مدرسه فمینیستی: هستی جامعه مدنی ایران در لرزه و نوسان است. لرزش مرکزی، بالای هشت ریشتر، مشت آهنین مقامات ارشد امنیتی بر تن خسته جامعه مدنی فرود آورد. پس لرزه ها اما، دلزدگی و ریزش نیرو است، خوابیدن و خواباندن کارها، شکایت از جدایی ها، تردید به روش های مسالمت پذیر، بدگمانی به یاران، توفان تفرقه ها، … تردید حتی به اس و اساس مبارزه هم نشت کرده است.
1. گردش سهل انگارانه و شادی بخش فعالیتها در جامعه مدنی ایران دیگر آن منظومه ی به قاعده در دوران اصلاحات را وا نهاده است. طبیعت آغازین کارها به آن دوران، هرگز مکرر نمی شود. شکستن بن بست پیش آمده را برخی نظرمندان سیاستکار، در تجدید و تجدد آرایش نیروها مراد کرده اند. پیشنهاده ی این جماعت، ارنج مجدد نیروها در صفحه شطرنج سیاست است.
2. آن سر طیف اما گروهی انرژیمند از سلاله اکتیویست های جنبش زنان و دانشجویان تحکیمی و غیر تحکیمی، به اراده و عشق، و سرسپردگی به کسب آزادی، با جهشی جسورانه در استفاده از فضای انتخاباتی، بشارت زنده کردن گردانهای مستقل دانشجویی؛ و خلق «همگرایی» فمینیستی به جهت بازسازی سلولهای مقاومت زنان را سر داده اند با هدفی تحول طلب [مطالبه محور]، مکمل آن اما طلب وحدت است با نیروهای حاشیه. برنهاده ی این طیف از زنان و دانشجویان برای عبور از بحران حاضر، در بن مایه خود، تحول در کالبد ـ فرم ـ مبارزه مدنی است. بحران موجود اما از « فرم » فراتر است. بحران های منتج از سرکوب، صرفا به کالبد و صورت، [طول و عرض روابط] منحصر نمی مانند ـ که علی الظاهر، نمانده است ـ بحران اکنونی جامعه مدنی ایران از قاعده و ظاهر و صورت گذر کرده، سیرتها و جانها حتی « غرایز فردی کنشگران» را تکان داده، پس ژرفا را نیز بسی آلوده است.
3 . اکثریت توده ی روشنفکری اما با گزینه سوم همراهند که پیشنهاده ای سهل و مغشوش و مرسوم، و آموخته ای است میراث سیاستکاران سنتی مام وطن وقتی که به مخمصه گرفتار می شوند. ارثیه ای اگر چه در ترازوی تجربه وزنی ندارد و دیگر راهی به دهی نمی برد اما به فراوانی مورد عنایت «جمعیت مدنی کارانِ پیرو سیاست» واقع شده است. اهل سیاست و دنباله های مدنی شان بنا دارند با حفظ سنت ها و ساختارها ـ تاکید بر تعاریف کهنه و باب شده در جامعه مدنی ایران ـ جلوی نوسانات را سد کنند، پس لرزه ها را به سیاق و سمتی هدایتگر شوند که موقعیت پرتزلزل شان در بافت و نسوج باقی مانده، محفوظ ماند. این هدایتگری نه با ترازوی عقل تجربی و نه از مشاهده دقیق شرائطی که به نسبت سالهای پیش ـ پیش از دولت احمدی نژاد ـ به عیان دیگرگون گشته، بل با راهبری غریزه صورت می گیرد: غریزه صیانت از نفس. معنای غنوده ی واکنش های غریزی، به هر نمود و پوششی که ملبس شوند، پاسیفیزم و انفعال است. حرکت غریزی، نابینا است. بی نهایت خشن.
در این معامله یا معادله، سن و سال کنشگر، مرجعیت ندارد. به وقت وزش توفان تفرقه ها و انشعاب های منتج از سرکوب، پیش می آید ـ در این سه سال، فراوان پیش آمده ـ که جوان ترها به نسبتِ با تجربه ترها، فروزانتر عطشی در صیانت نفس و حفظ موقعیت برتر، بهره وری از غنائم [سهم بری از لحاف ملا]، از خود متظاهر نموده اند. غریزه قدرت بمثابه اژدهایی ماند که ناگهان به وقت حلول بحران، بی اختیار از عمق وجود کنشگر سر بر می کشد، فعال می شود و مرزهای سن و جنس، و دوستی ها و حرمت ها را پوشال می کند. واکنش بی رحم این غریزه در موقع انشعاب های درون گروهی، به شهادت تجربی همگان، پیر و جوان ، مرد و زن، ملحد و مومن نمی شناسد، عنداللزوم به حفظ موقعیت می اندیشد: به هر قیمتی، با هرخشونتی.
در پیش دستی و علمداری در میدان این قساوت، جوانان نقش بُرنده و پیشتاز داشته اند: نظر کنید سرنوشت حیرت افکن بحران های درون گروهی متعدد دوسال گذشته را، بحران های منجر به انشعابات اعلان نشده در: دفتر تحکیم وحدت، در شورای فعالان ملی مذهبی، در انجمن دفاع از حقوق کودکان، کمپین یک میلیون نفر امضا، و… در همه قسم از این بحرانهای تشویش آور، باتجربه ترها به دست جوان ترها سلاخی شدند: سلاخی غریزی. از سرو قامت باتجربه ترها پلکانی برساختند و به سرشاخه رسیدند این جوانان، حالا بن می برند. به ضرس قاطع، تیشه را افراشتند و بر ریشه خود فرودند.
4. هدایتگری اما موفق خواهد شد اگر کارمایه ای از عقل تجربی و تیزچشمی در کف باشد. هدایت پیشه ی میان مایه، هادی نمی شود، می خوانندش: دنبال کش، جور کش. غایت فعالیت میان مایگان در اغلب جنبش ها معمولا سرویس دادن است به اطرافیان: للـه اند. پرمایگی اما به پذیرش نقش و نگارهای غیرسنتی ـ رد نقش های تاکنونی ـ راجع است. نقشی را به صدق و صورتی تازه بر عهده گرفتن، بالاتر از شجاعت، به مایه و سرمایه نیاز دارد که در هر حال ناگزیر از تولید در همین شرائط بحران است.
در شرائط بحران کنونی، گردآوری و انباشت این سرمایه ـ برای ایفای نقش های تازه ـ موقوف است به گوارش و پذیرش معادلات نو که در ثقل آن، جنبش زنان، دانشجویان و فرودستان شهری، نشسته است. دریافتی به این معنا دگرخواهانه، افسوس که در سازمان فکری و ارزشیِ سیاستکاران با سابقه و پیروان مدنی شان، به اکسیری ماند که حاصل نیاید. حاصلی، دستمایه ای، چیزی اگر بخواهد انضمام یابد تا جامعه مدنی بار دگر بگسترد، به درانداختن طرحی نو است: نوجویی.
می دانیم که نوجویی و بدعت پذیری، ترادف و همنشینی بسیار نزدیکی دارد با «شهامت + ابتکار». شهامت ـ حتی شهادت ـ در ایران وجود دارد فعال و پر بضاعت. اما ابتکار و بدعت …؟؟
5. تمرکز بر جنبش فرودستان شهری و مطالبات زنان به جهت بازسازی و بکارآوری سرمایه های جدید جامعه مدنی برای ایفای نقش های تازه، چه با تردستی محافظه کارانه و چه با شفافیت جسارت بار اصلاح طلبانه، به هر قسم و سیاقی که بازنموده شود، معنای غنوده اش « تغییر» است که لاجرم باید پذیرفته می شد. اکنون تغییر معادلات موجود و در هم و بر هم شدن تعادل کهنه در جامعه مدنی، حداقل در هئیت «فرم»، علی الظاهر مورد اجماع و اقرار بسیاری از روشنگران ایرانی قرار گرفته است.
6. هُرست سونامی سرکوب که تحول خواهی شورانگیز و معرفت بخش هزاران دانشجو را به آرواره های خود مدفون کرد ـ حتی جمعیت آل یاسین را درنوردید ـ به طرزی نامحسوس، نقش و نبشته های سنتی «سیاست ورزان دیروز / مدنی کاران امروز» را به حالتی نچسب و جیوه ای ـ بی ثبات ـ کشیده است. تزلزل موقعیت این افراد نسبت به نقش و نگارهای سنتی شان، و تلنگر وارده به ذهنیت آنان، دریغا که بار و بری نداشته جز لجاجت بلادلیل، و پس زدن بدعت ها و نوجویی ها. آورده ی این واپس زنی ها، نشت هر چه بیشتر پس لرزه ها در فضای عمومی جامعه مدنی است: اغتشاش فزونتر در بطن شبکه نوپدید روابط افقی در محیط های دانشجویی و روشنفکری طبقه متوسط .
به ظن قوی، همه کانون های قدرت فردی سیاستکاران با سابقه و پیروان مدنی شان، فعال گشته اند شاید تعادل کهنه را نگه دارند.
7. اما حفظ تعادل کهنه به شکل نمادین، حتمأ ممکن است با این پیش آگاهی که مرحله به مرحله حجم آن، به جهت فرود پیاپی مشت آهنین مقامات ارشد دولت نهم، تقلیل می رود «و به ساختاری کوتوله فرو می نشیند». نگه داشت ساختار کهنه با جذب «عناصری محدود از تازگی» نیز شدنی است. پرسش اما اینست : ایجاد «تعادلی کاملا تازه» در جامعه مدنی هم امکانپذیر است؟
8. تعادل نو در جامعه مدنی وقتی منعقد و فعال می شود که سرمایه های جدید طبقه متوسط [جنبش زنان، دانشجویان، و فرودستان شهری] در برنمودی تازه ـ که حفظ فاصله با ساختارهای کهنه و ایدئولژیک است ـ از جانب سیاستکاران و پیروان مدنی شان، پذیرفته و به جریان افتاده باشد.
دقت به : لجاجت سیاست ورزان با سابقه در پذیرش هر قسم تغییر در مراودات سنتی شان؛ واقعیت کریه سرکوب کم سابقه فعالان مدنی و اعدام بی رویه عناصر سرکش فرودستان شهری؛ کم تجربگی کنشگران جوان که اکثریت را در بین فعالان مدنی تشکیل می دهند؛ محاصره پیش رونده و بریدن شریانهای ارتباطی طبقه متوسط شهری در داخل و با خارج؛ برتری نهادی نظامیان و امنیتی ها بر دائره حکمرانی کشور، رشد بنیادگرایی و طالبانیزم شیعی و سنی در منطقه؛ ظهور طلایه های تازه ی روابط دولتین ایران و آمریکا در غیبت ضمانت های حقوق بشری،… بُران تر از همه ی این دلائل، نفهمیدن و نفهماندن میزان تاثیر هزار لایه ی سرکوب است… باری، تعادل آینده در جامعه مدنی ایران، عنداللزوم تعادلی تازه نخواهد بود.
9. با حضور فرض تغییر در چهره و نام رییس جمهور آینده، اما سال 1388 ـ 1389 برای جامعه مدنی ایران و کنشگران دگرباش این عرصه، سال تب آور مشقت ها ست،… اضطراب خرد کننده ی اتخاذ تصمیمات بدعت گزار، ایستادن بر پاهای نحیف خود.
+ There are no comments
Add yours