مدرسه فمینیستی: گفتگوی زیر با فرزانه طاهری، از جمله سلسله مصاحبه هایی است که توسط مدرسه فمینیستی با صاحب نظران گوناگون و به منظور یافتن راهکارهای جدید در جنبش زنان پس از انتخابات صورت گرفته است. فرزانه طاهری مترجم، نویسنده و از موسسان «بنیاد هوشنگ گلشیری» است. این بنیاد طی سال های اخیر با اهداء جوایز متعدد به نویسندگان ایرانی، سهم قابل توجهی در ارتقاء کیفی ادبیات داستانی کشورمان برعهده داشته است. فرزانه طاهری علاوه بر آن که اهل قلم و ادب است، همواره تلاش مستمر در جهت احقاق حقوق زنان داشته و از اعضای کمپین یک میلیون امضاء و نیز از بنیادگذاران «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» است.
مدرسه فمینیستی: نزدیک به سه هفته از اعتراضات و رخدادهای توفانی پس از انتخابات می گذرد. با فروکش کردن اوج اولیه این واکنش های مردمی، اکنون شاید بتوان با طمأنینه بیشتری به تحلیل و بازخوانی این حوادث نشست و به پرسش هایی که برای اکثر قریب به اتفاق ما جنبش زنانی ها به وجود آمده، در حد توان، پاسخ گفت. یکی از سوآلات این دوره، نحوه ورود جنبش زنان به فضای انتخابات است که به نظر می رسد ائتلاف «همگرایی جنبش زنان» (که خود شما یکی از اعضای اولیه و موسس آن هستید) با موقعیت شناسی هنرمندانه ای توانست از فرصت های سیاسی و حتا از ثانیه های موجود برای طرح هر چه وسیع تر مطالبات اش به نحو احسن بهره بگیرد و با پرچم مستقل زنانه وارد فضای انتخاباتی بشود.
پرسش اما در نحوه مواجهه جنبش زنان با وقایع هفته دوم بعد از اعلام نتایج است. برخی از دوستان معتقدند که فعالان همگرایی جنبش زنان، اگر چه در کارناوالهای پر نشاط خیابانی (قبل از رای گیری) حضور خوب و مستقلی برای طرح مطالبات خود داشته اند اما در نظاهرات میلیونی مردم که پس از اعلام نتیجۀ رسمی آن، ناگهان چونان اقیانوسی بیکران در خیابانها به راه افتاد حضور مستقل و پر رنگی نداشتند. یا مثلا در تظاهرات دیروز ـ هیجدهم تیر ـ فعالان جنبش زنان با پرچم مستقل حضور نداشته اند. حالا پرسش ما از شما این است که اگر حضور مستقل جتبش زنان در این نوع از تظاهرات خیابانی کم رنگ بوده است شما فکر نمی کنید که اگر ما، برخلاف توافق اولیه مان، همگرایی جنبش زنان را تعطیل نمی کردیم و در همان قالب ائتلاف به مبارزات مسالمت آمیزمان حتا پس از اعلام نتایج ادامه می دادیم، جنبش زنان می توانست در رخدادهای پس از آن روز، به مانند روزهای پیش از رای گیری، حضوری پر رنگ تر داشته باشد؟
فرزانه طاهری: پاسخ من منفی است. ببینید، ائتلاف همگرایی جنبش زنان، بر اساس توافقی که همگی مان با هم داشتیم، قرار بود حرکتی دسته جمعی باشد، با یک هدف روشن و مدت دار، یعنی طرح مطالبات جنبش زنان، به صورت مستقل، برای استفاده از فضای گشوده شده در دورۀ مبارزات انتخاباتی. بسیار خوب، این کار با موفقیت انجام شد. ما هم طبق توافق مان، وقتی به آستانه روز رای گیری رسیدیم، ائتلاف را خاتمه یافته اعلام کردیم. رسالت ائتلاف همگرایی عملا پایان یافته بود. در ضمن یادمان نرود که همگرایی جنبش زنان یک ائتلاف بود نه یک حزب سیاسی یا سازمان منسجم تشکیلاتی. ائتلاف ها معمولا مقطعی و زمان مند هستند و اساسا نمی توانند مثل یک حزب یا تشکیلات سیاسی عمل کنند. همگرایی هم کارش بعد از بسط هرچه بیشتر مطالبات زنان در جامعه و در واقع تحمیل مطالبات مشخص که