دوروایت ازسیزده آبان

۱ min read

منصوره شجاعی-13 آبان 1388

مدرسه فمینیستی:قرق کردند و بستند و بردند… کورباد و دورباد گفتند و با کبکبه و دبدبه بر بوق و کرنا دمیدند و بلندگوهای چونان صور اسرافیل را به رخ گوش پر شده مردم شهر کشیدند و میهمانان اندک خویش به تختی که دیگر نه جمشیدش بود و نه محلی برای جمشید نشاندند و در دل به خود آفرین گفتند که تخت ازآن ماست و جمشیدش نیز ماییم … و آن میهمانان به عدد اندک و به رنگ و لعاب و زین و یراق چشم گیر… به خوش آمد بر سفره ساندیس و موز نشاندند و به برخی هم کتابی از عکس های آن زمان و افتخارات این زمان به رایگان هدیه دادند وعکسی به یادگار و فیلمی برای صدا وسیمای خود باخته و مردم تاخته به کرشمه و ناز گرفتند و هریک بر پرده عیان و از مردم نهان سیزده آبان مبارک باد و مرگ بر امریکا و اسراییل و ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه و ضد ما و ضد … گفتند و بر اتوبوس ها سوارشان کردند واز پس رفتنشان، خیابان به آب و جارو منزه کردند وکاغذها و شعارها بررفتگرها تلمبار و آبی هم نیز به شستشو ریختند و الباقی بر پشت آن میهمانانِِ ساندیس برلب و موز بر دست به نیت برگشت به سلامت تا سال دیگر ریختند وخلاص…!


سیزده آبان تنها در یک خیابان و باهزاران دوربین و بلندگو و به خوشی و میمنت به انجام رسید و بزرگترهاشان تا چند خیابان هم بلندگو ها را با وانت وکامیون و…چرخی دادند و کارناوالِ سر وصدا ی قدرت خویش به نمایش نهادند….

و ما شاهدان گریخته از مهلکه ،‌ به هزار راه و روزن بدان ضیافت رسیده بودیم که به روایت دو حال در یک شهر نشینیم. ما که جان به در بردگان چند مهلکه بودیم و هستیم …. ؟؟


….راهشان بستند و کوفتند و زدند و بردند و اشک و دود بر چشمان امیدوارو مهربانشان آویز ساختند و نشسته بر موتور مراد و پوشیده در زره تمام عیار، خیابان های شهر به محاصره خویش درآوردند که شما بدین ضیافت دعوت نیستید….!!! واین میهمانی بر سفره ای است که نفت اش از ماست وساندیس اش از ملت که شما نه از مایید و نه به ساندیسی دهان شیرین میکنید.

شهر تقسیم شده بود امروز،… هرچند که نه عادلانه لیکن این تقسیم را به عین دیدیم. شهری که در دست مردم بود و شهری که دردست آرزومندان تختی که جمشیدش فرود کشند و خود به جایش تکیه زنند .


روایت شهر مردمان مان را همه جا دیدیم و خواندیم و خود نیز ازجمله مصداق های این روایت بودیم… لیک ، این اندک، روایتی بود ازجاروی سیزده آبان در خیابانی که تختی داشت و جمشیدی که فرودش کشیدند که خود بر جایش تکیه زنند تاکه در فاصله هر سیزده آبان و سیزده آبان دگر به چند مذاکره و بر چندین تخت ومیزو با تمام آنان که امروز و روزهای دیگر به مرگ بر و مرده باد شان خطاب کردند ، نشینند….

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours