«جنبش سبز» و حرکت های بی خشونت : دموکراسی و فضیلت‌های شهروندی

۱ min read

گفتگوی جواد موسوی خوزستانی با دکتر علی میرسپاسی-22 شهریور 1388

مدرسه فمینیستی: خشونت های کم سابقه در برخورد به تظاهرات مسالمت آمیز شهروندان معترض به نتایج انتخابات و فجایعی که در زندان ها بر مردم به خصوص بر زنان و جوانان روا شد اکثر شهروندان را بیش از وحشت، به حیرت و شگفتی وا داشته است. در شرایط حاضر، افکار و عواطف عمومی جامعه ما، در حالتی گیج و بهت زده قرار گرفته که به نظر می رسد آمیزه ای است از تنفر و پرسش نسبت به خشونت های اعمال شده. در نتیجه به تکاپوی کشف ریشه این خشونت ها برآمده است. در همین جهت و نیز در جستجوی کشف روش های صلح جویانه به منظور نفی خشونت ، «مدرسه فمینیستی» با تکیه بر تجارب بی بدیل مبارزات بی خشونت جنبش زنان طی سالهای اخیر، از همان روزهای آغاز خشونت ها، با انتشار گزارش ها، مقالات و متن های تحلیلی، به سهم خود سعی در همکاری فعال تر در زمینه نقد این فجایع و یافتن راه حل های ممکن، داشته است. انتشار گفتگوی حاضر نیز در امتداد پاسخ به این تعهد اجتماعی است.

مسایل قابل تأملی که در خلال بحث های دکتر علی میرسپاسی خواهید خواند در واقع شمه ای کوتاه و موجز از بحث های گسترده تری است که ایشان در تازه ترین کتاب خود «اخلاق در حوزه عمومی» مطرح کرده اند. این کتاب که در حال چاپ و صحافی است به زودی توسط نشر ثالث روانه بازار کتاب خواهد شد.

موسوی خوزستانی: جناب دکتر میرسپاسی، در کشور ما ایران جنبشی تحت نام «جنبش سبز» در حال نضج است که شاید بتوان آن را با تسامح «جنبش حقوق مدنی و شهروندی» نامگذاری کرد. بخش غالب این جنبش عمومی، سعی فراوانی به خرج داده تا به رغم صدمات وارده ناشی از خشونت ها، تا آنجا که امکان دارد روش های مسالمت آمیز و بی خشونت را پیشه کند. اما به نظر می رسد این جنبش و رهبران آن هنوز از پشتوانه های فکری و ارزشی قوی و مطمئن برای نهادینه کردن مقاومت بی خشونت ـ شبیه فرآیندی که در هند به وجود آمد ـ بی بهره است. این جنبش همچنین فاقد تجربه عملی و قابل لمس از این نوع مبارزه صلح آمیز است در نتیجه محتمل است که در نبود سنت مقاومت بی خشونت در فرهنگ ایران و نیز به واسطه ی کمبودهای معرفتی و تجربی رهبران جنبش سبز در مواجهه با خشونت های بی مهار دولتی، به تدریج باعث تغییر گرایش این جنبش از مسالمت به سوی خشونت شود. به نظر شما آیا احتمال بروز چنین وضعیتی وجود دارد؟

دکترعلی میرسپاسی : می دانید که من معمولاَ به نهاد های اجتماعی و سیاسی و نهادسازی در جامعه بیشتر تاکید دارم تا قدرت تفکر رهبران و تاثبر فکری و یا سیاسی آنان. در نتیجه در کلیه آثارم بر نهادینه کردن سنت صلح طلبانه، بی خشونت و مسیرگرایانه تاکید و پافشاری کرده ام. اما شکی نیست که متفکران و رهبران سیاسی و فرهنگی یک جامعه زمانی که این بصیرت را داشته باشند که قرائتی جدی و مسئولانه از تاریخ و سنت های جامعه خودشان ارائه دهند و از این طریق یعنی با برجسته کردن برخی سنت های فرهنگی، تاریخی، و ارزش های صلح طلبانه جامعه خود، پایه های نظری اصلاح و آبادانی کشور را بنیاد نهند و بر اساس ارزش های مسالمت آمیز و بی خشونت ـ و تاکید بر فضائل اجتماعی نیک ـ مسیر تحول را مشخص نمایند طبیعتاَ فرایند گذار و تحول اجتماعی با ضایعات کمتر، اما با آگاهی و مشارکت عمومی بیشتری طی می شود. به نظر من این مسیر خردمندانه ای بود که جنبش استقلال هند به رهبری «مهاتما گاندی» طی کرد و برخی از رهبران هم در کشورهای دیگر بعضاَ از همین مسیر با موفقیت عبور کردند.

در کشور خودمان ایران هم می شود چنین مسیری را پیش گرفت و اصلا به نظر من زمینه های سیاسی و فرهنگی لازم در جهت توسعه و طراوت بخشیدن به جنبش های اجتماعی در جهت آبادانی ایران و کم کردن درد و رنج ایرانیان بر اساس اصلاح تدریجی امور واقعاَ امکان پذیر است. البته با یاری گرفتن از اندیشه، رفتار، و گفتار صلح طلبانه و بی خشونت، و تکیه بر اعتماد ملی

موسوی خوزستانی: ولی آقای میرسپاسی سنت های مبارزاتی ما ایرانیان حداقل در تاریخ معاصر، حکایت از روش های قهرآمیز و خشونت بار دارد و مسئله مبارزان و مدافعان تغییر، عمدتاَ سرنگونی حکومت ها بوده است. بنابراین به نظر می رسد که داستان تحول اجتماعی در ایران کمی پیچ و تاب دارد یعنی در کشور ما، روش های بی خشونت آن طور که جنابعالی می فرمایید به سادگی امکانپذیر نیست چون که زمینه فرهنگی و پشتوانه تجربی از این روش ها وجود ندارد.

دکتر میرسپاسی: نظر من با قضاوت شما کاملا متفاوت است. چرا که بسیاری از سنت ها و روش های تحوّل در در کشور ما، عکس آن حکم و قضاوتی است که شما می گویید به طور مثال در تاریخ صد و پنجاه ساله اخیر ایران تقریباَ اکثر جنبش های اجتماعی، همچنین متفکران مهم ایرانی، و کلا سنت های سیاسی و فرهنگی ماندگاری که ما امروز وجودشان را ارج می نهیم عملا حرکت هایی اصلاح طلبانه و بی خشونت بوده اند که در جهت بهبود وضعیت و استقلال کشور و آزادی مردم گام برداشته اند. شما توجه کنید که از زمان قاجار و تلاش کسانی مانند امیر کبیر و قائم مقام و دیگران گرفته تا جنبش تنباکو و حتا جریان هایی که بعدها سبب پیروزی پروژه قانون گرایی و ایجاد مشروطیت (محدودیت استبداد سلطنتی) گردید همه و همه به طور عمده و در سطح وسیعی، جنبش های مدنی ـ به معنای امروزی ـ بوده اند. این حرکت های اجتماعی دقیقا به دلیل ماهیت اصلاح طلبانه و صلح خواهانه شان از حمایت اقشار مردم شهری، برخی از عشایر و رهبران دینی، و نیز از حمایت سیاست مداران در درون حکومت برخوردار بوده اند. مثال ها در این زمینه فراوان است: امیر کبیر، قائم مقام فراهانی, میرزا حسین خان مشیر الدوله، میرزا علی‌ اصغر خان امین السلطان، از مقامات بسیار بلندپایه حکومت قاجار بودند. در جنبش مشروطه، بسیاری از رهبران مشروطه خواه از دستگاه حکومت قاجار و روحانیت شیعه بودند از جمله: آیت‌الله کاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی از مراجع نجف، سیدمحمد طباطبایی، سید عبدالله بهبهانی، علامه ‌محمد حسین نائینی و بسیارانی دیگر.

