مدرسه فمینیستی: نوشته حاضر نقدی است بر مقاله «صیغه، سنتی مفید و ارزنده» (بخش اول و بخش دوم) به قلم دکتر محمد برقعی. پیش از این در مدرسه فمینیستی در مورد صیغه مطالبی سلسله وار از جمله «صیغه، امتداد منطقی نهاد ازدواج در ایران» به قلم دکتر حسین باقرزاده و همچنین مقاله «صیغه و عقوبت رابطه جنسی» نوشته نوشین احمدی خراسانی منتشر شده بود – مدرسه فمینیستی
در هر دوره تاریخی و بنا به عللی که باعث تبدیل گفتمانی خاص به گفتمان رسمی و مسلط می شود، طبعاً کارکرد بسیاری از خرده فرهنگ ها نیز تحول می یابد و اساساً چنان می شود که دیگر جز شیر بی یال و دم و اشکمی از فرهنگ پیشین نیست. هنگامی که با تغییر کارکرد مواجه می شویم، منصفانه خواهد بود اگر کسانی را که در صدد احیای کارکرد پیشین هستند، بنیادگرا بنامیم. چرا که در شرایط جدید، دل نگرانی ما نسبت به تغییر کارکردها اگر همراه با آگاهی حاصل از درک عینی شرایط جدید باشد و نیز به معرفتی پیشینی از ماهیت آن فرهنگ نیز مجهز باشد،به جای مویه بر از کف رفتن فلان سنت، دست اندر کار تحول آن خواهیم شد. زمانی ما به پندارگرایی و آرمانشهر باوری متهم می گردیم که بدون برداشتن کوچکترین گامی در راستای بسط و توسعه مفاهیم فعلی، و عینی ساختن طرحهای ذهنی مان ،صرفاً به طراحی ایدآلیستی طرح اندر طرح، در حیطه تنگ و محدود ذهنمان روی آوریم.
نگرش جناب دکتر محمد برقعی در مقاله «صیغه، سنتی مفید و ارزنده» منتشره در سایت مدرسه فمینیستی، به کسانی نزدیک می شود که از تجدد، جز مدارایی نیاموخته اند، و سعی دارند تا با مدارا و مماشات با سنت های منسوخ، رفرمی بی هزینه را در تاریخ ثبت کنند. چراکه ایشان حتا اگر دیدگاهی همانطور که گفته اند از دیدی جامعه شناختی به موضوع نیز نگاه می کردند در می یافتند که با تغییر کارکرد صیغه در ایران نه تنها بازگشت به شرایط نوستالوژیک آن، بلکه حتا سعی در اصلاح آن، آب در هاون کوفتنی بیش نتواند بود و درست عین این است که با ادعاهای نومینالیستی قصد زدودن معانی جدید زبان را برای رسیدن به معنای آغازین آن داشته باشیم. که به کجا برسیم؟ او خود کلمه است!!!
تردید جدی دارم که دکتر برقعی برخلاف ادعای آغازین خویش در نوشتارشان کمترین عدولی از رهیافت انتزاعی خود به رویکرد جامعه شناسانه داشته باشند. برای اثبات این مدعا همین را کافی می دانم که بگویم ایشان از بین تمام رده های سنی و اصناف و طبقات اجتماعی و…، به مثابه لیدر تغییر، به هاشمی رفسنجانی چشم دوخته اند. حال آن که در جامعه ایرانی بحران جنسی اساساً به مثابه بحرانی گسترده و مزمن اتفاقا در بین جوانان استمرار دارد. با کمال جسارت می توانم ادعا کنم آقای دکتر برقعی در رابطه با شناخت جامعه ایران نه تنها رهیافتی واقگرایانه و راهگشا حاصل نکرده اند بلکه با نگاهی محافظه کارانه مایل هستند که تعلق خاطر نوستالژیک شان به صیغه را از طریق ساختن نهاد، ازلی و ابدی سازند. آقای برقعی مصداق آن بخشی از سنت است که زیست در ینگه دنیا و در بلاد متمدنه نه تنها به پرسش شان وا نمی دارد بلکه مانند «حاجی واشنگتن» میراث در چمدان برده خود را حفظ، و برای نسل ما، نامه می دهند که قدرشناس باشید که این جا را کفر فرا گرفته است!
آقای دکتر برقعی چگونه در بند اول «پژوهش» خود متوقع اند که جوانان ایرانی برای روابط روزانه خویش به صیغه تن در دهند؟ آیا هاشمی رفسنجانی از نظرگاه جامعه شناختی برآورد نسل جوان ایران است؟ این نگاه و قضاوت آقای برقعی مرا را به یاد اسپارتی هایی می اندازد که نگران انحراف جوانان خود بودند. دیدگاه ایشان دقیقاً نشانگر پای درگل ماندن در انتزاعیات است که از لابلای بیوگرافی یک مرد سیاست، یکی را که اندکی تمایل به تجدد دارد بیرون می کشد و وی را حامل معرفت نو بر می خواند.
در بند چهارم، باید پرسید: آقای دکتر، چرا آنجا که رگ مردان برای ناموس بر می آید و خواهران خویش را به جرم بروز احساسات در خون می غلطانند اشکالی نمی یابند و اینجا که مردی در جهت مخالفت با استمرار سنت پلاسیده خلفا همراه زنان می شود، از غیرت و حمیت به درد می آیند؟
جناب دکتر باید بدانند که با ارائه چند مصداق علوم تجربی و مکانیک، در خوش بینانه ترین حالت، پوزیتیویسمی را عرضه خواهند کرد که خلق را از قیاس اش متعجب و حیران خواهد ساخت. جناب دکتر برقعی شما مانند عالمانی که مابین اقتدار گوتیک و زیبایی رنسانس، برزخی دشوار را تجربه می کنند، نمی توانید بگویید که سیستم ها خود را تصفیه می کنند. اگر اقتصاد آزاد ایالات متحده موفق به چنین کاری شد، صیغه هم قطعاً خواهد توانست. اگر می خواهید بگویید که سیستم ها را افراد اداره می کنند باز باید بدانید که افراد تا جایی سیستم ها را تعدیل می کنند که منافع شان لحاظ گردد نه تا جایی که منجر به رفتن شان گردد. از طرفی چه لزومی وجود دارد که برای تعدیل آن سیستم از روش های کلاسیک، آن هم روش هایی که دیگر ماهیت دیگر گونه ای یافته اند بهره برد؟
اما مهم ترین بخش نوشته من ناظر بر بخش اصلی محتوای نوشته دکتر برقعی است. جایی که به زعم من ایشان دغدغه شان را بر مرتفع ساختن مشکلات جنسی مردان قرار داده اند. ایشان روسپیگری را عملی خاص زنان می دانند که طبیعتاً می بایست توسط مردان دریافته شود. الف:”دیگر بسیاری از جوانان قادر به تشکیل خانواده نیستند” اذعان به این امر با توجه به ساختار واقعاً موجود ایران گواه بر آنست که جوان مذکری مد نظر است که از قضا هورمون های جنسی اش شدیداً در حال فعالیت اند. اگر در ادامه به ادبیات آقای برقعی کمی دقیق شویم که یافتن شوهر جوان را برای همسران شهدا تنها یک شانس قلمداد می کند، بیراهه نرفته ایم که اگر در کنار این نگاه مردانه، نگاه لذت طلبانه به نفع مردان را نیز لحاظ نماییم.
«… در کنار اینها و دهها نمونه دیگر که مورد قبول اخلاق جامعه است مواردی نیز وجود دارد که از نظر اخلاقی مورد قبول جامعه نیست و در زمره هوسرانی به حساب میآیند. اما در عین حال این موارد در حدی نیستند که تمام ارکان خانواده را از هم بپاشند. به عبارتی این موارد از جمله ناهنجاریهای قابل تحمل اما نه قابل تاییداند؛ از جمله مبادله میان قدرت، ثروت و سکس که باز هیچ جامعهای در طول تاریخ قادر به کنترل آن نبوده است. همچنین است دلدادگیهای ناخواسته که عموما در خانوادههایی که دارای مشکلات پنهان هستند پیش میآید….» فقط نگاه صوری به این فقره از نوشتار آقای برقعی، به روشنی ثابت می کند که وی ابداً نتوانسته است از آن انتزاعیاتی که خود مورد نکوهش قرار داده گذر کند و ایشان اساسا کاربست نوعی روش پوزیتیویستی را دال بر رهیافت جامعه شناختی می داند.
اگرچه روش شناخت و کند و کاو در جامعه مدرن اقتضا می کند که در جزئیات، دقتی ویژه مبذول شود اما هرگز مهر تائیدی بر تقلیل اعتبار مسائل کلان وارد نمی سازد. کم اهمیت جلوه دادن رابطه ثروت و قدرت و سکس از آن مواردست. شاید تنها برهان قاطع برقعی این باشد که این مسائل ذیل تحلیل ماتریالیستی می گنجد که امروزه روشی است منسوخ و بر آن باشد که روش علمی را نیز به واسطه انحرافات سیاسی عده ای از خود براند. لیکن تمام این ساختار بیمار گونه ماحصل چنان رابطه ایست و تحلیل جزئیات انحرافات اجتماعی تنها در مقام مصداقی عینی است که از آن روابط برآمده.
