مدرسه فمینیستی: مقالۀ خانم نوشین احمدی خراسانی «جنبش های اجتماعی، مداخله نظامی و گفتمان امپریالیسم»[*] بهانه ای شد برای این یادداشت مختصر. از آغاز دخالت ناتو در لیبی تا به حال بحث های زیادی دربارۀ ماهیت و هدف این جریان شده است و بحث «امپریالیسم» و کارایی یا ناکارایی این نظریه یا گفتمان در تبیین این پدیده ــ که امر نوی نیست اما در نوع خود تازه است ــ بخش مهمی از این مباحثه ها را در بر گرفته است. قصد این مختصر جدل یا پلمیک با مقالۀ احمدی خراسانی نیست بلکه باز کردن برخی نکات و طرح پرسش هایی است که از طرح این گونه بحث ها بر می خیزد.
به طور کلی موضوع های مقالۀ نوشین احمدی خراسانی را شاید به سه بخش کلی بتوان تقسیم کرد: امکان یاری جستن از فرصت ها و فضای بین المللی، امپریالیسم و تقسیم بندی در میان فعالان جنبش زنان ، و پلمیک با بخشی از این فعالان. من به دلیل آنکه بر موضوع سوم اشراف چندانی ندارم در آن وارد نمی شوم و تلاش می کنم تا بر دو موضوع اول تمرکز و در این راه نقد منفی را به نقد مثبت بدل کنم.
1. یاری جستن جنبش ها از فرصت ها و امکانات خارجی
این یکی از بحث برانگیزترین و هماوردجویانه ترین موضوع ها و مسائلی است که همواره در پیش پای جنبش های سیاسی- اجتماعی قرار داشته است و گاه حالت تابویی را به خود گرفته که نمی بایستی بدان نزدیک شد. از این رو، طرح موضوع و پاسخ صریح به آن مستلزم شجاعتی است که از این منظر می باید آن را در نوشین احمدی ستود. اما چند مسئله برای من مطرح است. خلطی (ناآگاهانه؟) که در این مقاله صورت گرفته از یک سو یکی کردن جنبش ها و کشورها و سازمان های مسلح است و از سوی دیگر، یکسان دانستن هرگونه یاری خارجی از سوی هر کشوری است. درهم آمیختن جنبش های کشورهای عربی با سازمانهایی همچون القاعده یا حماس، از یک سو، و یکی دانستن ترکیه و ایران با فرانسه و انگلستان و ایالات متحده موجب آشفتگی ای می شود که حاصل آن حکمی کلی است که قطعا نادرست هم است.
تاریخ ایران خود شاهد بسیاری از هر دو گونه یاری ها بوده است. در جریان انقلاب مشروطه و رویدادهای پس از آن، سوسیال دموکرات های قفقاز نقش مهمی داشتند؛ اما سخن بر سر پیامدهای کمک کشوری همچون انگلستان به انقلابیون مشروطه خواه است. یاری خواستن از سوی کشورهایی همتراز یا نهادها، جریانها و جنبش های مدنی بین المللی در کشورهای پیشرفته، با طلب یاری از جمعی کشورهای بسیار برتر و توسعه طلب، متفاوت است. این هشیاری می طلبد و از سوی دیگر تحمل پیامدهای مبتلابه. می خواهم بگویم که اگر ملتی خود (از سر به تنگ آمدن یا یارای هماوردی نداشتن یا …) خواستار کمک (بخوانید دخالت) کشورهایی شود که بسیار از آن برتر و، به ویژه، توسعه طلب اند نمی تواند حرکات بعدی این قدرت های قادر قاهر را نادیده بگیرد یعنی میان بازی ای که خود آغاز کرده جر بزند! هرچند، در جمله ای معترضه بگویم که من قول کارل یاسپرس را نیز کمابیش می پذیرم که در تاریخ هیچ حکومت توتالیتری بدون دخالت خارجی برنیفتاده است[2]. مشکل دیدگاه خانم نوشین احمدی این است که به قدرت مانور و دیپلماسی خارجی جنبش ها، و به زبانی کلی به امر ذهنی، بسیار بها می دهند در حالی که عینیت موجود در جهان تحت سلطۀ سرمایه داری اطلاعاتی، جز این است. برخورد این شکل نوین از سرمایه داری، که از دهۀ هشتاد میلادی و پس از دو بحران سنگین نفتی دهۀ هفتاد و بر اثر روند بازسازی[3] در نظام سرمایه داری پدیدار گشته است با نوع برخورد سرمایه داری توسعه طلب پیش ازخود (امپریالیسم؟) به طور کلی متفاوت است. اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنیم و برویم برسر بحث امپریالیسم.
2. امپریالیسم: بودن یا نبودن؟
پیشینۀ کاربرد این واژه ، به مفهوم امروزی آن، به سال های پایانی سدۀ نوزدهم باز میگردد. چنان که لنین در کتاب کلاسیک خود، امپریالیسم: آخرین مرحلۀ سرمایه داری، می گوید: «طی 15-20 سال اخیر، به خصوص پس از جنگ اسپانیا – آمریکا (1898) و جنگ انگلستان – بوئرها (1899-1902)، ادبیات اقتصادی و سیاسی این دو نیمکره بیشتر و بیشتر واژۀ “امپریالیسم” را برای توصیف عصری که در آن به سر می بریم برگزیده اند[4]».
شاید نخستین کتاب جامع در تبیین امپریالیسم را بتوان به جی. ا . هابسن، اقتصاد دان انگلیسی، نسبت داد. کتاب او، به نام تحقیقی در امپریالیسم، احساسات افراطی وطن پرستی و ایدئولوژی امپریالیستی را سخت به استهزا گرفت و نظریه ای دربارۀ امپریالیسم عرضه کرد که تأثیری عمیق بر مارکسیست ها و بر بسیاری از سوسیالیست های غیرمارکسیست گذاشت.[5] پس از او افرادی مانند هیلفردینگ و لنین و لوکزامبورگ نیز از منظرها و با دیدگاه های گوناگون به بحث در این باره پرداختند. در دهه های بعد این واژه با کاربردی کاملا سیاسی، کلّ ادبیات سیاسی ـ اقتصادی صاحب نظران و مبارزان و فعالان مدنی و سیاسی را دربر گرفت. مروّجان این نظریه در ادامۀ بسط و گسترش آن به تقسیم بندی های نوینی در میان طبقات کشورهای مستعمره و تحت استعمار نوین دست زدند. تقسیم طبقۀ بورژوای این کشورها به وابسته و ملّی و تکیه بر قشر خرده بورژوای انقلابی همه نتیجۀ این گونه نگرش سیاسی بر مقولۀ توسعه طلبی قدرت های صنعتی پیشرفته تحت واژۀ امپریالیسم بود. هرچند لنین خود به صراحت از عصر امپریالیسم به منزلۀ آستانۀ انقلاب جهانی پرولتاریا نام می برد[6] پس از او، و در حقیقت تحت تأثیر روایت استالینی از بسط و گسترش انقلاب و سوسیالیسم، موضوع انقلاب جهانی پرولتاریایی به محاق رفت تا هم دعوای جاودانی استالینیست ها و مائوئیست ها با تروتسکیست ها یکی از دل مشغولی های همیشگی جنبش مارکسیستی باقی بماند و هم طبق تقسیم بندی های یاد شده، چشم امید مبارزان در جنگ های رهایی بخش و همچنین نویسندگان و صاحب نظران به اقشار ملّی و انقلابی دیگری نیز، به جز طبقۀ کارگر صنعتی، باشد. اما، چنان که گفتیم، دگرگونی هایی در نظام سرمایه داری که با تکانۀ نوین جهانی شدن همراه شد موجب خلق رژیم انباشت نوین و تغییرهایی اساسی در شکل بندی و ترکیب نیروها و طبقات، از درون کشورهای صنعتی توسعه یافته تا به اصطلاح کشورهای جنوب، گشته است.مؤلفه های این دگرگونی را شاید بتوان به ترتیب زیر خلاصه کرد[7]:
1. حمله به طبقۀ کارگر سازمان یافته ؛
2. جا به جایی در اشتغال از تولید صنعتی به شغل های خدماتی در کشورهای صنعتی پیشرفته و از آنجا
2-1. از بین رفتن انبوهی از شغل های صنعتی و،
2-2. تضعیف و نابودی طبقۀ کارگر صنعتی؛
3. چند پارگی عمودی شرکت های فراملّی و از آنجا
3-1. افزایش برون سپاری[8] امر تولید و پخش و انتشار آن در کشورهای درحال توسعه
4. ایجاد و تقویت زیرساخت ها و شبکه های اطلاعاتی و ارتباطی