جنبش ملی شدن صنعت نفت هم از این قاعده مستثنا نیست. نمونه شاخص و مثال زدنی این دوره هم خود «مصدق» است. دکتر محمد مصدق یک اصلاح طلب و آزادی خواه بود و به عنوان رهبر نهضت ملی، هدف اش باز گرداندن حقوق مردم ایران از دست استعمار انگلیس بود و نه لزوما سرنگونی حکومت پهلوی. این جنبش هم از همیاری و توافق اقشار بسیار وسیعی چه در میان مردم عادی و چه در میان اقشار نخبه برخوردار بود. اصولا در دوره سلطنت پهلوی دوم، اکثر جنبش های اجتماعی ایران، اصلاح طلبانه و در جهت استقلال و آزادی جامعه گام برداشته اند و تا زمانی که حکومت تمام درها و منفذها را نبسته بود حتا نیروهای چپ و یا روحانیت (که بعدها به فکر تغییر نظام سلطنتی افتادند) قصدشان واقعاَ اصلاح امور بود نه سرنگونی کل حکومت. مثلا حزب توده در مجلس شورای ملی وارد شد و در قانونگذاری فعالیت داشت، و روحانیت قم در انتخابات و دیگر فعالیت های اصلاح طلبانه شرکت می کردند.

موسوی خوزستانی: ولی آخرالامر حکومت را سرنگون کردند مگر غیر از این بود؟

دکتر میرسپاسی: حکومت بله، به دلایل بسیار گوناگون سرنگون شد ولی شما وقتی به روش های معترضان دقت می کنید متوجه می شوید که روش هایی کاملا مسالمت جویانه بوده است (کافی است راهپیمایی های آرام و میلیونی مردم را در سال 57 به خاطر بیاورید.) همچنین ادامه سنت ها و روش های مسالمت جویانه را می توانید در طول همین ده پانزده سال اخیر هم ببینید. منظورم سالهای بعد از پایان جنگ ایران و عراق است. در همین دوره است که ما شاهد پیدایش دوباره و رشد گرایش های عمیق تر اصلاح طلبانه هستیم که این هم مانند همه گرایش های اصلاح طلبانه در تاریخ معاصر ایران از حمایت اقشار بسیار زیادی برخوردار است به طوری که طیف های مهمی از سیاست مداران درون نظام تا بخش های بسیار وسیعی از جوانان، زنان، متفکران، اقشار شهرنشین، نخبگان و غیره، خود را درون این حرکت می دانند و از اصلاح طلبی و مبارزات مسالمت جویانه حمایت می کنند.

حالا اجازه بدهید به آن بخش از پرسش شما در باره جنبش استقلال هند بپردازم و کمی هم درباره آموزه های گاندی و نگاه اش به آینده مردم هند صحت کنم تا شاید مسائل جامعه خودمان روشن تر شود. نکته حائز اهمیت این است که مهاتما گاندی جنبش استقلال طلبی هند را به مبارزه علیه استعمار هند محدود نمی کرد و ترس و واهمه اش این بود که اگر مبارزه برای استقلال و آزادی، چنین محدود و تک بعدی شود، هندی ها با توسل به ابزار و روش های استعماری (مثل خشونت، نفرت، ایجاد رعب و وحشت)، پس از بیرون راندن استعمار، عملا بنیان های یک حکومت استبدادی و خشونت آمیز را در هند برپا کنند. از این رو در روند طولانی مبارزه علیه استعمار انگلیس و رفتارهای سرکوبگرانه آنان گاندی در یک پروسه آموزشی و گفتگوی دایمی با مردم هند درباره بنیاد نهادن کشوری نیک، آزاد، به دور از خشونت و پر از دوستی، صلح طلبی و عشق به دیگر شهروندان را دنبال می کرد.

