ناتوانی «شمع شام غریبان» در ماتم مرگ حقوق نیمی از جامعه

۱ min read

طرح چند پرسش با علی طایفی*-4 اردیبهشت 1387

مدرسه فمینیستی: یک سال و نیم از جاری شدن حرکت کمپین یک میلیون امضاء در پهنه جامعه می گذرد و در این مدت، به دلیل ارتباط گسترده فعالان کمپین با سطوح مختلف جامعه، با چالش ها و موانع متعدد روبرو شده اما افتان و خیزان، راه خود را در جهت کسب حقوق برابر ادامه داده است. یکی از این چالش ها رابطه کنشگران و کمپین با دین است. جنابعالی بهتر از ما می دانید که هم اکنون در سرزمین ما ایران، مذهب به طور فعالانه در سه سطح (حکومتی، روشنفکری دینی، و در میان مردم) حضور دارد، پس طبیعی است که حرکت کمپین با امر دینی در هر سه این حوزه ها برخورد و تعامل پیدا می کند. از این رو ما کنشگران کمپین گذشته از مشغله های نظری، در حین فعالیت اجتماعی خود به طور مداوم، با مذهب در قامت «حاکمیت»، و در «حوزه روشنفکری» و به ویژه در قالب امر مذهبی در میان «عامه مردم» مواجه هستیم. بحث در مورد ارتباط عملی کمپین با مذهب رسمی و دولتی (که عمدتا از نوع «تعقیب و گریز» بوده)، روشن است. از سویی چگونگی مواجهه گروه های مختلف کمپین با حوزه روشنفکری دینی نیز به صور گوناگون و با توجه به دیدگاه های مختلف درون کمپین نیز تا حدودی تدوین و مورد بحث قرار گرفته که در عمل گاه برای اثبات حقانیت و گاه به عنوان سپر دفاعی در برابر دین رسمی، بهره گرفته شده و گاه نیز از دل این پروسه عملی، تفاسیر زنانه تری از دین ارائه شده است.

اما در مورد چگونگی مواجهه عملی کمپین _ به عنوان یک جنبش اجتماعی _ با مذهب عامه مردم (دین حاشیه و زندگی روزمره) که عمدتا در قالب رفتارهای مذهبی، مناسکی و آیینی است کمتر بحث شده است. هرچند افراد و کنشگران کمپین «به صورت فردی» و ابتکاری، راهکارهایی در این مواجهه اندیشیده و عمل کرده اند و برای نمونه در عمل از مناسک و آیین هایی که ریشه دینی دارند یاری گرفته اند مانند شرکت در جلسات مذهبی برای جمع آوری امضاء و گسترش بحث حقوق زنان و… اما همواره دین عامه مردم با برچست «خرافات» و «موضوعی غیر قابل بحث» از دایره توجه و بحث بسیاری از روشنفکران بیرون مانده است. نمونه آن بحث آش نذری برای آزادی دو تن از دختران جوان فعال در کمپین بود اما به جای بحث درباره آن، بیشتر ما شاهد موضع گیری و صف آرایی در مورد آن بودیم. سال گذشته نیز در کمپین یک میلیون امضاء، ما در سالروز 22 خرداد «آجیل مشگل گشای حقوقی زنان» را تهیه کردیم که دفترچه های تاثیر قوانین تبعیض آمیز بر زندگی زنان را در آن روز همراه با آجیل مشگل گشا در سطح شهر و در خیابان ها بین مردم پخش کردیم که این حرکت نیز با واکنش هایی در میان روشنفکران همراه بود. حال با توجه به این مسائل به نظر شما رابطه کمپین با امر دینی در زندگی روزمره مردم چیست؟ از سوی دیگر اگر این آیین ها و مناسک مردمی برای گره گشایی در زندگی «این جهانی» و در پیوند با یک جنبش اجتماعی اتفاق بیافتد آیا نمی تواند به روند تدریجی سکولار شدن جامعه کمک کند؟ در واقع فرآیند سکولاریزاسیون از نظر شما چگونه است و نسبت سکولاریزاسیون با هر یک از سطوح دین (سه سطح پیش گفته) چیست و در این میان جنبش های اجتماعی چه جایگاهی در این چرخه دارند؟

علی طایفی: ببینید جنبش زنان از جمله کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز از چند نظر جنبش نوین و مدرنی است. اول اینکه اساسا مفهوم جنبش امری است مسبوق به شکل گیری نهادهای مدنی و آگاهی از حقوق و تکالیف مدنی شهروندان یک جامعه. پیش از قرن بیستم ما در تاریخ نیز بیشتر با حرکت های توده ای، هیجانی، نامنظم و بی شکل روبرو بودیم که از آن می توان به شورش و طغیان یاد کرد. دوم اینکه اساسا مطالبه حقوق توسط زنان نیز امری مدرن است. در قرون اخیر زنان پس از مردان وارد صحنه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی شده اند و این جنبش در تاریخ جنبش های مدنی نیز امری نوپدید است بخصوص در ایران. سوم اینکه ازمنظر اندیشگی و حقوقی نیز خواسته برحق زنان درجامعه ایران امروز نیز نوپدید است. اندیشه اقتدارطلبانه مسبوق به فرهنگ و دین مردسالارانه و پدرسالارانه بگونه ای است که هیچ گونه تغییر و یا پرسشگری در توازن رابطه قدرت و امنیت ناشی ازآن را بر نمی تابد. پس ما ناگزیز از پرداختن به نقش و جایگاه این کمپین دریک منظر مدرن هستیم.

نکته بعدی که پس از این امر لازم به توجه است رابطه دین و سکولاریزم و سکولاریزاسیون است. میدانید که در تعریف نیز بین این دو تفاوت قائل می شوند. تاریخ اندیشه مسیحیت و اروپای غربی را بنگرید مشحون از مجادلات نظری پیرامون انواع و رویکردهای متفاوتی است که به این مناسبت وجود داشته است ولیکن مهمترین و سنگین ترین بخش این مباحث حول چند محور زیر می گردد:

الف – تقدس زدایی از مکان، زمان، شخصیت ها، پدیده های انسانی و اجتماعی، تاریخ و هرآنچه که در جریده آدمی ثبت است. این تقدس زدایی آغاز پرسشگری، انتقادگری و دگرگونی بسوی درانداختن طرحی دگر و نوپویی است. افسون زدایی از واقعیت های تاریخی و حال، امری است که تکیه گاه مهم مدرنیزم و نوگرایی است که ما درصدد تعبیر رویای آن هستیم.

ب – جدایی دین از سایر نهادهای اجتماعی نظیر خانواده، آموزش، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، نظام حقوقی و قضایی، علم و به تعبیر بسیاری از جامعه شناسان، تفکیک پذیری و تفاوت گذاری بین نقش و جایگاه این نهادها. این امر بمنزله قطع ارگانیک ارتباط این نهادها نیست بلکه بدین معناست که بعنوان نمونه در بحث ما، نهادهای دیگری چون آموزش و سیستم قضایی مبانی نظری و برنامه های خود را صرفا از نهاد دین برنگرفته و اجازه دخالت و سلطه گری دین بر سایر نهاد ها را نمیدهند.

پ – حداقل سازی یا منفرد سازی دین نیز از زمره دیگر خصایص سکولاریزم است. بدین معنا که افراد فقط درحوزه خصوصی می توانند به امور و مناسک و باورداشت های دینی بپردازند. حتی والدین نیز حق اعمال و القای باورهای دینی به فرزندان خود را ندارند چنانکه نهاد آموزش نیز چنین رویکردی دارد. پس دین از حوزه عمومی به حوزه خصوصی تقلیل یافته و در فضاهای منافع و باورداشت های فردی جای می گیرد.