از این رو، می توان نتیجه گرفت که توسعه طلبی و دست اندازی سرمایه داری شکلی دیگر به خود گرفته که اطلاق واژۀ امپریالیسم، با آن بار معنایی به خصوص، و پیامدهای عملی سیاسی ناشی از آن، در تبیین و تعیین خط مشی و راهبردی برای مقابله با آن نابسنده می نماید. به عبارت دیگر، هنگامی که انباشت سرمایۀ شرکت های فراملّی حتی در کشور خودشان نیز صورت نمی پذیرد به تبع اولی در کشورهای جنوب و درحال توسعه نیز نمی توان مدعی وجود طبقۀ بورژوایی شد که دارای انباشت داخلی است یعنی بورژوازی ملّی. زیرا بخش بزرگی از تولیدات شرکت های فراملّی به شرکت های تابعه در کشورهای دیگر و به خصوص در کشورهای درحال توسعه و کشورهای اروپایی متعلق به بلوک شرق سابق سپرده می شود. آن شرکت های تابعه نیز در شراکت با بنگاه های اقتصادی این کشورها دست به تولید و ساخت و ارائۀ خدمات می زنند. درنتیجه،جابه جایی جهانی در اشتغال بخش تولید صنعتی شامل از بین رفتن گسترۀ شغل های این بخش در شهرهای کشورهای توسعه یافته است.
جهانی شدن تولید صنعتی، با توجه به اهمیت انواع هزینه های کار، به معنای از بین رفتن گسترۀ شغل های صنعتی در اقتصاد کشورهای غربی است. نتیجه اینکه: بسیاری از شهرهای صنعتی در جهان توسعه یافته شاهد ویرانی مجازی پایۀ سنّتی اقتصاد خودند. تاثیر آشکار این امر در شهرهای جهان نخست جابه جایی از اشتغال صنعتی به اشتغال خدماتی است. این امر فقط جا به جایی در سهمیۀ فعالیت های اقتصادی نیست. بخش تولید صنعتی تکیه گاه کارگران مرد سازمان یافته بود که ارتش اقتصادی جنبش های دموکراتیک اجتماعی و مهم ترین عنصر در توافق کار ـ سرمایه اند[9]. اما این که سهل است، شرکت های فراملّی حتی ملیت خاصی نیز ندارند، مثلا صنایعی که در انگلستان قرار گرفته اند مانند نیسان (در ساندرلند)، آی بی ام (در پورتسماوث)، ژیلت (در لندن) آیا انگلیسی اند؟ آیا ژاپنی اند؟ آیا امریکایی اند؟ کسی نمی تواند دقیقاً به این پرسش پاسخ گوید.
از این طبقه که بگذریم وجود طبقۀ متوسط دموکرات انقلابی ضد امپریالیسم نیز مورد تردید قرار گرفته است. به گفتۀ جان رنی شورت در عین حال که ویژگی مهم جهانی شدن اقتصاد در دهه های 1970 و 1980 انتقال تولید صنعتی بود، در سال های اخیر جا به جایی مهم فزاینده ای در شغل های خدماتی روی داده است. دور نوین جهانی شدن اقتصاد، گستره ای از شغل های خدماتی شامل مهندسی بسط و گسترش نرم افزارها و حتی برخی خدمات مالی را از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه می فرستد. دفترهای پشتیبانی در بنگلور هند وام های مسکن را برای شرکت های وام دهنده ایالات متحده پردازش می کنند و در عین حال مطالبات بیمه در ایالات متحده به طور روزمره در دفترهای واقع در دهلی نو پردازش می شود. بوئینگ برای مهندس پرواز ماهانه 6000 دلار می پردازد. کارکنان برون مرزی، حتی آنها که درجۀ کارشناسی ارشد دارند، فقط 650 دلار هزینه بر می دارند. مهندسان نرم افزار در ایالات متحده ماهانه 7000 دلار می گیرند در حالی که مهندسان با تجربه در چین و هند فقط 1000 دلار می گیرند. گزارشی در نشریۀ بیزینس ویک به تاریخ 3 فوریه 2003 برآورد کرد که تقریباً 3/3 میلیون شغل خدماتی سطح بالا را از ایالات متحده احتمالاً خارج کرده و به آن سوی مرزها فرستاده اند. شرکت های جهانی امروزه کارایی را به مکانهای ارزان تر برون سپاری می کنند که پیش از آن در مکان اصلی انجام می شد. جنرال الکتریک اکنون 6000 دانشمند را در ده کشور به کار گمارده است. مهندسان در دهه های 1970 و 1980 عمدتاً به ایالات متحده و اروپا می آمدند، اکنون شغلها به نزد آنها میرود. شغلهای خدماتی که پیش از این در شهرهای جهان نخست بود کلید موفقیت طبقه متوسط شهری در شهرهایی همچون شانگهای، مانیل و سن خوزه شده است. مثلاً در مانیل 8000 شرکت خارجی کارگرانی را تقریباً در یک دوجین مجموعۀ اداری با پیوندهای فیبر نوری به کار گرفته اند. پیتر گودمن نمونه ای را توصیف می کند از معماری در شانگهای که نقشۀ اصلی پلکان شرکت فورچون 500[10] را در شمال ایالت نیویورک طراحی می کرد. معماران در نیویورک ساعتی بین 100 تا 120 دلار می گیرند، در چین دستمزد معماران کسری از این رقم است. کارهایی با مهارت بالا را امروزه به بیرون مرزها می فرستند چرا که نرخ ها در آنجا ارزان تر است و از نیروی کار جهانی اکنون می توان در کل 24 ساعت استفاده کرد. پیامدهای این جا به جایی جهانی در شغل های خدماتی تازه در حال شکل گیری است. برخی اشاره های آزمایشی و احتمالی را به شکل پرسش هایی برای تحقیق بیشتر می توان مطرح کرد: آیا ما شاهد آغاز زوال طبقه متوسط نوین در شهرهای جهان نخست و بازسازی آنها در کشورهای درحال توسعه ایم؟ آیا در آستانۀ دگرگونی عمدۀ اجتماعی ـ فضایی ای هستیم که طبقۀ کارگر و متوسط شهرهای جهانِ نخست را به نحوی مؤثری از بین می برد تا آنها را در شهرهای جهانِ در حال توسعه به شکل نوینی از نو بسازد؟[10]
عدم کارایی شعار «مرگ بر حکومت های وابسته به امپریالیسم جهانی»
هرچند برخی از تزهای کلاسیک نظریۀ امپریالیسم، که متأثر از آرای مارکس است، همچون اولیگارشی سرمایه داری مالی و سلطۀ هرچه بیشتر انحصارها (بخوانید شرکت های فراملّی) و صدور سرمایه به قوّت خود باقی است صف بندی نسبتاَ روشن و سادۀ دورۀ پیش از این، مبنی بر صف امپریالیسم و صف ضد امپریالیسم (که بلوک سوسیالیسم نیز در آن جای می گرفت) شکسته شده است. چنین می نماید که دیگر شعار «مرگ بر حکومت های وابسته به امپریالیسم جهانی» کارایی خود را از دست داده باشد چون حکومت های به ظاهر مستقل نیز وابسته به این نوع انباشت سرمایه گشته اند. سرمایه داری در شکل جهانی نوین خود فقط حکومت ها را وابسته به خود نمی خواهد بلکه کلّ کشور را وابسته می کند. از همین روست که دولت های کشورهای پیشرفتۀ صنعتی و در رأس آنها ایالات متحده خواستار برقراری «یک دوز» دموکراسی در همۀ کشورهایند. دیگر نمی توان از همۀ نیروهای موجود در کشورهای درحال توسعه استفاده کرد، بسیاری از وظایف طبقات تولیدی کشورهای خود را بر دوش آنها نهاد، بازارهای بین المللی و یکپارچه با بازار های جهانی در آنجا به وجود آورد، بخش های امور مالی و خدمات پیشرفته این کشورها را در نظام جهانی مالی ادغام کرد اما به سلطۀ حکومتی دیکتاتور یاری رساند. یعنی دموکراسی اقتصادی با دیکتاتوری سیاسی نمی تواند سازگار باشد. این را ایالات متحده نخستین بار در امریکای لاتین تجربه کرد.
در حقیقت چنین می نماید که وابستگی یا عدم وابستگی حکومتی، به معنای پیش از این، تأثیر چندانی در وابستگی کلّ اقتصاد آن کشور ندارد. حکومت هوگو چاوز به رغم همۀ شعارها و حرکات ضد امریکایی اش، روزانه بیش از یک و نیم میلیون بشکه نفت به امریکا می فروشد! و زیرساخت های نفتی ونزوئلا کلاً امریکایی است. حتی دولتی مانند دولت لولا در برزیل، با همۀ صداقت و خردمندی و استقلال آن، می بایست با لحاظ کردن سرمایه گذاری های کلان شرکت های فراملّی فعالیت می کرد چرا که کلّ اقتصاد برزیل با اقتصاد جهانی درآمیخته است. دولت نوری مالکی در عراق ، مصّرانه از ایالات متحده می خواهد که نیروهایش را به کل از عراق خارج نکند اما با حکومت ایران روابط صمیمانه ای دارد. حکومت قذافی، به رغم همۀ شعار ها و نمایش ها و با توجه به اینکه قذافی واقعاً دست نشانده و وابستۀ به قدرت های غربی نبود، ولی عمدۀ نفت خود را به اتریش و ایتالیا می فروخت، پروژه های چندین میلیارد یورویی با اتحادیه اروپا داشت، چین و روسیه سرمایه گذاری هایی کلان در لیبی داشتند و حکومت قذافی با سازمان های اطلاعاتی ایالات متحده و انگلستان همکاری می کرد.
خانم نوشین احمدی خراسانی میگویند که بازتولید گفتمان امپریالیسم موجب تضعیف جنبش ها می شود و در حقیقت فعلا حرفی از امپریالیسم نزنیم، اما پشت این سخن نوعی اعتقاد به وجود گفتمان کلاسیک امپریالیسم موجود است؛ درحالی که نظر نگارنده بر این است که زنده کردن این گفتمان یا نظریه باعث گمراهی و هدر رفتن نیروی جنبش ها می شود و تشخیص صفوف و ترکیب نیروها و مهم تر از آن، تدوین راهبردی برای مقابله با توسعه طلبی سرمایه داری (در شکل غربی و شرقی آن) از یک سو، و نیروهای عوام فریب و استبداد- مبنا را، از سوی دیگر مخدوش می کند.
و اما کلام آخر این که، نگارنده به رغم هر اختلاف نظری که با خانم احمدی خراسانی دربارۀ این مقاله داشته باشد گزاره های آشکار و پنهانی همچون دعوت نیروهای نظامی غرب یا خودفروختگی جنبش ها و تشویق به مداخله نظامی و جنگ یا چیزهایی از این قبیل را در مقاله ایشان ندیده است و معتقد است که این گونه انتساب ها بیش از آنکه از کشف حقیقت سرچشمه بگیرد ناشی از بدفهمی یا غرض ورزی است. خانم نوشین احمدی خراسانی افکار خود را در زیر نور شدید صراحت لهجۀ خود به معرض دید گذاشته و این شجاعت، ستودنی است.
پانوشت ها:
[*] http://www.facebook.com/note.php?no…
1- یاسپرس، کارل، آغاز و انجام تاریخ، ترجمۀ محمد حسن لطفی. تهران: خوارزمی،1373، ص.275.
2- لنین، ولادیمیر ایلیچ، امپریالیسم: آخرین مرحلۀ سرمایه داری، ترجمۀ مسعود صابری. تهران: طلایه پرسو،1384،ص.19.
3- Restructuring
4- هانت،ای. ک. ، تکامل نهادها و ایدئولوژی های اقتصادی، ترجمۀ سهراب بهداد. تهران: جیبی، 1358، ص.98
5- لنین،همان، ص.17.
6- فرانک وبستر، نظریه های جامعۀ اطلاعاتی، ترجمه مهدی داودی. تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1382، ص.256-261.
7- Outsourcing
8- شورت، جان رنی ، کلانشهرهای جهانی: شهرهای جهانی شونده در دنیای سرمایه دار، ترجمه مهدی داودی. تهران: انتشارات انجمن ژئوپولیتیک ایران،(زیر چاپ).
9- Fortune 500.
10.شورت، همان
+ There are no comments
Add yours