فوکو و فمینیسم

۱ min read

ترجمه لیلا اسدی-17 اردیبهشت 1387

دو جریان فمینیستی پساساختارگرا و مدرن از جمله جنبش های تأثیرگذار سیاسی و فرهنگی هستند که در طول واپسین سال های قرن بیستم نضج گرفته اند. اما اخیرا اتحادی بین این دو جریان و بیشتر حول محور کار فیلسوف فرانسوی، میشل فوکو به وجود آمده است. فوکو، این فیلسوف فرانسوی، اگرچه در آثار خود اشاره های اندکی به زنان یا موضوع جنسیت کرده است اما طرزتلقی وی از رابطه میان قدرت و بدن توجه طیف گسترده ای از فمینست ها را به خود جلب کرده است. این ایده فوکو که بدن و جنسیت به جای این که پدیده هایی طبیعی باشند ساختارهایی فرهنگی اند سهم عمده ای را در انتقاد فمینیسم از مکتب اصالت وجود ایفا نموده است.

در حالی که فمینیست ها اهمیت تحلیل فوکو از روابط بین قدرت و بدن را بسیار روشنگرانه دریافته اند با این حال به محدودیت های آن نیز توجه دارند. از نگاه سیاست های فمینستی که ترویج استقلال زنان را دنبال می کنند، این طرز تلقی فوکو از قدرت که منجر می شود عاملیت اجتماعی زنان به مطیع کردن وسر به راه نمودن بیشتر آنها منتهی شود، تا حدی مسئله ساز است. در نتیجه بسیاری از تئوری های فمینیستی باز هم در مسئله دسته بندی سوژه ها و عاملیت بر اساس زمینه هایی که می تواند اهداف آزادی خواهانه فمینیسم را خدشه دار سازد، انتقاد دارند اما برخی دیگر استدلال می کنند در کار اخیر فوکو، تربیت و تنبیه فوکو برداشت قدرتمندی از موضوعیت و مقاومت دارد و علیرغم مسئله ساز بودن در برخی موارد پیشنهادات بسیاری برای سیاست های فمینیستی می تواند وجود داشته باشد.

شجره نویسی فوکو از قدرت: دانش و سوژه

در کتاب مراقبت و تنبیه و جلد اول تاریخ جنسیت که محصول تلاش سال های میانی فوکو هستند، فوکو ظهور رویه ها، مفاهیم و اشکال دانش، نهادهای اجتماعی و رویه های دولتی را ترسیم می کند که در شکل گیری فرهنگ اروپای مدرن تأثیر داشته اند. وی در روش تحلیل خود از تاریخ از شیوه نسب شناسی یا شجره نویسی کمک می گیرد. شجره نویسی در واقع شیوه ای از تحلیل نقادانه تاریخ به گونه ای است که در آن تحلیلگر تلاش می کند تا زمان حاضر را و آنچه را که در آن است درک کند. تا بپرسد شرط لازم به عنوان یک امر بدیهی به منظور دریافت آنچه آشنا و مقبول است، چیست؟ تحلیل نسب شناسانه از تاریخ نگاری سنتی شکلی از تاریخ است که می تواند برای ایجاد علم، مباحث، حوزه های انتزاعی و… به کار رود بدون اشاره به موضوعاتی که ممکن است زمینه حوادث اتفاق افتاده و تغییر کرده باشند یا این که تشابهات توخالی در طول تاریخ بوده باشند. به حای این که حرکت تاریخ با مقاصد و اهداف افراد توضیح داده شود نسب شناسی شبکه پیچیده و مواجی از روابط میان قدرت، دانش و بدن را ترسیم می کند. فوکو مطالعات نسب شناسی خود را با نقادی های اجتماعی مرتبط می کند که به زعم وی هستی شناسی نقادانه زمان حال است. در مقاله اخیرش توضیح می دهد که هستی شناسی زمان حال آنالیز محدودیت های تاریخی تحمیل شده بر ما را در بر می گیرد تا فضایی را برای تجربه امکان عبور از آنها را برایمان فراهم سازد. بنابراین نسب شناسی شکلی از نقادی اجتماعی است که به دنبال ایجاد فرصت هایی جهت تغییر اجتماعی و تغییر اخلاقی ماست.

یکی از موضوعات اصلی نسب شناسی فوکو تحلیل تغییرات در ماهیت و کارکرد قدرت است که در گذار به جوامع مدرن اتفاق افتاده است. نسب شناسی فوکو از قدرت مدرن این فرضیه عمومی که قدرت اساسا یک چیز منفی، همراه با اجبار است و می تواند صرفا با مکانیزم هایی مانند قانون، تابو و سانسور به کار رود را مورد چالش قرار می دهد. فوکو اعتقاد دارد این مفهوم حقوقی- برهانی در رویه های مفهوم قدرت در جوامع پیشامدرن ریشه دارد. به ادعای وی در این جوامع قدرت متمرکز بود و توسط یک مقام حاکم که کنترل مطلقی بر جمعیت داشت با توسل به زور یا اعمال خشونت انجام می شد. از قرن هفدهم به این سو همینطور که رشد و کنترل جمیعت به طور فزاینده به یکی از نگرانی های اولیه دولت تبدیل می شد، مکانیسم های نوینی از قدرت ظهور یافتند که پیرامون اجرا و مدیریت زندگی متمرکز شده بودند.

در داستان پیچیده ای که فوکو بازگو می کند، این شکل جدید از قدرت- زیست (Bio- Power) حول محور دو قطب ائتلاف کرده است. یک قطب مرتبط با حاکمیت موثر جمعیت به عنوان یک کل است که بر مدیریت فرایند زندگی یک نهاد اجتماعی متمرکز است و شامل تنظیم پدیده هایی مانند تولد، مرگ، بیماری، بهداشت، روابط جنسی و .. می شود. قطب دیگر که فوکو از آن به قدرت تربیتی تعبیر می کند، بدن انسان را به عنوان یک ابژه در نظر دارد که تحت نفوذ قرار می گیرد و آموزش داده می شود.

در کتاب تربیت و تنبیه فوکو رویه های تربیتی و آموزشی همراه با قدرت تربیتی را مورد مطالعه قرار می دهد. به نظر وی این رویه ها در وهله اول در چارچوب شیوه نهادهای ایزوله شده مانند زندان ها، موسسات نظامی، بیمارستان ها، کارخانجات و مدارس پرورده شدند اما به تدریج به عنوان روش هایی از کنترل و اداره اجتماعی اعمال شدند. ماهیت اصلی این قدرت تربیتی این است که مستقیما بر بدن ها به اجرا در می آید. رویه های تربیتی فعالیت های بدنی را موضوع قرار می دهند تا فرایندی از پایداری نظارت و مراقبت حاصل شود به گونه ای که کنترل مستمر و نافذ رفتار افراد را در پی داشته باشد. هدف این رویه ها همزمان در اختیار گرفتن ظرفیت های جسمانی، مهارت ها و باروری و سر به راه کردن و استفاده از آنهاست. آنچه بود و اجرا می شد رویه های اجباری بود که بر بدن اعمال می گردید نوعی ساختن و پروردن محتسابه این عناصر، رفتارها و حرکات آنها بود. بدن انسان در مکانیزم قدرتی وارد می شد که این قدرت بدن را منفجر می کرد، می شکست و تحت نظم در می آورد. بنابراین تربیت بدن های سوژه شده و تربیت یافته را تولید می کرد بدن های سربه راه را.

اما تنها بدن نبود که مورد نظر تکنیک های تربیتی قرار داشت. فوکو قدرت تربیتی را به مثابه تولید انواع خاصی از سوژه ها نشان می دهد. در کتاب تربیت و مراقبت روشی را توضیح می دهد که شیوه مرکزی قدرت تربیتی – پایداری نظارت- ابتدا به سمت و سوی تربیت بدن جهت گیری می کند، همینطور یک وضعیت روانی از نمایان شدن دائمی و هوشیار را در نظر دارد. به عبارت دیگر نظارت پایدار توسط افراد به منظور تولید نوعی از خودآگاهی نهادینه می شود که سوژه مدرن نام دارد.

فوکو با این ایده که قدرت مدرن برای تولید پدیده مورد نظر اعمال می شود، مفهوم قضایی از قدرت را به عنوان قانون در نظر دارد که قدرت صرفا آن چیزی را که از قبل ایجاد شده محدود می کند و یا تحت فشار قرار می دهد. بر مبنای تلقی فوکو گذار به مدرنیته جایگزینی قانون با نرم همینطور ابزار اولیه کنترل اجتماعی را در خود دارد.

فوکو اهمیت نرم ها در جامعه مدرن را با توسعه علوم اجتماعی و انسانی مرتبط می کند. در جلد اول تاریخ جنسیت وی شرح می دهد که چطور درقرن های هجدهم و نوزدهم جنس و جنسیت در یک جامعه موضوعات حساس سیاسی مرتبط با مدیریت و نظم دهی زندگی افراد و جمعیت ها بودند. تلقی فوکو این است که گسترش قدرت- زیست قویا با مباحث علوم اجتماعی بر مبنای جنس و جنسیت در ارتباط بوده است که در طول این دوره مرتبا پرورش می یافته است. وی ادعا می کند که این مباحث تمایل به فهم جنس به عنوان ابزار غریزی زیستی و ذهنی و دارای ارتباط عمیق با هویت و تأثیرات بسیار زیاد آنها بر رفتار جنسی و اجتماعی افراد داشتند. این ایده که ابزار جنسی می تواند با شیوه ای طبیعی و سالم کارکرد داشته باشد یا می تواند در قالب اشکال بیمارگونه منحرف شود در نهایت منجر به طبقه بندی رفتار افراد همراه با طبیعی قلمداد کردن و بیمارشدن غریزه جنسی می شود. لذا دسته بندی های علوم اجتماعی (و جنسی) تأسیس شدند و رویه های سیاسی مختلف تلاش می کردند تا رفتار افراد را تحت تربیت و اصلاح قرار دهند. به گونه ای که بتواند بر اساس منافع فرد و اجتماع بوده یا مورد مجازات قرار بگیرد. بنابراین فوکو پیشنهاد می کند در جامعه مدرن رفتار افراد و گروه ها به طور فزاینده ای با استانداردهایی مانند ارزیابی، تشخیص، پیشگویی و دانش های مبتنی بر اصول و قواعد مانند مجازات، علوم پزشکی، روانشناسی و روان درمانی تحت کنترل قرار می گیرد. افراد در جوامع مدرن نمایندگان یا کارگزاران طبیعی شدن شان می شوند تا حدی که سوژه این اصول و قواعد شده و در دسته بندی ها و نرم های طرح شده توسط گفتمان ها اجرایی و علمی قرار می گیرند به نوعی که به نظر می رسد هویت حقیقی آنها ابراز می شود.

بنابراین تربیت در جامعه مدرن می تواند اشکال مستقیم فشار و محدودیت را پخش و توزیع کند به دلیل این که کنترل اجتماعی با استراتژی های زیرکانه ای از طبیعی کردن محقق می شود به نوعی که خود منتهی به خود تنظیمی افراد “طبیعی شده” می شود.