به باور من دکتر برقعی برای باورپذیر ساختن براهین خود بیشتر از مفاهیم و پیش فرض های مطلوب ذهن خود استفاده کرده اند ، به جای آن که با استناد به واقعیات و فاکت ها، آنها را ذیل یک روش شناخت گردآوری و تجهیز کنند. به خصوص این نوع چیدمان جملات که چندین بار ظرف چند سطر در مقاله ایشان تکرار می شود هیچ جامعه ای فلان مشکل را کنترل نکرده است، در واقع ناقض روش علمی و به نوعی به سفسطه آکادمیک نزدیک است.
نویسنده در ادامه، آسیب شناسی را کاری پیشرفته خطاب، و اخلاق ایده آلیستی را مورد مذمت قرار می دهند. این گفته دکتر به قدری بدیهی است که جای چون و چرایی در آن نیست. لیکن عدم درک درست ایشان از همین واقعیات است که به انحرافش می کشاند. ایشان در حالی که از اخلاق گرایی مسیحی در نکوهش رابطه جنسی متاسف است به همان اندازه نیز از توقف گفتمان جنسی اسلام اندوهناک است. دو نکته را باید فوراً اضافه کنم:
1- مسیحیت با تجدید خود در اخلاق پروتستانی سود را چنان بمثابه امر اولی بر کشیده است که شما نباید نگران برخورد قانونی پلیس ایالتی با روسپیان واشنگتن باشید.بلکه بهتراست تا نگاهی به ماهیت بازتولید همین اخلاق بیندازید که چگونه از رهگذر تبدیل سکس به صنعت، سود می برد.
2- شما تازه می خواهید پا جای پای روشنفکران لیبرال ایرانی بگذارید که اخیراً قصد دارند از لابلای سنتی که متصلب شده است تجدد بسازند. اگر چه شما نه موقعیت آنها را دارید و نه حتا درک نسبی هم از سنت و هم از تجدد. زیرا که در سنت اگر هم میراثی با قابلیت نوسازی وجود داشته باشد لااقل صیغه نیست. چرا که چونان میراثی است که توامان دو امر عینی و انتزاعی را نقض می کند.
زنان را به عنوان انسان و عدالت را بمثابه آرمان. سنتی که اجرای آن در ید تسلط تنها نیمی از جامعه یعنی مردان است نمی تواند حامل پیام تجدد باشد.
آقای برقعی تنها یک مرد است که نویسنده هم هست. بنابراین کارویژه ایشان در شرایط عدم تطابق با جامعه مدرن، مردانه نویسی است. مگر نه اینکه ایشان خود نگران شنیدن نقد متجددین است؟ وی صیغه را پاسخی مناسب و پیشرفته به ناهنجاری های حاصله در خانواده ای می داند که مشخصاً مرد آن خانه است که اگر درست ارضا نشود سراغ روسپی ها می رود. در تحلیل برقعی یک زن در خانه، رسالت تاریخی تمکین دارد و زنی دیگر در خیابان بر اساس تقسیم اجتماعی کار، وظیفه بازسازی ناکامی های شبانه مرد را. «مردی که برای ماهها ناگزیر به اقامت در شهر دیگری است و نمیخواهد در بازگشت همسر جدیدی را با خود به خانه بیاورد. یا مثلا رابطه مرد متاهلی که دل به زنی سپرده است که ازدواج با او در شان خانوادگی او نیست، نظیر این که آن زن مستخدم خانواده است یا زنی است که برای انجام خدمات به آن خانه رفت و آمد دارد…» به این مثال ها نگاه کنید! من می توانستم صیغه را و احیاناً مزایای موجود در آن را تحلیل کنم اما صیغه تنها از منظر دکتر برقعی است که مفید و ارزنده است. چقدر صحت داشته است که طبقات فرادست، سنت هایی را که منافع شان را حاصل می کند فروگذارند؟
از نظر برقعی صیغه شاید برای زن از آن حیث مناسب باشد و ارزنده که مردی خرجش را خواهد داد، فرزندش را سیر می کند، و زن را به لحاظ جنسی تامین می کند.و احیاناً از منظر جامعه شناسانه ایشان، وقتی پلیس وارد منزل شد به واسطه این امر از مهلکه جان بدر می برد. نه آقای دکتر! این صیغه شما فقط یک استراتژی مردانه است!
آقای برقعی زمانی که «نگاه نزدیک تری» به صیغه می کند: (عده/یائسگی/عادت ماهانه/و…بازهم پوزیتیویسم.) چرا؟ برای اینکه اصلاً صیغه علم است، مصداق تجدد است که مشتی جوان خام با آن مخالفند! وگرنه صیغه با این مولفه های بیولوژیکی اش باعث می شود تا نعوذبالله حق فرزندان مرد زایل نشود! مبادا نطفه مرد قبلی با پول دیگری ببالد و ارث هم ببرد! «…این همه برای آن است که فرزند احتمالی این رابطه همانند فرزند حاصل ازدواج دایم از همه حقوق فرزندی، از جمله ارثی برابر سایر فرزندان مرد، برخوردار باشد و رابطه موقت زن و مرد سبب تولد فرزندی متفاوت از آنچه در نظام خانواده به دنیا میآید نشود…».
آقای برقعی روشنفکر در تبعید نخواهد شد اگر با چهار سطر ادبیات سیاست زده به مصاف آخوندی برود که تو فلان خیابان فلان شهر مذهبی دنبال زن ها می دود. امروز ماهیت همان خانواده ای که برقعی فقط از روی نوستالوژی سفره آبگوشت شب جمعه دغدغه اش را دارد چنان متحول شده است که رابطه زن و مرد در چارچوب آن کم از رابطه خریدار و مشتری نیست. آنوقت همین مانده که از دل سنت به آن عرض و طول،سیستمی را بیرون بکشیم که از قضا خودش عامل فروپاشی خانواده می شود.رهیافتی که جواز شرعی خیانت است و … «تاکید میکنم که صیغه در شکل شناخته شده و شرعی خود و در سنت دیرینهاش همانگونه که پیشتر اشاره شد برای رابطه طولانیتر و از جنس همان رابطه خانواده و به صورت پدیده آسیبشناسانهای در کنار نظام خانواده ایجاد شده است» وقتی که رابطه زن و شوهر در خانواده رابطه ای بر اساس عنصر مالکیت شده، اصرار آقای برقعی بر ایجاد نهادی موازی با خانواده از چه روست؟ کم کردن هزینه های دولت شاید؟ سپردن صیغه به بخش خصوصی شاید؟
جناب دکتر برقعی اگر با وقت و فراغت بیشتری تاریخ صفویه را نیز مطالعه کرده بودند در می یافتند که دولت علیه صفوی نه تنها برای زنان که برای اعمال جنسی مردان نیز جایگاههایی داشتند و جهت حدوث عمل مبارکه لواط نیز از صاحبان بیوتی که «امرد خانه» نامیده می شده مالیات اخذ می فرمودند. بنابراین اگر آقای برقعی روسپیگری را در آن جامعه یک ضرورت می داند،دیگر نمی تواند از آن بمثابه نوعی رذیلت اجتماعی سخن بگویند. بنیادگراترین حکومت ها، مصلحت اندیشند. همچنین آقای برقعی از «رستم التواریخ» نیز تنها یک صفحه ای را که به کار یک پژوهش عجولانه می آید، برگزیده است. وگرنه این اثرمملو است از ناگفتنی ها. بخوانید آقای دکتر صفحاتی را که سلاطین صفوی شهر را قرق می کردند و سوار بر مرکب خود تمام زنان اصفهان را قبضه می کردند. زن شوهر دار را نیز برای لذت یک ساعته به زور مطلقه می کردند و با جاری ساختن خطبه صیغه از شیر مادر حلال ترش می گرداندند. و پس از ارضا، وی را طلاق گفته و به خانه شوهر بازمی فرستادند. بنابراین سنت، برخلاف نظر دکتر برقعی صیغه را نه تنها موازی روسپیگری که موازی خانواده نیز می دانم و نهاد شدنش را منجر به ارزش شدن تن فروشی و زوال اعتماد در خانواده می دانم. به خصوص که بستر تنها برای استفاده افسار گسیخته جنس مرد از آن مهیاست.
همین طور برخلاف آقای برقعی فکر می کنم، صادق هدایت در کتاب «حاجی آقا» نه تنها لاطاعلات نگفته و از قضا شناختی واقعگرا به دست داده است، بلکه باعث شده تا بازخوانی برقعی از آن متن موجب شناخت این مهم گردد که حاجی آقاها حتا وقتی در قلب تجدد هم زیست کنند بازتولید می شوند.
برقعی، نوشین احمدی خراسانی را متهم کرده که آرمانگراست و در مقابل احمدی خراسانی، خود را واقعگرا معرفی کرده. از قضا آرمانگرایی اگر به امید محو روابط ناعادلانه باشد چنان خود را درگیر با نظام آمریت می یابد که از فرط واقعیت، زندان و شکنجه را تحمل می کند. لیکن به نظر می رسد آقای برقعی با املای چماق و اسلحه در دست پاسداران، می تواند خود را مدافع سرسخت تجدد بداند.
دقیقاً با توجه به این که برخی روشنفکران ارگانیک هستند که موجبات ادامه حیات دستگاه های آمریت و جباریت را مهیا می سازند، صراحتاً می گویم که شما واقعگرا هستید! چون به درستی دریافته اید که واقعیت فعلی را مشروعیت دادن یعنی چه. رابطه دختر و پسر را غیر شرعی می دانید و جای متجددان هم تصمیم گرفته و تائید می کنید. چون فقط نگران «زنا زاده»یی هستید که ممکن است تولید شود. اگر شما برای صیغه، خواهان روش های کارشناسی هستید، آیا در این باره راهی سراغ ندارید؟
پای استدلالیون چوبین بود: «اگر مردان مجاز به داشتن رابطه با بیشتر از یک زن هستند چرا زنان هم نتوانند چنین کنند؟ این حکمی اخلاقی و چنان از واقعیت اجتماعی به دور است که من هیچگاه زنی و مردی را ندیدهام که واقعا و بهطور جدی خواهان آن باشد و بر عکس، دیدهام که حتا اخلاقیات این مدعیان هم این امر را در عمل درست نمیداند. به هر حال از آنجا که صدور حکم اخلاقی از قلمرو این قلم بیرون است امکان چنین فرض عدالتخواهانهای را از منظر عمل و واقعیات اجتماعی حوالت میدهم به روزی که فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم….» آقای برقعی پس تا زمانی که حکم اخلاقی ای از ناکجاآبادی صادر گردد، باید صیغه به نفع مردان را پی گرفت! واقع گرایی هم معنایش چنانکه گفتم چنین تعبیر می شود که فعلاً که این گونه است پس چرا عافیت را از کف بدهیم.این واقع گرایی مردان محافظه کار است که ابرمردشان رئیس جهمور «سازندگی» است.
«در هیچ جامعهای این رابطه جرم نیست و هیج زنی در هیچ کشوری به جرم ایجاد این رابطه نمیتواند مردی را به پیشگاه قانون بکشاند. و اگر بکشاند آنچه در نهایت به دست میتواند بیاورد جدایی و طلاق است که با اصلاح قانون طلاق و خروج آن از اختیار کامل مرد و حوالت آن به دادگاه، زنان ایران نیز در این رابطه به حقوق خود دست مییابند…» آقای برقعی واقعگرا تنها در فاصله یک پاراگراف فراموش کردند که این قانون هنوز اصلاح نشده است. و تازه در صورت اصلاح اگر زن می تواند از مرد خائن خود جدا شود،مرد می تواند زن خائن خود را بکشد.جناب برقعی بهتر نیست ماهم حوالت بدهیم به روزی که «فلک را سقف….».
آقای برقعی من نه از عمال حکومت هستم (اگرچه ممکن است شما با توهم توطئه مرا چنین بنامید) و نه به قول شما متجددی که به سوی تان تیر بیندازم (اگر چه رویکرد فیلسوف مآبانه شما باعث می شود که هنوز مقاله تان چاپ نشده دلنگران تیراندازی و نقد باشید). فقط من بخشی از همین جامعه ام که نه جامعه شناس ام و نه فیلسوف. اما برخلاف شما، سعی می کنم درست ببینم و نگران بروز دادن مشاهداتم نیز نیستم. از قضا هنوز دو روز نیست که یک دوست صمیمی درحالی که بیش از سه ماه نیست ازدواج کرده، راز خود را بر من هویدا ساخت! آقای مهندس دریافته بود که «زیبا پسند» است و می تواند لااقل سه زن از پنجی را که همکارانش هستند تصاحب کند. وقتی به او گفتم که خوب،آیا تو این زیبا دوستی را برای زن خودت هم روا می داری یانه، پاسخ داد البته! با این تفاوت که من حق دارم ولی این حق به او داده نشده است!
+ There are no comments
Add yours