ت – تمییز مرز عقلانیت و وحیانیت نیز از زمره دیگر مواردی است که نیازمند توجه است. در این فرایند مبنا و خاستگاه اصلی طرح هرگونه برنامه اجتماعی در سطح کلان و میانی، عقلانیت است. این عقلانیت با عقلانیت مورد ادعای دینمداران متفاوت است چرا که منشا این عقل پسینی است نه پیشینی. یعنی عقل مطلق یا خدا حاضر و ناظر برهمه امور و احوال نیست. بلکه عقل متناسب و مورد انتظار و واقعا موجود بشری در کره زمین محور تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها قرار می گیرد. پس سکولاریزم، ضد دین نیست. بلکه با فراهم کردن زمینه یک جامعه دموکراتیک مبتنی بر حقوق بشر، هم حرمت ادیان و هم دینداری دینمداران درفضای دمکراتیک رعایت و تضمین می شود.
به استناد همین نکات اخیر است که سکولاریزاسیون را زمینی شدن یا گیتیایی شدن و سکولاریزم را گیتی گرایی مینامند. من از تعبیر دنیوی شدن پرهیز میکنم چرا که این مفهوم در فرهنگ ما یعنی بی ارزش دانستن و سقط معنای این مفهوم در شکل جنینی آن ( دنیا درلغت یعنی دنی و پست!).

اینک اگر بپردازم به سطوح پیش گفته شما درباره نسبت دین با سایر کنشگران در جامعه و اگر سطوح تماس با دین را بین مردم، روشنفکران و صاحبان قدرت دینی یا سیاسی تقسیم کنیم چند نکته را باید خاطرنشان ساخت. یک رسالت تاریخی است که جریان ها و جنبش هایی نظیر جنبش یک میلیون امضاء بر عهده دارند که به ناگزیر با هر سه سطح درتعامل هستند. پیش از این درخصوص ویژگی مدرن این مفهوم اشاراتی کردم. به استناد همان پیشینه (مدرن بودن) ، حرکت در ذات خود باید به جلو باشد. این جنبش باید قدرت و وضع موجود را بیرحمانه _ ولی منصفانه _ به زیر نقد بکشد. جنبش به یکی از مهره های اصلی بازی قدرت در ساختار سیاسی در ایران چنگ انداخته است. پشتوانه محکم جنبش باید مردم باشند ولی نه مردم بی شکل و بی سامان و به تعبیری توده، بلکه گروه ها و انجمن هایی از مردم در قالب تشکل های مردمی با رویکردی نوگرا.

تناقض جدی میان خواسته ها و واقعیت موجود جنبش و بطور مثال کمپین وجود دارد. از یکسو نقد و پرسشگری در متن حقوقی نظام قضایی و حقوق مدنی کشور بویژه درخصوص زنان و از سوی دیگر خطر تهدید و اتهام به زیر سوال بردن مبانی فقهی و حقوقی دین اسلام. بدو ن تردید جنبشی که بخواهد با سر حرکت کند با سر نیز زمین خواهد خورد. آرمانخواهی باید مرز خود را با توهم تعریف کند. ولی آیا جنبش میتواند در سطح باورداشتهای مردم نزول کند؟ نقش پیشاهنگی جنبش چیست و چه خواهد بود؟ رهبری جنبش و اصول و پرنسیپ های آن چه خواهد شد؟

درمقاله ای بنام “الگوهای ارتباط رهبران فکری با مردم: از عامه پرستی تا عامه زدگی” حلقه های تودرتوی این الکوی ارتباطی را برشکافته ام. نکته اینجاست که مرز میان عوام زدگی با عوام فریبی بسیار رقیق است. اگر امروزه با سلاحی مانند آش نذری سراغ طرح خواسته های مبرم زنان و مطالبات برحق آنان بروید آیا قدم بر حوزه عوام زدگی گزارده اید یا عوام فریبی؟!! جریان اصلاحات در کشور به رهبری خاتمی درایران مسیری رفت که به نوعی عامه پرستی کشانیده شد. بطوریکه خاتمی در کلام همیشه مردم را معیار و میزان میدانست ولی در واقع چنان از مردم دور شد که جنبش اصلاحات به شکست انجامید. نتیجه آن نیز چنان شد که بسیاری براین باورند این حرکت به عوام فریبی مردم و اقشاری از دانش آموختگان و روشن اندیشان جامعه پرداخت. لذا کمپین یک میلیون امضاء، باید این مرز را بشدت نگهبانی کند. همیشه باید از آنچه که در اذهان مردم و باورداشتهای آنان است جلوتر باشید حتی اگر امنیت فکری عوام را برهم بریزید از بیان حقیقت نهراسید. نقش روشنفکری همانا خود بنیادی در نقد و عقلکرایی است و بقول هگل حرکت برخلاف جریان آب. نمی توان هم خلاف آب حرکت کرد و هم منزه طلب بود و انتظار خیس شدن یا گرفتگی عضلات را نداشت. نهاد قدرت چنان ازنظر تاریخی و اندیشگی قدرتمند است که نمیتوان با تسامح و عافیت طلبی و تحت عنوان با مردم حرکت کردن، به حداقل های حقوقی و مطالبات زنان نیز رسید.

