پرسه زنی، معنا پذیری یا معنا آفرینی؟

۱ min read

فاطمه پیغمبرزاده-23 خرداد 1389

مدرسه فمینیستی: در خلال روزهای انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و ماههای پس از اعلام نتایج آن، حرکت گروههای بزرگ شهری ـ به ویژه زنان ـ باعث شد که بحث استفاده بهینه از فضاهای شهری و رابطه شهروندان با این فضاها، مورد توجه بسیاری قرار گیرد. در عموم جوامع برای از آن خود کردن فضاهای شهری، اغلب میان نهادهای مسلط اقتصادی اجتماعی با مردم، کشاکش وجود دارد زیرا انسان در مواجه با فضای شهری، منفعل نیست و خود را صرفاً با آن منطبق نمی سازد بلکه با کلیت خود ـ که مجموعه ای از عوامل اجتماعی و فرهنگی است ـ با فضا مواجه شده و با آن وارد تعامل می شود. مردم با حضور در فضای شهری به مصرف آن می پردازند. آن ها در فضای شهری به دنبال رفع نیازهای شان و حصول توقعات خود از آن هستند. با وجود اینکه فضای شهری تحت تاثیر نیروهای مسلط اقتصادی و سیاسی قرار دارد و در بسیاری از موارد خواست این نیروها با خواست مردم در تضاد قرار گرفته و یا همسو نمی باشد، با این حال اما مردم با شیوه ی مصرف خود به یک «تولید ثانویه» دست زده و به این طریق این فضاها را از آن خود می سازند. این شکل از مصرف را مصرف فرهنگی[1] گویند. یعنی فرد با حضور فعالانه ی خود در فضا، به مصرف فرهنگی آن پرداخته به تولیدی ثانویه که معناست دست می یابد. این خلق معناست که منجر به ایجاد حس تعلق در فرد به فضای شهر خود می شود.

نمونه ایده آل رفتاری که به مصرف فرهنگی شهر منجر می شود «پرسه زنی» است. پرسه زنی رفتاری است که با ظهور مدرنیته و پیدایش مفهوم اوقات فراغت به وجود آمد. “شکل گیری مفهوم اوقات فراغت در معنای جدید آن پدیده ای متاخر است که در ارتباطی متقابل با سازمان یافتگی زمان جدید براساس کار انجام می گیرد. دنیای صنعتی با تبدیل کار به اصل محوری، تمام زمان و مکان ها را نسبت به آن سازمان می دهد. از جمله اوقات فراغت به صورت ایام مرخصی و استراحت شکل می گیرد. در جهان باستان و حتی در جهان پیشا صنعتی نمی توان به چنین تفکیک و گسستی مشخص رسید. البته تعداد بیشتری از روزهای «غیر کار» (به معنی نبود کار کشاورزی) در معنی صنعتی آن ، وجود داشتند، اما این «غیر کار» بیشتر به صورت منفعالنه تجربه می شد و نه در قالب های سازمان یافته. به همین دلیل نیز شکلگیری فضاهای اوقات فراغتی در معنی اخص کلمه را باید امری متاخر و مربوط به شهر صنعتی مدرن دانست.”(فکوهی، 1383 : 394)
در این تعریف حضور یک پرسه زن در قیاس با حضور یک عابر پیاده در خیابان حضوری کاملاً متفاوت است. حضور یک عابر پیاده، حضوری واکنشی است که از عملکردهای مستقیم فضا برای رفع نیازهای خود استفاده می کند. اما یک پرسه زن به کنشی فعالانه با فضا وارد می پردازد و با تولید معناهای خود نظم تثبیت شده ی رسمی را به چالش می کشد.

تصویر ذهنی پرسه زن از خیابان راهی که نقطه ای را به نقطه ای دیگر متصل می سازد نیست، خیابان برای پرسه زن عملکردی فراتر از دسترسی دارد خیابان مکانی است برای دیدن و دیده شدن، برای ایجاد تعامل اجتماعی و گذارن اوقات فراغت. پرسه زن به خیابان زندگی می بخشد.
یک فرد می تواند در طول شبانه روز حضور متفاوتی در خیابان داشته باشد. در صبح با آغاز روز کاری، یک عابر پیاده است اما با پایان یافتن روز کاری و فرارسیدن شب همین فرد چهره ی دیگری به خود می گیرد. این تفاوت حضور افراد چهره ی خیابان را نیز دگرگون می کند. این امر به خوبی در توصیفی که گوگول از خیابان نوسکی در پترزبورگ ارائه می دهد متبلور است. “اما به محض آنکه شامگاه برخانه ها و خیابانها سایه می افکند و نگهبان شب دولا دولا از پله های نردبان بالا می رود تا فانوس ها را روشن کند، بلوار نوسکی بار دیگر جان می گیرد و به جنبش در می آید، سپس آن ساعات پر رمز و رازی فرا می رسد که چراغ های خیابان همه چیز را در نوری جادویی و اغواگر غرق می کند … در این ساعات آدمی وجود نوعی قصد، یا بهتر بگویم وجود چیزی شبیه به قصد، چیزی کاملاً غیر ارادی، را حس می کند؛ گامهای همگان تندتر و بی نظم تر می شود. سایه های بلند بر دیوارها و پیاده روها به سرعت می لغزند، و سر آنها حتی به روی پل پلیس می رسد.”(گوگول در برمن، 1379: 242)

پرسه زنی در خیابان تجربه ی بلاواسطه ی فضاست که در زندگی روزمره صورت می گیرد. این تجربه به معنای تلاش پرسه زن برای درک معانی نهفته در فضا نیست بلکه به معنای کنش پرسه زن با فضا و ارتباط دو طرفه بین پرسه زن و فضای شهری است که به تولید معنا منجر می شود. البته باید توجه داشت که بسیاری از این معانی چون نمی توانند نمود کالبدی داشته باشند به وسیله ی یک فرد غریبه درک نمی شوند. این امر در درک متفاوت یک توریست با یک فرد ساکن که در زندگی روزمره شهر مشارکت دارد نمود می یابد. . “بنیامین، خوانش غریبه از شهر که بر چیزهای غیرمعمول و شگفت انگیز و پیتورسک و خوش منظر متمرکز است را در تضاد با خوانش فرد ساکن آن شهر قرار می دهد: برای دستیابی به ایماژ شهر چون یک فرد محلی، به موتیف های دیگر و موتیف های عمیق تر نیاز هست: موتیف هایی که در گذشته امتداد یافته اند بجای اینکه در فاصله امتداد یافته باشند. در واقع در یک سطح شناخت، مقوله فضا اهمیت پیدا می کند و مضمون های آن را غریبه/ پرسه زن می یابد که دید زیباشناختی بر او غلبه دارد اما مضمون های عمیق تیر که از دل زندگی اجتماعی شهر و با دید جامعه شناختی و فلسفی بیرون کشیده می شوند در سطح دیگری قرار می گیرند که توسط پرسه زن-غریبه شناسایی نمی شوند.”(رشیدزاده، 1386 :103)

پرسه زن با تولید معنا هایی در کنار معناهای دیگر به توازن قوا در جامعه می پردازد و به این ترتیب محیط دموکراتیک تری خلق می شود. کیفیات خاکی، محسوس و معمولی زندگی روزمره، قدرت نمادین عظیمی برای مبارزه با جدیت تک بعدی فرهنگ رسمی دارد. همانطور که فیسک (1381) گفته است؛ در اینجا مبارزه اجتماعی به شکل مبارزه برای معنا تبلور می کند. مبارزه ای که در آن طبقات حاکم تلاش می کنند معانی تامین کننده منافع خود را به صورت «عرف عام» جامعه و به طور کلی طبیعی، جلوه دهند، در حالی که مردم در مقابل این روند به روش ها و میزان مختلفی مقاومت می کنند و می کوشند تا معانی ای به وجود آورند که در خدمت خودشان باشد. (کاظمی، 1384 :66-65)

طراح شهری با تعیین کاربری ها و طراحی فرم فضای شهری تا حدود زیادی می تواند عملکردها و در نتیجه فعالیت ها را در فضا کنترل کند (طراح شهری نیز خود در طراحی و تعیین کاربری ها تحت تاثیر نیروهای اقتصادی و سیاسی قرار دارد). ولی این مردم هستند که با رفتار (چگونگی انجام فعالیت) خود در فضا به خلق معانی آن می پردازند. در این میان طراح شهری می تواند با طراحی مناسب، زمینه بروز رفتارهای گوناگون را فراهم ساخته و گامی
در جهت ایجاد محیطی دموکراتیک تر و تقسیم قدرت در جامعه بردارد. “محیط ساخته شده دست بشر باید با تقویت فرصت های مناسب، از طریق به حد اعلا رساندن گستره گزینه های قابل عرضه به مردم، یک محیط دموکراتیک برای استفاده کنندگان فراهم آورد.”(ای ین بنتلی، آلن الکک، پال مورین، سومک گلین و گراهام اسمیت، 1382 :4) زیرا ایجاد یک محیط دموکراتیک هرچه بیشتر منجر به افزایش حس تعلق افراد به آن می شود.

طراحان شهری و نیروهای اقتصادی و سیاسی حاکم نمی توانند از طریق طراحی و کنترل فضا، معانی مورد نظر خود را به مردم تحمیل کنند بلکه تنها می توانند با میزان قابلیتی که برای خلق معنا در فضابه وجود می آورند منجر به کاهش و یا افزایش حس تعلق افراد به آن شوند.

پانوشت:

[1] -مصرف فرهنگی: “مصرف فرهنگی (Cultural Consumption)، فعالیتی اجتماعی و کرداری روزمره است. به واسطه همین کردارهائی که مصرف فرهنگی می نامیم فرهنگ تولید یا بارور می شود. مصرف فرهنگی سبک زندگی ما را شکل می دهد، نیازها و تمایلات ما را سازمان می دهد، مواد لازم برای تولید تخیلات و رویاهامان فراهم می کند، نشان دهنده ی تفاوت ها و تمایزات اجتماعی است و نمایانگر تولیدات ثانویۀ ما در به کارگیری ابزارهای موجود است.”(کاظمی، 1384 :77)

منابع:

◀️  وریج کاظمی، عباس، 1384، زندگی روزمره در مراکز خرید، رساله دکتری، استادان راهنما دکتر یوسف اباذری و دکتر تقی آزاد ارمکی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours