مدرسه فمینیستی: مطلب زیر، متن تحریرشده سخنرانی سارا شریعتی، استاد دانشگاه، در نشست «زنان و نوگرایی دینی» است. این نشست به مناسبت سالروز تولد هاله سحابی در 13 بهمن 1391 برگزار شد که گزارشی از این نشست را نیز می توانید در لینک زیر بخوانید:
برای من باعث افتخار است که در این مراسم که به مناسبت سالروز تولد «هاله سحابی» برگزار شده است، شرکت می کنم تا به این طریق بتوانم به حضور همیشه زنده ی او ادای احترام کنم.
موضوع بحث مرا در “دغدغه های زنان نوگرای دینی در حوزه ی اجتماعی” اعلام کرده اند و البته من در اینجا در موقعیت یک “مشاهده گر” هستم و نه یک “کنشگر” و می کوشم تصویری از زنان در فعالیت اجتماعی ارائه دهم و به یک طرح مساله اکتفاکنم. بحثی که می خواهم در اینجا از آن دفاع کنم اینست که زنان نوگرای دینی، به وجه نوگرایی بیشتر توجه نشان داده اند تا سنت دینی و اصولا نسبت به ظرفیتها و امکاناتی که سنت دینی و ارتباطات سنتی می تواند در اختیارشان بگذارد بی توجه بوده اند. من بحثم را در دو بخش ارائه میکنم نخست به شکلی گذرا به روشنفکران دینی و مساله ی زنان می پردازم و در بخش دوم، موضوع اصلی صحبتم یعنی زنان و حوزه ی اجتماعی را مورد بررسی قرار خواهم داد. در این دوبخش می کوشم با توجه به محدودیت ده دقیقه ای وقت، رویکردی مقایسه ای با دیگر کشورهای اسلامی و مشخصا مصر داشته باشم. مصر یکی از پایتخت های مهم فکری کشورهای اسلامی است که اگر استثنای سید جمال را در نظر نگیریم، می توان گفت که هم جریان اصلاح دینی- شیخ محمد عبده – و هم جریان موسوم به بنیادگرایی- اخوان المسلمین- از مصر آغاز شده و هنوز هم در بسیاری از حوزه ها پیشگام است.
“دغدغه های زنان نوگرای دینی” طبیعتا از دغدغه های کل زنان جدا نیست، با یک تفاوت اساسی و آن مساله ی دین و زنان است. مساله ی دین و زنان و بطور مشخص زن در اسلام، پس از انقلاب ایران و بدنبال جهشی که در اغلب کشورهای اسلامی بوجود آمد و زنان در آن نقش مهمی ایفا کردند، دوباره مطرح شد و در دو سه دهه اخیر ادبیات پژوهشی غنی ای در این حوزه انتشار یافته است. در ایران پس از انقلاب نیز، آنچه به نام مساله ی زنان شناخته می شود، اغلب پرسش ثابتی از دین، در همه ی خوانش های آن بود. پرسش این بود: موضع اسلام در خصوص زنان چیست و تحول جایگاه اجتماعی زنان تا کجا در استنباطات نظری و فقهی دخیل و موثر بوده است؟
روشنفکران مذهبی به نوبه ی خود به نسبت دوره های اجتماعی، کم و بیش به این مساله پرداخته اند. اما اگر رویکرد مقایسه ای اتخاذ کنیم، ذکر دو نکته اهمیت می یابد. نخست آنکه روشنفکران مذهبی در ایران، پیش و پس از انقلاب، دیرتر و کمتر از همپایان مصری خود به مساله ی زنان توجه نشان داده اند. در حالیکه از رساله ی قاسم امین در 1899 و احکام اجتهادی شیخ محمد عبده و اشعار حافظ ابراهیم که تحول جامعه را در گرو تحول وضعیت زنان در جامعه میداند، بیش از یک قرن می گذرد، در ایران، موضوع زنان دراصلاح دینی اولا از قدمتی که در مصر برخوردار بوده است، برخوردار نیست و دوما ادبیات پژوهشی آن از حجم کمتری برخوردار است. وجه تمایز دیگر میان روشنفکران دینی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی این است که اغلب زنان «موضوع» مطالعه روشنفکران دینی قرار گرفته اند اما خود در این حوزه عاملیت نیافته و چهره ساز نشده اند و به جز استثنائاتی چون هاله سحابی که در حوزه ی فکری و مشخصا زن در قرآن کار کردند، در این حوزه، محقق و نظریه پرداز زن کمتر داشته ایم. در حالیکه در مصر مدتهاست که زنان به حوزه ی دین، الهیات و فقه و کلام ورود پیدا کرده اند و مسائلی چون مفتی زن، امامت – به معنای پیشنمازی- زنان و اجتهاد زنان مطرح شده است. در نتیجه یکی از کاستی های زنان روشنفکر دینی که در حوزه ی زنان فعالیت می کنند را می توان وارد نشدن به حوزه ی دین دانست، حوزه ای که اغلب در تملک مردان است. در حالیکه زنان اصلاحگران مصری تکرار میکنند که انحصار خوانش متن و تفسیر و استنباط عملی از آن در اختیار مردان نیست و وقت آن است که زنان نیز به این حوزه بپردازند، با توجه به این که گرامر عرب بسیار پیچیده است و امکان تفاسیر گوناگون را می دهد، زنان باید در این حوزه ها وارد شوند و بتوانند در خوانش و تفسیر متن حضور داشته باشند. از این روست که می بینیم زنانی که به نحله ی اصلاح دینی تعلق دارند، نوآوری های خود را اغلب با استدلالات دینی انجام میدهند و نه با شرایط زمانه. به عنوان مثال در نیجریه با استدلالات دینی، در سال 2003 با سنگسار زنان مخالفت می کنند یا در مصر سواد صالح، استاد الازهر با استدلالات دینی از امکان برخورداری از حق مفتی شدن زنان دفاع میکند. حاجیه فیضه در مصر که امامت نماز زنان را بر عهده دارد، برای توضیح آن، نه از موضع برابری زن و مرد بلکه با اشاره به اختلاف نظر مکاتب فقهی، تاکید میکند که از نظر این مکتب ما مجاز به چنین کاری هستیم. درحالی که در ایران اغلب این گرایش وجود دارد که سنت دینی را یکپارچه قلمداد کنند و در برابر یک سنت دینی واحد موضع بگیرند.
دومین کاستی را می توان در حوزه ی اجتماعی شناسایی کرد. در ایران اغلب مشاهده می شود زمانی که شرایط باز است، همه به سمت کار سیاسی سوق پیدا می کنند و زمانی که فضا بسته است، کار فرهنگی رونق می یابد، در این وسط حوزه ی اجتماعی اغلب بدون متولی است یا لااقل روشنفکران بدان بی توجهند. در حالیکه از زمان مهندس بازرگان، و به تعبیر ایشان یکی از “احتیاجات روز”، ضرورت کار جمعی و اجتماعی بود.
در این میان یک سنت قدیمی در ایران وجود دارد و آن حضور زنان در حوزه ی اجتماعی است. در دو حوزه ی اجتماعی به طور سنتی، عامه ی زنان حضور خاموش و پراکنده ای دارند: نخست حوزه ی آموزش دینی و سپس فعالیت های خیریه. خاموش به این دلیل که اینگونه فعالیتها در حیطه ی نوگرایی و روشنفکری تعریف نمی شود، با وسائل ارتباطی مدرن رابطه ای ندارند و فعالیتهایشان انعکاس بیرونی نمی یابد، دیده نمی شوند و به چشم نمی آیند. و پراکنده از آن رو که این فعالیتها بسیار گسترده و وسیعند اما بدون ارتباط با هم عمل می کنند. از طرفی در جامعه ی ما از دیرباز مجالس و جلسات زنان برقرار بوده است. جلساتی با خصلت مناسکی و آموزشی و اغلب بر محور قرآن و با حضور یک تیپ اجتماعی که به عنوان “خانم جلسه ای” شناخته می شود. در این جلسات آموزشی زنانه، معمولا خانمی که سواد قرانی دارد و با تاریخ اسلام هم کم و بیش آشناست، به قرائت و تفسیر قران می پردازد یا در مناسبتهای مذهبی روضه خوانی میکند و به سوالات و مسائل زنان پاسخ می دهد. این جلسات از نظر تاریخی یکی از قدیمی ترین اشکال اجتماعی شدن زنان و خصوصا زنان متعلق به اقشار سنتی تر جامعه بوده است که با محدودیتهای بیشتری روبرو بوده اند و امکان مشارکت و حضور در دیگر فعالیت های اجتماعی را نداشته اند و هنوز هم، در میان فعالیتهای اجتماعی متعدد، مجالس زنان از بالاترین حد مشارکت عامه ی زنان برخوردارند.
دومین حوزه ای که زنان در آن به طور تاریخی فعال بوده اند فعالیت های خیریه ای و نیکوکاریست: کمک به خانواده های بی یا بد سرپرست، کمک به خرج تحصیل، تهیه جهاز، امکان درمان … این فعالیت ها در بسیاری از موارد به شکل غیر متشکل، محدود و پراکنده صورت می گیرد و در برخی از موارد نیز در قالب دوره های زنانه یا کانونهای کم و بیش متشکل تر و منظم تر عمل می کند، از شکل مجالس خانگی گرفته تا هئیت های منسجم تر مذهبی. این محافل زنانه بسیار زیادند و اگر پرس و جو کنیم می بینیم که هر کس در محیط اطراف خود لااقل یک جلسه، دوره یا محفل خیریه ی اجتماعی از این دست را می شناسد محافلی که در جامعه حضور اجتماعی وسیعی دارند و در بسیاری از موارد، وظایف سنگینی که اغلب به عهده ی یک دولت است را عهده دار شده اند. در این جمع خانم امام حضور دارند که یکی از چهره های شاخص این نوع فعالیت ها بوده اند.
بر خلاف جلسات مردان، جلسات زنان ویژگی های خاص خود را دارند که گاه از آن تحت عنوان “دینداری زنانه” نام می برند: اولا جنبه ی عاطفی و دوستانه بر جنبه ی سخنران محور غلبه دارد و انچه در جلسات مردان حاشیه است در این جلسات به متن تبدیل می شود و اغلب حاشیه از متن مهمتر است: احوالپرسیها، رد و بدل اخبار، قول وقرارها، آشنایی های که در جلسات رسمی قبل و بعد از جلسه انجام می شود در جلسات زنان نقش مهمتری از خود برنامه دارد. دوما وجه رفتاری و اخلاقی بر وجه آموزه ای و نظری غلبه دارد. و سوما عنصر جشن، مهمانی، سفره، غذا، نذری همیشه بر وجه رسمی غالب است.
این گونه مجالس با ویژگی هایی که برشمردم همیشه از دیرباز در جامعه ما وجود داشته است و هرچه شرایط عمومی و اجتماعی سخت تر شده است، فعالیت زنان در عرصه خانه ها پویایی بیشتری پیدا می کرده است و این جلسات رونق بیشتری می یافته اند. اما می توان گفت که فعالیتهای آموزشی و اجتماعی زنان با دو شاخص ممتاز می شوند: بی ارتباط بودن با هم و بی ارتباط بودن با جریان روشنفکری. اغلب این فعالیتها با هم بی ربطند و در نتیجه جریان ساز نیستند و به شکل مجزا عمل می کنند و هیچ کدام از این فعالیتها به نام روشنفکری یا نوگرایی انجام نمی شود. محافل روشنفکری زنان، با جلسات سنتی و فعالیتهای خیریه ی عامه زنان بیگانه اند. در واقع یک رابطه رد متقابل بین جلسات زنان روشنفکر دینی و مجالس سنتی زنان وجود دارد. موضوع بحث و فعالیتهای جلسات روشنفکری زنان، یا حضور زنان در فضای سیاسی است یا حقوق زنان در جامعه ی مدنی یا مباحث نظری در خصوص زنان، اما این مباحث در محدوده ی زنان روشنفکر باقی می ماند یا از خلال مطبوعات به حوزه ی فکری انتقال می یابد اما در متن حیات دینی زنان انعکاسی نمی یابد و زنان روشنفکر ما، چه دینی و چه غیردینی، از گسترده ترین شکل ارتباطات عامه ی زنان که در جامعه ی ما همین مجالس زنانه است غافلند، نسبت به ظرفیتهای آن بی توجهند و در این شبکه ی عظیم اجتماعی که از دیرباز در جامعه وجود داشته است و نقش موثری در اجتماعی شدن زنان ایفا کرده است، حضور ندارند.
این شرایط را با مصر مقایسه می کنم. وقتی از مصر صحبت می کنیم طبیعتا اولین جریانی که در حوزه اسلامی به ذهن می رسد، اخوان المسلمین است، به عنوان جریانی که بیش از هشتاد سال سابقه دارد، بسیار فعال است و به یک جریان بین المللی تبدیل شده است. اگر چگونگی شکل گیری اخوان المسلمین را در مصر با چگونگی شکل گیری سازمان های سیاسی در جامعه ایران مقایسه کنیم می توانیم تفاوت های اساسی میان این دو بیابیم. در ایران شکل گیری سازمان های سیاسی اغلب به این ترتیب بوده است، عده ای از نخبگان فکری و سیاسی با دغدغه های مشترک دور هم جمع می شوند و تصمیم به یک کار جمعی می گیرند ، یک دوره فعالیت درونی انجام می دهند و پس از آن اعلام موجودیت بیرونی می کنند. غالبا شکل سازماندهی در ایران از بالا به پایین بوده است یعنی اول اعلام موجودیت می کنند و بعد به سراغ جامعه می روند. به نظر می رسد در مصر با تکیه بر مورد اخوان المسلمین، این روند معکوس بوده است. اگر شکل گیری اخوان المسلمین و فعالیت های حسن البنا را مورد مطالعه قرار دهیم می بینیم که وی کار جمعی را از پایین، از جامعه، از محافل صوفیانه، انجمن های خیریه، قهوه خانه ها و مساجد شروع می کند و سپس در بالا، جریانی به نام اخوان المسلمین شکل می گیرد و اعلام موجودیت می کند. همین مکانیزم سازماندهی پایین به بالا را ما در برخی از جریانات زنان در مصر هم می بینیم. در اینجا می خواهم به جریانی اشاره کنم که تحت عنوان «جنبش مساجد» شناخته شده است و از نظر اجتماعی بسیار موفق عمل کرده است. این جریان که در سال های شصت میلادی حول مساجد محلی شکل گرفت و متاثر از جریان اصلاح دینی بود، مستقل از اخوان المسلمین است و نوع دینداری اش هم واجد شاخص هایی است از آنچه دینداری «زنانه» نامیدیم. شناخت من نسبت به این جریان از طریق کتابیست تحت عنوان “سیاست پارسایی”[1] از انسانشناس و نویسنده ی چپ پاکستانی به نام صبا محمود. این کتاب محصول یک تحقیق میدانی در قاهره بین سالهای 1995 تا 1997 در خصوص زنانیست که در جنبش مساجد فعالیت داشتند و ورودشان به اجتماع از خلال تعلق دینی شان ممکن گردید. بر اساس یافته های این کتاب، زنان جنبش مساجد، کار خود را با نقد دینداری موجود شروع کردند: یکی نقد دینداری شیوخ الازهر که سنتی بودند و دینداری ای بسته و محافظه کارانه را نمایندگی می کردند و دیگری به قول خود این زنان، نقد دینداری لیبرال. آنها منتقد اسلامی بودند که به مجموعه ای از عقاید انتزاعی تقلیل یافته بود و در زندگی روزمره هیچ نقشی نداشت. از نظر آنها هدف، تبدیل اعتقادات به اخلاقیات و رفتارها بود. تبدیل ایده ها به ابیتوس یا عادتواره ها. به آنچه وبر اتیک یا اتوس می خواند یا ابن خلدون، “ملکه وجود”. به عنوان مثال توضیحی که آنها از «روزه» می دهند از توجیهاتی که دینداری محافظه کار یا دینداری مدرن شده به زعم آنان ارائه می داد متفاوت بود. از نظر آنان قرائت سیاسی از اسلام، روزه را از موضع هویت جمعی و تاثیر سیاسی اش توضیح می دهد، زنان مدرن، روزه را به عنوان یک «فولکلور اسلامی»، و دینداری سنتی آن را یک «واجب شرعی» قلمداد می کند. اما زنان جنبش مساجد معتقدند که روزه برای ما درس فردگرایی دینی است و ما را با آموزه هایی چون “صبر”، “زهد” و “توکل” آشنا می سازد. این زنان، که گرایشات مختلف طبقاتی در آن حضور داشتند، فعالیت خود را با تشکیل جلسات دینی در خانه ها آغاز کردند و سپس این جلسات به مساجد منتقل شد و در مساجد در سه وجه مشغول به فعالیت شدند: نخست اموزش دینی. سپس خدمات اجتماعی به فقرا و در نهایت درمان. اینها به عنوان داعی شناخته شدند و توانستند در متن مردم نفوذ کنند. در 1996 دولت مصر سی هزار مسجد را ملی کرد و زنان داعی را مجبور کرد دو سال در وزارت مربوط به امور دینی درس بخوانند. در زمانیکه مردم علمای دینی را دولتی می دانستند و کمتر به سراغشان می رفتند، این زنان به عنوان نمایندگان اسلام شناخته شدند و فعالیتهایشان با استقبال بسیاری روبرو شد.
فارغ از ارزیابی این جریان از نظر سیاسی و اعتقادی، اشاره ی من صرفا به عنوان یک نمونه ی موفق جریان زنان است که هم از نظر اعتقادی و هم از نظر اجتماعی حضور فعال و موثری داشته اند. در زمینه ی فکری، بحث قضاوت، امامت، اجتهاد زنان را مطرح کرده اند و از نظر اجتماعی با استفاده از ظرفیت های موجود، جریانی گسترده و اجتماعی در ربط مستقیم با حیات اجتماعی زنان در مصر بوجود آورده اند و مطالبات خود را در همه عرصه ها پیش بردند.
جمعبندی می کنم: زنان نوگرای دینی که در حوزه ی زنان فعالیت می کنند، در دو حوزه نیازمند حضور جدی تر هستند: نخست حوزه ی دین و به تعبیر شریعتی ” استخراج و پالایش منابع فرهنگی” و سپس جامعه. بدون پیوستن با زیست اجتماعی عامه زنان و حضور در اشکال سنتی تجمعات آنان، جریان روشنفکری خود را از مهمترین منبع تغذیه و حیاتش که عامه ی مردم باشند محروم خواهد ساخت و آسیب پذیر میماند.
پانوشت:
[1]- Saba Mahmood., Politique de la piété. Le féminisme à l’épreuve du renouveau islamique, La Découverte, coll. « textes à l’appui », 2009, 311 p.
نام اثر به زبان انگلیسی:
Politics of Piety: The Islamic Revival and the Feminist Subject
عکس از: عالیه مطلب زاده
+ There are no comments
Add yours