مدرسه فمینیستی: امسال سالگرد «روز» تاریخ ساز 22 خرداد را در حالی پاس می داریم که حوادث جانگداز و اندوه باری را پشت سر گذاشتیم. مهم نیست که برخی از فعالان مدنی ایران دومین سالگرد 22 خرداد را پاس می دارند و ما در جنبش زنان به واسطه تجمع تاریخی زنان در سال 1384 و 1385 ششمین سالگرد اش را گرامی داشته ایم، اما آن چه مهم و ماندگار است این که روز 22 خرداد در حال حاضر به عنوان روزی سرنوشت ساز و تشخص یافته، در تاریخ مبارزات دموکراتیک مردم ایران تثبیت شده و منشاء اثر در بخشی از افکار عمومی جامعه ماست.
سالگرد 22 خرداد امسال اما، برای ما کنشگران جنبش زنان مملو از درد و اندوه بود، اندوه از دست دادن «هاله سحابی»، یکی از یاران صبور جنبش زنان در مادران صلح، و عزادار شدن «فیروزه صابر»، یکی دیگر از یاران صدیق جنبش زنان به خاطر مرگ برادرش، «هدا صابر». هدا صابر که در اعتراض به حادثۀ خشونت باری که منجر به مرگ هاله سحابی شده بود، در زندان اعتصاب غذا کرده بود، اما خود در پی این اعتصاب غذا، و با توجه به عدم رسیدگی های پزشکی لازم به او، دچار مشکل قلبی شد و جان باخت. از همین رو ما در مدرسه فمینیستی به همراه پاسداشت سالگرد 22 خرداد، به فیروزه صابر، فعال جنبش زنان و از همراهان ما در «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» و زنی که سالیان متمادی برای کارآفرینی زنان سرزمین مان تلاش کرده و از موسسان «انجمن صنفی زنان کارآفرین» و نویسنده کتاب «راه های توسعه کارآفرینی زنان در ایران» است از صمیم قلب تسلیت می گوییم و برای ایشان به خاطر از دست دادن برادرشان، آرزومند صبر و بردباری هستیم.
در ادامه، متن سخنرانی منصوره شجاعی، یکی از اعضای مدرسه فمینیستی را ملاحظه می کنید که در مراسمی به مناسبت سالگرد 22 خرداد و گرامیداشت «سحابی ها» و با حضور دو سخنران دیگر (حسن یوسفی اشکوری و مسعود بهنود) برگزار گردید، قرائت شده است.
سالگرد 22 خرداد و به پاس خون تازه هاله سحابی ایراندخت برابری خواهی / منصوره شجاعی
با یاد و نام مبارزان راه برابری و دموکراسی، با یاد و نام تمامی تلاشگران جنبش زنان و جنبش سبز ایران، هم ساکنان آن سوی دیوار اوین و هم این سوی آن، و به پاس خون داغ هاله سحابی ” ایراندخت” برابری خواهی جنبش زنان داستان بیست و دو خرداد را از ظنی زنانه حکایت می کنم.
بیست و دو خرداد برای خیلی ها از سال 1388 یعنی دوسال پیش شروع شد. اما برای جنبش زنان از سال 1384 شروع شد. آن روز که جمع هم اندیشی زنان با استفاده از فرصت کوتاه انتخاباتی بزرگترین گردهمایی خیابانی در دوران اخیر را برنامه ریزی کرد تا به تبعیضات موجود در قانون اساسی اعتراض کند.
آن روز، با استفاده از فرصت کوتاه انتخاباتی به خیابان رفتیم و صحن جلوی داشنگاه تهران را همچون تریبونی عمومی و مدنی برای معرفی جنبش زنان و بیان مطالبات حقوقی خویش و نیز اعتراض به قوانین تبعیض آمیز در قانون اساسی ساختیم.آن روز زنان بسیاری به قدم و به قلم امضای حمایت خویش در کنارمان بودند که درمیان آنان نام هاله سحابی نیز دیده می شد. هفته ای بعد دولت جدید سر کار آمدو تهدید و کنترل آن گروه از زنان به شدت آغاز شد. هرچند که با استبداد و سرکوب و تمامیت خواهی حکومت های ایدئولوژیک بیگانه نبودیم اما هنوز تصوری از دولت آقای احمدی نژاد نداشتیم. اما به هرحال به جای قهروانزوا و جای به کسِ دیگر سپردن، باز هم به خیابان رفتیم تا که مهر حضور خویش در خیابان به جای گذاریم.
