روز: (یو اس تودی – مایک لپرستی): از پنچره مشرف به دهکده پیست اسکی المپیک زمستانی، یک نشان غیرعادی به چشم می خورد: پرچم ایران.
در داخل محوطه نیز یک دختر 21 ساله موقر و متین این پرچم را در مراسم افتتاحیه حمل می کرد. مرجان کلهر درحالیکه روسری سنتی خود را به سر داشت، لبخند تردیدآمیز یک غریبه را بر لب داشت. او تاریخ را به نمایش می گذارد و امیدوار به تغییر است.
ایران هرگز قبلاً یک زن را به مسابقات المپیک زمستانی اعزام نکرده بود.
در کشور او ایران و در 45 مایلی شمال تهران، پدری چهل و پنج ساله که هر چهار فرزندش اسکی می کنند و مادرش که به دلیل مشکل قلبی نتوانست اینجا باشد. در کشوراو، ملتی از زنان که مرجان امیدوار است آنها به تماشای وی بنشینند، در انتظارند.
مرجان کلهر به کمک یک مترجم می گوید: “من از اینکه اینجا هستم خیلی خوشحالم، نه فقط به خاطر خودم، بلکه به این دلیل که این می تواند یک مشوق خیلی خوب برای زنان ایران باشد. می خواهم آنها بدانند اگر بخواهند، می توانند. می خواهم بدانند که این ممکن است.”
او گفت: “از اینکه دختری هستم که پرچم را حمل می کند، بسیار هیجانزده و مغرور بودم. همه می توانستند ببینند یک زن مسلمان پرچم را حمل می کند، زیرا همه چشمشان به حامل پرچم است. به همین دلیل خیلی برایم مهم بود که آن فرد من هستم.”
مرجان کلهر که در مرکز اسکی کشور بزرگ شده، این ورزش را از 4 سالگی آغاز کرد و در 11 سالگی برنده مسابقات مختلف شد. از همان موقع بود که به فکر المپیک افتاد.
بقیه خیلی مشتاق نبودند. خیلی ها در کشور او هستند که فکر می کنند یک زن نباید در کوه اسکی کند.
او گفت: “از بعضی ها می شنیدم که می گفتند اسکی برای تو مناسب نیست. من هیچوقت به حرف آنها گوش نکردم.”
بر اساس گزارشات موجود تنها همین اواخر به او اجازه حضور در پیست اسکی به همراه مردان را دادند ولی او حق نداشت به همراه مردان سوار تله کابین شود.
البته مشکلاتی در ترجمه باعث شد موضوع کاملاً روشن نشود اما مترجم سرانجام گفت: “اگر شرایط مناسب باشد، او می تواند سوار تله کابین شود.”
او یک بار هنگام تمرین در اینجا سقوط کرد و دچار صدمات جزئی شد. اما قرار است روز چهارشنبه در مارپیچ بزرگ و روز جمعه در مسابقات مارپیچ معمولی شرکت کند. نامداران این رشته با او رقابت خواهند کرد. هرچند رقیبان از او تندتر اسکی می کنند، اما هیچکدام به اندازه او احساس بزرگی و قدرت نمی کنند.
او گفت: “نمی توانم به فکر مدال طلا یا نقره باشم. اما رقیبانی دارم که به هم نزدیک هستند. امیدوارم بتوانم بهتر از رتبه ام کار کنم.”
رستم کلهر، برادر و مربی مرجان نیز همین امید را دارد. آنها از وقتی به یاد می آورند، به عنوان خواهر و برادر با هم اسکی کرده اند.
رستم گفت: “من توانائی های او را می شناسم. من به او اعتقاد دارم. خانواده هائی که چندان اهل اسکی نیستند می توانند ببینند دخترانشان می توانند مانند پسرانشان در خانواده عمل کنند.”
پدر و مادر آنها در دهکده ویسلر در کانادا نیستند تا جلوی دوربین های تلویزیونی به تشویق فرزندانشان بپردازند. برای آمدن به اینجا، پول زیادی لازم است. البته مشکل دیگری هم هست.
رستم گفت: “مادرمان مشکل قلبی دارد و تماشای رقابت دخترش، باعث استرس و هیجان می شود. ایشان معمولاً می گوید خداحافظتان باشد، موفق باشید و بعد برایمان دعا می کند. معمولاً بلافاصله پس از رقابت تماس تلفنی می گیرند و ما نتیجه را می گوئیم.”
مرجان گفت: “من مثل همیشه به آنها می گویم لطفاً برایم دعا کنید و آرزو کنید برنده شوم.”
برادرش نمی تواند خیلی درباره شجاعت و شهامت حرف بزند.
او می گوید: “موقع تمرین مثل یک عقاب مراقب او هستم. اما وقتی مسابقه می دهد، صورتم را برمی گردانم و نمی خواهم آن را ببینم. نتیجه را از واکی- تاکی می شنوم.”
البته برادرش قصد دارد این بار مسابقه مرجان را نگاه کند. او گفت: “این شانس یک بار در زندگی رخ می دهد.”
خواهرش امیدوارست بقیه زنان ایرانی هم این شانس را بدست بیاورند.
مصاحبه تمام می شود. مرجان به زبان انگلیسی و احتمالاً کمی راحت تر به عنوان دختری صف شکن از ایران می گوید: “متشکرم.”
+ There are no comments
Add yours