مدرسه فمینیستی: بی شک زن در تمام عرصه های تاریخی چه در زمانی که حکام فریاد دموکراسی را در جامعه سر می دادند و چه در زمانی که استبداد ریشه های حکومت حکام را پوسانده بود جایگاهی فرودست و بدون حقوق اجتماعی داشته است . زن همیشه محکوم به تمکین و ماندن در پستوهای خانه بوده است . طبعاَ جامعه ی ایران مرد سالار بوده که فرصت هر مانوری را از زن ایرانی سلب و او را به موجودی خانه نشین و منزوی تبدیل نموده است . زن هایی که فقط شعار «سوختن و ساختن» در سراچه ی ذهنشان شکل گرفته و نه تنها به دنبال حقوق از دست رفته ی اجتماعی خویش نیستند بلکه وظیفه ی خود را همواره در مطیع بودن و فرمانبردار بودن محض از همسر خود می دانند .
از همه مهم تر ما در ایران مردان بیشماری داریم که حتی با داشتن تحصیلات دانشگاهی گاهی اوقات معتقدند که همسرشان از بس با صنعت دیگ ودیگچه سروکار داشته دیگر جذابیتی برای آن ها ندارد !!! مردانی که باز هم معتقدند که باید جلوی سیل رو به گسترش 65 درصدی دختران دانش آموخته ی دانشگاهی گرفته شود ! مردانی که ظرفیت بسیاری از رشته های دانشگاهی را فقط برای آقایان در نظر گرفته اند و… این مردان «فرهیخته»ی ایرانی در طول قرون و اعصار به اشکال مختلف در سرزمین ما ابراز وجود کرده اند و زن ایرانی را محکوم به بودن، تحمل نابرابریها و دم برنیاوردن کرده اند . امروز اما وضعیت به گونه ای دیگر است. شخصیت از دست رفته ی زن ایرانی را باید خود زنان بازگردانند . زن ایرانی به تدریج دارد متوجه می شود که موقعیت ممتاز و تاریخی اش چیست و می خواهد آن را با تلاش و پشتکار خود، به دست آورد. تا بتوانند شخصیت اجتماعی و جایگاه رفیع اش را که سال های سال در زیر پای مردان مستبد لگدمال شده دوباره احیا کند.
“حق گرفتنی است نه دادنی”
زن در ایران، تاریخی چندگانه است ، تا پیش از اسلام زنان ایرانی در انزوای کامل بودند و بعد از اسلام با توجه به ارزشی که اسلام برای زن قائل گردید تا حدودی زنان وارد اجتماع شدند اما از زمان “ولید دوم” خلیفه عباسی باز زنان به اندرونیها بازگشتند. هدف این مقاله، خارج ساختن هویت زن ایرانی از گذر تاریخ و تبیین این مهم است که زن و شخصیت او بیشتر متاثر از جریان تاریخ بوده و حتی آنجا که به نظر میرسد عنصری اثر گذرا است ، این خاصیت را جامعه و تاریخ به او داده است.
بررسی نقش زنان در جامعه ساسانیان نشان میدهد که آنها در این دوره دارای شخصیت حقوقی نبوده و همچون شیء محسوب میشدند که فقط جهت زایش از آنها استفاده میکردند. دراجتماع زمان قاجار زنان تا قبل از نهضت مشروطه جایگاهی مبهم داشتهاند و تنها انتظار از آنها بقای خانواده و خانهداری بوده است. بعد از نهضت مشروطه زنان به اجتماع وارد شدند.
در مقایسه میان این دو دوره تاریخی در مییابیم که در زمان قاجاریه و ساسانیان خانواده از نوع گسترده بود، پدرسالاری حاکم بوده و نقش زن اطاعت محض بوده است. خانه داری و تربیت فرزندان و بقای خانواده اهم وظایف زنان به شمار میآمده. حضور زنان در طبقات پایین اجتماع و آن هم برای امور معیشتی، اما در دوران قارجاریه با توجه به اعتقادات مذهبی و برقراری ارتباط با دیگر کشورها دگرگونیهایی پدید میآید و زنان بیشتر در امور اجتماعی شرکت میکنند. [1] مسئله ی زن موضوعی نبود که در منابع دست اول مورخان عهد قاجاری به صورت فصل یا اثری مستقل به آن توجه شده باشد. در دوران قاجار ، زنان تا اندازه ای به آزادی اجتماعی دست یافتند. باز شدن راه و دیدار از کشور های اروپائی و رفت و آمد اروپائیان به ایران، رفته رفته مردم آزادیخواه را بیدار کرد. زن و حقوق اجتماعی او مورد نظر روشنفکران قرار گرفت و از سختگیریهای دوران صفویه کاسته شد. روشن است که این پدیده اجتماعی نوین و گرایش به آزادی زنان ایران با موانع و مبارزات فراوان روبرو می شد و تا رسیدن به هدف راه درازی بود. زیرا فرهنگ، سنت و رسم و آیین در خانواده ها یکسان نبود و زن نمی توانست به آسانی به آزادی اجتماعی برسد.
در روزگاران گذشته، زنان در روستا ها آزادی بیشتری داشتند و چون در ساختار اقتصادی خانواده با مردان شریک و همکاری می کردند، از احترام بیشتری بر خوردار بودند. در جشن ها و میهمانی ها در کنار مردان به پایکوبی می پرداختند و در کوچه و خیابانها آزادانه دیده می شدند. چند همسری و صیغه کردن کمتر دیده می شد و زنان روستا یگانه عشق همسر خود بودند. نوع زندگی و آزادی زنان در همه شهر ها یکنواخت نبود. در هر شهر و دیار، بر پایه باورهای اجتماعی و خانواده، زن آزادی اجتماعی ویژه خود را داشت تا آنجا که نوع لباس و برخورد اجتماعی آنان با مردان متفاوت بود. در برخی از شهرها، زنان بیشتر در خانه می ماندند و به کار خانه داری و شوهر داری می پرداختند. این ویژگی نیز در مورد زنان بزرگان که کنیزان و فرمانبرداران فراوان داشتند به کار می رفت. آنها هم آزادی چندانی نداشتند و بدون اجازه و فرمان مرد، نمی توانستند از خانه بیرون بروند.
زنان در شمال ایران و زنهای عرب در جنوب از آزادی بیشتری برخوردار بودند و به پوشاندن روی و موی چندان اهمیت نمی دادند. در بعضی از شهر ها زنها روی خود را با روبنده و پیچه می پوشاندند. زن و مرد در خیابانها از یکدیگر جدا می شدند، زنان از یک سو و مردان از سوی دیگر می گذشتند. زنان درباری در زمان بیرون رفتن از دربار و حرمسرا تشریفات ویژه ای داشتند. مرتضی راوندی می نویسد: « از تشریفات ناپسند، آن هم به دستور خانم های خود پسند ( درباری) در عهد قاجاریه، مزاحمت فراشان بود در موقع عبور حرم، که در اطراف کالسکه می دویدند و مردان را با نهیب «کورشو» رد می کردند، گوئی فراشان مرد نبودند.
فریاد «دورشو و کور شو» به فلک می رفت. روزی مردی فرنگی از راه می گذشت، پشتش را به آنها کرد و کلاهش را برداشت که شرقی و غربی ادب به جا آورده باشد!!» [2] نمونه ای از رفتارزنان در این دوران این چنین بوده است. رفتار زنان در دوره ی آغا محمد خان در کرمان را باستانی پازیزی چنین می نویسند:
«ضمن ارتکاب هزاران ظلم و جنایت ، آغا محمد خان به سربازان خود اجازه داد که به دختران و نوامیس مردم علناً تجاوز کنند…چنان شد که دختران و اطفال معصوم در وسط چهار سوق بازار، علناً در هنگام فرار مردم یا عبور و مرور سربازان مورد تجاوز قرار گرفته و همانجا به قتل می رسیدند. بسیاری از دختران را پدران و مادران در سوراخهای بخاری و کندوهای خانه ها نهادند و آن را تیغه کردند و به گِل گرفتند چون خود کشته شدند، کسی نبود که بعداً آنان را از داخل دیوار بیرون آورد. با همه اینها روایتی است ظاهراً اغراق آمیز که روزی که لشگریان او از دروازه شهر بیرون می رفتند، هزار ها دختر حامله را پشت سر نهاده بودند که به ناچار سقط جنین کنند» [3]
همچنین در رابطه با موقعیت زنان ایران، دکتر ویلز که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به ایران سفر کرده در سفرنامه خود می نویسد : “.. زنان اعیان و طبقه بالا اغلب چهره خود را به کمک وسایل آرایش محلی آرایش می کنند و یک خال درشت مشکی هم وسط ابروان خود می کشند که در طبقه کم بضاعت گاه این خا ل تبدیل به پولک رنگی می شود…” [4]
زنان ایرانی از سالیان قبل گونه های شان را با سرخاب سرخ می کردند، صورت و گردن خود را به کمک پودر سفیداب، سفید می کردند و چشم ها هم به وسیله ی سرمه به کلی سیاه می شد.آنها حتی عقیده داشتند که استعمال سرمه چشم را تقویت می کند و موجب افزایش بینایی می شود. برای تیره شدن ابروها هم از وسمه ای که از ساعتها قبل آن را جوشانده بودند استفاده می کردند.
در عین حال، دوره قاجار را مىتوان دوره و زمانه ی رواج ادبیات خاطره نگارى و سفرنامهنویسى هم دانست. در ایندوره بسیارى از نویسندگان و بزرگان از خود خاطرات یا سفرنامهاى به یادگار نهادند ولى اکثرسفرنامههاى این دوره از جنبه ادبى و قدرت انشاء و سخنپردازى ارزش چندانی ندارد. اما سفرنامه «بىبى کوکب» علاوه بر دقت نظر و تیزبینى نویسنده، با نثرى پخته و استوار و انشایى ادیبانه بهنگارش درآمده است. اشاره به آیات و احادیث و امثال فارسى و عربى، تضمین ابیات مختلفى از شعرایى چون مولانا و حافظ، کاربرد ترکیبات، اصطلاحات و کنایات ادبى و استفاده از انواع سجع و موازنه، نمودار وسعت اطلاع و ذوق و قریحه و همچنین تتبع نویسنده در متون ادبفارسى است. خصوصاً تأثیرپذیرى نویسنده از کلیلهودمنه و انوار سهیلى که از کتابهاى متداول ادبى در آن زمان بود مشهود است. بىبىکوکب از بانوان فرهیخته و کتاب دوست عصر به شمار مىرفت و نخستین بانوى ایرانی است که به نگارش سفرنامه فرنگستان پرداخته و سفرنامه وى، که نسخه دستنویس آن نزد دکتر مظفر بختیار نوه پسرى آن مرحومه موجود است، نمودار وسعت اطلاع و دقت نظر و قدرت و قریحه ادبى و نگارش و انشاء استوار و ادیبانه اوست. بىبى کوکب با اهتمام و مراقبتى که در انجام فرائض مذهبى داشت در سال 1327 ه .ش به مکه مشرف گردید [5]
آقاى عبدالعلى خسروى از مورخان بختیارى درباره ایشان مىنویسد: «بىبى کوکب ازخانواده خوانین بختیارى و از زنان فاضل روزگار خود بود. او با سنت شکنىهاى خود تمامکارهاى سیاسى و اجتماعى مردان را انجام مىداد و خاطرات خود را نیز یادداشت کرده کهمتأسفانه هنوز چاپ و منتشر نگردیده است.» [6]
لباس رسمی معمول و متداول در عصر قاجارها برای تمام طبقات، شال کلاه و جبه بود . شال کلاه نوعی عمامه بود که ریشه قدیمی دارد. بعد از اشغال ایران به وسیله اعراب، کلاه باستانی آنان مبدل به عمامه شد.اهل علم و رجال، عمامه عادی سبز می گذاشتند و دیگر شاهان مثل نادرشاه, کریم خان ,ناصرا لدین شاه و فتحعلی شاه که جنبه روحانیت نداشتند شال ترمه دوزی حاشیه داری به کلاه عادی پیچیده به سر می گذاشتند. در عهد ناصری چاقچوری به جوراب ماهوت گلی و کفش ساقری, لباس رسمی بود ولی کفش ساغری به کفش دستک دار تبدیل شد گرچه شاه کلاه و جبه، تغییر نکرد و پوشیدن آنها، اختیاری بود.
چادر چاقچور؛ جنس چادر خانم ها از دیبا و پارچه ی پشمی بود . زنهای فقیر پارچه ی دیبا وخانم های اشراف، پارچه ی پشمی به کار می بردند. پیرزنها دور کمر چادر را نوار می گذاشتند.و این نوار را به دور گردن خود می انداختند. و زنهای جوان برای آن کمر می انداختند. چاقچور شلوار بلندی بودکه لیفه داشت. ودر قسمت مچ هم پاچین داشت. [7]
نهضت مشروطه حاصل جانبازی و تلاش افراد بسیاری بود که زمینه ی آن را پیش از وقوع آن بسترسازی کرده بودند و تا مدتها پس از پیروزی نیز در راه استقرار آرمان ها و اهداف دموکراتیک آن کوشیدند. زنان در لحظه لحظه ی این حرکت مهم سیاسی اجتماعی حضوری فعال و چشمگیر داشتند. هنگامی که مخالفت با دولت آغاز شد و مردم در مسجد شاه تهران بارها و بارها بست نشستند ، زنان نیز عهده دار مسئولیت های مهمی بودند. آنان ضمن همراهی با مردان در آوردند علما به مسجد برای سخنرانی مسئولیت حفظ جان علما را هم بر عهده داشتند. [8] (یکی از زنان به نام زن حیدر خان تبریزی و گروهش وظیفه داشتند در موقع شلوغی با چماقهایی که در زیر چادر خود پنهان کرده بودند از جان علما محافظت کنند .) در مهاجرت صغری هم همراه با سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی زنان نیز حضور داشتند. می دانیم که عین الدوله سعی می کرد مظفر الدین شاه را در بی خبری قرار دهد در چنین شرایطی زنان برای آگاه کردن شاه از وضع موجود پیش قدم می شوند و هنگامی که شاه برای دیدار امیر بهادر به منزل وی میرفت، فرصت را غنیمت شمرده و گرد کالسکه ی او را میگیرند و فریاد میزنند: «ما آقایان و پیشوایان دین را می خواهیم، عقد ما را آقایان بسته اند… ای پادشاه اسلام اگرروس و انگلیس با تو طرف شوند ،شصت کرور ملت ایران، به حکم این آقایان جهاد می کنند.» [9]
سرانجام مشروطه خواهان پیروز شدند اما… اما ازآنجا که اکثر مردان سیاسی و مبارز آن دوره نسبت به حقوق جنسیتی، کور رنگ بودند و در مواجهه با موضوعی همچون برابری انسانها و مساوات حقوقی میان زن و مرد ، فاقد برنامه و اندیشه ای روشن و مترقی و عدالت محور بودند، به خصوص که در آن دوره، استبداد و مرد سالاری در جزء جزء بدنه ی جامعه ما ریشه های عمیق داشت، متأسفانه با تشکیل مجلس ، زنان نه حق انتخاب داشتند ونه حق انتخاب کردن. زنان “درواقع در ردیف اطفال واتباع بیگانه به حساب آمدند.” [10] و این، جز استبداد مطلقه و ادامه نظام مرد سالار ـ در قالبی تازه ـ هیچ چیز دیگری نمی تواند باشد.
در جریان تضعیف مشروطه توسط محمد علی شاه، «اتحادیه ی غیبی نسوان» از متمم قانون اساسی دفاع کرد. محمد علی شاه افراد زیادی را جهت ضربه زدن به مشروطه تحریک می کرد. دراین دوره شاهد حمله ، قتل وغارت زیادی هستیم. دراین برهه ی زمانی نیز زنان ازهیچ گونه کمک جانی و مالی دریغ نکردند و این مطلب مؤید ایثار و شعورفوق العاده ی زن ایرانی است. اوج مخالفت محمد علی شاه به توپ بستن مجلس بود. دراین حادثه و قتل عام مشروطه خواهان ، تنها زنان جرات یافتند پیکر جوانان مجاهد را از زمین بردارند و بعد از استیلای مجدد مستبدین، منزل عمه ی میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل محل استقرار مشروطه خواهان بود. [11]
با همه ی این فداکاریها و مجاهدت های زنان در طول تاریخ معاصر، اما متاسفانه باز هم در ایران امروز، شاهد تضییع حقوق زنان در جامعه هستیم، زیرا مانند سال 1324 ه.ق. در نظام نامه ی انتخاباتی که در تاریخ 12 ذیقعده ی 1329 به تصویب مجلس رسید باز به صراحت زنان از حق انتخاب شدن، محروم شده اند.
فرجام سخن:
اما سؤالی که ناگزیریم به آن پاسخ گوییم این که آیا به راستی زندگی زن ایرانی ماهیتا تغییر یافته است؟ آیا زن ایرانی به شیوه های متفاوت تری از همجنسان خود در دو سده ی پیش زندگی می کند؟ اگر جواب مثبت است، ماهیت، دامنه و عمق آن در میان اقشار و طبقات اجتماعی زنان تا چه اندازه است؟ و اگر جواب منفی است، باید از خودمان بپرسیم که چه عواملی مانع این تغییرات بوده است؟ البته روشن است که از نظر استفاده از دستاورد های علمی و صنعتی، مثلا استفاده از اجاق گاز، یخچال و ماشین لباس شویی و دهها مورد از این دست، تغییر و تحولی در زندگی ما زنان به وقوع پیوسته است اما از نظر اندیشه و ارزش وجودی مان و میزان تاثیر گذاری بر اجتماع، چه وضعیتی داریم و در کجا ایستاده ایم؟ . آیا زنان ما دچار دگرگونی های فکری واخلاقی و رفتاری نسبت به گذشته شده اند؟ آیا اغلب زنان ما در حلقه های خانوادگی، دوستانه ، شغلی و تفریحی خویش جز پرچانگی، شایعه سازی، غیبت و تهمت به طوراعم و به طور اخص نیز کنکاش نسبت به زندگی خصوصی این وآن، شیوه های همسر یابی برای خود و دیگران، از کاهی کوهی ساختن، بیان مثنوی گونه ی مجالسی که در آن شرکت داشته اند و صدها مورد از این دست و اگر خوشبینانه بنگریم: گفتگو پیرامون مسائلی چون پخت وتهیه ی انواع واقسام غذا، دسر وشیرینی، تر و خشک کردن فرزندان و…کار مثبت تری نیز انجام می دهند؟ آیا به راستی در این زمینه تغییری یافته اند؟ و یا این که این ها همان احادیث مکرری است که همچنان محور اصلی اغلب گفتگوهای زنانه در اکثریت محافل است؟
اگر چنین است که پس باید گفت: زن ایرانی همان است که بوده، و خواهد بود، اما ویترین اش آب و رنگ گرفته، امروزی تر شده و خود را درون پوششی مدرن پنهان ساخته ، با همان افکار پوسیده ی قدیم، همان رقابتها، همان تنگ چشمی های بی سرانجام، با همان جار و جنجال و هیاهوی بیهوده. واگر نه که می توان به آینده ی زن ایرانی امیدوار بود. به زندگی اش، به حضورش در میادین فعالیت های اجتماعی، فرهنگی وسیاسی و این که ثابت نماید چه توانایی هایی را در درازای تاریخ از او دریغ داشته اند. [12]
مطمئنا زن ایرانی می تواند وامکان آن را نیز دارد تا حقارتهای تحمیلی بر خود را با عمل اجتماعی و اندیشه و گفتار خردمندانه پاسخ گوید، چرا که زن ایرانی میل و توان پاسخگویی دارد تا خود را درعرصه های مختلف ثابت نماید. و در پایان : برای تو وخویش، چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها ونشانه ها را در ظلمات مان ببیند، گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی بشنود، برای تو و خویش روحی که این همه را در خود بگیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ، ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم… [13]
منابع :
◀️ http:// veria1362.persianblog.com
+ There are no comments
Add yours