سال بعد از آن، در سالگرد آن روز، یعنی بیست و دو خرداد 1385 دیگر دولت جدید را خوب شناخته بودیم . و فهمیده بودیم که هر پا پس کشیدن از میدان مبارزات حقوقی و هر جای خالی در شهر ، توسط نیروی سرکوب و و حشت به سرعت مصادره و پر از بیگانگی و عناد می شود. پس روش کار و تاکتیک های خویش را در چارچوب فعالیتی حقوقی و مدنی و به دور از خشونت تعریف کردیم و به خیابان رفتیم تاکه نطفه های کمپین یک میلیون امضا را در خیابان های شهر بیافشانیم. و همان روز بیش از هفتاد نفر رهسپار زندان شدند .
زنگ های خطر به صدا در آمده بود… حملاتی وحشیانه به تظاهراتی آرام و مدنی هویت پلیس امنیت که یعنی پلیس سرکوب و وحشت شده بود. گفتیم که اصل بیست وهفت قانون اساسی تظاهرات بدون حمل سلاح را قانونی دانسته است… ولی همچنان برما تاختند که اسلحه مان جز دفترجه های کوجک آموزش حقو ق زنان چیزی نبود و بدان گناه حمله های بی رحمانه برما آغاز شدکه البته درنتیجه این حملات در این سالهای سخت در چند معنا با مردان جامعه به برابری رسیدیم آری به برابری رسیدیم و گاه حتی پیشی گرفتیم در تحمل فشارهای امنیتی ، تهدید، بازجویی ، ممنوع خروجی ؛ ممنوع شغلی ،دستگیری ، زندان، شکنجه ، جان باختن، دور شدن از خانه و خانواده ، مهاجرت و اعدام به برابری با مردان جامعه رسیدیم و گاه حتی پیشی گرفتیم. و این کارنامه شش ساله تکریم حضور زن در جامعه به ظن دولت آقای احمدی نژاد از سال 1384 تا کنون بوده است…
باری… سه ماه بعد از بیست و دو خرداد در 5 شهریور سال 1385 کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین اعلام موجودیت کرد . و زنانی از جنس تغییر و برابری با حضور فعال خویش، مبارزاتی از جنس و جنم دیگر را به دولت و به مردم معرفی کردند. و هاله نیز با دامن پرچین و رنگارنگ ملی گرایی و نواندیشی دینی نام خویش بر آن حلقه نهاد و چین زیبا و رنگارنگ جنبش زنان را به شکن های دامن نجیب و اصیل اش افزود.. و چه خوش آن چین بر آن دامن نشست…
هرچند که پیش از کمپین با تاویل و تفسیر های خاص خویش از آیات قران ، به برابری حقوقی زن و مرد تاکید مکرر داشت اما تلاش هاو مطالعات فردی او آنگاه که در کاسه جنبش زنان ریخته شد تبدیل به یک هویت جدید در کنار هویت ملی مذهبی او شد.
در سال 1386 گروه دیگری از زنان تحت عنوان مادران صلح تشکیل شد که هاله سحابی نیز جزو اولین اعضای این گروه بود و بدینگونه در حیطه عملی نیز با جنبش زنان پیوند خورد.
شرایط سخت دولت جدید سلامت روانی جامعه تلاش گر را نشانه گرفته بود و زنان به تجربه وبا تکیه بر تئوری های مبارزات مدنی و خشونت پرهیز سلامت نفس جنبش جقوقی خویش را در ایجاد بسترهای متعدد کاری یافتند و در ائتلاف های مکرر و نهادهای متنوع بیشتر به یکدیکر نزدیک شدند. درواقع تلخی و سبعیت این دوران به شیرینی ارتباط و آشنایی با تلاشگرانی هم رای و نه الزاما هم شکل تاخت خورد. بدین گونه بود که هاله را دیگر نه فقط به نام و نظر که به چهره و سلوک نیز شناختیم. او که به قول پرستو فروهر: خفته در آغوش خدای مهربانی که همواره همراه خود داشت”… هنوز مقابل چشمان اکثر فعالان جنبش زنان به جلوه تمام ظاهر است.
در ائتلاف نه به لایحه خانواده در سال 1387 و در ائتلاف مهم و ماندگار همگرایی زنان در دوران انتخابات سال 1388 نه تنها امضا کننده بلکه در جلسات نیز شرکت داشت. نمی شد که نباشد نه اهل بی عملی بود نه اهل انزوا و نه اهل برج عاج نشینی. مفهوم برابری را درهزار معنا به از ظن خویش جستجو می کرد. مادر صلح بود و دختر وطن دوستی و ایراندخت برابری خواهی… پس درمیدان بود.