در طی سالها با تلاشهای فعالان جنبش زنان مطرح بود، و نه کلیات نامعلوم، به کاندیداها و در واقع راندن آنها به گنجاندن این مطالبات در برنامه هایشان تمام شد و وقتی رای گیری شروع شد دیگر هدف همگرایی پایان یافته بود. یعنی دیگر آن ائتلاف هدف و رسالت اش تمام شده بود، پس بی معنا بود که ادامه پیدا کند. در حقیقت همگرایی توانست هم بر خود نامزدها و هم در حوزه تصمیم به رای دادن یا ندادن در میان زنان، و نیز بر وسعت بخشیدن به دایره ی انتخاب زنان برای برگزیدن کاندیداها بر اساس برنامه هایی که در مورد زنان داشتند تاثیر مثبت بگذارد. در واقع این انتخابات به دلیل حضور پررنگ جنبشهای مدنی، چه زنان و چه دانشجویان و چه معلمان و چه گروههای به حاشیه راندۀ دیگر با تمامی انتخابات قبلی متفاوت بود. شاید همین رویکرد سبب شد که بعد از انتخابات زنانی که با آگاهی جنسیتی رای دادند، دنبال رای خود بگردند.
در واقع حضور پر رنگ زنان پس از انتخابات بخشی هم به دلیل زمینه سازی آگاهانه ای بود که قبل از انتخابات صورت گرفت. یعنی بخش بزرگی از زنان به فلان نامزد معین رای دادند تا از طریق آن نامزد خاص به آن مطالباتی که مطرح کرده اند برسند. این روند ناکام ماند و جلوی آن گرفته شد، اما همین ممانعت واکنش های مسالمت آمیز پس از انتخابات را ایجاد کرد. در واقع زنانی که رای دادند و پس از انتخابات دنبال رای خود می گشتند، عاشق چشم و ابروی فلان نامزد که نبودند، بلکه دقیقا به این خاطر بود که از آن کاندیدای معین انتظار تحقق برخی از مطالبات شان را داشتند و به همین دلیل آگاهانه به عرصه انتخابات وارد شدند ولی بعد دیدند که این روند از سوی بخش هایی از حاکمیت متوقف شده و به راه دیگری رفته است. در نتیجه به این حق کشی و زورگویی اعتراض کردند.
مدرسه فمینیستی: خانم طاهری، ما دو دوره داریم که برخی از پژوهشگران، رخدادهای امروز جامعه زنان را با آن دو دوره مقایسه می کنند، یکی دوران انقلاب بهمن 1357 است، و دیگری دوره موسوم به اصلاحات و روی کارآمدن سید محمد خاتمی. شما تفاوت های این دوران ها را با وقایع کنونی چطور ارزیابی می کنید؟
فرزانه طاهری: به نظر من، تفاوت عمده ای بین حرکت کنونی جامعه (و جایگاه زنان) نسبت به دوران انقلاب 57 و نیز نسبت به دوران آقای خاتمی وجود دارد. اگر بخواهم تفاوت این دوران را با دوران آقای خاتمی بیان کنم باید بگویم که انتخاب مردم در دهمین دوره ی ریاست جمهوری بر مبنای «برنامه»های کاندیداها شکل گرفت اما در دوران آقای خاتمی، انتخاب ها بر اساس فرد و شخصیت بود و وجه سلبی در آن انتخابات غلبه بیشتر داشت تا وجه ایجابی. یعنی طرد وضعیتی بود که سالها بر مملکت حاکم بود و دیدن امکان تغییر وضعیت در کاندیدای دیگر. اما در این دوره به نظر من مردم و به خصوص زنان چون انتخابی آگاهانه تر داشتند و در واقع بیشتر به برنامه رای دادند تا به شخص، به خاطر این انتخاب حاضر شدند که به خیابان بیایند. یعنی به خاطر انتخاب شان هزینه بپردازند. به نظر من این رایی که این بار زنان و در کل مردم به صندوق ها ریختند، برایشان بسیار ارزشمندتر از دوره های قبل بود. ضمن اینکه ناگفته نگذاریم، حتی آنها که اصلا در انتخابات شرکت هم نکردند، در این اعتراض همپای دیگران شرکت کردند چون این اعتراض به نادیده گرفتن حق انتخاب در واقع اعتراض به تمامی تاریخ نقض حقوق انسانی و مدنی هم بود.
دیگر این که حوادث اخیر با انقلاب سال 57 هم تفاوت چشمگیری دارد. چون اساسا در انقلاب 57، شعار اصلی انقلاب دمکراسی نبود، بلکه عمدتا مبارزه با چیزی بود که گویی در «شاه» متبلور می شد و یا در نهایت مبارزه با «امپریالیسم» بود برای بعضیها. در دوره خاتمی هم همینطور. یعنی حتا جامعه مدنی که خاتمی می گفت در واقع یک توده بی شکل بود. خاتمی هم برنامه روشنی نداشت و مردم هم فقط به دنبال «نه» گفتن به وضع موجود بودند و دیدیم که بستر برای شکل گیری و تثبیت جامعه مدنی را چنان که باید فراهم نکردند و بگذریم از دستاوردهایی که نمی توان منکرشان شد، حاضر نشدند برای دفاع از خواست مردم هزینه چندانی بپردازند . ولی این بار هدف این جنبش مشخص است یعنی هدف اش دمکراسی و کسب حقوق شهروندی است. زنان هم در دوره آقای خاتمی هدف مشخص و برنامه مشخصی برای تغییر نداشتند و فقط می خواستند به وضع موجود نه بگویند. در واقع نه خود آقای خاتمی و نه زنان و مردانی که به او رای دادند برنامه مشخصی نداشتند.
ولی حالا اوضاع خیلی با آن دو واقعه ای که از آن یاد می کنید فرق دارد. این بار زنان و مردان آزادیخواه به یک آدمی رای دادند به امید تحقق برنامه ای که آن آدم داشته است چون در آن برنامه بخشی از مطالبات زنان را دیده اند. روشن است که این جنبش دمکراسی خواهی کنونی، یعنی مطالبۀ مهمترین مولفۀ دمکراسی — حق انتخاب، چون مشخصا دو کاندیدا با برنامه¬هایی بعضا برآمده از مطالبات مردم در آن حضور داشته اند، بخشی از مطالبات زنان را هم در خود نهفته دارد. یعنی ممکن است دختران و زنانی که می بینیم چه حضور چشمگیری در خیابانهایمان دارند وقتی به خیابان می روند هر لحظه اش مثلا به مطالبۀ حق طلاق یا دیگر حقوق مسلم زنان نیندیشند، ولی می دانند که بخشی از آنچه می خواهند در برنامه فلان کاندیدا وجود دارد و این انگیزه حرکت آگاهانه آنان است. و اینجا یک شوخی هم بکنم که دوستان هم که مشغول مهرورزی با مردم اند در خیابانها گویا به برابری زن و مرد رسیده اند که زنان را دیگر ضعیفه نمی بینند و دختران و زنان و حتی زنان سالخورده را مشمول انواع مهرورزیشان می کنند.
برگردیم به بحثمان، در واقع در اکسیون ها و اقدامات جنبش زنان، مثل کمپین یک میلیون امضاء یا همگرایی جنبش زنان یا آکسیون های دیگر، یکی از انگیزه ها، علاوه بر خواست تغییر، جلب توجه افکار عمومی در دوره سکون و سکوت جامعه است. ولی الان درحالی که جامعه جوش و خروش دارد و ساکن و ساکت نیست عجالتاَ بحث ها و مطالبات خاص و جزیی تر خرده جنبش های اجتماعی را نمی توان در فضای ملتهب آن مطرح کرد و اگر هم مطرح بکنیم واقعا برد و نفوذی پیدا نمی کند. آن مطالبات که فراموش نشده، هرگز هم فراموش نمی¬شود یا اهمیتش را از دست نمی دهد چرا که هستی ما با آنها گره خورده است، اما اگر خواسته عمومی فعلی مردم (که برآیند مطالبات همه ما هست) تحقق پیدا کند، راه برای بقیه مطالبات هم به خوبی گشوده می شود. هیچ کدام از کسانی هم که به خیابان ها آمدند فکر نمی کنم این توهم را داشته باشند که اگر مثلا میرحسین موسوی یا کروبی رئیس جمهور می شدند همه مطالبات شان برآورده می شد و ایران بهشت برین می شد، اما این را می دانند که اگر این یکی از این کاندیداها رییس جمهور می شد، می توانستند بر اساس برنامه هایی که آنها اعلام کرده اند، شروع کنند به فعالیت و مطالبات شان را بخواهند. در واقع همه فکر می کردند که اگر رای شان محترم شمرده می شد و یا اگر در این جهت حرکت کنند بستر رسیدن به مطالبات شان تسهیل می شود. بگذریم که با واکنش خشونتباری که دیدند، حال مطالباتشان فراتر از اینها رفته است.
مدرسه فمینیستی: اما پس از انتخابات، و بنا به انتقاد برخی از دوستان، جنبش زنان ـ به خصوص همگرایی زنان ـ در واقع اهمال و کم کاری کرده و نتوانسته است حضور پر رنگ و «مستقل» در راهپیمایی ها و تظاهرات بعد از انتخابات داشته باشد.
فرزانه طاهری: ببینید ما یک «تشکیلات خاص و سراسری» به نام جنبش زنان که نداریم. در واقع افراد و گروه های پراکنده هستند که مجموعه شان جنبش زنان را در داخل کشور شکل می دهد، بنابراین جنبش زنان بدون آن که «ائتلاف» و «توافق» جدیدی را حول مسائل پس از انتخابات شکل دهد طبیعتا نمی توانست حضور «مستقل» و برنامه مند داشته باشد. یعنی خیلی واضح است که جنبش زنان بدون آن که وارد یک اقدام مشترک و ائتلافی دیگر شود و آن اقدام، از قبل، برنامه ریزی و توافق شده باشد نمی توانست حضور مستقل خود را در قالب یک جنبش معنا بدهد. بسیار خوب این اتفاق هم که به هر دلیل نیافتاد. حالا این بحث دیگری است که آیا ضرورت یک ائتلاف جدید برای شرکت در وقایع پس از انتخابات وجود داشت یا نه، و آیا اصلا زمینه اش آماده بود یا نه. ولی گره بحث این جا است که جنبش زنان بدون آن که توافق و ائتلاف دیگری پس از انتخابات برای خود تعریف کند (منظورم ائتلافی برنامه دار و با اقدام مشخص و مشترک و تعریف شده است) اساسا نمی توانست و مجاز نبود که حضور «مستقل» جنبش زنان را اعلام کند.
مدرسه فمینیستی: روز گذشته فعالان جنبش دانشجویی در 18 تیر، به عنوان جنبش دانشجویی به میدان آمدند اما همه شاهد بودیم که مطالبه ای که در این روز مطرح شد در واقع همان مطالبه جنبش عمومی بود و مثلا نیامدند مطالبات خاص دانشجویان همچون «استقلال دانشگاه» یا «رسیدگی قضایی به مسببین کشتار خوابگاه دانشجویی» را مطرح کنند، بلکه ادامه همان «جنبش رای من کو؟» را تداوم دادند. در حالی که می دانیم روز 18 تیر به عنوان سمبل جنبش دانشجویی است ولی به این طریق جنبش دانشجویی نیز به عنوان یکی از نیروهای فعال درون این جنبش عمومی، هویت خود را تعریف می کند و نه جدای از آن.
فرزانه طاهری: البته این را باید یادآوری کرد که حتا روز 18 تیر هم سرکوبی که انجام گرفت و واقعه ای که در این روز به وجود آمد در حقیقت موضوعی عمومی و مربوط به آزادی بیان بود یعنی «بستن روزنامه سلام». برای همین روز 18 تیر گرچه با نام جنبش دانشجویی ثبت شده ولی برای «آزادی مطبوعات و بیان » اتفاق افتاد، در نتیجه شاید 18 تیر را از یک حرکت دانشجویی صرف، و از مطالبات صنفی محدود به خود دانشجویان، فراتر می برد. شاید به همین دلیل است که 18 تیر در این جنبش عمومی توانست جایی داشته باشد.
مدرسه فمینیستی: خانم طاهری حرف شما کاملا درست است که ریشه های اعتراض دانشجویان در 18 تیر 78 ، فراتر و عمیق تر از مطالبات صنفی دانشجویان بود. در عین حال نمی توان این را هم نادیده گرفت که 18 تیر یکی از روزهای مرتبط با جنبش دانشجویی است و چه بخواهیم و چه نخواهیم هویتی دانشجویی دارد. مسئله اما این هست که جنبش دانشجویی در دهمین سالگرد این واقعه از پتانسیل این مناسبت تاریخی استفاده کرد برای کمک به جنبش عمومی و دموکراسی خواهانه مردم.
فرزانه طاهری: قضاوت من تا حدودی متفاوت است و مسئله را از این زاویه نگاه نمی کنم چون که فراخوان 18 تیر را هم حامیان آقای موسوی و آقای کروبی دادند و نه جنبش دانشجویی. تشکل های اصلی جنبش دانشجویی مثل «تحکیم وحدت» این فراخوان را ندادند بلکه همان حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی فراخوان را دادند. برای همین به نظر من نمی شود این تظاهرات 18 تیر را به حساب جنبش دانشجویی گذاشت، بلکه درست در ادامه همین جنبش عمومی اتفاق افتاد. چون اگر جنبش دانشجویی را به حساب تشکل های هویت دارش در نظر بگیریم چنین چیزی واقعا اتفاق نیفتاد و اصلا این کار در این شرایط، نه امکان پذیر است و نه از عهده جنبش دانشجویی ـ در وضعیت فعلی ـ بر می آید. فقط تنها چیزی که آن را به جنبش دانشجویی وصل کرد، خود روز 18 تیر بود که حامیان کاندیداها از آن بهره بردند برای اعلام یک فراخوان عمومی در ادامه جنبش عمومی تحت لوای«احترام به رای مردم».
مدرسه فمینیستی: درست می گویید، فراخوان دهمین سالگرد 18 تیر مانند فراخوان های قبلی در جنبش دانشجویی نبود که گروه ها و تشکل های شناخته شده و رسمی در جنبش دانشجویی آن را اعلام کرده باشند، بلکه شاید یک حرکتی مثل «مادران عزادار» در جنبش زنان باشد که فراخوان روزهای شنبه برای پاسداشت «ندا آقا سلطان» را اعلام کرد. یعنی در جنبش زنان هم گروه های شناخته شده فراخوان «مادران عزادار» را ندادند بلکه در حقیقت از دل نیروهای موجود در درون جنبش عمومی که «زن بودن» را تداعی می کرد این حرکت شکل گرفت. حالا به نظر شما آیا جنبش دانشجویی یا جنبش زنان به طور مستقل می بایست چنین فراخوان هایی را منتشر می کردند؟ در واقع دو تا بحث در این رابطه وجود دارد یکی این که آیا جنبش های مختلف موجود مثل زنان یا دانشجویان در شرایط بحرانی و متلاطم فعلی اساسا چنین توان و ظرفیتی را داشتند؟ و بحث دیگر این است که آیا اگر جنبش های مختلف این ظرفیت را می داشتند باید این حرکت مستقل را انجام می دادند یا خیر؟
فرزانه طاهری: به نظر من اساس این کار نه عملی است و نه درست است. یعنی هنگامی که هر لحظه بیم خشونت و برخوردهای بسیار شدید وجود دارد اساسا زمینه کار برای گروه های شناخته شده بغایت دشوار و گاه حتا ناممکن است. اما از سوی دیگر به نظر من این کار حتا اگر امکان پذیر هم بود و حرکت در زیر سرکوب هم نبود و از طرفی حتا اگر این جنبش ها ظرفیت لازم برای کار در چنین گستره ی عظیمی هم داشتند لازم نبود این کار را بکنند، چون بلافاصله در میان مردم واکنش ایجاد می کرد. ـ یک جوری انگار «مصادره حرکت» از سوی خرده جنبش ها را تداعی می کرد ـ بعد هم شروع می شد به بکش بکش های مرسومی که ما تاکنون بسیار دیده ایم. مثلا الان حرکت های ایرانیان خارج از کشور که در یک محیط آرام و به دور از خشونت و سرکوب وجود دارد اگر گروه های خاص بخواهند با «نام و اسم و رسم و پرچم» خود، حرکتی را به بهانه این جنبش عمومی ترتیب بدهند می بینیم که مردم عموماَ استقبال نمی کنند زیرا همه مردم لزوما نمی خواهند به زیر پرچم یک «گروه خاص» حرکت کنند، و خب این رفتار معمولا هم باعث تشتت می شود همانطور که ما نمونه هایش را در خارج از کشور دیده ایم که هر موقع یک گروه اسم و رسم دار با سابقه و تاریخی خاص فراخوان داده است مردم استقبال نکرده اند و احتمالا پیش خودشان فکر می کنند که به زیر پرچم آن گروه رفتن، نشانه آن است که با همه «خواسته ها و عملکرد» آن گروه موافقت دارند و این مورد پسند همه نیست. یعنی باز باید مقایسه بکنم با انقلاب 57. یعنی آن زمان به قول معروف «هرکسی از ظن خود یار» شده بود، چون در واقع تعریف روشنی نداشت. در واقع ما باید «زمین مشترکی» را ایجاد کنیم که متعلق به هیچ گروهی نباشد (مثل همین زمین مشترکی که پس از انتخابات به وجود آمده) که همه دیدگاه ها بتوانند در آن حضور یابند وگرنه وقتی «زمین بازی» متعلق به یک گروه یا جنبش خاص باشد نمی توان گفت این «زمین» متعلق به همه است و همه بیایند در آن بازی کنند. برای همین می بینیم که «مادران عزاداری» که از دل خود این جنبش عمومی بیرون آمده و در عین حال «هویتی زنانه» هم دارد به نظرم حرکت مثبت و خودجوش است و به تدریج با استقبال رو به رو خواهد شد. ولی اگر مثلا همین کار را «مدرسه فمینیستی» می کرد یا «مادران صلح» من واقعا تردید دارم که از آن به این صورت گسترده استقبال می شد یا همدلی با آن به این شکل نمی بود. وظیفۀ اصلی که شاید بتوان برای جنبشهای مدنی و از جمله جنبش زنان در این مرحله متصور شد کار فکری است و تحلیل شرایط و تلاش برای تاثیر گذاشتن در این جنبش در جهت درست. و البته اعتراض به وضع موجود چنان که در بیانیه¬های اعتراضی کثیرالامضا دیده ایم، اعتراض به سرکوب، کشتار، بازداشت فعالان و روزنامه نگاران و هنرمندان و سانسور شدید مطبوعات و سد کردن راه جریان آزاد اطلاعات و خلاصه آنچه این روزها بر همه می رود. و شاید مهمتر از همه، در اختیار گذاشتن تجربه های خود از مبارزات مسالمت آمیز سالهای گذشته در شرایط سرکوب که قطعا برای آنها که به شکل فردی در این اعتراضها شرکت دارند بسیار سودمند خواهد بود.
مدرسه فمینیستی: بنابراین از حرف های شما ممکن است بشود این نتیجه را هم گرفت که اگر در جنبش دانشجویی یا جنبش زنان یا جنبش سندیکایی قرار است حرکت هایی در جهت کمک به مطالبات این جنبش عمومی صورت بگیرد این کمک، در عمل از سوی تشکل ها و جمع هایی می تواند صورت بگیرد که از دل همین جنبش عمومی و در پیوند با «شرایط جدید سیاسی» بیرون آمده باشند. یعنی جمع هایی که با سازوکارها و بافت تازه ی این جنبش جدید هماهنگ باشند. در واقع تشکل ها و گروه های «از قبل موجود» که در بافت و فضای دیگری کار می کرده اند اگر هم بخواهند نمی توانند کمک خیلی زیادی به این جنبش عظیم سراسری بکنند؟ شاید چون آنان در شرایط متفاوت رشد کرده اند و حالا انگار نیاز به گروه ها و تشکل های جدید است که با شرایط جدید سیاسی همخوانی بیشتری داشته باشند؟ این پرسش را با این تاکید و یادآوری به پایان می برم که آن گروه های از قبل موجود نیز می توانند همچنان حرکت های مستقل خود را ادامه بدهند گرچه با توجه شرایط جدید، ممکن است که حتا آنان هم نیاز به تغییراتی داشته باشند. یعنی هر گروه و جنبشی که با بافت زنده جامعه در پیوند باشد خواهی نخواهی از شرایط سیال جامعه خود تاثیر می پذیرد، رخ نمودن این اتفاق، قاعدتا خیلی هم طبیعی است.
فرزانه طاهری: در حقیقت باید بگویم که گروه های موجود در جنبش زنان در شرایط آرام – مقصودم شرایط غیر ملتهب اجتماعی است و منظورم آرامش نیست که می دانم با چه موانع و سرکوبهایی روبه رو بوده اند— کارشان را به خوبی انجام داده اند و البته کارشان تمام نشده. شاید ضرورت فقط شکل گیری گروهها و جنبشهای جدید نباشد، تغییر شکل مبارزه و تاکتیکها هم چیزی است که می تواند جنبشهای سابقه دار را کارامدتر و فعالیتشان را موثرتر کند. امروز ما در متن خیابان برابری زن و مرد را برای کسب مطالبات شان به چشم می بینیم و این بخشیش ثمره کار جنبش زنان است. ما در این جنبش عمومی، زنان را به وفور می بینیم. در حالی که پس از راهپیمایی های سال 57 و صفوف عمدتا جدای زنان و مردان، در روزهای پرالتهاب اواخر بهمن 57 زنان چندان حضور چشمگیری نداشتند، به جز زنان چریک و انقلابی که در سازمان های چریکی فعال بودند. یعنی در آن روزهای آخر ، عمدتا مردان حضور داشتند ولی الان ما زنان را کاملا برابر با مردان در خیابان می بینیم، زنانی که بخش اعظمشان قطعا آگاهی جنسیتی بالایی دارند و تردید ندارم که بخش اعظم این آگاهی مرهون تلاشهای فعالان جنبش زنان در طی این سالهای دشوار بوده است. اما به نظر من هم این طور است که در این شرایط خاص و متحول، دیگر جنبشهایی که با سازوکار دیگری رشد پیدا کرده بودند، در عمل نمی توانند با همان شکل و تاکتیکهای سابق به صورت مستقل و با پرچم خود و مطالبات مشخص خود به خیابان بیایند. هم نمی¬توانند و هم به نظر من نباید صف ها را از هم جدا کرد. و اگر ضرورت حضور گروه هایی از زنان در این جنبش عمومی محسوس شود، طبعا برای آن که بتوانند کارآ و موثر هم باشند لابد باید با توجه به اقتضائات خاص کنونی و از دل شرایط دگرگون شدۀ کنونی شکل بگیرند و فعالیت کنند.
خلاصه اگر بخواهم بگویم، آنچه امروز در خیابانهای شهرهامان می گذرد نبردی است بر سر هستی ما. اگر شرایطی که می خواهند بر ما تحمیل کنند مستقر شود، دوران سختی پیش رو خواهیم داشت که تلاش برای رسیدن به مطالبات برحق جنبش زنان را مستلزم هزینه¬هایی گزاف خواهد کرد، چنان که مطالبۀ هر حق مدنی و شهروندی و انسانی دیگر را. همین احساس خطر است که این¬همه آدم را از طیفهای گوناگون با مطالبات و هدفهای متفاوت به خیابان کشانده است. باید بستری حداقلی وجود داشته باشد تا بتوان چشم¬اندازی برای تحقق اهداف خود دید. وقتی حقوق اولیه و اصلا قانونی مثل حق تجمع و تشکل این چنین سرکوب می شود، یا آزادیها حتی در همان حد قوانین جاری کشور و قانون اساسی، جنبشهای مدنی که ذاتا با خشونت مخالف اند و مبارزه شان مسالمت آمیز است کار بسیار دشوار و مخاطره آمیزی پیش رو خواهند داشت و ممکن است سنگرهایی را که با تلاش بسیار فتح کرده اند از دست بدهند و چند گام به عقب رانده شوند. در شرایط فعلی مطالبات متنوع گروههای متفاوت همگی در یک جا متمرکز شده¬اند، طلب احترام به انتخاب اکثریت مردم که این حق فقط به همین انتخابات گذشته محدود نمی ماند و عامتر شده است. و این به معنای فراموش کردن مطالبات خاص جنبش زنان یا زیرپا گذاشتن و نادیده گرفتن آنها به نفع یک هدف مبهم و کلی نیست، چنان که در انقلاب 57 دیدیم. دستاورد جنبش زنان در قالب همگرایی در دورۀ مبارزات انتخاباتی دستاورد بزرگی بود و اعتراض کنونی در واقع اعتراض به سد کردن راه نیل به مطالبات گوناگونی است که به همت فعالان جنبش های مدنی در طی سالیان و نیز «همگرایی جنبش زنان» در برنامه های کاندیداها وارد شد.
+ There are no comments
Add yours