مدرسه فمینیستی : زمینه های بروز خشونت در پهنه جامعه که گاه در اشکال دلخراش و تکان دهنده ای روی می دهد به باور من ابتدا از کلام نامهربان آغاز می شود. کلمات ، واژه ها، و تفسیرهای تند و خشن، بسترساز خشونت های گسترده تر و ای بسا جبران ناپذیر در روابط شهروندان هستند.
برای روشن شدن مطلب ناگزیر از آوردن مثال و نمونه هایی هستم اما پیشاپیش اعتراف می کنم که از نگارش این کلمات هولناک غیر انسانی و نامهربان، درد می کشم.
فرزند کشی ، همسرکشی ، قتل های ناموسی، قتل های زنجیره ای ، دردناکتر دوست کشی ، کلاهبرداری، و … این ها همه از جنبه های خشونت آشکار در سطح جوامع شهری ـ و متاسفانه اخیرا روستایی ـ توسط خود مردم روی می دهد.
استدلال می شود که درصد ناچیز آمار نا هنجاریهای اجتماعی نسبت به مردمی که در سلامت اخلاقی روزگار می گذرانند( خواه فقیر باشند و خواه غنی ) ؛ بسیار اندک است اما آثار اعمال نابهنجار اجتماعی در ذهن وروح جامعه چنان ویرانگر و دیرپا است که قابل چشم پوشی نیست . رشد ناهنجاریها و خشونت های پنهان و آشکار می تواند معضلی جدی در حصول وحدت و همدلی و توسعه همه جانبه کشورمان پدید آورد و چنان بد بینی ، تفرق و ناامنی را در جامعه دامن زند که حقیقتا بحران زا باشد.
می پرسم پیش زمینه و بستر بروز اینگونه رفتارهای ویرانگر کجاست؟ آیا تنها عنصر سنت و فرهنگ در بروز آن موثر است ؟ آیا تبعات اجتناب ناپذیر چالش مدرنیته و سنت است؟ آیا اصولا دولت های حاکم در فرایند بروز خشونت در حاشیه امن قرار دارند و تنها مجازات مقصرین کافیست؟
پیش زمینه رفتارهای خشونت آمیزقطعا در تاریخ ، سنت ها، باورها و فرهنگ ( به مفهوم جامع آن) ریشه دارد. اما آیا وجود قوانین پیشرو ضد خشونت و برابری خواه ، برقراری عدالت اجتماعی و توسعه و رفاه همگانی ، ایجاد اشتغال (الفبای زندگی)، توسعه آموزش عمومی از سوی دولت ها در اصلاح و پویایی فرهنگی جامعه تاثیر ندارد؟
دولت ها خود با اجرای مجازات های خشونت آمیز همچون: اعدام ، سنگسار، قطع اعضای بدن مجرمین بر اشاعه و تایید اعمال خشونت آمیز پای می فشارند. فراتر از آن با سیاست های نادرست زمینه های بروز جنگ و نفرت بین ملل جهان را سبب می شوند و هر آنچه در شرایط عادی جامعه زمینه و استعداد ناهنجاری دارد را صد چندان می کنند. این در حالی است که همه می دانیم و به تجربه لمس کرده ایم که ماهیت و اساس جنگ: ایجاد خشونت گسترش یابنده، ناامنی عمیق وفزاینده ، ویرانی و انهدام زندگی انسانی است.
در عین حال فراموش نکنیم که عمده خشونت ها ی اجتماعی، ریشه و بستری اقتصادی دارند. دولت ها با در اختیار داشتن ابزار سیاست گذاری، رسانه های ارتباط جمعی، نهادهای قانونگذاری وتوانایی در وضع قوانین، می توانند نقشی بسیار موثر در پویایی وتلطیف و پالایش فرهنگی جامعه ایفانمایند. از طرفی دولت ها به دلیل توانایی عظیم اقتصادی شان، امکان ایجاد شغل، توسعه آموزش، وگسترش ارزش های صلح دوستانه و ایجاد مهارت در سطح عمومی جامعه را دارا هستند. در چنین صورتی است که بسیاری از ناهنجاریها و خشونت های جامعه کنترل پذیر می شوند.
هر چند وظایف دولت ها از مسئولیت های انسانی آحاد جامعه نمی کاهد. احترام به نظرات متکثر با بینش های متفاوت و کنار نهادن خط کشی های ایدئولوژیک و حرکت مسئولانه در جهت توسعه و توانمند سازی نهادهای مردمی و مدنی، پویای فرهنگی را در پی دارد. قدم های ارزشمند و کم هزینه اما پایدار در بلوغ فرهنگی جامعه تاثیر گذار است. تغییر و پالایش فرهنگی کاری رنج خیز و طولانی است که مستلزم صبر و پایداری و استمرار است. قدم نخست آن اما اصلاح قوانین خشونت زا و حمایت از نهادهای مدنی است.
ارزش های نهفته در وجود انسان ها غالبا نا شناخته می ماند ومعمولا در طول حیات آنها امکان ظهور نمی یابد وجود کانونهای مدنی در سطوح مختلف جامعه در شناخت پتانسیل های انسانی موثر است. من ایمان دارم گام هایی که انسان فراتر از روزمرگی ومنافع تنگ شخصی بر می دارد چنان موثر و عمیق و پرطنین است که انسان های دیگر را وادار به همراهی و شنیدن آوای انسانی آنها خواهد نمود.
+ There are no comments
Add yours