مدرسه فمینیستی: برخی معتقدند که ورود جنبش های اجتماعی به عرصه دین روزمره مردم (یعنی مناسک و آیین ها) به تقویت دین سیاسی و دولتی می انجامد و برای اثبات و تاکید بر این نظر، تجربه گروه های سیاسی پیش از انقلاب را مثال می آورند. درحالی که در مقابل چنین تجربه ای می توان تجارب کشورهای دیگر را مثال آورد که در آن کشورها ما شاهد بوده ایم که «دین حاشیه» توانسته در مقابل «دین قدرت و مرکزی» (سلسله مراتب کلیسا) قد علم کند و در روند سکولاریزاسیون جامعه واقعا نقش داشته باشد. این تجارب مختلف (و گاه متضاد) در بستر موقعیت سیال جهانی و منطقه ای و ملی هر کشوری نتایج متفاوتی به دست داده است. برای نمونه تجربه قبل از انقلاب 57 در بستری از موقعیت خاص بین الملی و وضعیت دولت ایران در آن زمان قابل بررسی است. در آن دوره بخش هایی از قدرت های بین المللی برای جلوگیری از رشد نیروی چپ به تقویت نیروهای بنیادگرای مذهبی می پرداختند اما اکنون وضع به گونه ای متفاوت است. از سوی دیگر دولت آن روز ایران، دولت دینی نبود درحالی که اکنون ما با دولت دینی در کشورمان مواجه هستیم. بنابراین موقعیت های مختلف، می تواند به نتایج گوناگون و گاه متضاد بیانجامد. با توجه به این مسایل، به نظر شما در مورد چگونگی مواجهه جنبش های اجتماعی در ایران امروز در تعامل با مذهب عامه مردم (از جمله آیین ها و مناسک و…) چیست؟ و این تعامل، چه خطرات احتمالی و مشکلات اجتماعی را می تواند برای جنبش زنان به همراه داشته باشد و چه پتانسیل ها و ظرفیت هایی را ممکن است برای این جنبش ها به ارمغان آورد؟

علی طایفی: چند نکته را دراین بخش باید ازهم متمایز ساخت. اول اینکه مقایسه ایران با آنچه در غرب یا دنیای مسیحیت رخ داده است هم از نظر تاریخی متفاوت است هم از نظر متون و اصول دینی. این تاکید براین مبنا نیست که اصولا مقایسه ای صورت نگیرد! بلکه درمقایسه باید به این تفاوت ها عنایت کرد. می دانید که پیش از سکه خوردن واژه سکولاریزم توسط هالیاک (Holyoake) این مفهوم از متن اندیشه مسیحی برآمد و برای آرامش و صلح مسیحیان طراحی شد. شخص عیسی نیز توصیه به سپردن کار قیصر به قیصر و کار خدا به خدا را مطرح کرد. بعدها اگوستین قدیس به تقسیم بندی نظام یافته تری با تمییز میان دو شهر امور مربوط به خدا(civitas terrenae) و امور زمینی(civitas dei) پرداخت که شهروند یکی می توانست در دیگری نیز ادامه حیات دهد. سکولاریزم آگوستین به دنیایی شدن بی خطر یا ملایم مشهور شده است. پس مقایسه دو دین مسیحیت و اسلام محلی از اعراب ندارد. این هم بدان دلیل است که اسلام نیز فرصتهایی برای نو اندیشی، زمینی و گیتیایی شدن داشت و شخصیت های دینی زیادی از دل آن برآمدند که بدلیل عدم تناسب پوشش جدید روایتی با اندام و هیبت آن جهانی و سخت اسلام، به گوشه انزوا پرتاب شد.
باید توجه کرد که ما هنوز در جامعه ایران حتی اتفاق نظر کافی بر سر این مفهوم نداریم. این مفهوم نه تنها از نظر تاریخی برون زاست بلکه از منظر اندیشگی نیز هنوز دربیرون از ما قرار دارد و به حیات خود ادامه می دهد. بعنوان نمونه واژه لائیسیته بیش یک قرن است که در زندگی سیاسی و عمومی مردم فرانسه وارد و به یک ویژگی تبدیل شده است. این واژه معادل انگلیسی ندارد و فراتر از جدایی کلیسا و دولت میرود. لائیسیته نوعی سکولاریزم است که هرنوع دین قدرتمندی را بعنوان تهدیدی برای آزادی و شیوه زندگی انسان بر می شمارد. برخی حتی فراتر رفته و مثلا عبدالکریم سروش معتقد است “سکولاریزم فلسفی یعنی که خدایی نیست، ماوراء الطبیعتی نیست ، آخرتی نیست چیزی نزدیک به ناتورالیزم و ماتریالیزم. در سکولاریزم سیاسی لازم نیست شما نفی خدا بکنید ، بلکه در سیاست کاری به خدا و دین ندارید، لازم نیست نفی آخرت بکنید ، بلکه کاری به آخرت ندارید. اما در سکولاریزم فلسفی داوری می کنید و داوریتان هم منفی است و ادیان را فاقد حقیقت می شمارید. اینکه ماکس وبر می گفت مدرنیته یعنی افسون زدایی از این عالم منظورش همین بود.” بنظر میرسد حتی ایشان نیز به این نکته توجه نکرده اند که در ادبیات سکولاریستی نیز دو جریان عمده وجود دارد.

باری کاسمین در موسسه مطالعه سکولاریزم در جامعه و فرهنگ، این مفهوم را به دونوع تقسیم بندی میکند: سخت و نرم . “سکولاریزم سخت تمامی قضایا و گزاره های دینی را از نظر شناخت شناسی نامشروع میشناسد که نه با دین و نه تجربه مشاهده پذیر نیست. از منظر سکولاریزم نرم دستیابی به حقوقت مطلق امکانپذیر نیست و شک گرایی و رواداری باید در مباحث علم و دین اصل باشد و ارزش پیدا کند. در مفهوم سیاسی سکولاریزم مربوط به جنبشی است که درپی جدایی دین از حکومت است و کاهش پیوند میان حکومت با دین دولتی، جابجایی قوانین مبتنی بر دست خط های مقدس مانند ده فرمان یا شریعت با قوانین مدنی و حذف تبعیض برپایه دین. نمونه هایی از این تصمیم گیری های غیر دینی عبارتند از سقط جنین، ازدواج همجنسگرایان، آموزش جنسی.” امروزه برخی براین باورند که دمکراسی موجود در غرب مسیحی محصول تعامل این سه عامل است. از اینرو در ادبیات سکولاریزم، از سکولاریزم آگوستین و توکوویل به “سکولاریزم زره پوشیده” برای مراقبت از دین دربرابر حکومت و از نگرش مارکس و نیچه به “سکولاریزم شمشیر زن” برای بی ارتباط دانستن دین و حکومت یاد می کنند.

ازسوی دیگر دین حاشیه و دین رسمی هر دو در مسیحیت دریک موضوع اشتراک نظر داشتند آنهم تفکر جدایی دین از حکومت. البته این اشتراک در بین دستگاه دینی دارای اختلاف نظراتی هم بود که دیدیم سرانجام به کجا کشید. امروزه جزیره واتیکان درواقع همان شهر خدایی است که اگوستین نیز بدان می پرداخت. علاوه بر این نگاه دینی به نقش و جایگاه زنان نیز دربین این دو سطح دین متفاوت است. در اسلام و مبانی حقوقی آن تحت عنوان شریعت، زن جایگاه تضعیف شده ای دارد. به تعبیر دیگر در اندیشه دینی حقوق بشر فیلترایز شده است. دراین دستگاه دینی و حقوقی شما باید اول بگویید چه دینی دارید، چه مذهبی دارید(شیعه یا سنی)، چه سن و سالی دارید و سپس چه جایگاه سلسله مراتبی از نظر دینی و باصطلاح روحانی دارید و درنهایت و مهمتر ازهمه باید معلوم شود چه جنسیتی (زن یا مرد) دارید تا سپس حقوق شما بعنوان حقوق انسان تعریف شود.