حتا در سخت ترین شرایط و زمانی که استعمار خشن انگلیس به کشت و کشتار مردم هند مشغول بود گاندی این شهامت فکری و سیاسی را داشت که در بحبوحه قتل و کشتار و در شرایطی که آتش خشم و انتقام زبانه می کشید، به مردم هند توصیه کند که: از خشونت پرهیز کنید، به خود و ارزش های والای تان اتکاء داشته باشید و در مقابل استعمار و مقاومت در برابر سلطه و زورگویی های آن، از فضیلت Ahimsa مهرپروری بدون قید و شرط، پیروی کنید.

مهاتما گاندی با برجسته کردن مفهوم Ahimsa، مبارزه در جهت استقلال هند را بر بنیانی مثبت و ارزش هایی انسانی و گران قدر استوار کرد. گاندی به جای این که خشم و کینه و یا تنفر از استعمار انگلیس را در مردم هند برانگیزاند، هم و غم اش در این بود که هندی ها، مانند اروپایی ها، با استفاده از خشونت و سلطه جویی، احیاناَ کشوری را در آینده بنیان نهند که کشوری آزاد و صلح آمیز نباشد و لاجرم گرفتار چرخه ی معیوب استبداد و خشونت گردد.

موسوی خوزستانی: آقای میرسپاسی حالا اگر موافق باشید شاید بی مناسبت نباشد که شما به عنوان پژوهشگری که اندیشه های گاندی و نهرو را با دقت مورد مطالعه و در سالهای اخیر به طور پیوسته دنبال کرده اید برخی از اصولی را که گاندی به لحاظ فکری و ارزشی، در مبارزه علیه استعمار تدوین کرد به طور خلاصه برای خوانندگان توضیح دهید.

دکتر میرسپاسی: موافقم، به خصوص که نگاه دوراندیش گاندی و آموزه های او عملا پایه های ارزشی کشور هند بعد از استقلال را استوار کرد. آموزه های صلح طلبانه و شجاعانه گاندی نه تنها در خود هند بلکه بسیار فراتر از مرزهای کشورش حتا در ایالات متحد (جنبش حقوق مدنی امریکا به رهبری مارتین لوتر کینگ و سپس در آفریقای جنوبی هنگام مبارزه بر ضد آپارتاید و نژاد پرستی) هم تاثیر ماندگار و بسیار نیرومند گذاشت. به صورت خیلی خلاصه و تیتروار می توانم به پنج مورد مشخص در آموزه های گاندی اشاره کنم:

1 _ مهر ورزی بدون قید و شرط (Ahimsa)

گاندی از رواج خشونت و تنفر از انگلیسی ها به شدت نگران بود، به هندی ها توجه می داد که مبارزه ما یک مبارزه انسانی و آزادی خواهانه است که باید بر اساس فضیلت های مثبت و شرافتمندانه استوار باشد. وی در گفته ها و نوشته هایش به تکرار یادآور می شد که من با مفهوم مهرورزی (Ahimsa) پرورش یافته ام و Ahimsa آیین ما هندی هاست. در نظر گاندی آیین Ahimsa یک تجربه دینی هندی بود که عشق به انسانیت (همه انسان ها به رغم تفاوت در دین و نژاد شان) را ترویج می کرد. از نگاه وی آن چه که سبب می شد که هندی ها دچار خودخواهی و جنگ و جدال میان خود نشوند و به کشور و مردم هند عشق بورزند همانا آیین Ahimsa بود. گاندی مفهوم دینی Ahimsa را با توجه به یک سنت ارزشی دیگر هندی “satyagraha” ، به مفهومی متعالی تر تبدیل کرد و به قولی آن را «وسیله ای در جهت فناوری صلح» ارتقاء داد. گاندی می گفت Ahimsa یک ارزش کلی و انتزاعی و جدا از عمل و زندگی روزمره ما نیست در نتیجه، بر اساس «مهروری در عمل» (satyagraha )، ما می توانیم درون وجودمان، جهان زیبایی را خلق کنیم که با خشونت و تنفر، کاملا فاصله داشته باشد.

