مدرسه فمینیستی: دیوارهایی که سال های سال محل نصب نقویم های دیواری بود ه اند ، خوب به یاد می آورند چهره هایی را که بعضی از روزها در مقابل اوراق ماه- نشان تقویم خیره ایستاده اند به اعدادی خاص نگریسته اند و گاه با دایره ای گاه به ضربد ر و یا بعلاوه … محزون و یا شادمان آن را نشان کرده اند . خوب و بد خاطره ها را دیوارها به یاد دارند که مانده اند و هرسال در انتظار و امید روزگاری نو، قاب تقویمی دیگر از تاریخ شده اند. دراین روزهای تابستانی نیز ، رزوهای بسیاری نقش بند تقویم تاریخ شدند. مثلا سی ام هرماه که خاطره جاودان “ندا آقا سلطان” و دیگر جان باختگان و به بند کشیده شدگان جنبش مردمی و بومی این سرزمین را به اموا ج آرام و مداوم مدنیت و آزادیخواهی پیوند می زند. سی ام مرداد خاطره جاودان آنان که به سادگی به خیابان آمدند و به سختی کشته شدند را با شعری از سعید سلطانی طارمی گرامی می داریم…..
1
اوگناهان بزرگی داشت
که نمی شد بخشود:
سخت زیبا بود
و به آزادی
عشق می ورزید.
2
آه ،
دنیا چگونه تاب می آرد
که تا همیشه بسته و خامش باشد
آن چشم های ساده ی زیبا!
3
زلف هایش را
هوس باد
وباران بود
روی یک ساحل آرام پر از آبی.
درخیابان پرازتوفان
غرق خونش کردند
4
زیبابود
با آن دل همیشه شکوفا
در بند آن نبود که غم هم هست
اورانخواستند ببینند
ملعون ها
5
آه ،
وجدان پیر شهر چگونه
طاقت می آورد
خون جوان قلب تورا
روی اسفالت
ای جان جان جان حماسه !
6
ارزوهایش
توی مشتش بود
و به آرامی نازی که نسیم
توی موهایش می پیچید
درخیابان جاری بود
ازسکوتی که پرازفریاد
ودهانی که پرازخندیدن بود
سخت ترسیدند
7
می گریزد میدان
می گریزند خیابان ، انسان
می گریزد شهر
کوچه ها اما
اما
کوچه ها بن بست اند.
راه ها بسته است
وبرای شهر
جان پناهی نیست
8
الله اکبر
ما ندا دادیم
شب و تاریکی بود
گوش آنان نشنید
الله اکبر
ما ندا دادیم
روزشفاف پر از خورشیدی بود
چشم آنان ندید
الله اکبر
ما ندا دادیم
و ندای ما غرق در خون شد
ما ندا دادیم
خون جوشان خیابان می داند
که شما را ما آوردیم
که شما را
ما…..
+ There are no comments
Add yours