام شود. ارث مهم ترین عنصر در آنچه که بوردیو “روش بازتولید خانوادگی” می نامد، است. این نوع بازتولید خانوادگی از ازدواج ها و سوداگری های استراتژیک تشکیل می شود که از طریق بازتولید و جایگزینی خانواده می خواهد سرمایه ی اقتصادی را حفظ کند و آن را افزایش دهد، بخصوص آن بخش که در شرکت های فامیلی و خانوادگی سرمایه گذاری می شود.
انتقال سرمایه ی فرهنگی دشوارتر است، چرا که سرمایه ی فرهنگی با فرد فرد حاملان این فرهنگ پیوند دارد. بنابراین باید خیلی زود آغاز شود، از طریق اجتماعی شدن در خانواده، و مدت زیادی بطول می انجامد. اینکه این انتقال چقدر موثر خواهد بود بستگی به چیزهایی مثل زمان مصرف شده دارد. در خانواده هایی که گرایشات فرهنگی و موقعیت اقتصادی قوی دارند، خرید خدمات می تواند باعث آزاد شدن زمان برای رشد و شکوفایی فرهنگی فرزندان شود. موقعیت اقتصادی قوی همچنین به فرزندان امکان تحصیلات طولانی مدت و مورد توجه نخبه گان را می دهد واین، تربیت فرهنگی آنها را جلو می برد. بنابراین انتقال سرمایه ی فرهنگی در خانواده های مرفه موثرتر انجام می پذیرد تا در خانواده هایی با همان گرایشات فرهنگی ولی با موقعیت اقتصادی ضعیف تر.
در گروه هایی که جایگاه خودشان را بر پایه ی سرمایه ی فرهنگی نهادینه گذشته اند، در شکل مدارک و عنوان های تحصیلی، اغلب از آنچه که بوردیو “بازتولید به واسطه ی آموزشگاه” می نامد استفاده می شود. بازتولید در اینجا به این نحو صورت می گیرد که فرزندان اشخاص دارای تحصیلات عالی، در رقابت با دیگران، خودشان به دنبال تحصیلات عالی می روند. در اغلب موارد این فرزندان بخاطر سرمایه ی فرهنگی که از خانواده شان کسب کرده اند در رقابت موفق می شوند. طبق نظر بوردیو اینطور است که مدرسه هم، به نقش فرهنگ در طبقات مسلط اجتماع ارج می گذارد. با اینکه دانشجویانی که از طبقات بالا و مسلط اجتماعی می آیند، دارای دانش بیشتری از دیگران نیستند اما بخاطر نقش برجسته تر و بخاطر نوع سخن گفتن و استدلال شان، تواناتر از دیگران به نظر می آیند. برای همین دانشجویان هر چقدر از طبقات پایین تری بیایند، کمبودها و ناتوانایی های بیشتری خواهند داشت.
به نظر بوردیو نباید فرق اساسی میان این روش های بازتولید (خانوادگی و با واسطه ی آموزشگاه) قائل شد. هر دوی آنها بر اساس خانواده قرار دارند، با اینکه انتقال سرمایه ی فرهنگی غیر مستقیم تر است چون با واسطه گی مدرسه منتقل می شود.
فهرست منابع این بخش:
Bourdieu, P. (1977)- Outline of a Theory of Practice.
Bourdieu, P. (1984)- Distinction
Bourdieu, P. (1985 a)- The genesis of the concepts of Habitus and of Field Sociocriticism.
Bourdieu, P. (1985 b)- Social Space and the Genesis of Groups.
Bourdieu, P. (1986)- The Forms of Capital.
Bourdieu, P. (1988)- Homo Academicus.
Bourdieu, P. (1990 a)- The Logic of Practice.
Bourdieu, P. (1990 b)- In Other Words.
Bourdieu, P. (1990 c)- La Domination Masculin.
Bourdieu, P. (1991 a)- Language and Symbolic Power.
Bourdieu, P. (1991 b)- The Political Ontology of Martin Heidegger.
Bourdieu, P. (1993 a)- The Field of Cultural Production.
Bourdieu, P. (1993 b)- Sociology in Question.
Bourdieu, P. (1996 a)- The State Nobility.
Bourdieu, P. (1996 b)- The Rules of Art.
Bourdieu, P. (1996 c)- Symbolsk Makt.
Bourdieu, P. (1998 a)- Om Fjernsynet.
Bourdieu, P. (1998 b)- La Domination Masculine.
Bourdieu, P. and A. Darbel (1991)- The Love of Art.
Bourdieu, P., J. C. Chamboredon and J. C. Passeron- The Craft of Sociology, Epistemological Preliminaries.
Bourdieu, P.and L. Wacquant (1992)- An Invitation to Reflexive Sociology.
Bourdieu, P., J. C. Passeron and Saint Martin (1994)- Academic Discourse- Linguistic misunderstanding and professional power.
+ There are no comments
Add yours