عمه خانم می گفت، می خواهم بانوان آینده کشورم را تربیت کنم

۱ min read

گفتگوی الهه باقری با سیروس دولت آبادی درباره خاطرات اش از صدیقه دولت آبادی-5 مرداد 1389

مدرسه فمینیستی: گفتگوی زیر با سیروس دولت آبادی، برادرزاده صدیقه دولت آبادی انجام گرفته است. ایشان که مدیر بازنشسته ی تامین اجتماعی است، در این گفتگو از صدیقه خانم و نیز از خاطرات کودکی اش ازایشان می گوید.

الهه باقری: خانم صدیقه دولت آبادی عمه ی بزرگ شما بودند ، با توجه به این مسئله، رابطه ی مادرتان با خانم صدیقه دولت آبادی چگونه بوده است ؟



سیروس دولت آبادی: خانم صدیقه دولت آبادی در سال 1340 فوت شدند . در آن زمان 15 سال داشتم. من به کرات ایشان را دیده بودم . جد خاندان دولت آبادی یعنی «حاج میرزا هادی دولت آبادی» شش فرزند داشتند . پنج پسر و یک دختر (بنام صدیقه)، از همسر اول شان. (البته بعد از فوت همسر اول دوباره ازدواج می کنند که از آن خانم نیز صاحب دو دختر به نام : قمر تاج و فخر تاج می شوند). همه فرزندان پنج برادر (از همسر اول حاج میرزا) به خانم صدیقه دولت آبادی عمه می گفتند و تا چهار نسل بعد هم ایشان را عمه خانم صدا می کردیم . وقتی با پدر و مادرم به تهران می رفتیم حتما به خانه ی عمه خانم هم می رفتیم به ایشان هم خیلی احترام می گذاشتیم . خاطرم هست که وقتی می خواستیم به منزلشان برویم پدر و مادرم به ما می گفتند : وقتی آنجا رفتید ، مواظب باشید یک وقت سرو صدا نکنید ، مودب باشید و مبادا شیطنت کنید و خلاصه هزار و یک سفارش و تاکید و هشدار ….

برای همین ما ( من و خواهرانم: زهره و ثریا) از صدیقه خانم خیلی می ترسیدیم تا جایی که وقتی می خواستیم به خانه ی عمه خانم برویم عزا می گرفتیم . ولی پدر و مادرم وقتی نزد ایشان می رفتند ، دستشان را می بوسیدند . من در آن موقع 5 سال داشتم . ایشان ما را می بوسیدند و به ما شکلات می دادند . و از طریق تنقلات خوشمزه می خواستند در ما محبت ایجاد کنند به خاطر اینکه فهمیده بودند ما از ایشان می ترسیم. همه ی فامیل دولت آبادی برای عمه خانم احترام زیادی قائل بودند . پدرم ( امیر ، فرزند محمد علی که برادر خانم صدیقه دولت آبادی بود) در اصفهان با اینکه گرداننده ی اصلی شهر بودند ، احترام خاصی برای ایشان قائل بودند.

آقای دولت آبادی شما به عنوان یکی از اعضای این خاندان بزرگ فکر می کنید که دلیل کشش و علاقه ی خانم صدیقه دولت آبادی به فعالیت برای احقاق حقوق زنان چه بوده است؟

ببینید، اولا که صدیقه خانم در خانواده ای بزرگ شده و پرورش یافته بودند که اغلب اعضای خانواده، اهل فعالیت اجتماعی و فرهنگی بودند . ایشان زمانی که مشغول تحصیل بودند و به مدرسه می رفتند می دیدند که روابط اجتماعی و فضای عمومی جامعه چقدر به زنان بی توجه است . تا اینکه دیپلم گرفتند . در طول این مدت تجربه های بسیاری را از سر گذراندند و متوجه شدند که در جامعه ی ایران زنان در واقع یک وسیله هستند و صرفا وظیفه ی آنان اداره ی امور داخلی خانه و بچه آوردن است . با اندوختن چنین تجربه و ذهنیتی، بعد از اخذ مدرک دیپلم به خارج رفتند . اما در اروپا با وضع کاملا متفاوتی رو به رو شدند و مشاهده کردند که چقدر جایگاه و منزلت زن مورد توجه است، زن فاعل است ، عامل است، نه فعل پذیر و دنباله رو.

بعد از دیدن این تفاوتها بود که ایشان افسرده می شوند که چرا زن در ایران اینقدر مورد بی توجهی است ؟! از این دوره به بعد است که اندیشه کمک به زنان در ذهن و ضمیر ایشان، قوام می گیرد و مصمم می شوند که زندگی خود را وقف اعتلای سطح دانش و سواد و فرهنگ زنان هموطن شان بکنند. با این حال ایشان در فرانسه به تحصیل شان ادامه می دهند تا سرانجام مدرک دکترای تعلیم و تربیت را از دانشگاه سوربن، اخذ می کنند.

خانم صدیقه دولت آبادی صرفا برای تحصیل به خارج سفر می کنند یا دلایل دیگری داشت ؟ علت این مسافرت طولانی چه بود؟

بله، ایشان برای تحصیل به خارج می روند اما وقتی به کشور بر می گرددند بنا به دعوت جمعیت های زنان برای شرکت در سمینارها و کنفرانس ها و همایش های مربوط به حقوق و جایگاه زنان، مسافرت های دیگری به خارج داشتند . ایشان شدیدا تحت همین ذهنیت [دفاع از حقوق زنان] بودند که به ایران بازگشتند . آن زمان آغاز سلطنت رضا شاه پهلوی بود .

در بین اعضای خاندان بزرگ دولت آبادی آیا کسی بوده که از نظر فکری با خانم صدیقه دولت آبادی و آراء برابری طلبانه ی ایشان مخالف باشد ؟

فکر می کنم بوده ، بله . ولی به همان دلیلی که گفتم، یعنی نهایت احترامی که برای ایشان قائل بودند کسی جرأت یا تمایل و رغبت به ابراز کردن مخالفت خود را نداشت . یعنی به روی ایشان نمی آوردند اما پشت سر ایشان حرف و حدیث هایی می زدند . مثلا مادربزرگ من ( مادر پدر) که خواهر شوهر ایشان می شدند به شدت مخالف افکار ایشان بودند . مثلا می گفتند : درست نیست موی زن را کسی ببیند یا زن بدون حجاب بیرون برود . برادر بزرگ ایشان هم آقا میرزا احمد هم از مخالفان سرسخت ایشان بودند . میرزا احمد ضمن اینکه لباس روحانیت می پوشیدند در عین حال یک قطب روحانیت هم به حساب می آمدند و در آن زمان، جزء سران روحانیت می شدند و ناصرالدین شاه هم ایشان را به خوبی می شناخت . اما زمانی که خانم صدیقه به ایران آمدند . مدتی بعد آقا میرزا احمد فوت کردند .

مرحوم حاج یحیی دولت آبادی نه موافقتی داشتند و نه مخالفتی . از میان پنج برادر فقط حاج یحیی از لباس روحانیت خارج شدند و به عنوان سفیر ایران به اروپا رفتند. در نتیجه، از لحاظ دیدگاه به خانم صدیقه نزدیک تر می شوند .

به لحاظ وضعیت مالی خانم دولت آبادی چگونه تامین می شدند؟

ایشان به استخدام آموزش و پرورش در آمده بودند و در حین اینکه فرهنگی بودند «کانوان بانوان» را هم تاسیس کردند که در عمل، این کانون مثل یک دبیرستان و آموزشگاه بود .

خانم صدیقه دولت آبادی چند سال شان بود که ازدواج می کنند؟

خانم صدیقه در سال 1255 به دنیا آمدند و بعدها که به خارج رفتند با آقای اعتضاد الحکما ( دکتر اعتضادی ) ازدواج کردند . 5 سال زندگی و بعد متارکه کردند و دیگر هم ازدواج نکردند .

خانم صدیقه دولت آبادی چه نوع فعالیت های اجتماعی داشتند؟

ببینید، فعالیت خانم صدیقه، فقط فرهنگی بود . مثل اداره ی امور بانوان ، سوادآموزی، تعلیم و تربیت دختران در دبیرستان که علاوه بر کلاس درس، چندین کلاس فوق برنامه هم می گذاشتند ؛ از جمله : آیین شوهر داری ، ارتباطات اجتماعی، و … .

چگونه و بر اثر چه رویدادهایی ایشان سرانجام به کانون بانوان می روند؟

خانم صدیقه ، وقتی به تهران می آیند در چند دبیرستان تدریس می کنند . بعد به فکر تاسیس یک موسسه ی فرهنگی می افتند . اما چرا ایشان اسم آن را «کانون بانوان» می گذارند ؟ مثلا نمی گذارند کانون دختران یا دوشیزگان؟ چون می گفتند : من می خواهم بانوان آینده کشورم را تربیت کنم . در این کانون خیلی از خانم های شوهردار و بیسواد هم حضور می یافتند چون که صدیقه خانم اصرار داشتند و می گفتند: زنان بیسواد اینجا بیایند تا سواد یاد بگیرند.

آیا خانم صدیقه دولت آبادی در فعالیت های اقتصادی هم نقشی داشته اند؟

به هیچ وجه! خانم صدیقه دولت آبادی در فعالیت های اقتصادی هیچ نقشی نداشته است . ایشان تمام لحظات زندگی شان را وقف سوادآموزی به زنان کرده بودند، دغدغه ی همیشگی ایشان، خدمت فرهنگی برای اعتلای فرهنگ و دانش زنان بود.

در پایان از آقای سیروس دولت آبادی که با لطف فراوان اجازه ی این مصاحبه را به من دادند ، تشکر می کنم.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours