مدرسه فمینیستی: به همت انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات , نشستی با عنوان “زنانه شدن عرصه هنر” با سخنرانی خانم دکتر سارا شریعتی، درآبان ماه 1378، در دانشکده علوم اجتماعی،دانشگاه تهران برگزار شد.
افزایش حضور زنان در عرصه های مختلف فرهنگی هنری برای استادی که جامعه شناسی هنر تدریس می کند بدون تردید موضوعی جالب و در خور بحث است. چارچوب نظری سخنرانی دکتر شریعتی برپاپه نظرات بوردیو و مقاله سارا نوکلن با عنوان”چرا زنان هنرمند نداریم”استوار بود.
وی با تعریف مفهوم فمینیزاسیون در جوامع فرانسوی زبان و انگیزه اش از ارائه چنین موضوعی سخن خود را آغاز کرد.
خانم دکتر شریعتی در باره انگیزه اش از ارائه چنین بحثی گفت:2سال پیش مقاله ای در اینترنت خواندم با عنوان زنانه شدن هنر که در “هرالد تریبون” چاپ شده بود.نویسنده در آن مقاله به این نکته اشاره کرده بود، که در فرانسه و انگلیس زنان بیشتر از مردان تئاتر می بینند، ، رمان می خوانند ، بیشتر به سینما و کنسرت می روند.در همین حال مردان بیشتر تلویزیون تماشا می کنند، یا باکامپیوتر کار می کنند.بنابراین تحول جدی در تغیر رفتار فرهنگی بین زنان و مردان در حال شکل گیری است.این مقاله به تحقیقات 5سالانه وزارت آموزش و پرورش فرانسه که درباره رفتارهای فرهنگی فرانسویان است، استناد کرده بود.
بر اساس شواهد دو دلیل این اتفاق را توجیه می کند1- زنان آموزش بیشتری در حوزه فرهنگی و هنری دیده اند، بنابراین عرصه آموزش را تصرف کرده اند.2-مشاغل فرهنگی و هنری بیشتر در تصرف زنان است.
بدینگونه، این مقاله در کنار افزایش ورود دختران به دانشگاه ها در ایران –بیشتر دختران به حوزه های هنرو علوم انسانی وارد می شوند-توجه من را به عرصه هنر در ایران جلب کرد. به انضمام اینکه در کتاب “تصویرگران کتاب کودک” بیشتر تصویرگران زن بودند.همچنین برگزاری نمایشگاه های زنان هنرمند که به صورت غیر مختلط و با داوری های زنان برگزار می شود، برای من جالب بود .چرا که آن را با فعالیتهای غیرمختلط زنان در اروپا از جانب فمینیستها مقایسه کردم، که معتقد بودند داوری زنان و مردان باهم تفاوت دارد. و اثری که از نظر زنان ارزشمند است، می تواند از جانب مردان ارزشمند تلقی نشود.بنابراین فکر کردم می شود درباره این پدیده در ایران هم صحبت کرد. آیا عرصه هنر در ایران زنانه شده است؟
در ابتدا باید زنانه بودن راتعریف کنم .زنانه شدن چیست؟فمینیزاسیون اصطلاحی است که درسالهای دهه 70و 80 میلادی در کشورهای فرانکوفون(فرانسوی زبان)بوجود آمد.به این معنا که فمینیستها معتقدبودند: زبان عرصه ای خنثی نیست و قاعده مذکر در زبان فرانسه مسلط است .آنها از دولتها خواستند که مشاغل را فمینیزه کنند. مثلا اگر کلمهMaitre به معنی استاد است، که هم بر استاد مرد و هم بر زن دلالت می کند . کلمه “Maitress” برای استاد زن بکار رود.بنابراین آنها می خواستند قاعده دستوری مونث را در زبان فرانسه بکار گیرند، تا سلطه مذکر بر زبان تعدیل شود.که این اتفاق در این کشورها روی داد و از سوی مطبوعات نیز فمینیزه کردن وارد ادبیات عمومی شد.و بعد از این معنای دستوری فراتر رفت و به معنی افزایش کمی زنان در یک پدیده به کار رفت.
در مقاله ای که ذکر کردم منظور نویسنده بر مصرف هنری بود.اما یک معنای پنهان وجود دارد بدین معنا که آیا می توان از زنانه شدن عرصه هنر،بحث هنر زنانه را هم مطرح کنیم؟آیا هنر زنانه داریم؟
در مورد ایران باید بپرسیم آیا بازار مصرف و تولید هنر در ایران زنانه است؟و آیا هنرمندان زن موقعیتی دارند که بتوانیم از آن با عنوان هنر زنانه نام ببریم؟
چارچوب نظری من در این بحث بر پایه 3کتاب” پیر بوردیو” است.ا-وارثان:که در آن بحث دموکراتیزه شدن آموزش را مطرح می کند و می گوید دموکراتیزه شدن توهم است.ورود به دانشگاه مهم نیست بلکه خروج از دانشگاه مهم است.2- قواعد هنر:که در آن کتاب به مطالعه موزه ها پرداخته و عنوان می کند: صرفا نداشتن سرمایه اقتصادی نیست که سبب می شود کسی مصرف کننده هنر نباشد.بلکه فقدان سرمایه فرهنگی مسبب اصلی است.3-تمایز تئوری 3فرهنگ: که تا دهه 20و 30 در جامعه شناسی هنر مطرح بوده است.بر اساس این نظریه فرهنگ غالب(مشروع)جامعه الگو سازی می کند،این طبقه به دیدن اپرا و تئاترمی رود.طبقه متوسط معمولا موزیک پاپ و واریته گوش می کند، تلویزیون می بیند ، به سینما می رود و دسته بعدی، طبقه متن مردم است که در حقیقت حذف شدگان و بی هنرها هستند.
یک متن پایه در اروپا مقاله “لیندا نوکلن”با عنوان “چرا هنرمندان بزرگ زن نداریم؟” است. وی در این مقاله 2پاسخ ارائه می دهد.1-فمینیستی 2- بینامتنی
فمینستها معتقد بودند از آنجایی که مورخان همه مرد بودند، بنابراین زنان را حذف کردند.
اما بر اساس پاسخ بینامتنی، وی می گوید: نبود زن هنرمند بزرگ، محصول غیبت تاریخی فرهنگی زنان است.زیرا زنان در خانواده بودند و در عرصه اجتماعی حضور نداشتند.زنان از آموزش منع شده بودند و اگر هم هنرمند بودند، سفارش کار نمی گرفتند.
نوکلن در این مقاله پرسشی را مطرح می کند.نبوغ چیست؟و مفهوم نبوغ را زیر سوال می برد.نبوغ مذکر نیست، تا زنان فاقد آن باشند. بلکه زنان محروم ازشرایط تاریخی اجتماعی هستند، که مردان از آن بهره مند اند.(مثلاً در ایران هم بعضی مواقع ساعات جلسات به گونه ای است که علنا زنان به طور طبیعی از شرکت در آنها محروم می شوند).
بنابریان کل مقاله حول دو محور آموزش و نبوغ(آن چیزی که الگوی حاکم را زیر سوال می برد)می گردد.
فمینیستها سعی در بازسازی تاریخ هنر کردند و “کریستین پالاک” کتابهای تاریخ هنر را با نام زنان هنرمندی که حذف شده بودند، بازنویسی کرد. بنابراین تاریخ هنر اروپا بازنویسی شد.برای این کار متحمل زحمات بسیاری شدند تا زندگی نامه های این زنان را بیابند چرا که در اروپا نام خانوادگی زن بعد از ازدواج تغییر می کند.
از قرن 19 به بعد که آموزش هنر برای زنان ممکن شد،به شکل فلشی تعداد زنان هنرمند زیاد شد.در سال 2000 کنفرانسی برگزار شد با عنوان “چرا زنان هنرمند بزرگ نداریم،30سال بعد” و در آنجا عنوان شد که زنان هنرمند داشته ایم، اما ردپاها پاک شده بوده و حال دوباره پیدا شده است.
زمانی که آموزش در اروپا دموکراتیزه شد،عرصه هنر بدست زنها افتاد و مشخص شد که این مسئله ربطی به نبوغ ندارد . هنرمندان زن توانستند هنری خلق کند که هنر زنانه باشد.هنری که تجربه خاص و منحصر به فرد زنان در آن منعکس باشد.اما در این زمان اختلاف نظری به وجود آمد.گروهی معتقد بودند چیزی به نام هنر زنانه داریم و خلق زن از مرد متفاوت است مثل پالاک و باید تئوری فمینیستی هنر را بر اساس نشانه شناسی و روانشناسی ارائه دهیم.این دیدگاه در اقلیت بود.اکثریت زنان هنرمند معتقد بودند :زن بودن و تکیه کردن بر تفاوت ها ما را از عرصه خنثی و جهانشمول هنر حذف می کند.هنر اولین ویژگی اش جهانشمولی است.حس زیبایی مشترک است.تاکید بر تفاوت ها با جهانشمولی هنر تقابل دارد.ما اول هنرمندیم، بعد زن.در ایران همه هنرمندان زن به این معنا تکیه دارند.گویی یک عرصه خنثی به نام هنر وجود دارد که تا قرن 19و20از آن مردها بوده ،حال از آن زنها هم هست.”ویله” می گفت: پیوند هنر با فمینیسم مانند خالی کردن گلوله در مغز خودمان است.هنر خنثی و جهان شمول است.به این دسته از هنرمندان زن،”فمینیسم شرمگین” گفته می شد که تنها خواستار مشارکت در عرصه هنر بودند و تفاوت ها را انکار می کند تا آثارشان در هنر ناب دسته بندی شود.
در برابر این دو دیدگاه، دیدگاه دیگری به نام “دیدگاه آندروژنی” به وجود آمد . که بین این دو گرایش قرار می گرفت. مثلا “ولف” معتقد بود: خلق هنری محتاج صلح است و هنر باید هردو گرایش مذکر و مونث را داشته باشد.
شریعتی سپس درباره وضعیت هنر در ایران سخن گفت:آموزش در ایران دموکراتیزه شده است. همه آمارها نشان می دهد علوم انسانی و هنر در اختیار زنان است.از آنجایی که نیاز فرهنگی رابطه مستقیم با آموزش دارد می توان از این تز دفاع کرد که در آینده عرصه هنر دردست زنان بیفتد.
آیا هنر زنانه در ایران وجود دارد؟چون تحقیق نکردم به جز تحقیق خانم دکتر” راور راد “درباره نقاشی که به این نتیجه رسیده اند، نقاشی هنری زنانه است.در ایران ایده کلی هنر والا در بین هنرمندان زن وجود دارد.انگار زن بودن هنرشان را به هنر دست دوم تبدیل می کند.در برابر این ایده که :من هنرمندم و تجربه من خاص زنان است و می تواند در هنرم انعکاس بیابد، مقاومت وجود دارد.در عین حال کارهای تئوریزه نشده هم داریم، مثل چندین دوسالانه زنان که با عنوان تجلی احساس برگزار شده است.یا گروه نقاشی دنا که کاملا زنانه است.یا اکثر گالری دارهای ما زن هستند که عرصه داوری را برعهده دارند.
اما درباره دموکراتیزه شدن باید گفت: مانع پنهان همچنان وجود دارد. بدین معنا که در موزه باز است، اما سرمایه فرهنگی لازم برای برقراری ارتباط با آثار هنرمندان وجود ندارد.در ایران خانواده رفتارهای فرهنگی ما را می سازد نه صرفا آموزش.
بحث بعدی این است که در اروپا بحث 3فرهنگ زیر سوال رفته و امروزه بحث 7فرهنگ مطرح است.اما در ایران همچنان 3 فرهنگ وجود دارد .بر اساس نتایج بیشمار آموزش زنان به اشتغال منتهی نمی شود.بنابراین آن چیزی که باعث می شود حوزه مصرف هنر در ایران زنانه شود ،اوقات فراغت است نه شغل بر خلاف اروپا.
وی در انتها گفت:دموکراتیزه شدن شمشیری دولبه است که می تواند کیفیت را تنزل دهد و اینکه عرصه مدیریت همچنان مردانه است و تنها حوزه مصرف است که زنانه شده است.
بعد از پایان سخنرانی برخی از شرکت کنندگان به ارائه نظرهایشان در خصوص سخنرانی پرداختند. از جمله خانم دکتر راور راد دبیر انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات گفت:در تحقیقی که به شیوه تحلیل محتوادر نقاشی انجام داده است،مشخص شده نوع تصویری که زنان از زنان می کشند، با تصویری که مردان از زنان می کشند، متفاوت است.زن در آثار مردان،زنی رویایی،دست نیافتنی و زیباروی است.اما در آثار زنان نقاش، تصویرزن، عادی،بدون تاکید بر زیبایی ظاهری،باموهای کوتاه و بدون آن بدنی تراشیده که مردان از زنان می کشند است.در نقاشی زنان تاکید بر انسان بودن است.زنیم یعنی انسانیم،نه زنیم یعنی زیباروییم.
راورراد افزود :60درصد اعضای انجمن نقاشان نوگرای ایران زن هستند.در حالیکه در سینما تنها5/2درصد کارگردانها زن هستند.چرا که نقاشی را می شود در خانه کشید .اما سینما حضور در فضای بیرونی با تعداد زیادی از عوامل را می طلبد.اما در سینمای مستند زنان بیشتری حضور دارند چرا که تنها یک دوربین و فرد است.بنابراین نوع هنر در تحلیل زنانه شدن مهم است.زیرا عوامل اجتماعی در این مورد دخالت دارند و در بعضی حوزه ها زنان محدودتر و در حوزه های دیگر فعالترند.
سپس یک استاد دانشگاه هنر افزود:هنر برای زنان بعد از انقلاب دموکراتیزه نشده، بلکه خط قرمزها بیشتر شده است.اگرچه ورودی دخترها زیاد شده، اما برنامه ریزی آموزشی مردانه است حتی در دو دانشگاه کاملا تک جنسیتی هنر.
یکی دیگر از شرکت کنندگان گفت:سلطه مردانه برنامه ریزی شده ای وجود دارد. با وجود اینکه بیشتر گالری دارها زن هستند، اما آثار مردان نایاب و کم یاب است و قیمت بیشتری دارد.بهترین گالری داران مادران مهربان برای فرزندان پسرشان هستند.
+ There are no comments
Add yours