آیین Ahimsaدر اندیشه و عمل گاندی معنای بسیار متعالی و رادیکالی داشت. مهرورزی در وسیع ترین و بخشنده ترین معنی کلمه، عشق، مهربانی و حسن تفاهم و هم دردی نسبت به همه انسانها حتا نسبت به آن هایی که به ما بدی و بدرفتاری می کنند. گاندی به هندی ها می گفت که ما بایستی انگلیسی ها را هم شامل مهرورزی Ahimsa قرار دهیم و از خشونت ذهنی و عملی نسبت به آن ها جداَ خودداری نماییم. وی چنین استدلال می کرد که ما بایستی گذشت و اغماضی را که نسبت به پدر و مادر و یا فرزندان مان که ممکن است کار خطایی کنند داریم همین گذشت و چشم پوشی را درباره کسانی که نسبت به ما «غریبه اند» و یا حتا به ما ستم روا می دارند داشته باشیم.

گاندی زیبایی جنبش عدم خشونت و مهروری بدون قید و شرط را در این می دید که برخلاف شیوه «اروپاییان (آیین شمشیر)، که مشکلات و اختلاف ها را با خشونت و با هدف غلبه بر دشمن «حل» می کنند، ما هندی ها می توانیم از طریق صلح و رفع خصومت و دشمنی به تفاهم نائل شویم و به استقلال از سلطه بیگانگان برسیم. اما گاندی جنبش عدم خشونت و مهروزی (Ahimsa) را امری می دانست که انسان های شجاع و جوامعی که به خود اتکاء و باور دارند می توانند انجام دهند. گاندی به هندی ها می گفت که دلیل این امر که ما با هم اختلاف داریم و کشورمان پر از خشم و نفرت به یکدیگر و به انگلیسی هاست، در واقع از ضعف ماست. این امر که ما از دیگران تنفر داریم و برخی از رهبران مان خواهان عمل خشونت آمیز هستند ولی مثلا قادر نیستیم که به طور همگانی و ملی اقدام به یک اعتصاب سراسری علیه استعمار انگلیس دست بزنیم از عدم اتکاء مان به یکدیگر و از ضعف مان است.

عمل به خشونت از ضعف و ترس مان (عدم شجاعت مان) است. اگر قدرت مند بودیم و به خواست و روحیه جمعی خود اعتماد و اعتقاد داشتیم به جای ترس، به امید متوسل می شدیم و از خشونت می گریختیم در نتیجه به یک تفاهم عزت مندانه ملی دست می یافتیم. این فرصتی است که مهروزی بی قید و شرط (Ahimsa) به ما هدیه کرده است.

2 _ ایده آلیزم عملی (practical idealism)

گاندی خودش را رهبری آرمانشهرگرا نمی دانست. در مورد جایگاه خودش می گفت که من نه یک روشنفکر نظریه پرداز بلکه فردی ام که به «ایده آلیزم عملی» و آیین عدم خشونت به عنوان بهترین و عملی ترین هدیه به بشریت عقیده دارم. فلسفه اساسی گاندی اعتقاد بر این امر بود که بهترین راه برای آموختن و آگاه شدن، تجربه کردن و درگیر شدن در امور است. و از این نظر با «جان دویی» فیلسوف پراگماتیست آمریکایی هم نظر بود که آموختن، یک امر عملی و تجربی است. پژوهشگرانی که درباره گاندی و جهان بینی او تحقیق و پژوهش کرده اند بر این نکته اشتراک نظر دارند که بهترین ویژگی گاندی در این بود که وی برخی مفاهیم کلی و ابسترک را مثلا Ahimsa را می گرفت و با هوشمندی و ذکاوت بی نظیری از آن ها تعاریفی عملی و کاربردی خلق می کرد. تاکید وی بر “satyagraha” هم در این رابطه اهمیت دارد. به نظر من اولویتی که گاندی برای تجربه عملی قائل بود و نیز عدم اعتقاد وی به پیروی از تئوری های انتزاعی و کلی، یکی از دلایلی بود که وی دچار کوته نظری و جباریت فکری نشد و عشق به انسان هایی که واقعا موجود اند را پیوسته سرلوحه مبارزات خود قرار داد. در نظر گاندی آموختن، فرآیندی بی انتها و کاری پیوسته و همیشگی است به همین دلیل وی خود را یک دانش آموز همیشگی جهان آگاهی می دانست و نه یک نظریه پرداز و یا ایدئولوگ.