در واقع فوکو به تولید رویه ها و فنونی نظر می افکند که ویژگی طبیعی کردن «قدرت – زیست» را دارند و نتیجه گیری کلی وی را زیرسازی می کند که قدرت در جوامع مدرن اساسا خلاق است بیشتر از آن که عامل همراه با فشار باشد. بر این اساس فوکو ادعا می کند که رژیم های مدرن اجرا می شوند تا ما را به سوژه هایی تبدیل کنند که هم عینی هستیم و هم ابزار قدرت. وی توضیح می دهد که: فرد به عنوان بخشی از اساس اولیه ، یک اتم ابتدایی در نظر گرفته نمی شود. ماده چندگانه ای که قدرت بر آن وارد می شود یا علیه آن . در واقع از همان ابتدا یکی از تأثیرات اولیه قدرت بدن های خاص، گفتمان های خاص، اشارات خاص است که هویت داده شده و افراد را تشکیل می دهند. فرد در برابر قدرت قرار نمی گیرد. بلکه فرد یکی از تأثیرات اولیه قدرت است.

تحلیل فوکو از قدرت – زیست تولید کننده تعامل پیچیده ای میان اشکال مدرن قدرت و دانش را نشان می دهد. اجرای قدرت الزاما ایجاد دانش می کند و در مقابل آن دانش تأثیرات قدرت را نشان می دهد. از نظر فوکو می توان گفت قدرت برای خلق دانش در دو حوزه کار می کند. اولا در حوزه ای که نهادهای خاص قدرت اشکالی از دانش را به طور تاریخی امکانپذیر می سازند. در مورد علوم اجتماعی به عنوان مثال بهبود روش های تربیتی برای نظارت و تحلیل بدن در مجموعه های نهادی متعدد است که گسترش عرصه های نوینی از تحقیق اجتماعی را میسر می سازد. قدرت می تواند دانش را در عرصه ای که نهادهای قدرت شرایط درست یا نادرست بودن بیانیه های علمی را تعیین می کنند خلق نماید. طبق نظر فوکو حقیقت چیزی است که با اشکال اساسی چندگانه ای از محدودیت ایجاد می شود و آثار منظمی از قدرت را باز تولید می کند. تولید حقیقت هرگز به طور کامل از تکنولوژیهای قدرت جدا نیست. به عبارت دیگر فوکو اظهار می دارد که دانش آثار قدرت را استنتاج می کند تا حدی که ابژه های جدیدی از تحقیق را تشکیل می دهد ابژه هایی مانند همجنس گرا یا نوع کیفری که برای کنترل و نظارت در دسترس قرار می گیرند. به عنوان مثال وی ادعا می کند دانش با علوم اجتماعی تولید می شود علومی که قدرت مدرن را قادر می سازد تا با کانال های ارتباطی لازم به افراد، بدن های آنها، اشارات و حرکات آنها و همه اعمال روزانه شان دسترسی یابد. در این شرایط فوکو از رژیم های قدرت / دانش یا مباحثی سخن می گوید که روش های دانایی و اعمال قدرت را شکل می دهند.

تحلیل قدرت / دانش و تأثیر آن بر فمینیسم

از نقطه نظر تئوری های سیاسی و اجتماعی مدرن منشاء نسب شناسی فوکو از قدرت/ دانش در چالشی نهفته است که این تئوری ها بر روش های سنتی فکری در مورد قدرت وارد کرده اند. همین چالش است که کار فوکو را هم یک منبع قوی برای تئوری فمینیستی قرار داده و هم بحث های داغی درمیان تئوریسین های سیاسی و اجتماعی فمینیست به وجود آورده است. در حالی که توافق نظر گسترده ای وجود دارد که باز تعریف فوکو از این که چطور در مورد قدرت فکر می کنیم در جوامع معاصر موجب خلق ایده های همی در میان فمینیسم موجب شده است البته دو دسته گی در میان فمینیست ها در مورد بازتعریف قدرت در عمل و تئوری هم در جای خود باقی است.

تحلیل قدرت برای فهم ماهیت و آثار فرودستی زنان در پروژه فمینیسم جنبه محوری دارد. بر اساس مدل سنتی قدرت به عنوان فشار برخی از انواع تئوری های فمینیستی فرض کرده اند که ستم بر زنان می تواند با ساختارهای اجتماعی مردسالاری که قدرت مردان را بر زنان حفظ می کنند توضیح داده شود. اما اخیرا این عقیده از طرف سایر گروه های فمینیستی به طور فزاینده ای مورد سوال قرار گرفته است که چه کسانی با این تلقی و آنچه که به عنوان .مفهوم ساده شده از روابط قدرت مورد نظر است مرتبط هستند همینطور چه توضیحی در مورد این مدلول مسئله ساز که زنان صرفا قربانیان منفعل بدون قدرت یا قدرت مردانه اند، وجود دارد.

در چارچوب این بحث ها کار فوکو در مورد قدرت توسط برخی از فمینیست ها برای توسعه تحلیل پیچیده تری از روابط میان جنسیت و قدرت مورد استفاده قرار گرفته است. بر مبنای فهم فوکو از این که قدرت اجرا می شود به جای این که در اختیار قرار گیرد همینطور حول محور نهاد اجتماعی می چرخد به جای این که از بالا به پائین باشد و تولیدی است به جای فمینیست تمایل دارند که تلقی از روابط جنسیتی را که بر سلطه و قربانی شدن تأکید می کنند به چالش بکشند تا به سوی فهم بهتری از نقش قدرت در زندگی زنان برسند. بازتعریف فوکو از قدرت سهم قابل توجه و مهمی را در این پروژه ایفا کرده است. برداشت فوکو از قدرت به نوعی عمل می کند که فمینیست ها را قادر می سازد تا روش هایی را توضیح دهند که طی آن تجربیات زنان، فهم آنها از خویشتن، رفتار و ظرفیت ها در روابط قدرت و توسط روابط قدرت ایجاد شده و فمینیست ها به دنبال تغییر آنهایند.

بنابراین این ایده که قدرت مدرن صرفا در بازتولید قدرت و نه فشار بر افراد ورود یافته نقش عمده ای را در حرکت مناقشه برانگیز فمینیسم از اصول سیاسی رهایی بخش ایفا کرده است. برداشت های فمینیستی متأثر از اندیشه فوکو بر نشان دادن اشکال محلی شده ای تمرکز کرده اند که روابط قدرت جنسیتی را در سطوح سیاسی خرد قرار می دهند با این هدف که امکاناتی را برای مقاومت و تغییر اجتماعی تعیین نمایند. در تعقیب این پروژه محققان فمینیست بر تحلیل فوکو از وجه تولیدی قدرت تربیت کننده توجه می کنند تا نقش قدرت را در زندگی هر روزه زنان مورد بررسی قرار دهند. برخی از فمینیست ها هم دریافته اند که مجادله فوکو در این که بدن جایگاه اصلی قدرت در جامعه مدرن است درتبیین خود از کنترل اجتماعی زنان با بدن ها و نیز جنسیت شان بسیار مفیدفایده است.

در نهایت فمینیست ها تحلیل فوکو از قدرت / دانش را اخذ کرده اند تا تئوری را طراحی و توسعه دهند که از تولید تجربیات فمینیست های غربی، سفید، طبقه متوسط اجتناب شود. با توجه به پرسش فوکو از مبانی که به نظر تثبیت شده می رسند و برداشت نسبی وی ازحقیقت فمینیست ها تلاش کرده اند تا فضای نظری را برای تفصیل موقعیت های یک سوژه به حاشیه رانده شده، دیدگاه ها و منافع سیاسی ایجاد نمایند.

قدرت، بدن و جنسیت

بسیاری از زوایای تحلیلی فوکو از روابط میان قدرت، بدن و جنسیت علاقه فمینیست ها را به خود جلب نموده است. در وهله اول تحلیل های فوکو از وجوه تولیدی قدرت های تربیتی است که در مورد تبیین سیاست های خرد زندگی شخصی و مکانیزم های قدرت مردسالار در سطوح میانی تجربیات زنان قرار دارد. دوما تلقی فوکو از قدرت و رابطه آن با بدن و جنسیت تئوری های سیاسی و اجتماعی فمینیستی با برخی ابزارهای مفید مفهومی برای تحلیل ساختار اجتماعی جنسیت را فراهم نموده است که سهم عمده ای را در انتقاد از اصالت وجود در داخل فمینیسم ایفا می کند. در نهایت شناسایی فوکو از بدن به عنوان هدف اصلی قدرت از سوی فمینیست ها برای تحلیل اشکال کنترل اجتماعی بر بدن ها و ذهن های زنان مورد استفاده قرار گرفته است.

به جای تمرکز بر منابع متمرکز قدرت اجتماعی در نهادهایی مانند اقتصاد و دولت تحلیل فوکو از قدرت بر روابط قدرت در سطوح خرد تأکید می کند. فوکو استدلال می کند که در نهاد اجتماعی بهترین چیزی که درک شده تأثیرات محلی و متمرکز آن بر رویه های زندگی هر روزه ای است که ر.وابط قدرت به بازتولید و پایداری آن می پردازد. این تأکید بر رویه های روزانه از تحلیل روابط شخصی و روابط قدرت جنسیتی در بیشترین سطوح تجربه در نهادهای ازدواج و مادری است. در روابط خصوصی میان جنس ها و در رِژیم هایی که بر روابط زنان نسبت به خودشان و بدن های شان حاکم است. نانسی فرازر استدلال می کند که کار فوکو تجدید قوا برای آن چیزی است که اغلب به عنوان خط مشی های زندگی هر روزه نامیده می شود. تا جایی که مبانی مفهومی و تجربی را برای تفکر در مورد موضوعاتی مانند جنسیت، مدرسه، علوم روان شناسی، پزشکی و اجتماعی به عنوان پدیده هایی سیاسی فراهم می کند. به دلیل این که دیدگاه فوکو از قدرت تصدیق می کند که مسائل موجود در این حوزه ها مسائلی سیاسی هستند که مردم می توانند به مقابله با آنها برخیزند، درک کنند و برای تغییر آنها و نیز زندگی خود تلاش نمایند.

به طور مثال در نظریه سیاست های زیستی (Biopolitics) برخی از فمینیست ها تلاش می کنند تا تحت عنوان سیاست های بدنی (Body Politics) قدرت را نه تنها به عنوان یک امر تحمیل شده از سوی نیروهای مافوق (اداری، اجرایی، قضایی) درک کنند بلکه به طور کلی قدرت را تولید شده و گنجانیده شده در زبان و رویه ها در نظر بگیرند. سیاست های زیستی در مورد خط مشی هایی است که حاکم بر زندگی یا اداره کننده آن است. برداشت های فوکو از سیاست های زیستی به این موضوعات نظر دارند که چطور بدن اندازه گیری و تحلیل می شود و موضوع تنظیم استراتژیهایی قرار می گیرد که موضوعات فردی و اجتماعی را تولید می کند. از این نقطه نظر بدن به عنوان یک موجودیت ایستا در نظر گرفته نمی شود بلکه امری وابسته به توافق های زیستی تعریف شده از نظر فرهنگی است. همینطور که جایگاه سیالی از قدرت و منازعات سیاسی است. در این گونه قرائت از سیاست های زیستی به طور مثال مباحث توسعه ای با دیگر موضوعات مانند امور پزشکی و تنظیم خانواده مجموعه خاصی از معانی بدن زنان، بهداشت و هویت و خط و مشی های مربوط به برنامه ها و مداخله زنان در توسعه یا جنسیت و توسعه را تولید کرده اند. در این شرایط در سیاست های بدنی (Body Politics) واقعیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حول محور بدن در گفتمان های توسعه و پزشکی می چرخند همینطور سازمان های زنان دارای رویه ها و زبان های مختص خود در مورد ساختار مقاومت در برابر قدرت، خشونت و قواعد رفتاری در ارتباط با موجودیت بدنی شان هستند.

◀️  برگرفته از:

Foucault and Feminism، Aurelia Armstrong، University of Queensland
[email protected]

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours