ایلنا (سمیه جاهد عطائیان): شیرین، زن معتادی که نوزادش را تنها سه روز پس از تولد دیده و همسرش نوزاد 3 روزه را برای خرید مواد فروخت، فهیمه که دلهرههای شیر دادن به نوزاد معتادش را فراموش نمیکند، الهام که میگوید روزنامهنگار بوده و در 13 سالگی الکل مصرف میکرده ، نمونههایی از زنان آسیبدیده جامعهمان هستند که حتی به قدر نجات خود بضاعت ندارند اما بیشتر از بضاعت خود برای رهایی تلاش میکنند.
چهقدر بنویسیم و عکاسی کنیم تا زنان و مردان عبرت بگیرند….؟ تا کجا اطلاعرسانی کنیم؟ مگر زنان و مردان معتاد همجنس مادران و پدران ما نیستند؟ پس چرا مردم حتی برای راهاندازی یک مرکز ترک اعتیاد زنان در محله خود تا این حد مقاومت میکنند؟ چرا مسئولان دردهای درمان نشده زنان معتاد ترککرده را درمان نمیکنند؟
یک سوزن به خودمان میزنیم که دستانمان گاهی محبت و انسانیت را دریغ میکند و یک تلنگر به مسئولانی که این روزها دغدغه تشریح قانون جدید مربوط به مواد مخدر را دارند.
اگرچه چشم انتظار و امیدوار منتظر میمانیم تا اثربخش قانون جدید را مشاهده کنیم اما تا اثربخشی این قانون تلفشدگان زیادی دادهایم.
مرکز اقامتی زنان؛ مرکزی وابسته به جمعیت خیریه «تولدی دوباره»؛ زنان معتادی که از جان و دل تمایل به ترک دارند، 28 روز را با حمایت پدر، مادر، فرزند و یا آشنای خود پذیرش میکنند؛ همه درد مشترک دارند، شبها نعرههای یکسانی سر میدهند و روزها برای دلگرمی تازهواردها هم که شده قهقهه میزند؛ میگویند دوست نداریم فحشهای رکیک بدهیم اما نمیدانیم چرا زبانمان که باز میشود به فحشهای پدر- مادر میچرخد!
از مددیاران کمپ راضیاند اما به یاد ندارند که شبی را بدون هول و هراس روی بالش گذاشه باشند؛ صدای نعره و فحش تن و بدنشان را میلرزاند! گاهی با شیشه یا تیغ خودزنی میکنند و یا دیگران را میزنند!
آخر برخیها میگویند، زور مواد از لطافتهای زنانه و محبتهای خالصانه بیشتر است.
اجبار برای ترک مواد بیفایده است
اینجا اگر کسی با پای خودش بیاید پذیرش میشود، تمایل داشته باشند تمام است! اما سحر از ترس اینکه به دست شوهرش کشته شود به کمپ ترک اعتیاد زنان آمده بود.
پذیرشش نمیکردند چون تمایل به ترک نداشت؛ ترس از شوهر او را به اقامتگاه زنان کشانده بود، دبیر کمپ وساطت میکند و او پذیرش میشود. سحر دوران سمزدایی وحشتناکی را سپری میکند اما دوام نمیآورد، یک بار که سایر زنان معتاد مشغول پوست کندن سیبزمینی برای ناهار بودند، چاقو را از دستشان قاپ میزند و فرار میکند، آن زمان بود که همه، حتی دبیر کمپ از فرار او خوشحال شد!
آنها که به اجبار میآیند دل به کار نمیدهند، لغزشهای مزمن دارند! با آنکه در ابتدای پذیرش به طور دقیق بازرسی میشوند اما مجبور کردن خانوادهها برای ترک همانا و خوردن مواد همانا..! آنوقت انقدر منتظر میمانند که معدهشان کار کند و مواد همراه با مدفوعشان بیرون بیاید، پس دیگر ماندن در مرکز اقامتی چیزی بیشباهت به طنز نیست!
چاقو مواظبمان است
تعداد زیادی از زنان در حیاط اقامتگاه روی زمین و یا نیمکتهای چوبی نشستند، جوونترها، دور هم جمع شدند و گاهی با هم میخندند و یا گاهی به سر و کله هم میپرند؛ تازه واردها که هنوز حال و حوصله ندارند در خوابگاه دراز کشیدند و به جایی خیره شدند….
سه نفر سیبزمینیها را خرد میکند و سه نفر دیگر هم برای ناهار سبزی پاک میکنند. به آنها میگویم مواظب چاقو باشید، زیر زیرکی میخندند و میگویند: «چاقو مواظب ماست»!
گوشهای از حیاط محوطه که تعداد زیادی از زنان دور هم جمع شدند چندان اهمیتی به افراد تازه وارد نمیدهند.
سلام پرشوقی به آنها میکنم و اجازه میگیرم که کنارشان روی گوشهای از نیمکت قرار بگیرم…. یکی از آنها اجازه نمیدهد و با چشمغره جایش را عوض میکند، زیر لب غرلند میکند اما بقیه استقبال گرمی دارند میخواهند بدانند نمیترسم که شانه بهشانهشان نشستم …. یا تمایل دارند بدانند از آنها نفرت دارم یا دلم به حالشان میسوزد….!
اگرچه بیان حسم به آنها کار سادهای نبود اما باورشان نمیشد….
همه میخواهند با هم دردودل کنند و وسط حرف یک دیگر بپرند،انگار دلشان لک زده برای حرف زدن … میگویند: چه خوب که با ما حرف میزنی دلمون باز شد؛ پوسیدیم انقدر آدم تکراری دیدیم…..! اجازه سئوال نمیدهند؛ اصرار دارند بدانند کسی که به عنوان خبرنگار کنارشان نشسته تا به حال لب به سیگار زده یا نه …! تجربه دوستیهای خاص داشته یا نه؟
دوران راهنمایی بدون نئشگی سر کلاس نمیرفتم
الهام «ب»، 20ساله، خودش را تمام و کمال معرفی میکند و همزمان دود سیگار را به اشکال گوناگون درمیآورد… جوان است و ناآرام. میگوید: منم روزنامهنگار بودم؛ باورت نمیشه؟ بیا همین الان با موبایلت زنگ بزن به روزنامه «…» بگو با الهام «ب» کار دارم …. بهت میگن رفته مرخصی …. مسافرته… شایدم منو فراموش کرده باشن … !
پدر الهام سرهنگ و جانباز 70 درصد است، الهام هفت سالی میشود که مواد مصرف میکند و طی یک سال دو بار برای ترک آمده و هر بار هم دوباره به مواد تن داده؛
دو روز دیگر مرخصم؛ نمیدانم مواد بکشم یا نکشم
الهام همانطور که پراکنده حرف میزند، چهرهاش بیتاب است ادامه میدهد: روزی 30 تا قرص روانگردان مصرف میکردم هفت سال پیش از الکل شروع شد، از اول راهنمایی سر کار رفتم …. راهنمایی هم تا نئشه نمیشدم نمیتونستم سر کلاس بشینم …. هفت سال مواد مصرف کردم و الکل خوردم اما خانوادهام کمتر از یک ساله که فهمیدن….! انگشتش را فشار میدهد، هفت سال با من زندگی کردن و نفهمیدن …. دو روز دیگه هم دارم میرم خونه … نمیدونم بکشم …. نکشم …. چی کار کنم؟
الهام: تنها چیزی که آرومم میکنه مواده …. دو ماه به اصرار خانوادهام واسه ترک اومدم اما پذیرش نمیشدم …. آخه لغزشیام، توی یک سال بارها بعد از ترک دوباره مصرف کردم …. با سیگار آروم میشم، اگر سیگارم قیچی کنن که من رو در و دیوارهام …. من آخر خطم …..
این را میگوید و هفت ـ هشت نفری، قهقهه زنان پاهایشان را به زمین میکوبند ….
ناهید 33 سال دارد از دو پسرش که حرف میزند بغض میکند، انگشتان دستش را دو تا یکی صدا میدهد، براشون مادری نکردم، همسر خوبی هم نبودم اما شوهر مهربونی دارم …. اعتیاد زندگی رو ازم گرفت … ازدواج که کردم چیزی از اعتیادم نگفتم و زندگی کردم اما وقتی از ریخت و قیافه افتادم و بدخلقی کردم شوهرم فهمید …. خودم میفهمم که بچههام حالشون از قیافم به هم میخوره ….!
الهام رو به ناهید میگوید: بابا خوش به حال شماها که لااقل میگید دلتون واسه بچهتون تنگ شده من نمیدونم برم خونه واسه کی ذوق کنم …!
شوهرم نوزاد سه روزهمان را برای مواد فروخت
شیرین روسریاش را به گلو سفت میکند خودش میگوید 28 سال دارد اما چهل ساله میخورد، جای تیغ و خودزنی روی دستش هنوز مانده …. همانطور که دست به زیر چانه دارد میگوید: چهار سال قبل شوهرم در به دره زهر ماریش بود که بچهی سه روزم رو فروخت ….. فقط چهار بار به بچهم شیر دادم …. همون چهار بار هم از ترس معتاد شدنش نصفهکاره شیرش میدادم … آخه قبل از بارداری معتاد بودم …!
نوزادم علائم اعتیاد و خماری داشت
فهیمه که همچنان گوش میداد و تمایلی به حرف زدن نداشت به میان حرفهای شیرین پرید و گفت: من هم زمان بارداری معتاد بودم، یک وعده در میان به سپهر، پسرم شیر میدادم…. یک وعده شیر خودم، یک وعده شیرخشک …. با اینکه طی بارداری با پزشک مشورت میکردم اما پسرم زمان نوزادی علائم خماری، درد شکم و بدن داشت …
الهام میخواهد باز از پدر مادرش حرف بزند ….؛ از روزی میگوید که وقتی پدرش برای عیادت آمد، از دندان افتادهاش ترسید؛ با بیتمایلی میگوید: با اینکه دوره اقامتی این مرکز 28 دوره بوده، اما خانوادم اصرار دارن یک دوره مجدد هم اینجا بمانم این یعنی الهام شوت، الهام دیگه نمیخوایمت….!
دارو درمانی ممنوع است
به گزارش خبرنگار ایلنا، مرکز اقامتی زنان زیر نظر جمعیت خیریه «تولد دوباره» اداره میشود این مرکز بر اساس پروتکل درمانی مصوب سازمان بهزیستی کار میکند. معتادان زن تحت یک دوره درمانی 28 روزه قرار میگیرند.
کمک معتاد به معتاد اساس کار این مرکز اقامتی است، وضعیت متقاضیان در ابتدا توسط یک شورا ارزیابی میشود و در کمپ پذیرش میشوند …. قبل از پذیرش تفتیش بدنی میشوند، اگر به اجبار آمده باشند که به هر طریقی مواد حمل میکنند تا آخرین لحظه نیز به دنبال موادند، تمایل به همکاری ندارند و سرانجام یا فرار میکنند و یا مسئولان را به ستوه میآورند …. اگر هم اراده خودشان به ترک باشد که میمانند و از برنامههای بهبودی استفاده میکند…
زنانی که رفتارهای پرخطر دارند توسط پزشک مرکز شناسایی و به مراجع بالاتر برای انجام تستهای پیشرفتهتر ارجاع داده میشوند.
فاطمه محبعلی مددیار خانواده و دبیر کمپ است که همسر معتاد دارد، او میگوید: مدت شش ماه است که در مرکز خودزنی و دگرزنی نداریم؛ قبلا به دست و پاهاشون تیغ میزدند و با شیشه به هم حمله میکردند اما الان از این خبرها نیست….!
او به ایلنا میگوید: پروتکل درمانی اجرا شده به این صورت است که هیچ دارویی به معتادان داده نمیشود بلکه آنها از جنبههای معنوی و روانی حمایت میشوند، در فرایند سمزدایی نیز آنها را با فرایند بیماریشان آشنا میکنیم.
به گفته دبیر کمپ، از آب برای کاهش درد زنان معتاد استفاده میکنیم، خدمتگذاران هم جزو افراد بهبودیافته هستند که دورههای قبلی را پشت سر گذاشتند و به افراد دیگر در فرایند سمزدایی کمک میکند.
ریالی به مرکز اقامتی زنان کمک نشده است
عباس دیلمیزاده رئیس جمعیت خیریه «تولد دوباره» در حاشیه بازدید خبرنگاران از این مرکز اقامتی میگوید: این مرکز سه سال گذشته از سوی اداره آسیبهای اجتماعی شهرداری تهران راهاندازی شد و تنها مرکز پابرجای مجوزدار رسمی کشور است که اعتبارات آن به طور کامل از سوی جمعیت «تولد دوباره» تامین میشود، اگرچه سال اول تاسیس، قراردادی با اداره آسیبهای اجتماعی بسته شد تا کمکهایی به این مرکز اقامتی شود اما متاسفانه طی سه سال هیچ کمکی نشده است.
او به مشکلات اشاره میکند و در مقایسه راهاندازی کمپ زنان با کمپ مردان ادامه میدهد: مشکلات مربوط به زنان ده برابر بیشتر است در عین حال متاسفانه برای راهاندازی و انجام هر اقدامی برای زنان معتاد مقاومتها نیز بیشتر است.
دیلمیزاده اگرچه اعلام میکند که پس از یک سال از زمان ترخیص پیگیریهای پس از درمان دارند، اما نگران مشکلات مالی جمعیت است و اعلام میکند: با وجود آنکه زنان پس از بهبود در این مرکز با دهها مشکل اجتماعی و حقوقی در زمینه فرزندان، همسر و خانواده مواجه هستند اما هیچ نهادی تاکنون دست یاری به سویشان دراز نکرده است، در عین حال متاسفانه اگر در مرکز ترک اعتیاد مردان 10-15 درصد معتاد بیبضاعت وجود دارد در مرکز زنان 40 درصد معتادان بیبضاعت هستند.
40 درصد از زنان معتاد بیبضاعتاند
رئیس جمعیت خیریه «تولد دوباره» صادقانه از عملکرد سه ساله این مرکز اقامتی ویژه زنان میگوید: تاکنون حدود دو هزار نفر از این مرکز ترخیص شدهاند و تنها 22 درصد از افراد ترخیص شده از این مرکز همچنان در درمانهای پرهیزمدار شرکت میکنند اما 78 درصد از زنان دیگر، به شرایط قبل از ترک برمیگردد.
او این تفاوت معنیدار را ریشه در عدم حمایتهای سایر دستگاهها میداند و از این مسئله گلایه دارد و ادامه میدهد: هزینه واقعی 28 روزه اقامت هر زن معتاد در این مرکز 180 هزار تومان که 60 هزار تومان توسط فرد تامین میشود و از این نظر تنها 40 درصد از زنان میتوانند این رقم را بپردازند و مابقی بیبضاعت هستند، در این شرایط مابقی اقدامات و کمکها از سوی مردم و کمکهای خیرین تامین میشود.
دیوار های بلند مرکز از سر اجبار است
دیلمیزاده به دیوارهای بلند این مرکز اشاره میکند و از این بابت متاسف است؛ میگوید مرکز اقامتی زنان در دنیا دیوار بلند و حصار ندارد و زنان یا مردان معتاد در این مرکز احساس رهایی و آزادی میکند اما آیا در ایران میتوان مرکز زنان را بدون حصار رها کرد؟ متاسفانه مشکلات امنیتی و حمایتی اجازه نمیدهد که دیوارها کوتاه بماند، چرا که گاها مزاحمتهایی از سوی اثر صورت میگیرد تا به امروز با شیوه مدارا با آنها کنار آمدهایم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، قانون جدید مبارزه با مواد مخدر تصویب شده و اصلاحات آن نیز انجام شده است حال جای بررسی دارد که حق و حقوق زنان معتاد در این قانون در نظر گرفته شده یا نه.
چه کسی میداند شاید آرزوی امثال منیژه زن میانسال معتادی که میخواهد آرزویش نگفته بماند، حمایت اجتماعی، اقتصادی و حقوقی مسئولان پس از درمان و ترک اعتیاد باشد…
+ There are no comments
Add yours