ایران درخانه «‌مادر ملت تاجیک»

۱ min read

گفتگوی مریم رحمانی با گلرخسار صفی آوا-9 آبان 1388

مدرسه فمینیستی – گلرخسار صفی آوا” یکی از مهم ترین شاعران تاجیکستان در ۱۹۴۷ میلادی در روستای “یخچ” چشم به جهان گشود.شخصیت چندوجهی گلرخسار به عنوان شاعر،رمان نویس،مترجم و البته سیاستمدار جذابیتی ویژه به وی بخشیده است. وی سالها نماینده پارلمان تاجیکستان در اتحاد جماهیر شوروی بود. شاید خیلی ها فکر کنند جمع شعر و سیاست ترکیبی ناسازگار باشد اما از نظر او این ترکیبی متناقض نیست.

گلرخسار که”مادر ملت تاجیک” نام گرفته چندین مجموعه شعر به نام های وصف وطن، مادر، اشک طوفان،یک پنجره مهر دارد. در پناه سایه،زن های سبز بهار و سکرات موت سه رمانِ به چاپ رسیده وی است.تاکنون از او مجموعه اشک طوفان در ایران منتشر شده است.

مصاحبه زیر ، حاصل فرصتی است که همایش صدسال شعر زنان فارسی گوی برای ما فراهم کرد در این همایش زنان شاعر از تاجیکستان و افغانستان نیز شرکت داشتند.

خانم گلرخسار ضمن تشکر از قبول مصاحبه به عنوان نقطه شروع با توجه به شناخت شما از ادبیات ایران و تاجیکستان چه اندازه شناخت و رابطه ی متقابل میان ادبیات ایران و تاجیکستان وجود دارد؟

این سؤالی است که در ایران و تاجیکستان همیشه از من پرسیده می شود. می شود گفت شعرا و نویسندگان تاجیک نسبت به شناختی که از نویسندگان و شاعران امروز ایران دارند، کم تر در ایران شناخته شده هستند. عشق ایران، در خون ماست، و این خون همیشه برای ما یادرس می کند که زبان مان یکی است، فرهنگ مان یکی است، شعرمان یکی است؛ و بنیاد گذار زبان فارسی، تاجیکی، دری که همه در مجموع یک چیز است، استاد ابوعبدالله رودکی است که در روستای “پنج رود” تاجیکستان خفته است.

سال گذشته، اهل بشر 1150 سالگی رودکی را جشن گرفت. و باعث خوشبختی، خرسندی و تعجب ام است که شعر امروز ما ، شعر فارسی، تاجیکی ، مثل آب رودخانه است. شعر استاد رودکی را امروز هر کودکی می فهمد. هم در افغانستان، هم در ایران هم در تاجیکستان. چه کسی نمی فهمد وقتی می گوید: “بخندد لاله در صحرا به سان چهره ی لیلا/ بگرید ابر بر گردون به سان دیده ی مجنون”؟ .

شاید معنی “دیده ی مجنون” را کودک نفهمد. اما می داند که دیده ی مجنون همان چشم مجنون است. برای ما مردم آریانا، شعر تکیه دار فرهنگ ، زندگی، ناموس و شخصیت ما بوده است. ما همیشه می دانیم که نفت یک وقتی تمام می شود؛ اما شعر مولانا، شاهنامه ی فردوسی، مثنوی، شعر رودکی تمام نمی شود. ما باید بگوییم مولانا دارم، رودکی دارم، سعدی و حافظ دارم. به این معنی که ثروت معنوی که ملت ما و شما دارد برای جاودان است. ما حق داریم و می توانیم با افتخار بگوییم شعر ما جاودانه است. جدایی بین ما طولانی بود، صدوپنجاه تا سی صد سال. نمی شود این خلأ را یک باره پر کنیم. اما عشق و محبتی که ادیبان و ملت تاجیک به ملت ایران و شاعران و نویسندگان ایران دارند، هر لحظه و هر نفس ما را به هم نزدیک می کند. و در این نزدیکی نقش ادبیات طرفین خیلی گیراست.

خانم گلرخسار نویسندگان و شاعران زن در تاجیکستان تا چه اندازه در آثارشان به مشکلات خاص زنان توجه می کنند؟

هر شاعر و هر نویسنده در اثرش تصویر خودش را می نویسد. شعر فرزند ماست. همه چیزش به ما شبیه است. زن شاعر یا نویسنده ی تاجیک هم از این اصل استثنا نیست. در جنگ های داخلی که شرمگینانه ترین جنگ های تاریخ است بد ترین فجایع بر سر زن آمد. بچه اش را کشتند، شوهرش را کشتند. و من فکر می کنم که امروز موضوع اساسی شعر زن تاجیک، موضوع شخصیت زن، نقش زن در زندگی و جامعه است. یک وقتی ما زنان سخنور خیلی کمی داشتیم. اما امروز خوشبختانه خیلی ها هستند. از این بین ما امکان انتخاب داریم. وقتی کسی امکان انتخاب دارد بهترین را انتخاب می کند. در این قطار نام هایی هستند که من واقعا به آنها افتخار می کنم. مثلا خانم فرزانه خجندی، مهر نسا، نقره سنت نیا ، از بین نویسندگان شادروان معظمه، خیلی در موضوع زن می نویسند و بیان کننده ی حال زنان هستند.

آن طور که گفته می شود در سیر تحولات ادبیات زنان سه مرحله وجود دارد. یکی آنکه زن با حضورش در فضای ادبیات تنها اعلام موجودیت می کند. سپس در نقش معترض ظاهر می شود و به قواعد دنیای مرد سالار اعتراض می کند. در نهایت می شود گفت به نوعی چند صدایی می رسد که تنها صدای زن شنیده نمی شود. شما فکر می کنید این سیر تا چه اندازه ای در ادبیات تاجیکستان اتفاق افتاده است؟

این اتفاق در همه ی دنیا هست. من در روستا به دنیا آمده ام. در روستا بزرگ شده ام و روستا را خیلی دوست دارم. با آن که در شهر بزرگ شده ام حالاتم همیشه روستایی است. عاشق آب و سبزه و گل و پونه و بابونه ام. باید بگویم که طرفدار زن های فمینیست نیستم. اول اینکه هنرو استعداد جنسیت ندارد. شلوار و دامن نمی شناسد. بیش تر زن های شهری ما که من خیلی می شناسم شان، از ممالک غرب گرفته تا همین جا، زیر نام زن می خواهند کم حجمی و بی استعدادی و بی هنری شان را پنهان کنند. در تاجیکستان هم همین طور است. وقتی که موفق نیست، وقتی اثر خوبی را خلق نمی کند می گوید که من زنم و دلیلش این است. من قطعا این حرف را رد می کنم. من هم یک زن هستم و هیچ وقت سر راهم سدی ندیده ام که به دلیل زن بودنم بخواهد جلوی کارم را بگیرد. همه ی صحبت این است که ادیب باید شخصیتش را داشته باشد. خواه زن است خواه مرد. اول باید “من” اش کامل باشد. برای کامل شدن باید کوشش کند. از این راه باید حرفش را بزند. البته زن های تاجیک هم خیلی می نالند. خود من هم گفته ام در شعرهایم. مثلا خیابان زنی تنها که شعری است که من گفته ام: “چه می خندید ای مردان، چه خاموشید ای مردم؟ / خیابان زنی تنها شما را می کند محکوم.”

هیچ زنی بدون خیابان تنهاییش نیست. و هیچ انسانی . همه ی آدم ها به تنهایی به دنیا می آیند و به تنهایی می میرند. اما ادیب و شاعر و نویسنده از همه تنها تر است. زیرا کسانی که با آنها سخن می گوید او را نمی فهمند. به نظر من شعر زن صمیمی تر و حساس تر از شعر مرد و عمق آن در صورتش است.شاعران زن بزرگی در دنیا داریم مثل آناخماتوا شاعر روس، زیب النسا با تخلص مخفی، که هر چه می گوید از دنیای خودش می گوید. اما این طور اگر بگوییم که چون من زن هستم مرا کنار شاملو و اخوان جای بدهید، درست نیست.

منظور من اعتراض شاعر یا نویسنده ی زن به هنجارهایی است که جامعه ی مردسالار ترسیم کرده و برای زن محدودیت به وجود می آورد.

بله. اما می بینید که در این دوران سیمین بهبهانی این طور نیست. اعتراضی ندارد. زیرا خودش را کمتر از آن مرد نمی داند. سیمین از آغاز می داند که یک سر و گردن از مرد ها بالاتر است. حتا وقتی می گوید: ای رفته زدل، رفته ز بر، رفته ز خاطر/ بر من منگر تاب نگاه تو ندارم. / بر من منگر زان که به جز حسرت و اندوه/ در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم.

این شعر دوران جوانی اوست. این نگاه ، ناله و زاری و فقر ندارد. چیزی است که از او ربوده اند. با وجود این شعر سیمین شعر زن غالب است. چون سیمین هیچ وقت ضعفی در خودش احساس نکرده است. فروغ هم دنیای خودش را دارد. زود از دست رفت و در شعر به استادی هم نرسید. اما حال درونی اش را خیلی خوب وصف می کند. مثلا: “گنه کردم گناهی پر ز لذت / در آغوشی که گرم و آتشین بود.”

من هیچ وقت نمی گویم گرم و آتشین. “آتشین” خودش گرمی را دارد و از “گرم” بهتر است. او برای این فروغ است که شعر فروغانه گفت. اما شعر پروین را نمی شود از شعر سعدی تشخیص داد. در حال که شعر فروغ را فقط فروغ گفته است. هر چند بعد از فروغ، کسان دیگری روی آب آمدند، اما فروغ نشدند. فقط تقلید می کردند. البته فروغ برای من خیلی عزیز است. زیرا دنیای زن را دگرگون کرد. این حال و هوای شعر فروغ در شعر زن تاجیک هم بسیار است. هر شاعری امروزه در تاجیکستان شعرش را از فروغ شروع می کند. جوانان شاعر تاجیک یا تحت تأثیر سهراب سپهری اند یا فروغ. البته این حالتی است که می گذرد. این ها هیچ کدام فروغ و سهراب نمی شوند و قرار هم نیست کسی فروغ و سهراب بشود، اما خوبی اش این است که دنیای فروغ و سهراب را کشف کرده اند. محققین معتقدند سیمین بهبهانی در چهل شکل غزل نو آوری کرده است. سیمین می گوید: “تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب” این سخن یک نابغه است. من رفتم و با دقت گل نیلوفر را نگاه کردم و دیدم به آب تکیه کرده است. یا می گوید: پنجره ها بسته اند، عشق پدیدار نیست. / دیده ی بیدار هست، دولت دیدار نیست.

در روزهای گذشته سیمین برای من شعری خواند احساس کردم گویی سیمین هفتاد و پنج ساله هنوز هجده ساله است. به نظرمن هنر جنس و سن ندارد. من شاعران زن را شاعره نمی گویم و واژه ی شاعر زن و شاعر مرد را قبول ندارم . خودم را نازپرورد نکرده ام و از کسی هم برای شعرگفتنم اجازه نگرفته ام.

خانم گل رخسار، شما یک دوره در پارلمان شوروی نماینده بوده اید. فکر می کنید تأثیر زندگی سیاسی بر زندگی ادبی شما چگونه بوده است؟

یک نکته را باید برای ادیبان قائل شوید و آن این که ما به سیاست نمی گرویم، بلکه سیاست به ما می گرود. هر حکومتی اول مشتش را بر سر شاعر و نویسنده و روشن فکر می زند. چنان که می گویند ادیبان و روشنفکران پیغمبرانند اما از عقب شان نروید. وقتی سیاست به تو می گرود و تو صدایت را می توانی بلند کنی، خیلی کارها می تواند پیش برود. من از بخش فرهنگی پارلمان شوروی وارد پارلمان شدم و خیی کارها کردم. بایستی که سیاست فرهنگی و فرهنگ سیاسی با هم باشند. بهترین نمونه ی این اتفاق را من در امیرهای سامانی ، استاد رودکی دیده ام. آن ها زبان فارسی را باز آفریدند. همه ی کتاب های عرب و هندو را ترجمه کردند. این سیاستی است که اهل فرهنگ است. اما وقتی سیاست صدایت را خفه می کند و گلویت را می شکند، ما در مقابلش باید صدا بالا کنیم. به نظر من سیاست یک شاعر بزرگ ترین سیاست عالم است. من بزرگ ترین سیاست مدار را حکیم توسی به خاطر شاهنامه اش می دانم. شاعران را نباید دست کم گرفت. نباید گفت شعر یک طرف است و سیاست طرف دیگر. شعر برای من اخلاق ، سیاست ، زندگی و نفس است.

خانم گلرخسار ممکن است کمی هم از خانواده خود برای ما بگویید؟

(با خنده می گوید) من شاید تنها زن شاعر دنیا باشم که با یک شوهر زندگی کرده ام در دوره ی دانشجویی با همسر م آشنا شدم. او معدن شناس و بسیار نیک خو است. پسرم عزیز نقاش است و سه نوه دارم سینا، پرویز و شیرین، همان طور که می بینید ایران در خانه ی ماست.

با سپاس از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours