مدرسه فمینیستی: خبرهای تکان دهنده و تصاویر ظهور و قدرت نمایی بربریت در حال پیشروی در کوبانی و شنگال و…؛ اخبار کشتار در غزه و سرقت دختران دانش آموز نیجریه، همه و همه ذهن هایمان را پریشان می کند. خبرها و تصاویر نسل کشی ها و گورهای دسته جمعی که تا همین چند وقت پیش در بخش حافظه تاریخی ذهن مان به حلبچه، خاوران، کردستان، یوگسلاوی و شیلی و… تعلق داشتند و به دست فراموشی سپرده شده بودند به زور وقایع تلخ امروز هر لحظه جلوی چشمانمان رژه می روند.
دولت ها (بخوانید تولیدکنندگان و راه اندازان این ماشین های جنگی) همگی، صد البته با تاخیری تامل برانگیز، بعضا با یکدیگر به گفتگو می نشینند و قبل از هر اظهار نظر و تصمیم گیری تلاش زیادی می کنند که ابتدا در تمام تحلیل های علت و معلولی این فجایع، رد پاهای سیاست های مستقیم و غیر مستقیم خود را پاک کرده و سپس با چهره ای انسان دوستانه مداخله های خود را در دست بررسی قرار دهند.
«ان جی او» ها و سازمان های بشردوستانه ملی و بین المللی، خبرنگاران و پزشکان بدون مرز به تناوب، کم یا زیاد اغلب با به خطر انداختن جان خود به راه می افتند تا شاید حریقی را خاموش کنند، مجروحی را درمان کنند و یا انسانی را از گرسنگی و تشنگی نجات دهند.
دانشگاهیان جنایت را محکوم می کنند، فعالان سیاسی و اجتماعی در دنیای مجازی با «اخبار و گزارش های – سلفی» موجی تازه راه می اندازند تا غول های رسانه ای دنیا را شرمنده کنند. آن ها به خیابان ها می آیند (البته بیشتر در جوامعی که نیاز به مجوز دولتی نداشته باشند!) پلاکارد حمل می کنند و ساعت ها فریاد می زنند تا شاید گوش شنوایی بیابند. طرفداران صلح و ائتلاف های ضد جنگ از یک طرف و وطن پرستان از طرف دیگر. از سویی در جوامعی که حضور دشمن خارجی راز ماندگاری دیکتاتورهای داخلی آنهاست، جوانان اغلب یا نسبت به اخبارمربوط به این فجایع انسانی بی تفاوت شده اند یا از شنیدن مکرر آن در رسانه های دولتی خود کهیر می زنند.
نظریه پردازان اجتماعی و تحلیل گران سیاسی دانش های آکادمیک خود را در سایت های اینترنتی و صفحات فیس بوکشان یا در میزگردهای تلویزیونی دوره می کنند. از فرصت طلبان و معرکه گیران نمی گویم. تریبون آزاد است!! پس به دست هر کسی هم ممکن است بیفتد، حتی اگر اراجیف تحویل مان دهند و همه مخاطبان خود را گوسفند فرض کنند.
در این میان من هم مثل یکی از میلیون ها نفری که این اخبار منقلب اش می کند، از درد به خود می پیچم و تلاش هایم برای حذف کردن دو تصویر در ذهنم ناکام می ماند: تصویر اول کودکی به جا مانده از مادر، در کوه های شنگال که از تشنگی جان سپرده و دیگری تصویر چند زن کرد ایزدی یا شنگالی که در لباس های محلی خود اسلحه بدست گرفته اند.
چرا نمی توانم این تصاویر را از ذهن خود دور کنم؟ نمی دانم. شاید چون زنم و مادرم و از قضا در گوشه ای از دنیا زندگی می کنم که روال زندگی چنان آرام و یکنواخت است که انگار هیچ فاجعه ای در هیچ جای دنیا در همین لحظه ای که من قهوه گرمم را می نوشم رخ نمی دهد. در یکی از همان گوشه های امنی که مطمئن هستم دستم از دور بر آتش نمی سوزد، اما قلبم را نمی دانم چرا اینچنین به درد می آورد.
این مدت به کتابخانه دانشگاه پناه آورده ام و خودم را میان کتاب ها و مقالات صدها نظریه پردازی که جای تعجب ندارد که بیشتر آنها غیر خاور میانه ای هستند پنهان کرده ام. جایی در میان تئوری های فمینیستی جنگ و صلح[1]؛ منازعات بین المللی و تئوری های فمینیستی؛ تئوری جدید فمینیستی جنگ؛ جنسیت، جنگ و نظامی گری؛ تعاریف جامعه شناختی از صلح، دفاع، جنگ و جنسیت… تا شاید این دو تصویر از ذهنم دور شوند.
نظریه های طرفداران مبارزه بدون خشونت و انواع گرایش های فمینیستی طرفدار گسترش توسعه و آموزش، برابری اجتماعی و سیاسی را زیر و رو می کنم که همگی از حضور فعال زنان درپشت میزهای مذاکرات صلح و در پست های تصمیم گیری و اجرایی کشوری و بین المللی سخن به میان می آورند. از نگرانی فمینیست های آزادی خواه و و برابری خواه بر مبنای محدودیت هایی که در فضای عمومی به واسطه جنگ برای زنان ایجاد می شود تا قطعنامه های 1325 و 1820 شورای امنیت[2] و از مقاله های جامعه شناسانی که از توسعه پایدار می گویند تا از احتمال بروز جنگ در دنیا کاسته شود. درمانده می شوم چراکه کنش زنان داوطلب عملیات انتحاری در کشورهای سریلانکا و بنگلادش و فلسطین….، تئوری های مسلط فمینیستی که ده ها سال زنان را به واسطه طبیعت مادرانه، خشونت گریز تعریف می کردند و آنها را همواره قربانیان جنگ هایی مردانه می پنداشتند، از درجه اعتبار ساقط کرده و پژوهشگران فمنیستی و اجتماعی و غیره را واداشته که تعریف جدیدی از جنسیت، جنگ، زن و خشونت ارائه دهند[3].
در بسیاری از موارد تقریبا تمام فمینیست ها، طرفداران صلح و مبارزان ضد خشونت علیه زنان و کودکان در کمک رسانی های فوری و آموزش های پس از جنگ برای نجات قربانیان تجاوز و خشونت هم صدا می شوند و با ارائه طرح های آموزشی برای ارتقاء سطح زندگی زنان و طرح های بازدارنده خشونت علیه آنان تلاش می کنند، اما تقریبا تمامی آنها به شدت از ارائه تصویر سومی از جایگاه زنانی که در شرایط بحرانی و جنگی زیر آتش گلوله و حملات دشمن هستند و نه می توانند فرار کنند و نه می خواهند قربانی بمانند به شدت پرهیز می کنند.
یاداشت هایم را کنار می گذارم و به زن نماینده ایزدی ها «فیان دخیل»[4] در پارلمان عراق فکر می کنم که با فریاد از دولت خود برای مردمش کمک می طلبد و به «ناهیده»[5]، اولین زن پیشمرگه در عراق، فکر می کنم که هم عاشق کوه های کردستان است و هم عاشق ارتقاء زندگی زنان هم وطن اش.
اخبار جنایات همچنان به گوش می رسند. دوباره این دو تصویر در ذهنم تداعی می شوند و اینبار دلم می خواهد زنانی را که این روزها در کوبانی و شنگال اسلحه به دست گرفته اند در آغوش بگیریم چرا که امروز باور دارم که همه راهکارهای فمینیست ها در مبارزه با خشونت علیه زنان یا «بازدارنده» است یا «درمانگر» و همگی نیاز به حداقل فضای امنی برای اجرایی شدن خود دارند و در شرایطی که خشونت گران به پشت در خانه های زنان رسیده اند تا آن ها را در بازار به عنوان برده بفروشند و دخترکان نابالغ شان را به نکاح درآورند، همگی بلاموضوع هستند.
باور دارم که باید جسورانه فمینیست های منطقه که در دنیای پیچیده و خشن امروز با گوشت و خون خود هر روز شکل تازه ای از خشونت را تجربه می کنند از رویای جهان شمولی تئوری های فمینیستی و به خصوص از آن دسته از تئوری های فمینیستی غربی در منازعات بین المللی که بیشتر بر اساس تجربه های آن ها از جنگ های جهانی اول و دوم است و سال هاست دشمن خارجی در کوبه های شان را به صدا نیاورد و آواره شان نکرده فاصله بگیرند و طرحی نو در اندازند.
در راه مبارزه با خشونت به طور عام و خشونت علیه زنان به طور خاص و تلاش برای گسترش صلح نباید از محکومیت زنانی که در یک جنگ خونین برای «دفاع» (چه دفاع از جان شان، چه دفاع از سرزمین شان) اسلحه به دست گرفته اند شروع کنیم. روزی که نوشین احمدی خراسانی در شرایط اضطراری کمپین از تئوری «فمینیسم موقعیتی» گفت و شهلا شفیق «از فمینیسم اوژانس»[6]، چه کسی باور می کرد که شاید تا زمانی که تئوری های فمینیستی و ضد خشونت برای «زنان مدافع» در شرایط بحرانی و زیر آتش مستقیم جنگ تعریف و تحلیل مشخصی ندارند، بتوان شجاعانه از «فمینیست نبودن موقتی» یا «فمینیست نبودن اوژانس» گفت چرا که «قصه زنانی که برقرارکنندگان صلح یا حتی همراهان جنگ هستند می تواند به طرز شگفت آوری متفاوت باشد، با این حال اما برای این موضوع، ما باید بتوانیم آنچه را که غیر قابل تصور می نماید با شهامت، به تصور درآوریم»[7].
پانوشت ها:
[1] Feminist Peace and Conflict theory
[2] قطعنامه 1325 شورای امینت که در اکتبر سال 2000 به تصویب رسید، در بازسازی های پس از جنگ خواهان اجرای دیدگاه های عادلانه جنسیتی است و بر نیازهای زنان و دختران در بازگشت، اسکان مجدد، بهبود و ایجاد یکپارچگی، تمرکز و تأکید می کند. به دنبال این قطعنامه در ماه جون سال 2008 قطعنامه دیگری در پاسخ مستقیم به نقاط ضعف قطعنامه 1325 سازمان امینت در جلوگیری و واکنش نسبت به خشونت های جنسی به تصویب رسید. قطعنامه 1820 شورای امنیت سازمان ملل با بازنگری خشونت های جنستی به عنوان امری غیر قابل قبول و اجتناب پذیر و نه به عنوان یکی از مشخصه های اجتناب ناپذیر جنگ ها، به تصویب رسید.
[3] http://feministschool.com/spip.php?…
[4] https://www.youtube.com/watch?v=KwQ…
[5] https://www.youtube.com/watch?v=xWS…
[6] http://feministschool.com/campaign/…
[7] Sandra Cheldelin and Meneshka Eliatamby
+ There are no comments
Add yours