مدرسه فمینیستی: روزگاری وقتی از شعب مختلف طب صحبتی به میان میآمد، منظور تنها طب داخلی، جراحی، کحالی، شکسته بندی و امثال آنها بود. اما پس از آن که ترقیاتی در این علم بهعمل آمد، شعب دیگر طب از قبیل بیماریهای زنان، قابلگی، بیماریهای پوستی، بیماریهای قلب و ریه، بیماریهای گوش، حلق و بینی و… نیز به وجود آمد.[نجم آبادی، 1371، جا، ص5] در طب که همواره همچون شاخههای دیگر علم، مردان بیش از زنان برجسته بودند، در کنار هر حکیم و پزشکی قابله و پرستاری وجود داشت که نشان دهندهی حریم زن و مرد و جداسازی طبابت زنانه و مردانه است. در این میان نکتهی قابل توجه این است که نقش ماماها که همه زن بودهاند و برای این کار، گاهی دست به عملیات جراحی و سزارین نیز میزدند به کلی نادیده گرفته شده و تا امروز هم در بسیاری از موارد همچنان نقش زنان در طب نادیده گرفته می شود. این در حالی است که موارد بسیاری را میتوان یافت که زنان نیز در طب در گذشته فعال بودهاند.
برخی از طبیبان زن در گذشته، کلیه داروها و خوارکیها را به چهار دستهی گرم، سرد، مرطوب و خشک تقسیم میکردند و معتقد بودند مثلاً بیماری که مبتلا به حصبه است، مرضی گرم دارد، و در نتیجه باید مواد غذایی سرد مثل آب هندوانه بخورد. کسی که گلودرد و یا جراحتی در گلو دارد، مبتلا به یک بیماری گرم است و باید او را با مواد غذایی سرد مداوا کرد. [شاردن، ص131] بدین ترتیب و با این منطق، بیماری های خود را درمان میکردند. اگر هم در صورت لزوم به نزد پزشک میرفتند و از او دستور غذایی و دارویی دریافت میکردند، بعد از مدتی با تسبیح یا قرآن، استخاره کرده و چون بد می آمد از آن داروها استفاده نمیکردند. در این میان در برخی از موارد، بیمارانی که این اعتقادات و توصیههای سنتی به آنها تلقین شده بود، مداوا میشدند و سلامتی خود را باز مییافتند.[همان، صص131 و 132]
در دورهی صفویه نیز فعالیتهای پزشکی زنان خیلی به حساب نمیآمد. یکی از این زنانی که در این دوره فعالیت پزشکی می کرد، زنی به نام «اوبه» بود که به شاهزاده خانم مارتا (عالمشاه بیگم) در کار ترتیب مراسم تدفین پسرش سلطان علی کمک کرد. در کتاب «تشکیل دولت ملّی در ایران» در این باره چنین آمده است که «ایبه سلطان و ترکمنهای تحت فرمانش به شهری وارد شدند و به جست وجوی شاهزادگان پرداختند. اسماعیل (هفت ساله) در خانه قاضی احمد پنهان شد… پس از سپری شدن چهار هفته پاشاخاتون (عمه اسماعیل)، ترتیب انتقال اسماعیل را به خانه زن دیگری به نام اوبه از طایفه ذوالقدر که پیشهاش زخم بندی و جراحی بود فرستاد و سرانجام صوفیان اسماعیل را با خود بردند اما ایبه سلطان دستور توقیف او به زخم بند را داد. زن بیچاره را در بازار به ضرب خنجر کشتند.» [هینتس،1377، ص120 و 121]
یکی دیگر از زنان معروف این دوره که از پزشکی اطلاع داشت «ستی النساء بیگم» خواهر طالب آملی است که در عقد یکی از دو برادر حکیم رکنای کاشی یعنی نصیران کاشی بود. زنان در کار پزشکی با پزشکان مرد به رقابت میپرداختند و در صورت احساس خطر حتی آنها را از صحنه بیرون می کردند.
در دورهی صفویه هم تعداد ماماهای زن خیلی زیاد بود .کلیهی زایمانها در این دوره با کمک زنان ماما صورت میگرفت، اما متاسفانه اطلاعات ثبت شده از ماماها نیز فوق العاده کم است. ابن خلدون یکی از معدود کسانی است که نهایت احترام را برای زنان ماما قائل شده است. او در کتاب مقدمهی خود مینویسد: «ما پی برده بردهایم که ماماها به مراتب بهتر از پزشکان با بیماریهای کودکان از بدو تولد تا زمانی که از شیر گرفته میشوند آشنایی دارند…» (الگود، 1357، ص240) در کتاب طب در دورهی صفویه نیز به این اشاره شده است که علی بن عباس اهوازی مینویسد: « در دورهی او پزشکان زن بدون یاری گرفتن از پزشکان مرد سختترین جراحیهای مربوط به زایمان را انجام میدادند. در سه فقره از مینیاتورهایی که در آن جراحیهای مربوط به زایمان ترسیم شده و در کتاب جراحی ایلخانی نوشته شرف الدین آمده است همه جراحان زن هستند. در این کتاب از زنان مزبور با عنوان طبیبه نام برده شده است. به نظر من این عنوان به ماماهایی اطلاق میشد که دارای مقام علمی بالاتری از حد معمول بودند.»[الگود،1357، ص240]
زنان ایرانی در گذشته مشارکت اجتماعی فعالی را در زمینهی مامایی و پرستاری و طبابت داشتند. به طوری که پولاک و سایر پژوهندگان در این زمینه گفتنیهای بسیاری دارند، از جمله این که پولاک مینویسد: از بین کسانی که به کار طبابت اشتغال دارند، هم مردند هم زن. جراحیهای کوچک در مورد زنان هم بیشتر توسط جراحان زن صورت میگیرد و از اینها نیز، دو تن در تهران به داشتن مهارت، شهرت خاصی دارند. تعداد چشم پزشکانی ایرانی که «کحال» نامیده میشوند، بسیار زیاد است و در سراسر شرق مورد اعتمادند. کحالها از جراحیهای مختلف سر رشته دارند و آنها را نیز انجام میدهند از قبیل بداخل پیچیدگی پلک چشم، کجی مِگان، سبل، تراخم، ناخنک، حتی آب مروارید را عمل میکنند و به بعضی روشهای خاصی نیز دست یافتهاند… برخی از کحالان زن نیز به علت مهارت خود در این کار شهرتی به هم زدهاند.» [پولاک، ص396] و [پولاک،1368، ص402] پولاک در جای دیگری می گوید: «ماماها و قابلهها هم به وضع حمل زنان کمک میکنند و هم در مورد حاملگیهای زنان بیشوهر و بیوهزنان حتی المقدور به نحوی بی ضرر کار سقط جنین را مباشرت مینمایند.» [همان، ص405] پولاک همچنین می نویسد: «درمان بیماران زن پیوسته با مشکلاتی مواجه بود ولی گرفتن نبض همیشه مجاز شمرده میشد و بیمار پیوسته مچ دست راست خود را به دکتر میداد، زیرا دست راست همیشه برای انجام کارهای شرافتمندانه بود، درحالی که دست چپ برای انجام هر کاری مورد استفاده قرار میگرفت و ممکن بود ناپاک شود. [پولاک،ص385]
گاهی در برخی منابع به محرومیت پزشکان مرد فرنگی برمیخوریم و پولاک در این خصوص مینویسد: « از آنجا که مرد ایرانی، اندرون را مقدس و غیرقابل لمس میداند، هرگز در حضور جمع، دربارهی زنان یا کودکانش چیزی بر زبان نمیآورد … حتی هرگاه طبیبی اروپایی از شوهری، احوال زن یا دختر بیمارش را بپرسد، کاری کرده است سخت مغایر آداب و رسوم رایج… در عوض، این نیز کاملاً بدون دلیل و منطق به نظر میآید که طبق عقیدهی عموم، طبیب فقط میتواند نبض زن بیمار را بگیرد آخر طبیب باید به هنگام ضرورت، به بقیهی معاینات خود نیز بپردازد. بالاترین چیزی که ممکن است زن بیمار به طبیبش نشان بدهد، صورت است. وی میپندارد که با این کار به فحشاء دست زده است. اما دختر واقعی حوا در این مورد نیز چارهای پیدا کرده است. اول میگوید دندانهایش معالجه لازم دارند و حجاب را تا بینی خود، بالا میزند. بعد لکهایی روی پیشانی خود کشف میکند و قسمت بالای پیچیه را پایین میکشد، به صورتی که طبیب باید با افزودن این اجزاء به هم، پی به کل ببرد.» [پولاک ، ص 157]
یکی از پزشکان زن ماهر ایرانی که در عالم آرای عباسی از وی به عنوان حکیمهی حرم شاه عباس اول یاد شده است، دختر مولانا زین حکیم یزدی و همسر حکیم عنایت الله یزدی از پزشکان معروف دورهی شاه عباس اول است. متاسفانه این زن دانشمند که نام وی نامشخص است، طبیبی حاذق و بی نظیر بود و زنان حرم شاه عباس را درمان میکرد: «حکیم عنایت الله یزدی که در سلک اطبای سرکار خاصه شریف منسلک و معالج خوب بود، زوجهاش که صبیه مولانا زینالدین حکیم یزدی است که به حذاقت و تصرفات ذهنی مشهور و بی دلیل بود و حکیمه خدمه حرم محترم است و خود در خدمت اشرف زیاده از دیگر حکما قرب و منزلت و محرمیت یافته همیشه به شرف مکالمه و همزبانی امتیاز داشت.»[تاریخ عالم آرای عباسی، ص955] البته در دورانهای دیگر نیز زنان بسیار وجود داشتهاند که به کار طبابت میپرداختند اما به دلیل محیط نامساعد اثری از آنها باقی نمانده است.
منابع:
◀️ هینتس، والتر، (1377)، تشکیل دولت ملّی در ایران، چاپ سوم، تهران: خوارزمی.
+ There are no comments
Add yours