ازاینرو اگر جنبش بخواهد زیر نقاب دینی به فعالیت بپردازد و بقول برخی از فعالان کمپین، حقوق زن درتضاد با اسلام تلقی نشود، کار زیادی از پیش نخواهد رفت!! نکته این نیست که مانند سکولاریست های شمشیر زن، کمر مبارزه با اندیشه دینی بسته شود بلکه نکته این است که نمی توان دوشادوش اصحاب دین به احقاق حق زن در زمینه هایی از قبیل نفقه، مشارکت زن درجامعه، آزادی انتخاب پوشش زن، حق حضانت کودک، ارتباط عادلانه جنسی زن با مرد، حق برابر طلاق، مجازات مساوی برای جرایم زنان همسان مردان، مسئولیت مدنی زن، افزایش سن ازدواج، مشارکت سیاسی، مجازات زن از جمله سنگسار، و… پرداخت و انتظار تحولی داشت. بی تردید عادلانه شدن روابط یعنی به هم خوردن توازن قدرت بین زن و مرد که امروزه در دنیای جدید و به تبع آن درایران نزد بسیاری از زنان مورد چالش قرار گرفته است ازسوی اصحاب دین رسمی و حتی غیر رسمی محلی از اعراب ندارد و رهبران دینی تاب تحمل این چرخش قدرت را ندارند.

دراین رهگذر ضروری است با همه تدابیر عقلی و امنیتی بتوان نگاه به مردم داشت و نقطه شروع پیوند و اتحاد و همبستگی بین زنان را احقاق حقوق آنان تعریف کرد. بی تردید با نیم نگاهی به پایین و اقشار مختلف زنان در جامعه ایران از یکسو و حرکت به جلو میتوان از این امکانات بهره گرفت. بسیاری از مردم (و از جمله زنان) در بین عوام را نمیتوان به سادگی در صف مبارزات حق طلبانه کمپین وارد ساخت. تغییر نگرش آنان امری است بین نسلی، چرا که ته نشست های اندیشگی در اذهان این قشر حاصل یک فرایند تاریخی است و چنان درونی شده است که گاه حتی نیاز به مردان سرکوبگر نیست چون زنان خود زندانبان خود هستند! کمپین یک میلیون امضاء می تواند تمام جان مایه خود را بین اقشار جوان و نوجوانی بگذارد که در میادین تحصیلی و اجتماعی فعالیت دارند و بدون تعلقات انعطاف ناپذیر هنوز انبان اندیشه شان با مشتی گزاره های از پیش تعیین شده و ضد زن انباشته نشده است.

همچنین بهره گیری از مناسک فرهنگی و سنتی خواه دینی و غیر دینی مرزی برای پذیرش دارند. آستانه مطالبات جنبش زنان و ظرفیت مناسک سنتی را میتوان با نرمش هایی از هر دو طرف بهم نزدیک ساخت ولی نکته اصلی اینجاست که ضرورت بهره گیری از مثلا آش نذری در بیان و تکثیر مطالبات کجاست؟ آیا نمی توان بجای آن از مناسک دیگری مانند نشست های دوره ای بهره گرفت؟ آیا فعالان جنبش به آثار ناخواسته این آش نذری و مراسمی ازاین دست برای طرح خواسته های خود اندیشیده اند؟ بازتولید اندیشه مطالبات زمینی با ابزارهای معطوف به مطالبات آسمانی و خدایی چگونه قابل جمع است؟ پارادوکسهای میان این دو چگونه قابل توجیه است؟ ازسوی دیگر فمینیسم اسلامی چگونه تعبیری است؟! آیا این رویگرد همان سکولاریزم شرمساری نیست که از سر عافیت طلبی یا ناتوانی در حل و فصل مسائل روزمره خود با تحلیل ها و پس زمینه های فکری آسمانی و الهی به چنین پیوندی متوسل میشود؟ یک مسلمان میتواند احیانا با قدری تسامح ادعای فمینیزم نماید ولی اطلاق فمینیزم اسلامی شیر بی یال و دم و اشکمی خواهد بود که بقول مولانا، ناشی از برنتابیدن نیش سوزن خالکوبی فمینیزم است!

مدرسه فمینیستی: تجارب بسیار عملی حاکی از آن است که بسیار پیش می آید که تندروترین نیروها با محافظه کار ترین جریان ها در تندپیچ هایی پیوند می یابند. این دو نیرو که از منظر عقاید ایدئولوژیک و سیاسی، متضاد به مسائل برخورد می کنند، اما در مواجهه ای که با روندهای مهم جهانی و ملی دارند در موضع گیری های مهم، گاه یکسان عمل می کنند، نمونه اش را در سطح جهانی و در سطح ملی بارها شاهد بوده ایم. برای مثال در سطح جهانی، نیروهایی با دیدگاه «پسااستعماری» که دیدگاهشان ریشه در برخی نظریات مارکسیستی دارد، با همکاری و مشارکت دیدگاه های محافظه کارانه، هر دو در تخطئه و به زیر سئوال بردن «اعلامیه جهانی حقوق بشر» شریک می شوند، نتیجه ای که عملا حاصل می شود آن است که بیانیه جهانی حقوق بشر که دستاورد مهم و سرنوشت ساز عصر جدید است زیر سئوال می رود و تبعات چنین موضع گیری علیه ارزش های جهانشمول حق بشر، در بسیاری از کشورها، به تفوق و مشروعیت نیروهای محافظه کار و سرکوبگر منجر می شود. یا این که در سطح جهانی ما شاهد هستیم که نیروهایی که خود را «سکولار مسلمان» (یا فمینیست مسلمان) می دانند همان خواسته هایی را مثلا مطرح می کنند که از قضا خواسته بخشی از نیروهای لائیک (یا بخشی از فمینیست های سکولار) معتقد به بیانیه جهانی جقوق بشر، است.

آیا اساسا ما می توانیم به لحاظ عملی صف بندی ها را (چه در عرصه بین المللی و چه در عرصه داخلی) براساس میزان پایبندی شان به «حقوق بشر» و «برابری شهروندان در مقابل قانون» قرار دهیم نه بر اساس هویت های «رادیکال» و «محافظه کار» یا «مذهبی» و «غیرمذهبی»؟

علی طایفی: امروزه یکی از محورهای مهم مبارزه درسطح جهانی و ملی برای همه معتقدان به آزادی، عدالت، صلح، حقوق زنان، کودکان، اقلیت های دینی و نژادی منشور حقوق بشری است. جایگزین های دیگر توان رقابت با مفاد این منشور را ندارند. با وجودیکه امروز در نقد منشوری که 60 سال ازعمر آن میگذرد و با نیت ها و اهداف متفاوتی طراحی شده است، راست و چپ افراطی درنهایت غایت گرایانه به بک نقطه میرسند ولی این نشانه تفاهم بین آنان نیست. حتی این پیوند نیز گویای وحدت استراتژیک نیز نیست! هرکدام از این جنبش ها از مسیر ها، روش ها، قالب های نظری، مطالبات و اهداف متفاوتی به حلقه های مشترکی می رسند و این نشانه یکسان بودن عمل نیست. آنچه که مهم است وجود یک منشور حقوقی بصورت حداقلی در سطح جهانی و حداکثر در سطح ایرانی است که می تواند بدیل مناسبی برای حقوق رنان بشمار رود.

در اندیشه سکولاریستی که مبنای حقوق بشر نیز قرار گرفته است ماخذ اندیشگی براین اساس است که در مقام داوری و تحلیل پدیده های اجتماعی و طبیعی پای ماوراء الطبیعت به میان نمی آید، از نیروهای غیبی استمداد نمی کند ، دعا نمی کند، نذر نمی کند، توسل به بزرگان نمی جویند، سحر و جادو را طرد می کنند، افسانه ها و خرافات را دور می ریزند . به اعتقاد من دربرهه کنونی از تاریخ جنبش زنان باید هشیارانه عمل کرد. تاسی و دنباله روی از رادیکالیزم های کودکانه و تندروی های افراطی ازیکسو و درماندن در چنبره اندیشه محافظه کارانه از سوی دیگر راهگشای عمل جنبش زنان نیست. نمیتوان به اندیشه دینی مردم بی اعتنا بود و ازآن غفلت کرد که بقول میردال واقعیت لگد پران است و در مواقع مقتضی لگد خودش را می زند.

ازسوی دگرنمیتوان اندیشه دین رسمی و دین درقدرت یا دین سیاسی را نیز نادیده گرفت. آنچه که در متن دین مردمی وجود دارد نتیجه بازتولیدی است که از بالا و توسط اندیشه دین سیاسی و تکیه داده بر قدرت صورت میگیرد. لذا راه میانه را باید برگزید. تعیین مخاطبان اول و دوم در جنبش بسیار اساسی است. سقوط در قامت عامه زنان خطر و تهدید جدی است برای جنبش و نزدیکی و اعتماد به اصحاب قدرت رسمی و سیاسی نیز سم مهلکی است برای تحریف، خلع سلاح و بی اعتمادی مردم به جنبش. مرزگذاری دز این میان امر دشوار و درعین حال راهبردی است. می بایست همزمان با فعالیت عملی کمپین، گروه راهبردی برای تعیین این سیاست محوری به بحث و تصمیم سازی برسد. تبدیل این مبحث به یک گفتمان فراگیر، زمینه ساز اصلاح رویه و بر ساختن تصویر واقعی تر از استراتژی است. همچنین درهیچ سند و مستند و گفتاری نباید مستقیم به تقابل مطالبات حقه زنان با دین (خواه همسو یا نا همسو با آن) سخن راند. جنبش یک میلیون امضاء خواسته های روشنی دارد و می تواند و بایسته است مبنا و خاستگاه مطالبات خود را منشور حقوق بشر و پیمان نامه های الحاقی درخصوص زنان و کودکان قرار دهد و از مسیر اصلی تامین این حقوق خارج نشود. بی تردید جنبش های جهانی حقوق زنان و سازمانهای حقوق بشری یکی از مدافعان جدی این جنبش خواهند بود.

ازمنظر داخلی نیز نمیتوان با منزه بودن کاری از پیش برد. مطالبات زنان پاشنه آشیل ساختار مردسالاری است. معارضان اولیه این مطالبات اتفاقا در درون خانواده یکایک فعالان این جنبش حضور دارند: از پدران، برادران و شوهران گرفته تا مردان دینی صاحب قدرت (خواه قدرت دینی و خواه سیاسی) همه در صف مقابل جنبش هستند. این تصویر بمعنای دشمن تراشی نیست بلکه تصویر گروه های همسود و ذینفعی است که می توانند مخاطب و درتیررس مطالبات قرار گیرند. کافی است یکی از فعالان متاهل در کمپین به هر دلیل بخواهد از شوهرش طلاق بگیرد آنگاه خواهیم دید که همسر مدافع وی دراین فرایند چگونه حقوق همسر خود را بعنوان زن، تامین خواهد کرد!!؟
تاسی به احکام مراجع دینی دربسیاری از موارد غیر ضرور و آنتی گونیستی است! چنانکه با راه اندازی روزه سیاسی نیز نمیتوان به این مطالبات رسید. اگرچه اختراع سنت دراین خصوص مانند عرضه ماهی سیاه در دمادم سال نو توسط دانشجویان میتواند به بازتولید و بازخوانی نوینی از فرهنگ و سنت بپردازد ولی نمیتوان با شمع شام غریبان، ماتم مرگ حقوق نیمی از جامعه ایران را به نمایش گذارد!


* علی طایفی، فوق لیسانس جامعه شناسی از دانشگاه تهران است. 6 کتاب، 17 تحقیق و پژوهش، بیش از صد مقاله و سی ترجمه به قلم وی در سایت ها و نشریات مختلف جامعه شناسی به چاپ رسیده است. او برنده اولین جایزه بین المللی جامعه شناسان بدون مرز بنام ” تقدیرنامه آلوین گولدنر” برای فعالیت قلمی و عملی درزمینه جامعه شناسی انتقادی و عملگرا در سال 1385 است. وی هم اکنون مسئول انجمن بین المللی جامعه شناسان بدون مرز- شاخه ایران، و سردبیر خبرنامه جامعه شناسان بدون مرز- بین الملل است .

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours