اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران
مدرسه فمینیستی: حکومت رضاشاه به عنوان پیامد مبارزات قدرت در دوران پس از انقلاب مشروطه فصل تازه ای در تاریخ سیاسی ایران در زمینه ایجاد تمرکز در منابع قدرت بازکرد. رضاشاه، پس از تاج گذاری در سال 1305 با بناکردن و تقویت تکیه گاه خویش بر سه رکن «ارتش جدید»، «بوروکراسی دولتی» و «حمایت دربار»، به تثبیت قدرت خود پرداخت. برای نخستین بار پس از عصر صفوی دولت توانست با ابزارهای گسترده مدیریت، نظم و سلطه، جامعه را اداره کند و رضاشاه نیز با تثبیت قدرتش قادر بود برنامه بلندپروازانه اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را آغاز کند. او توفیق یافت بسیاری از نوآوری هایی را که اصلاح طلبانی چون شاهزاده عباس میرزا، امیرکبیر سپهسالار، ملکم خان، و دموکرات های انقلاب مشروطه پیشنهاد کرده بودند و سرانجامی نیافته بود، به انجام رساند. دولت ایران در زمان سلطنت او، در مقایسه با ملاک های ناخوشایند سلسله ی قاجار، به قدرت سیاسی و اقتصادی بزرگی دست یافت. قدرتها در دست شاه متمرکز گردید، شاهی که خاستگاه نهادین و کلیدی او ارتش بود. به همین سبب برخی چون جان فوران رژیم رضاشاهی را استبداد نظامی می نامند. سلطه و سیطره قدرتمند دولت در داخل کشور، خود را برای مداخلات در امور اقتصادی – اعم از صنعتی یا زیربنایی – هموار نمود. در توجیه ایدئولوژیکی اصلاحات پردامنه قضایی، آموزشی و یا سایر نهادهای مشمول «تجددخواهی» آمیزه متناقضی از ناسیونالیسم غیردینی و غرب گرایی را می توان دید. در نهایت نیز مجموعه این عوامل، دولت و دیوان سالاری جدیدش را به درون زندگی مردم شهر، روستا و قبیله وارد کرد. (فوران، 1378: 330 ؛ آبراهامیان، 1377: 124)
دوره رضاشاه با وجود آن که از لحاظ ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی و وحدت و قدرت سیاسی وامدار انقلاب مشروطه بود، اما نوسازی ایران از لحاظ فرهنگی و اقتصادی بر سایر اهداف به ویژه تغییر رابطه و شیوه اعمال قدرت و افزایش مشارکت سیاسی ترجیح داده شد. کوشش در زمینه تمرکز منابع قدرت، لازمه ایجاد امنیت و وحدت ملی و نیز ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی تلقی می شد و طبعاً معطوف به گسترش مشارکت و نهادسازی نبود. ایران در این دوران به طور هم زمان با ضرورت پاسخگویی به معضلات ناشی از انقلاب وحدت ملی، انقلاب در ساخت مدیریت، انقلاب رفاه اقتصادی، و انقلاب مشارکت مواجه شد. لیکن بحران های ناشی از فقدان وحدت و هویت ملی و عقب ماندگی اقتصادی ضرورت تاکید بر افزایش و تمرکز منابع قدرت سیاسی را ایجاب می کرد. بدین سان از بین اهداف و ضرورت های مهم آن دوران، هدف افزایش قدرت سیاسی اولویت یافت. حکومت رضاشاه با وجود آن که شیوه های اعمال قدرت خودسرانه و خودکامه را به سبک حکام پیشین به کار می برد، لیکن برخلاف حکومت های قدیم با تمرکز بخشیدن به منابع قدرت، برای نخستین بار مبانی ساخت دولت مدرن مطلقه را ایجاد کرد. (بشیریه، 1380: 68- 67)
رضاشاه با کسب قدرتِ بلامنازع، اصلاحات اجتماعی را آغاز کرد. حکومت وی خواهان ایرانی بود که از یک سو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر، و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در خارج از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانجات دولتی، شبکه های ارتباطی، بانک های سرمایه گذار، و فروشگاه های زنجیره ای باشد. هدف بلند مدت او بازسازی ایران طبق تصویر او از غرب بود. وسیله وی برای رسیدن به این هدف هم، مذهب زدایی، برانداختن قبیله گرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی، و سرمایه داری دولتی بود. او حقوقدانان دارای تحصیلات جدید را جانشین قضاتی کرد که تعلیمات سنتی داشتند؛ متون اصلاح شده قانون مدنی فرانسه و قانون جزایی ایتالیا را، حتا با آن که در مواردی با احکام قرآن تضاد داشتند، تهیه کرد؛ و مقررات شرعی را مدون ساخت تا به حل و فصل مسائل شخصی چون ازدواج، طلاق و نگهداری اطفال بپردازد، همچنین امتیاز پر سود ثبت اسناد رسمی را از روحانیون گرفت و به دفاتر و محاضر غیر مذهبی سپرد. او سلسله مراتبی از دادگاه های کشوری به شکل دادگاه شهرستان، دادگاه منطقه ای، دادگاه استان، و دیوان عالی کشور ایجاد کرد و بنیادی تر از همه، اختیار تصمیم گیری در این خصوص را که کدام موارد باید در محاکم شرع و کدام در دادگاه های مدنی رسیدگی شود، به حقوق دانان جدید تفویض کرد. رضاشاه، از حضور روحانیون در مجلس ملی به شدت کاست (از تعداد 24 نفر در مجلس ششم به 6 نفر در مجلس دهم). در سال 1318 فرمان تصرف کلیه موقوفات مذهبی را صادر کرد. در نتیجه این تغییرات، روحانیون نه تنها در سیاست بلکه در امور حقوقی، اجتماعی و اقتصادی نفوذ خود را از دست دادند. (آبراهامیان، 1377: 128)
حرکت برای ترفیع موقعیت زنان در سال 1313 بلافاصله پس از دیدار رضاشاه از ترکیه آغاز شد. موسسات آموزش به ویژه دانشگاه تهران درهای خود را به روی زن و مرد گشودند. اماکن عمومی چون سینماها، کافه ها و هتل ها در صورتی که تبعیضی در خصوص زنان قایل می شدند، باید جرائمی سنگین می پرداختند. سازمان های فرهنگی که اغلب جایگزین انجمن نسوان وطنخواه بودند، دوباره به کار افتادند. مهم تر از همه این که رضاشاه حجاب به ویژه چادر سنتی را که از فرق سر تا نوک پا را می پوشاند، ممنوع کرد. پس از 1314 مقامات عالیرتبه با خطر برکناری روبرو بودند مگر آن که زنان خود را بدون حجاب در جشن های اداری می بردند و کارمندان رده پایینی مثل رفتگرها جریمه می شدند مگر آن که زنان آنها بی حجاب از خیابان های اصلی رژه می رفتند. بسیاری این را نه آزادی زنان که سرکوب پلیسی می دانستند. رضاشاه کشف حجاب را مساوی با رهایی آنان از اسارت و خودآگاهی زنان به حقوق شان می دانست و بر این عقیده بود که با برداشتن چادر، زنان وارد فعالیت های اجتماعی می شوند. سرکوب پلیسی و قانونی که آزادی پوشش را منع می کرد، باعث شده بود تا زنان سنتی و سالخورده به ویژه در شهرها در خانه ها زندانی شوند. و با وجود همه مدعیات رضاشاه که خود را آزاد کننده زنان می دانست، در حقوق خانواده زنان همچنان مورد تبعیض قرار می گرفتند و قانون همچنان مردها را در چندین مورد مهم برتر می شمرد. مردان از حق اسلامی تعدد زوجات تا چهار همسر در آن واحد و حق طلاق برخوردار بودند. آنان سرپرست قانونی خانواده شناخته می شدند و حق ارث مطلوب تری داشتند. علاوه بر این زنان همچنان از حق رای دادن و انتخاب شدن در انتخابات عمومی محروم بودند. (همان: 132 ؛ فوران، 1378: 359)
سیاستی که در برابر عشایر اتخاذ شد، با هدف بلند مدتِ تبدیل امپراتوریِ کثیرالمله به دولتی یکپارچه با مردمان واحد، ملت واحد، زبان واحد، فرهنگ واحد، و اقتدار سیاسی واحد ارتباط نزدیک داشت. سواد فارسی با توسعه مدارس دولتی، بوروکراسی دولتی، دادگاه های مدنی، و ارتباطات جمعی، توسط حکومت افزایش یافت. برعکس، زبان های غیرفارسی، به ویژه آذری، عربی و ارمنی با تعطیلی معدود مدارس و نشریات چاپی اقلیت ها کاهش یافت. (همان: 130)
اصلاحات آموزشی موثرترین اصلاحات مدنی آن زمان بود. بین سال های 1304 و 1320 ظرفیت آموزشی به طور عینی تا دوازده برابر افزایش یافت. تحصیلات عالی نیز ترقی کرد. در سال 1320 بالغ بر 3300 دانشجو در یازده دانشکده تهران مشغول تحصیل بودند. تعداد فارغ التحصیلات دانشگاه های خارج نیز چشمگیر بود. اکثریت قاطع فارغ التحصیلان دبیرستان ها و دانشگاه به عنوان کارمند، تکنسین ماهر، مدیر عمومی، معلم، قاضی، پزشک، یا استاد دانشگاه وارد خدمات دولتی شدند. روشنفکران در این دوره 7 درصد نیروی کار ایران را تشکیل می دادند. اغلب آنها به تولید سرمایه داری نزدیک تر بودند و از نهادهای خصوصی حقوق می گرفتند؛ هرچند برخی از آنها به بازار نزدیک تر بودند. به این ترتیب جمع روشنفکران با توسعه بوروکراسی دولتی و تسهیلات آموزشی، توسعه یافت و روشنفکران از یک قشر کوچک به یک طبقه اجتماعی تبدیل شدند که با شیوه تولید، وسیله مدیریت، و روند نوسازی ارتباطی مشابه داشت. روشنفکران با توجه به گرایش های سیاسی، به چند دسته تقسیم می شدند: 1) اقلیتی که از رژیم شاهی حمایت می کردند و از آن سود می بردند؛ 2) گروهی که با آن مخالفت می کردند و سرکوب می شدند؛ و 3) جمعی هم بینابین قرار می گرفتند؛ خنثی، غیر متعهد و بی تفاوت اما در کل از گسترش دستگاه اداری، آموزشی و صنعتی سود می بردند. ( فوران، 1378: 371 ؛ همان: 133-132)
توسعه اقتصادی با بهبود ارتباطات آغاز شد. رضاشاه با تثبیت قدرت خود در سال 1304، بی درنگ پروژه راه آهن سراسری را که دیری مورد بحث بود، آغاز کرد. هم چنین بزرگراه های جدیدی احداث شد. اگر چه این راه ها اساسا برای مقاصد نظامی احداث شده بود اما زیر بنای توسعه اقتصادی، به ویژه صنعتی را تشکیل می دادند. توسعه صنعتی طی دهه 1310 که رکود بزرگ قیمت کالاهای سرمایه ای را به شدت کاهش داد، به طور جدی شروع شد. تعداد واحدهای جدید صنعتی بدون محاسبه تاسیسات نفتی، در دوره سلطنت رضاشاه تا 17 برابر افزایش یافت. این رشد سریع در صنعت و مدیریت دولتی، مراکز شهری را هم به لحاظ بافتی و هم جمعیتی دگرگون کرد. از نظر جمعتی، در این دوره جمعیت ایران 50 درصد رشد داشته است. در فاصله سال های 1314 تا 1319 با رشد جمعیتی بیشتری نسبت به دوره های قبل روبرو بود که در این میان رشد جمعیت شهری به دلیل خدمت نظام وظیفه، ایجاد کارخانه ها و طرح های پردامنه راه آهن (3/2 درصد) بسیار بیشتر از رشد جمعیت روستایی (3/1درصد) بود. در سال 1319 شش شهر بزرگ کشور جمعیتی متجاوز از یکصد هزار نفر داشتند. جمعیت ایران در پایان این دوره بیشتر شهری و صنعتی بود اما باز بخش بزرگی از جمعیت بر روی زمین کار می کردند. به لحاظ بافتی نیز شهرها تغییرات بسیاری کردند، به طوری که تا سال 1320 محلات قدیمی از جمله نعمتی، حیدری، کریمخانی، شیخی و متشرع که با هم درگیری های بسیاری داشتند، از بین رفت و نواحی جدید صنعتی، تجاری، اداری، و مسکونی ایجاد شد. (فوران، 1378: 341 ؛ همان: 135-133)
صنعتی شدن باعث گسترش طبقه کارگر غیرسنتی در دهه 1310 شد به طوری که بنا به برآوردهای مختلف تعداد این کارگران از 170 هزار نفر تا 260 هزار نفر بود. بزرگترین بخش این کارگران را 60 هزار کارگر ساختمانی تشکیل می داد و بعد به ترتیب کارگران صنایع بافندگی، نفت، پشم، برنج پاک کنی و حمل و نقل بود که هر کدام از 20 تا 30 هزار کارگر را در اشتغال داشت. از جمله بخش های کارگری قابل توجه دیگر، از کارگران راه آهن، صنایع غذایی، باراندازان و کارگران شیلات می توان نام برد. احتمالا 45 هزار کارگر در کل کارخانه های کشور کار می کردند. طبیعتا شرایط کار نیز یکسان نبود اما در کل در دهه 1300 ساعت های طولانی کار، مزد کم، استثمار زنان و کودکان رواج داشت. ناظران بریتانیایی و امریکایی شرایط کار را به بردگی تشبیه کرده اند. 80 هزار زن در صنایع و تعداد نامعلومی در ادارات و مغازه ها کار می کردند. مزدشان بسیار ناچیز و از مزد مردها کمتر بود. ساعت های طولانی در شرایط نامطلوب خاصه در قالی بافی و بافندگی به کار می پرداختند. در سال های 1316- 1314 مزد کارگر در صنایع بافندگی 1.5 تا 2 ریال به ازای 15 ساعت کار روزانه بود. در 1320 مزد مردان به 3 تا 6 ریال افزایش یافت اما مزد دخترها 1 تا 2 ریال بود. در سال 1315 مزد روزانه یک کارگر بافندگی در ایران معادل با 6 پنس بود و در همین زمان در بریتانیا معادل با 63 پنس و در زاپن معادل با 23 پنس بود. (فوران، 1378: 359-354)
یکی دیگر از تغییرات اقتصادی که در این دوره به وجود آمد، دخالت حکومت در امور اقتصادی به منظور اعمال نظارت بر منابع مالی قدرت بود. از جمله اقدامات حکومت در این زمینه می توان به انحصار تجارت خارجی و برخی انحصارات داخلی در زمینه ارزاق عمومی و نظارت بر توزیع آنها اشاره کرد. این گونه اقدامات، قدرت دولت را در مقابل سرمایه تجاری افزایش می داد. همچنین ایجاد موسسات مالی و بانکی جدید واکنش های نامساعدی در میان طبقه بازرگانان سنتی برانگیخت. روی هم رفته بخش دولتی در مقابل بورژوازی سنتی رشد کرد و دستگاه نظامی و اداری دولت به عنوان دو مرکز عمده استخدام و اشتغال نیروی کار در ایران آن روزگار پدیدار شد. (بشیریه، 1380: 74)
رضاشاه از بسیاری جهات همانند معاصر مشهور خود مصطفی کمال در ترکیه بود. اما این دو از یک جنبه مهم با هم تفاوت داشتند. مصطفی کمال آگاهانه پشتیبانی پر شور روشنفکران را به سوی حزب جمهوری خواه سوق داد در حالی که رضاشاه به تدریج حامیان غیرنظامی خود را از دست داد. حکومت او به رغم نهادهای موثر، فاقد پایگاه های طبقاتی کارآمد و تکیه گاه های اجتماعی مطمئن و بنابراین بنیان های مدنی بود. رضاشاه، زمانی به قدرت رسید که جامعه ایران به دلایل متعددی – از دخالت نیروهای خارجی گرفته تا گسترش شورش های داخلی – دستخوش هرج و مرج بود. به همین دلیل، بسیاری از نیروهای مترقی سیاسی، از به قدرت رسیدن یک دولت مقتدر حمایت می کردند. از جانب دیگر، در ابتدای سلطنت پهلوی نیز، وی هنوز به چنان قدرتی دست نیافته بود که بتواند همه مخالفان خود را سرکوب کند. در واقع، از نیمه حکومت پهلوی اول بود که به سرعت جنبه های استبدادی حکومت رضاشاه نمایان شد. (آبراهامیان، 1377: 137- 136 ؛ ساناساریان، 1384: 95)
رضاشاه مجهز به ارتش، بوروکراسی و حمایت دربار، می توانست سیطره مطلق بر نظام سیاسی اعمال کند. از مجلس ششم به بعد نهادهای برآمده از مشروطیت درون ساخت دولت مطلقه ادغام شدند و در مقابل، قوه مجریه و دربار و ارتش به عنوان مراکز اصلی قدرت سیاسی پدیدار شدند. از مجلس ملی اول تا پنجم، سیاستمداران مستقل در شهرها فعالیت می کردند و در روستاها اربابان رعایای خود را به پای صندوق رای می راندند. اما از مجلس ملی ششم تا سیزدهم، نتیجه هر انتخابات و به این ترتیب، ترکیب هر مجلس را شاه تعیین می کرد. از نقطه نظر اصول مشروطه، قدرت سیاسی در این دوره در دست گروه هایی مانند اشراف زمین دار، خوانین، روسای قبایل و روحانیون قرار داشت، آزادی فعالیت انتخاباتی و حزبی موجب تقویت همان گروه ها می شد. مشکل اصلی رضاشاه این بود که از یک سو ایجاد ساخت دولت مطلقه لازمه دگرگونی اجتماعی و اقتصادی بود، ولی از سوی دیگر همین ساخت قدرت با مقتضیات توسعه سیاسی تعارض داشت. (بشیریه، 1380: 69)
به همین دلیل، رضاشاه برای تنظیم قدرت مطلق خود، روزنامه های مستقل را تعطیل کرد، مصونیت پارلمانی را از نمایندگان سلب کرد، اصناف را تحت سیطره خود قرار داد – به طوری که پلیس محلی آنها را موظف می کرد از پیش گزارش جلسه های خود را به پلیس بدهند تا ناظری به جلسه بفرستند – و باز مهمتر از آن، احزاب سیاسی را از بین برد. حزب تجدد که از رضاشاه حمایت کرده بود، نخست جای خود را به حزب ایران نو و بعد حزب ترقی داد. اما حتا همین حزب ترقی نیز به زودی به تصور این که نیات خطرناک جمهوری خواهانه در سر دارد، برچیده شد. حزب سوسیالیست با کناره گیری اجباری سلیمان اسکندری منحل و دفاتر آن به دست اوباش سازمان یافته به آتش کشیده شد. در انزلی پلیس گروهی مذهبی را ترغیب کرد که به تئاتری سوسیالیستی به ین بهانه که در اجرایی از تارتوف مولیر بازیگر زنی به صحنه رفته است، حمله کند و در تهران، پلیس ناظر بود که گروهی متعصب، انجمن نسوان وطنخواه را سنگباران کرد و نشریات انجمن را آتش زد. حکومت، همه اتحادیه های کارگری را ممنوع ساخت و در سال های 1306 تا 1311، 150 نفر از فعالان جنبش کارگری را دستگیر کرد. عهد رضاشاه شاهد ظهور طبقه کارگر صنعتی ناراضی نیز بود. دستمزد پایین، ساعات کار زیاد، مالیات های سنگین، انتقال اجباری کارگران به منطقه مالاریاخیز مازندران و شرایط کاری که به بردگی شباهت داشت موجب نارضایی وسیع در بخش صنعت شده بود و از آنجا که اتحادیه های کارگری در سال 1395 ممنوع شده بود، نارضایی به شکل کانون های زیرزمینی و اعتصاب های بی پشتوانه درآمد. در روز اول ماه می 1308 یازده هزار نفر کارگر در صنعت نفت دست به اعتصاب زدند و در مقابل پانصد نفر دستگیر شدند. همچنین اقدام رضاشاه برای یکسان سازی ملی، رنجش های بیشتری بین اقلیت های دینی و زبانی ایجاد کرد. (آبراهامیان، 1377: 127-126، 148- 147)
به طورکلی در دوران رضاشاه گرچه در نتیجه تحولات ساختاری و اقتصادی و آموزشی شاکله قدرت سیاسی تا حدودی تثبیت شد، اما تمرکز منابع قدرت در دست حکومت هیچ گونه مجالی برای رقابت و مشارکت سیاسی باقی نمی گذاشت. به طوری که این دوره با فشردگی نیروهای اجتماعی همراه بود. دوره ای که طی آن، نیروهای اجتماعی زیر فشار دولت قوی قادر به ابراز وجود نبودند. رضاشاه در ایران دهه 1310 از راه قانون گذاری، اقدامات نظامی و تمهیدات نهادین کوشید هر نوع نارضایتی را در نطفه خفه کند. با توجه به انحصار منابع قدرت در دست حکومت، طبقات و گروه های قدرت قدیم و جدید امکان و توان سازماندهی به علایق خود را نداشتند. دولت رضاشاه از حیث رابطه با طبقات و نیروهای اجتماعی «دولت ضعیفی» بود. هنگامی که در سال 1320 نیروهای خارجی رضاشاه را از سلطنت کنار زدند، جنبش های اجتماعی حالت انفجاری به خود گرفتند. به طوری که سال های 1320 تا 1332 که هنوز سلطنت شاه بعدی تثبیت نشده بود سال های شکوفایی جنبش های اجتماعی در ایران بود. (بشیریه، 1380: 75)
وضعیت جنبش زنان در دوره پهلوی اول
زنان در این دوره به دلیل گسترش آموزش، راه یافتن به آموزش عالی و صنعتی شدن، به قلمروهای آموزشی و بازار کار وارد شدند و روز به روز بر تعدادشان افزوده شد. در سال 1319 حدود 450 دختر از دبیرستان فارغ التحصیل شدند. افزایش جمعیت زنان تحصیل کرده، می توانست موجب رشد زنان روشنفکر و گسترش اعتراضات اجتماعی زنان به مدد بالارفتن آگاهی آنان شود، اما عملا به دلیل سرکوب دولتی این مهم اتفاق نیفتاد. جنبش زنان در این دوره، تا سال های ابتدایی دهه 1310 همچنان متاثر از فضای دوره مشروطه به فعالیت خود ادامه می داد، و برخی از سازمان ها و نشریات مطرح در این مقطع نیز، به جای مانده از دوره پیشین بودند. اما، با آشکار شدن سرکوب سیاسی از یک سو، و انجام تغییرات از بالا در موقعیت زنان ایرانی از سوی دیگر، عملاً جنبش زنان دچار افول و نهفتگی شد. (فوران، 1378: 159 ؛ ساناساریان، 1384: 95) با این وجود، رشد آموزشی زنان و ورود آنان به بازار کار پیش زمینه ای شد تا جنبش زنان از نهفتگی بیرون آمده و یک دوره شکوفایی در توسعه نهادها و نشریات زنان را تجربه کند. به ویژه زمانی که تلاش های رضاشاه برای آنچه که آزادی زنان می دانست عملا به تغییراتی در قوانین خانواده منجر نشد و آنها حتا به حق رای نیز نایل نشدند، بنابراین شکاف میان ذهن و عین آنها گسترش یافته و سبب روی آوردن هر چه بیشتر زنان به بسیج نیروهای شان برای پیگیری اهداف مشخص در دوره بعد شد. به طوری که در سال های بعدی شاهد فوران جنبش زنان در ایران هستیم.
سازماندهی و ابزارهای مبارزاتی
اوایل دوران حکومت رضا شاه انجمن ها و نشریات زنانی که از دوران پیشین باقی مانده بودند همچنان به کار خود ادامه می دادند و نیز تشکل های دیگری توسط فعالان حقوق زنان پدید آمدند. اما، از سال 1310 به بعد فشار دولت بر نشریات و انجمن های زنان به مانند بقیه احزاب و گروه ها جدی تر شد.
سازمان های زنان
◀️ «مجمع انقلابی نسوان»، عنوان تشکلی است که توسط زندخت شیرازی در سال 1306 در شهر شیراز تاسیس شد. از جمله فعالیت های اصلی این تشکل، مبارزه با حجاب بود. نشریه ای نیز با عنوان «دختران ایران» توسط این تشکل منتشر می شد. (پایدار، 1379: 174 ؛ ساناساریان، 1384: 65)
بعد از آنکه بیشتر نهادهای مستقل زنان در سال های نخست دهه 1310 توسط حکومت رضاخان منحل شدند، به دستور وی تشکلی دولتی با عنوان «کانون بانوان ایران» به ریاست افتخاری دخترش، شمس پهلوی در سال 1314 تاسیس شد. کانون بانوان به دور از مداخله در امور سیاسی و مذهبی (ماده 11 نظام نامه کانون) شروع به کار کرد. هاجر تربیت به ریاست آن انتخاب شد و با ایجاد مجالس سخنرانی، نمایش ها، کلوپ های ورزشی، کتابخانه و کلاس های اکابر به توسعه فعالیت های زنان پرداخت. (فتحی، 1383: 131ـ130) این کانون در ایالات و ولایات ایران متجاوز از 50 شعبه داشت. نایب رئیس جمعیت صدیقه دولت آبادی بود. از سال 1316، صدیقه دولت آبادی سرپرستی کانون را بر عهده گرفت و تا سال 1340 در آنجا فعالیت داشت. (احمدی خراسانی، اردلان، 1382: 434-431) انجمن های کانون بانوان شامل انجمن ادبی، انجمن تشویق به سادگی، انجمن ورزش، انجمن خیریه و موسسه تربیت مادر بود. همه این انجمن ها فعالیت هایی از قبیل برگزاری سخنرانی، کلاس و برگزاری نمایش داشتند. به طور مثال، در کلاس تربیت مادر روابط خانوادگی، آشپزی، شیرینی پزی، آداب معاشرت، صرفه جویی، شناختن روحیه مرد، بهداشت خانواده، تزیینات منزل و خیاطی آموزش داده می شد. البته بعدها آموزشگاه تربیت مادر در برنامه دروس خود مختصر تغییراتی داد و مواردی چون تاثیر یک فرد در جامعه از دیدگاه تاریخ و تفسیر اشعار و نصایح بزرگان در موضوع اهمیت مادر و جامعه به برنامه اش اضافه شد. (فتحی، 1383: 147)
هدف اساسی جمعیت کانون بانوان از آغاز تاسیس، رفع حجاب بود و اعضای آن که غالبا مدیران مدارس و ماموران وزارت معارف بودند در مدارس دختران، رفع حجاب را ترویج می کردند. بدرالملوک بامداد در این زمینه می گوید: «ضمن سایر اقداماتی که در اساسنامه کانون به آن ها اشاره شده بود، منظور اصلی یعنی ترک چادر سیاه تدریجا پیشرفت می کرد، بدین طریق که زنان عضو جمعیت با راضی کردن خانواده های خود یکی یکی به برداشتن چادر مبادرت کرده و در مجالس سخنرانی سایر زنان را تشویق به کشف کفن سیاه می کردند.» (همان: 132) اما با تمامی اقداماتی که در این زمینه صورت گرفت پیشرفت زیادی در زمینه آماده سازی برای کشف حجاب مشاهده نشد. قیام مسجد گوهرشاد در شهر مشهد (20 تیر 1314) با انگیزه اعتراض به شایعات مربوط به نزدیک بودن کشف حجاب و نیز تغییر کلاه مردان صورت گرفت. این قیام با سرکوب مواجه شد و سرانجام در 17 دی ماه 1314 کشف حجاب با عنوان «آزادی زن» اجرا شد. (همان: 134ـ133) بدون قائده مشخصی دو شیوه در برابر مسئله حجاب دنبال می شد. یک شیوه شامل کشف حجاب مستقیم زنان بود؛ تعداد زنانی که این شیوه را دنبال می کردند از میان طبقات تحصیل کرده بودند به ویژه در تهران که با به قدرت رسیدن رضا شاه تعدادشان افزایش یافته بود، زیرا رضا شاه برای نیروهای انتظامی فرامین محرمانه و شدیدی صادر کرده بود تا از این زنان در برابر اراذل و اوباش حفاظت شوند. روش دیگر شامل تغییر رنگ در چادر و روسری بود. گروه های زنان در خیابان های تهران و شهرهای دیگر با چادر های رنگی ظاهر می شدند. (ساناساریان، 1384: 100ـ99)
می توان دو ویژگی برای نهادهایی همچون کانون بانوان بر شمرد. از سویی کانون بانوان به دلیل قرار داشتن زیر چتر حمایت دولت، توان تغییر و اصلاحات بیشتری را داشتند و از آن جا که در آن دوره دولت رضا شاه قصد تدوین قانون مدنی، گسترش آموزش و نیز زمینه سازی برای کشف حجاب را داشت، برخی از فمینیست های ایرانی این امر را فرصتی برای دسترسی آسان تر به تغییرات مورد نظرشان در زمینه احقاق حقوق زنان می دانستند. اما از سوی دیگر به دلیل وابستگی به دولت، نهادی همانند کانون بانوان، محدودیت های خاص خود را داشت.
در مجموع، در این دوره، با وجود این که انجمن های زنان تشکیل شده در سال¬های پایانی دهه 1290 همچنان تا سال 1310 فعال بودند، اما به تدریج در نتیجه سیاست های رضاخانی، جنبش زنان دچار افول شد. نخست به دلیل استقرار یک نظام استبدادی و سرکوبگر، و پس از آن به دلیل اجرای تغییرات از بالا در وضعیت زنان، خصوصاً کشف حجاب اجباری، جنبش زنان نتوانست بطور مستقل، مطالبات و برنامه های خود را عملی نماید. در نتیجه، به تدریج جنبش زنان غیر فعال و راکد شد.
نشریات زنان
در این دوره نشریاتی با عناوین عالم نسوان (1299)، جمعیت نسوان وطن خواه (1302)، نسوان شرق (1304)، رهنمای بانوان (1305)، پیک سعادت نسوان (1306)، گل رعنا و زیبا (1307)، نورافشان (1309)، دختران ایران (1310)، نامه بانوان ایران (1317) و راهنمای زندگی (1319) منتشر می شد. در این میان عالم نسوان با 13 سال انتشار بیشترین عمر را داشته است. از سال 1311 به بعد تنها سه نشریه زنانه یعنی «دختران ایران» به مدیریت زندخت شیرازی، «نامه بانوان ایران» به مدیریت و سردبیری عادل خلعت بری رئیس دبیرستان بانوان، و «راهنمای زندگی» به مدیریت ماه طلعت پسیان و صاحب امتیازی حسینقلی مستعان منتشر می شدند. (ببران، 1381: 56)
عالم نسوان در تهران و در سال 1299 به صاحب امتیازی نوابه خانم صفوی و تحت نظر مجمع فارغ التحصیلان مدرسه عالی اناثیه امریکایی ایران و به مدت 13 سال یعنی تا سال 1311 و هر دو ماه یک بار منتشر می شد. بیشتر مقالات آن توسط فارغ التحصیلان مدرسه اناثیه امریکایی نوشته می شد. تاکید عالم نسوان بر تعلیم و تربیت نسوان بود به طوری که هدف از تاسیس آن در شماره اول مجله: «تعاون و تعالی و ترقی نسوان و تشویق آنان به خدمت وطن و خانواده و حسن اداره امور تربیتی» عنوان شده بود. عمده زمینه های موضوعی «عالم نسوان» هم چون مجله های دیگر زنان در این دوره آموزش خانه داری، پرستاری و تربیت اطفال، طرز لباس، و همچنین اخبار ترقی زنان به خصوص در زمینه های آموزشی زنان و مقالات ادبی بود. (همان: 66-60)
جمعیت نسوان وطنخواه ایران ارگان سازمان جمعیت نسوان وطن خواه در سال 1302 به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی شاهزاده ملوک اسکندری در تهران تاسیس شد. این جمعیت به ویژه رهبر آن که در سخنرانی های خود علیه حجاب و حمایت از تحصیل زنان سخن می گفت از سوی برخی از رهبران مذهبی مورد حملات بسیاری قرار داشت به طوری که یک بار خانه محترم اسکندری غارت و به آتش کشیده شد و خود او نیز به دلیل سازماندهی یک تظاهرات بر علیه نوشته های برخی از روحانیون علیه حقوق زنان و به آتش کشیدن جزوات آنها دستگیر شد. عمده نوشته های جمعیت درباره حجاب و تحصیل زنان بود و مردانی هم چون سعید نفیسی، رضازاده شفق، میرزاده عشقی و ابراهیم خواجه نوری از حامیان جمعیت بودند. جمعیت و ارگان متعلق به آن پس از مرگ محترم اسکندری در سال 1304 فعالیت سابق خود را از دست داد. (ساناساریان، 1384: 64 ؛ ببران، 1381، 78)
مجوز انتشار پیک سعادت نسوان در سال 1306 به نام روشنک نوع دوست مدیر مدرسه سعادت رشت صادر شد، اما شماره اول آن در سال 1307 منتشر شد. این نشریه ارگان جمعیت پیک سعادت نسوان بوده و به صورت دوماهنامه منتشر می شد. عمده مقالات این نشریه در ارتباط با توسعه فرهنگ و بیداری زنان و به طور مشخص آموزش زنان بود. (ببران، 1381: 45-83)
مجله دختران ایران در سال 1310 در شهر شیراز توسط زندخت شیرازی تاسیس و در تهران منتشر می شد. زندخت شیرازی در مقاله ای با عنوان «آرزو، طرز تربیت دختران موجد نوع تمدن ملت ماست» در این نشریه هدف از نشریه را انتشار مقالاتی از دختران ایران و برای بیداری زنان ایران عنوان کرده است. این مجله در راستای ارتقای دانش زنان ایران به معرفی زنان شاعر و نامی ایران نیز می پرداخت. به دلیل مشکلات مالی انتشار مجله گاه با تاخیر همراه بود. (همان: 88-87)
با توجه به نشریاتی که در این دوره منتشر می شدند، می توان دید که نسبت به دوره قبل افول بسیاری کرده اند. پیش از تثبیت قدرت رضاشاه و در نیمه اول سلطنت او می توان نشریاتی را مشاهده کرد که منتقدانه به وضع موجود پرداخته اند و برای آموزش و بیداری زنان همت گمارده اند اما به تدریج از انتشار آنان کاسته می شود به طوری که در پایان دوره تنها سه نشریه باقی می مانند.
مطالبات و خواسته های زنان
1. آموزش
شاید از زیربنایی ترین تغییراتی که در دروه پهلوی رخ داد در زمینه نهاد آموزش بود. البته، در دوره مشروطه زمینه های اصلی این تغییرات فراهم شده بود؛ نه تنها مدارس پسرانه به سبک مدرن، بلکه مدارس دخترانه بسیاری نیز در کشور ایجاد شده بودند. اما در دوره پهلوی اول، بر تعداد مدارس دولتی افزوده شد، وزارت آموزش و پرورش تشکیل گردید، نظام آموزشی تدوین شد، مدارسی که توسط خارجی ها اداره می شد به نیروهای داخلی واگذار شد و دانشگاه ها و دانشسراها به تدریج تاسیس شدند. در همین دوره زنان نیز توانستند با وجود مخالفت های بسیار سنت¬گرایان به آموزش عالی راه یابند. (پایدار، 1379: 196-198 ؛ ساناساریان، 1384: 97)
2. حجاب
از اواسط دهه 1300 انتقاد به حجاب آسان تر شده بود. در سال 1310 نشریه عالم نسوان مسئله حجاب را به بحث گذاشت و فراخوانی را در این مورد به چاپ رساند. پاسخ ها چشمگیر بود. در مجموع زنان در پاسخ به این فراخوان از بی حجابی به شدت طرفداری می کردند و انحطاط اخلاقی در جامعه را ناشی از سرکوب زنان توسط مردان می دانستند. مسئله حجاب اگرچه برای بسیاری از فعالان جنبش زنان مطرح بود، اما هیچ یک از فعالان جنبش زنان احتمال نمی داد که حجاب در جامعه غیر قانونی شود. حتی مخالفان سرسخت حجاب نیز تنها به اقدامات فرهنگی و تبلیغی می پرداختند و هیچ کدام در پی ایجاد قانون برای پوشش نبودند. زمزمه های کشف حجاب برای نخستین بار پس از سفر شاه و ملکه افغانستان به ایران در سال 1308 شنیده شد. البته پیش از آن نیز رضاشاه نسبت به این مسئله ابراز تمایل نشان داده بود اما به دلیل مخالفت روحانیون هیچگاه بصورت علنی چنین بحثی مطرح نشده بود. پس از سفر وی به ترکیه و مشاهده وضعیت زنان در آنجا، در بازگشت به ایران موضوع کشف حجاب جدی تر شد. سرانجام، کشف حجاب در 17 دی 1314 توسط دولت پهلوی اول به صورت «قانون» در آمد و استفاده از چادر و روسری ممنوع شد. نحوه اجرای این قانون بسیار قهرآمیز بود. رضاشاه به طرق مختلف سعی می کرد ماموران دولتی را وادار کند که همسرانشان را بدون حجاب در انظار عمومی بیاورند. همچنین ماموران شهربانی را موظف کرده بود که چادر از سر زنان بکشند. (ساناساریان، 1384: 98-104)
به دلیل برخورد قهرآمیز حکومت، کشف حجاب اظهار نظرهای گوناگونی را در پی داشت. گروهی ممنوعیت حجاب را گامی مثبت در بهبود شرایط زنان می دانستند و گروهی منتقد آن بودند. در واقع، خواست آزادی پوشش، خواستی رایج در میان فعالان زنان در آن دوران بود، اما عملا رضا شاه با توسل به زور برای کشف حجاب فعالان را خلع سلاح کرد و این خواست را به عقب راند. فعالان زنان حرکتی را آغاز کرده بودند که در زمینه معایب حجاب «فرهنگ سازی» کرده و در نشریات خود فضا را برای پذیرش حق پوشش زنان فراهم کنند. اما برخورد قهرآمیز حکومت از طرفی باعث شد که رفع حجاب پایدار نباشد و از طرف دیگر در همان دوره کوتاه خود برخی از زنان سنتی به خصوص زنان مسن را خانه نشین کرد، چرا که آنان بی حجابی را به مانند برهنگی می دیدند. در حالی که زنان تجدد طلبی همچون هاجر تربیت رئیس وقت کانون بانوان، از چادر به عنوان جامه های خفت و حقارت نام می برد، گزارش هایی از زنان آن دوره منتشر شده است که نشان می دهد زنان سنتی ای که نمی توانستند بدون حجاب بیرون بیایند با خفت بیشتری روبرو می شدند. در مواردی مردان خانواده آنان را در گونی کرده و به بیرون می بردند. بعد از خلع رضا شاه از قدرت در سال 1320 وزارت فرهنگ طی حکمی پذیرش زنان بی حجاب در دانشگاه را ممنوع اعلام کرد و استادان زن دانشگاه و دبیران مدراس از حضور در کلاس های درس بدون حجاب منع شدند. به دلیل فقدان روند جامعه پذیری گسترده برای کنار گذاشتن حجاب در میان زنان و عدم آموزش در این رابطه، فرصت پیشبرد راه حل دراز مدت برای موضوع حجاب با توجه به این که به طور ناگهانی حق انتخاب از زنان گرفته شده بود را از بین برد. از منتقدان کشف حجاب اجباری، نشریه «بیداری ما» ارگان زنان حزب توده بود. این نشریه در دی ماه 1324 یعنی 10 سال بعد از اعمال کشف حجاب و 4 سال بعد از خروج رضا شاه از کشور، در مقاله ای ضمن معرفی حجاب به عنوان سمبل عقب ماندگی زنان، قربانیان اصلی قانون رضاشاه را زنان تهیدست شهری دانست چرا که به باور نویسنده مقاله، زنان مرفه شهری خود پیش از اعمال قانون کشف حجاب، حجاب را برداشته بودند و زنان روستایی هم حجاب نداشتند. یکی از تاثیرات قانون کشف حجاب این بود که عمدتا زنان مسن در خانه های خود محبوس شدند. (فتحی، 1383: 135 ؛ ساناساریان، 1384: 102ـ 101)
3- قوانین خانواده
در این دوره نقد به قوانین خانواده در نشریات زنان، به خصوص در زمینه حق طلاق یک طرفه، ازدواج زنان در سنین پایین، و تعدد زوجات در ادامه دوره پیش منعکس می شد. رضا شاه با وجود آن که قانون تعدد زوجات را لغو نکرد اما اصلاحات محدودی در قوانین ازدواج و طلاق ایجاد کرد.
در زمینه اعطای حق طلاق به زنان و تغییر قانون ازدواج، عملیات تبلیغی گسترده ای در سال 1310 صورت گرفت که لایحه آن به مجلس ارجاع شد و حتا در نشریات خارجی نیز انعکاس یافت. یکی از اقداماتی که در این زمینه انجام می شود، مکاتبات کانون بانوان با وزارت فرهنگ است. این کانون به دلیل گستردگی تظلمات زنان، طی گزارشی به وزارت فرهنگ در سال 1318، جهت رسیدگی به حقوق زنان، به ویژه اعطای حق طلاق به آنان، خواستار ارجاع آنها به دادگستری می شود. (فتحی، 1383: 155-154)
مواد قانونی در حوزه قوانین ازدواج و طلاق طی سال های 1305 تا 1319 به تدریج تغییراتی کرد. اصلاحات مهم تر اما الغای دادگاه های مذهبی غیر رسمی – حداقل در قانون – و جایگزینی دادگاه های مدنی به جای آنان بود؛ ازدواج ها – چه موقت و چه دائم – باید در محضرهای رسمی زیر نظر وزارت دادگستری ثبت می شدند. طرفین ازدواج می توانستند در قباله ازدواج هر شرطی که می خواستند قید کنند. برای نمونه، زن می توانست شرطی بگذارد که اگر شوهر با زن دیگری ازدواج کرد، زن بتواند ازدواج را به نمایندگی از طرف شوهرش باطل کند؛ داماد باید عروس را از این که آیا زن دارد یا نه مطلع می کرد و سن ازدواج نیز مورد توجه قانون قرار گرفت، یعنی فقط کسانی که به سن بلوغ می رسیدند می توانستند ازدواج کنند. این لوایح قانونی در نوع خود رادیکال نبودند و اساس و جوهره شریعت در آن ها حفظ شده بود . [2] از سوی دیگر این مسئله که تا چه حد قوانین تغییر یافته اجرا می شدند نیز روشن نیست. در بسیاری از قسمت های ایران به ویژه در مناطق روستایی محضرهای رسمی دولتی وجود نداشت و مردم مجبور بودند به روحانیون مراجعه کنند. همچنین سن بلوغ را قانون روشن نکرده بود. مردم بر این باور بودند که دختران خیلی زودتر از پسران به سن بلوغ می رسند؛ به همین دلیل این قانون نتوانست از ازدواج کودکان جلوگیری کند. با این حال، اصلاحات رضا شاه در حوزه های دیگر یعنی آموزش و کشف حجاب با جدیت بیشتری به اجرا گذاشته شد. (همان: 96- 95 )
گفتمان های موجود در ارتباط با مسئله زنان در دوران پهلوی اول
در این دوران هم چنان که در فضای سیاسی، گفتمان ملی گرایی و تجدد خواهی اولویت داشت، زنان نیز در چارچوب همین گفتمان ها به توسعه حقوق و تغییر شرایط فرودست شان می پرداختند. گفتمان مسلط حکومت رضاشاه مدرنیزاسیون بود، اما جنبش زنان مدرنیته بود. زنان متوسط شهری به دلیل اصلاحات آموزشی و دسترسی به دانشگاه تهران تا حدودی مدرنیزاسیون رضاشاه را پذیرفتند؛ اما سیاست های مدرنیزاسیون رضاشاه در حوزه زنان، از جمله کشف حجاب اجباری و محدود کردن آزادی زنان به این مقوله در حالی که هم چنان حق رای زنان قانونی نشده بود و قوانین خانواده به نفع مردان و در تبعیض آشکار با زنان بودند، در مقابل مدرنیته قرار گرفت، اما در نهایت این مدرنیزاسیون رضاشاهی و دولت وی بود که برنده این مقابله و جدال شد. (کیان،شهریور 1384:44) مدرنیزاسیون رضاشاهی برای زنان بحث انتخاب در نقش را به همراه نداشت. مثلا کانون بانوان نقش های سنتی زنان یعنی مادری و همسری را نفی نمی کرد بلکه بر بازنمایی مدرن آن ها تاکید داشت. یعنی به نوعی مادر و همسری مدرن ترویج می شد که مورد علاقه و پسند مرد بود، آداب معاشرت را خوب می شناخت، خوش لباس و مدیر و صرفه جو بود. در واقع آن چه که در این دوران مهم است نمادسازی از زن به عنوان نماد مدرنیزاسیون رضاشاهی است. کشف حجاب به آزادی زن تعبیر می شد. هر چند که با اجباری کردن کشف حجاب آنچه ندیده گرفته می شد انتخاب زن ایرانی در برگزیدن سبک زندگی و نحوه سلوک و پوشش خود او بود.
از طرف دیگر، گفتمان «حقوق برابر» در راستای گفتمان مدرنیته با تاکید بر اصلاح قوانین ازدواج و طلاق در اوایل حکومت رضاشاه توسط گروه های زنان مطرح می شد اما به تدریج با تسلط بحث حجاب عملاً این گفتمان به حاشیه رانده شد. فعالان زنان در آغاز حکومت رضاشاه امیدوار بودند که او بتواند با نمایش اقتدار خود حق رای زنان را به رسمیت بشناسد، اما رضا شاه به این خواسته توجهی نکرد چرا که در بینش او نیز زن شایسته زنی مدرن اما فروتن بود. سلطه گفتمان حجاب و متعاقب آن تحمیل قهرآمیز بی حجابی عملا به شکاف بیشتر میان نخبگان زن و زنان عامه منجر شد.
با انحلال انجمن های مستقل زنان و نشریات آنان و تمرکز فعالیت های آن ها در تشکلی وابسته به دولت نوعی فمینیسم دولتی [3] در این دوره باب شد که ناچار به تطبیق گفتمان و سیاست های خود با گفتمان و سیاست های دولتی بود و همین امر باعث تحمیل محدودیت هایی به کنش زنان در این دوره شده بود. از سوی دیگر به نظر می رسد چون رضا خان در زمینه وضعیت زنان سرگرم اصلاحاتی بود و مانع مهمی که فعالان زن بر سر راه اصلاح موقعیت زنان می شناختند، عرف سنتی و روابط عشیره ای بود، به نوعی زنان در این دوره اصلاحات در این زمینه را به رضا شاه و دولت او واگذار کردند و شاید به همین دلیل است که در زمینه حقوق زنان نتوانستند گفتمانی مستقل از دولت ایجاد کنند.
نتیجه گیری
رشد و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی و اجتماعی ایران بر وضعیت اجتماعی – اقتصادی زنان ایران نیز تاثیرگذار بود. صنعتی شدن نسبی کشور و گسترش کارخانجات در کشور و متعاقب با آن مهاجرت روستائیان به شهرها و پیدایش طبقه کارگر در جامعه، رشد شهرنشینی، پیدایش و رشد طبقه متوسط، افزایش نسبی باسوادان و در نتیجه رشد قشر روشنفکر و تبدیل آن به طبقه روشنفکر، و در نهایت سیاست های مدرنیزاسیون رضاشاه و اصلاحاتی که در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی انجام داد، متغیرهایی بودند که در بهبود نسبی جامعه ایرانی تاثیر گذاشت اما بر موقعیت زنان تاثیر متناقضی داشت.
رضاشاه، با ایجاد اصلاحاتی در زمینه آموزش زنان اعم از گسترش آموزش ایتدایی و متوسطه و ورود زنان به دانشسراها، کم کردن قدرت روحانیون به واسطه عرفی کردن دادگاه ها و دولتی کردن ثبت احوال، جلوگیری از تبعیض در مکان های عمومی، آماده کردن محیط اجتماعی برای پذیرش زنان بی حجاب، و وارد کردن زنان به بازار کار، در زمینه موقعیت زنان تغییراتی ایجاد کرد که در موارد بسیاری به نفع زنان بود. در اوایل دوره رضاشاه هنوز جنبش زنان پابرجا بود و نهادهای از قبل برجامانده به فعالیت هایی در زمینه زنان دست می زدند. اما با تثبیت قدرت رضاشاه، به تدریج موقعیت جنبش زنان متزلزل شد. رضاشاه از یک طرف با اجباری کردن کشف حجاب و ایجاد اصلاحات در زمینه های اجتماعی- اقتصادی نوید رهایی زنان را می داد. از طرف دیگر با سرکوب جنبش زنان هم راستا با سرکوب جنبش های اجتماعی دیگر، حفظ قوانین خانواده در بستری تبعیض آمیز و تایید قدرت پدرشاهی مرد در خانه، سرکوب پلیسی زنان عمدتاً سنتی برای اعمال قانون کشف حجاب اجباری، سرکوب انجمن ها، نشریات و فعالیت های مستقل زنان و ایجاد کانونی دولتی که انجمن های دیگر باید در آن حل می شدند، عملاً موجب رکود جنبش زنان و تضعیف موقعیت زنان سنتی در این دوره شد. تغییرات از بالایی که رضاشاه با اجبار اعمال کرد باعث دلسردی بسیاری از فعالان جنبش زنان شد که ابتدا با روی کار آمدن وی امید به اصلاحات در موقعیت زنان را داشتند. در واقع دوره ای که به پروسه ساخته شدن دولت – ملت در ایران معروف است به دلیل فعالیت های قهرآمیز و دیکتاتور مآبانه دولت برای ایجاد تغییرات اجتماعی عملا به ایجاد شکاف میان دولت – ملت منجر شد. در این میان از آن جا که با از میان رفتن انجمن های مستقل زنان، عملا حرکت های زنان در کانون بانوان زیر چتر دولت رفت، و همچنین به دلیل کشف حجاب اجباری که عمدتا به ضرر زنان سنتی و خانه نشین کردن آنها منجر شد، شکاف دولت – ملت به شکافی عمیق میان زنان نخبه و زنان عامه نیز منجر شد، تعمیق چنین شکافی نقش خود را بر فعالیت های زنان در دوره های بعدی نیز گذاشت.
یکی از مهمترین ویژگی های این دوره تلاش رضاشاه برای دولتی کردن انجمن ها
+ There are no comments
Add yours