3 _ عدم خشونت به عنوان پدیداری اجتماعی

گاندی مهروزی بی قید و شرط نسبت به دیگران Ahimsa را یک نوع فضیلت مدنی و اجتماعی می دانست که بایستی در بلند مدت به یک «نهاد اجتماعی» تبدیل شود تا از یک نسل به نسل دیگر انتقال یابد و از طریق این توارث و انتقال، هرچه پربارتر و بر غنا و طراوت اش افزوده شود. در واقع بر اساس چنین استدلالی بود که وی «عدم خشونت» را یک پدیده عینی و در عین حال عمومی (متعلق به همه مردم) می دانست. گاندی به مردم هند می گفت که اعتقاد به عدم خشونت اگر به یک فرد و یا افراد جدا از یکدیگر محدود شود چندان پی آمد مثبت اجتماعی نخواهد داشت. وی عدم خشونت را نوعی گفتمان عمومی و اجتماعی می دانست که چون به یک امر پذیرفته شده از سوی افکار عمومی تبدیل شود سرانجام به نوعی وفاق عمومی و همبستگی و امید به آینده ارتقاء خواهد یافت. گاندی البته جنبش مهرورزی بدون قید و شرط را مسیری طولانی و بسیار پر افت و خیز می دانست. مسیری که یک فرد به تنهایی نمی تواند طی کند و مانند کسانی که به زیارت یک معبود عزیز و مقدس می روند سفری است که هرچند سخت و پر فراز و فرود، اما صرف شروع و گام نهادن در چنین مسیری، تجربیات جدید و بی همتایی خواهد داشت و کسانی که شهامت دست زدن به این تجربه را دارند می توانند با دیگران و فرهنگ هایشان آشنایی پیدا کنند و آن ها را آگاه تر و جنبش عدم خشونت را غنی تر و شاداب تر سازند.

4 – عشق به مهین به عنوان یک فضیلت

گاندی استعدادی یگانه و بی بدیل داشت که مفاهیم و اموری را که ظاهرا متناقض و مانعهالجمع به شمار می آمدند را با یک دیگر به گونه ای هوشمندانه ـ و از لحاظ عملی مفید ـ آشتی دهد. وی در هند نوعی اندیشه ملی گرایانه را بنیان نهاد که از یک سو این کشور را به عنوان میهن همه هندی ها عزیز می شمرد و خواهان عزت و سربلندی آن بود و در عین حال بدون هیچ گونه پرده پوشی و ظاهرسازی ملی گرایانه، به شدت منتقد نظام کاست ها و دشواری های فرهنگی و اجتماعی هند بود (وجود نظام کاستی، اختلاف میان هندوها و مسلمان ها، و…).

جالب است که گاندی، «عزیز شمردن میهن» را امری می دانست که می تواند هند و هندیان را به انسان هایی جهانی و متعلق به بشریت در کلیت آن، ارتقاء دهد. به سخن دیگر در اندیشه و عمل گاندی این فقط هند نبود که برای وی یک «میهن عزیز» شمرده می شد بلکه عزیز شمردن میهن (البته در عین انتقادی بودن نسبت به آن) وقتی یک فضیلت به شمار می رفت که همه میهن ها را در بر می گرفت و سبب صلح و آزادی جهانی می شد.