روز انتخابات اعلام شد… شگفتا بیست و دو خرداد ! خندیدیم و با اتکا به نفس گفتیم که امسال سالگرد “روزی از آن زنان” را همراه با روزی از آن ایران برگزار می کنیم… دریغ و افسوس که نمی دانستیم… ” ابلیسان پیروز مست …. سور عزای ما را به سفره خواهند نشست…
و در خرداد 1388 این هردو مناسبت توسط لشکر زور وخشونت مصادره شد. بیست ودوخردادی راکه از سال 1384 به نام روزی از آن زنان می شناختیم به روز انتخابات ریاست جمهوری بدل کردند که یک روز را از تقویم مبارزاتی زنان در بلوایی زن ستیزانه بزدایند ، بیست و دوخرداد را که میتوانست با انتخاباتی آزاد و مدنی ،آغازی دیگر برای رسیدن به دموکراسی وبرابری باشد به روزدروغ و تحمیق مردم بدل کردند که خودسرانه بتازند … غافل از آنکه نه زنان آسان به خیابان آمده بودند که آسان برگردند و نه مردم از سرسیری رای داده بودند که از سر سیری از آن بگذرند. پس زنانی از جنس و جنم هاله و مردانی از جنس و جنم پدران اش که دموکراسی و برابری را باهم طلب می کردند در خیابان ها ماندند و پایداری کردند.
اما سپاه سرکوب و زور آنچنان به قلع و قمع زنان و مردان شهر پرداخت که ناگهان شرایطی پیش آمد که انگار همدیگر را گم کرده بودیم…. همه در خیابان بودیم و در پناه حضور انبوه مردمی اما خانه ها خالی بود …در هیچ خانه ای از ساکنان خانه خبر ی نبود. تلفن های تهدید آمیزو کنترل شدیداکثر فعالان جنبش های اجتماعی را از خانه و خانواده دور ساخته بود فقط همه میدانستیم که در تظاهرات مردمی جضور داریم. و برخی در گروه های بسیار کم تعداد از یکدیگر خبر داشتیم.
خشونت در شهر موج می زد خشونتی که از سوی نیروهای مهاجم و سرکوبگر مردم را نشانه گرفته بود و خشم و بغضی که دردل جوانان میتوانست تبدیل به خشونت شود و حیف بود که این مبارزه مدنی و متمدنانه در خشمی فروخورده خشونت هایی هرچند تدافعی را پیش آورد. پس چندتایی از فعالان زنان که هنوز با هزار ترفند از هم باخبر بودیم . آرام و خشگمین ،غوغای درون امان را به پندهای خشونت پرهیزی بزرگانی چون گاندی ، لوترکینگ ، ماندلا می آمیختیم و درهمان روزهای فشار و کنترل ” کمیته همبستگی زنان برضد خشونت ” را به راه انداختیم و هاله نیز همراه با مادران صلح از امضا کنندگان بود. مادر همه پسران و دختران غمگین شهر شدیم ، خواهر همه مردان و زنان دزد زده و دختر وطن به تاراج رفته تا که از حمله مهاجمان امان اش بداریم و طعم شیرین برابری را در پیوند با دموکراسی در سرزمین مادری تجربه کنیم.
نشد ، نگذاشتند ، کوبیدند و بستند و بردند و کشتند ….
و به مصادره مفهوم کشور ،تاریخ ، امنیت و عدالت ادامه دادند و حتی در این مصادره تقویم مبارزاتی مردم ایران را نیز بی نصیب نگذاشتند….تاکه چهارده مرداد را نشانه گرفتند. چهارده مرداد سالگرد مشروطه است و همچنین سالگرد قمرالملوک وزیری مرغ سحر ندیده سرزمبن آوازهای شلاق خورده زنان است . سالهاست که در چنین روزی هم بدین دو مناسبت دست به قلم می بریم و پای درعمل محکم می کنیم اما در بلوای پس از انتخابات سال 1388 این روز را نیز مصادره کردند و جشن مشروطه را به حقارت مراسم تحلیف نزول دادند …. و مجلس تسخیر شده را به تحلیفی دروغین بستند … مردم به سوی میدان بهارستان سرازیر شدند …. وهاله که ایراندخت بود و دموکراسی خواه و برابری طلب درصف جلو بود و شیرین نوشید ضربات بی رحم باتوم پلیس امنیت که سپاه نا امنی بود و کودتا…. دوستانی که نزدیک تر بودند شاهد بودند و تعریف کردند که با پیشانی خون آلود دستگیرش کردند… مادران صلح ، شورای فعالان ملی مذهبی ، و فعالان جنبش زنان خبرراپی گرفتند که حضور هاله در هریک از این جریانها حضوری موثر و به یاد ماندنی بود.
دو هفته بعد با قید وثیقه تا برگزاری دادگاه آزاد شد. به دیدن اش رفتیم و برایمان گفت که چقدر نسبت به فعالیت های اش در جنبش زنان و مادران صلح او را مورد مواخذه قرار داده بودند . و پس از آن نیز آرام و نرم همپای مادران صلح بود و در کنار خانواده های آسیب دیده در جنبش سبز دیده می شد. رضا علیجانی می گفت: هاله یک لشکر بود و به اندازه یک لشکر کار میکرد مرتب به خانواده های زندانی ها سر میزد. رابط صندوق مالی ملی مذهبی ها با اکثر خانواده ها بود….
زمستان 1389 برای گذراندن دوسال حکم اش به زندان فراخوانده شد خودش نخواست که خبر خیلی پخش شود. از دیرباز آشنای زندان بود و زندانی … آرام رفت تا دوسال بماند. به این امید که پیش از به سرررسیدن دوران حبس عناد وستیزه جویی به پایان رسد و نسیم آزادی و برابری درهای زندان را بگشاید. قرار بود بیاید و راه صلح و برابری را ادامه دهد… خیلی قرارهای دیگر هم بود …. قرار بود کسانی در انتخابات پیروز شوند که دغدغه آزادی و برابری داشته باشند. قرار بود زنان دیگر نصف مردان نباشند. قرار بود دموکراسی و برابری و امنیت و رفاه به یک سان تقسمیم شود ….قرار بود هاله ها بمانند و زندگی به مهر و عدل ادامه یابد… اما چنین نشد . و بر هاله آن گذشت که پیش از این بارها گفته شد… و به قول یکی از دوستان در عجبم که بااین همه بیداد که می رود چرا زمین و آسمان جای عوض نمی کنند و زمین نمی آشوبد و مردگان خویش از حاک بیرون نمی دهد…. و این را در مقاله ای برای هاله نوشت بدون آنکه هاله را از نزدیک بشناسد و خیلی های دیگر هم برای او نوشتند و از او گفتند که الزاما نه از نزدیک می شناختندش و نه حتی مثل او و شکل او و عینا او فکر می کردند…. و خیلی ها برای اش نوشتند… و بیانیه دادند… بی اغراق تمام سایت های فارسی زبان، شبکه های اجتماعی اینتراکتیو، میلینگ گروه های زنان ایران خارج ازکشور که الزاما همفکر او نبودند… ، شیرین عبادی، پرستو فروهر، مینو مرتاضی، فخری محتشمی پور، حسین شاه حسینی ، رضا علیجانی و پروین بختیار نژاد
و این رنگارنگی آرا و همان است که از جنبش زنان به جنبش سبز راه یافت و اینک جاری و ساری در امواج همدلی در اندوه هاله می بینیم…
اگر امروز می بینیم که کسانی از نحله های فکری متفاوت و تعلق های گوناگون یک صدا به کشته شدن هاله اعتراض می کنند . این نه تنها به خاطر نحوه کشته شدن او بلکه به خاطر جوهره دموکراسی حاکم بر فرهنگ و گفتار و کردار اوبود … هاله سمبل و نمادپیوند میان برابری خواهی و دموکراسی طلبی بود . هرچند که در حلقه مردان سیاست پرورده شد اما جنس دموکراسی خواهی او از جنس مردانه سیاست متفاوت بود . فروتنی ، بی اعتنایی به قدرت ، مهربانی ، محترم شمردن دیگران و دیگرپذیری ای بی دریغ ا اورا از باقی هم اندیشان اش متفاوت می کرد. خدای کوچک اش را در دل پنهان می کرد لیکن آرمان بزرپگ اش را به فریاد عیان می ساخت… تعلقات شخصی را در پستوی دل نگهمیداشت و محکمه عدل را در میان بهارستان به پا می کرد … دین اش را در کنار آیین دیگران معنا می کرد . تفاوت میان انتخاب فردی و قرارداد اجتماعی را می دانست . می پذیرفت و می پذیراند و این چنین بود که رنگ سبز رنگین کمان وجودش با جنبش سبز همخوان شد . وخون سرخ و تازه اش بر زمین بی عدالتی ؛ عناد وتبعیض تازه ماناد تا که نهال عدالت ، دوستی و برابری از آن سر برکشد…
داستان هاله داستان جنبش حقوقی زنان است داستان هاله داستان جنبش سبز است داستان جنبش تنباگو و جنبش مشروطه خواهی است … داستان هاله داستان وطنی است که صبورانه در مقابله با سپاه ظلم و خشونت و سبعیت ایستادگی کرد و ایستاده به تاریخ پیوست. داستان هاله داستان زن مبارز ایرانی است. واگر جنبش سبز و طرفداران آن نیز چنان باشند که هاله بود پس خوشا به حال ایران که رنگین کمان سرخ و سبز و سپیدش حکایت از دموکراسی، خشونت پرهیزی و برابری می کند.
+ There are no comments
Add yours