گاندی توسعه و تعمیم جنبش مهرورزی نسبت به دیگران و عدم خشونت را نوعی رسالت تاریخی کشور و مردم هند می دانست. وی می گفت که آیین اروپایی ها «شمشیر» است که سبب سلطه بر دیگران می شود ولی ما هندیان در مبارزه برای آزادی هند باید از «آیین شمشیر» که اعتقاد به خشونت است دوری جسته و به جای آن با توسل به مهروزی بی قید و شرط و عدم خشونت، مقامی ممتاز و یگانه به هند و مردم هند هدیه کنیم و نمونه ای جدید و بهتر در جهان عرضه داریم.
برای گاندی آیین Ahimsa و جنبش عدم خشونت، نه فقط بازگشت به ارزش های متعالی و انسانی هندی به حساب می آمد بلکه در عین حال، نقدی بود به جدال های گسترده و خشونت بار میان خود هندی ها. وی معتقد بود که توسل به خشونت و برجسته شدن اختلاف و جدایی میان هندوها و مسلمان ها نشان دهنده ضعف و ناتوانی هندی هاست، در نتیجه به مردم هند می گفت که: رها کردن کینه و خشونت راهی است که هم با فرهنگ و ارزش های تاریخی هندی هماهنگ است و هم این که هند را کشوری قوی، ممتاز و نمونه خواهد کرد. گاندی Ahimsa و ایده عدم خشونت را هرچند بخشی از آیین هندی ها می دانست اما همواره گوشزد می کرد که این، نوعی فضیلت و ایمان بشری است که لزوما در چهارچوب جغرافیایی هند محدود و محصور نیست بلکه به همه مردم دنیا تعلق دارد.

5 _ سیاست و اخلاق

مهاتما گاندی اعتقاد داشت که اتکاء و باور به ارزش ها و توانایی های خود، از جمله صلح طلبی و مهرورزی بدون قید شرط ((Ahimsa، ارزش هایی هستند که ما را به «حقیقت» و «صداقت» و «نیکی»، نزدیک و نزدیک تر می کند و این امکان را فراهم می آورد که اخلاق اجتماعی صلح جویانه را در زندگی سیاسی هند محقق و نهادینه سازیم. وی به هندی ها می گفت که اگر ما بدون هیچ گونه ضعف و هراسی، نیکی و جقیقت (یعنی مهروزی و عدم خشونت) را به عنوان فضیلت های ملی و عمومی هند قبول کنیم آن گاه بدون ترس و واهمه از حکومت و دولت، به آن اعتماد خواهیم داشت و با آن در صلح خواهیم زیست.

اما گاندی برای استقرار چنین نظم اخلاقی و صلح طلبانه ای، پیش شرط هایی را ضروری می دانست. از نظر او پیش شرط به وجود آمدن چنین وضعی این خواهد بود که «هندی ها به خود اتکاء و باور داشته باشند» و حکومت هند هم به جای ترس و تنفر، «فضیلت، مهرورزی و عدم خشونت را قبول کند» تا بدین وسیله امیدواری و صلح طلبی با سیاست آمیخته گردد.

گاندی آینده ای را برای هند می دید که در آن آینده، کشورش متکی به خود، و قدرت مند و سر افراز است در نتیجه دیگر نسبت به هیچ نیروی خارجی تنفر نخواهد داشت. در ذهن گاندی هند قدرتمند آینده «چون قدرت مجازات دیگران را خواهد داشت» پس این قدرت را هم خواهد داشت که «بدکرداران را هم ببخشد». از نظر وی «قدرت بخشیدن به مردم» و «عدم خشونت» ، بزرگترین و عزیزترین هدیه هایی است که به انسان و به جامعه ارزانی شده است.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours