آفتاب آمد دلیل آفتاب

۱ min read

مینو مرتاضی لنگرودی-7 آذر 1389

مدرسه فمینیستی: روز 25 نوامبر ، برابر با 4 آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که به این مناسبت به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم می کنیم. اختصاص این روز بین المللی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم! از همین روست که مینو مرتاضی لنگرودی در مقاله خود، که به مناسبت این روز جهانی نگاشته، از دریچه نقد عقلانیت ابزاری و دوگانه انگاری مرسوم، به نقد ریشه های خشونت بر زنان، نقب زده است:


آفتاب آمد دلیل آفتاب

نظام طبیعت مبتنی بر تفاوت های مکمل جنسی است. نامگذاری و زنانه- مردانه دیدن پدیده های طبیعی که از عادت دیرینه مردمان و ابناء بشر بوده است بر حسب همین تفاوت ها ی مکمل وخلاق و زندگی ساز صورت می گرفت. در دوران جدید هم بشر این عادت دیرینه را ترک نگفته است و روزهای خدا را تحت عناوین گوناگون نامگذاری می کند. روز جهانی منع خشونت علیه زنان هم از این قبیل نامگذاری است. اما نامگذاری پدیده های اجتماعی چون نامگذاری پدیده های طبیعی الزاما امری خلاق و زنده گی بخش نیستند. بلکه بیشتر به جهت جلب توجه همگان به کارکرد ابزاری یک پدیده و تهدیدها و فرصتهای پیش روی آن صورت می پذیرند. چنین نام گذاری هایی اغلب سترون اند. چون بواسطه سیطره ی نگرش ابزاری و منفعت طلبانه ی آدمیان بر طبیعت پدیدار شده اند. سیطره ی نگرش ابزاری و منفعت طلبانه آدمیان بر طبیعت و فرهنگ ، سبب تفکیک جهان به دو قطب متضاد و متناقض و البته متفاوت شمال و جنوب، دارا و ندار، مرکز و پیرامون، من و دیگری، زن و مرد، شده است . مبانی و پایه های ساختارهای نابرابراقتصادی ،اجتماعی در سپهر عمومی بر پایه چنین نگرشی بنا شده اند و بقای خویش را بر تقسیم نا عادلانه فرصتها و امکانات توزیع ناموزون قدرت در جهان قرار داده اند.

در اینجا نظام زنده و خلاق طبیعت مبتنی بر تفاوت های مکمل جنسی با دو نوع خشونت به شدت پیچیده رو به رو می شود. اول آنکه تفکیک تضادی و متناقض جهان به دو قطب کهتر و مهتر، و برتری بخشیدن قراردادی به جنسیت مرد ،به خودی خود خشونت آفرین است زیرا تفاوت های طبیعی و مکمل جنسی را به تضادهای رقابتی و تبعیض امیز جنسیتی بدل می کند . و دیگر آنکه در چنین جهان تفکیک شده ای چون مفهوم جنسیت به مثابه پدیده ی تکوین یافته ی فرهنگی از بستر فرهنگ توجیه گر ساختارهای نابرابر و ناموزون قدرت بر می خیزد؛ می تواند ماهیتا و به خودی خود حامل و ناقل خشونت گردد. در چنین بلبشو و آشوبی اگر مطالبات برابری خواهانه ی زنان و خواست آنان برای توزیع موزون و عادلانه ی قدرت و منابع و فرصت ها، از هدف کمک به رشد نظام تکمیلی و تکاملی دو جنس از طریق فهم دو جانبه بودن رابطه های مجزا وشناسایی ویژگی های خاص هر جنس وسپس به هم پیوستن آگاهانه دو جنس تهی شود، خطر آن دارد که تحت نفوذ عقلانیت ابزاری حاکم برنظام سود و سرمایه سالاری جهانی قرار گیرد.آنگاه زنان برای دستیابی به فرصت های موجود چاره ایی جز دست شستن از جنس و جنسیت خود در قبال جنسیت قدرتمدار اما سترون مردانه نداشته باشند وبا بیگانه شدن از خود در قبال قدرت که در انحصار جنسیت مردانه در آمده است ، موجبات سترونی خود خواسته جسمی و روحی خویش را فراهم سازند.مطمئنا دنیا هر گز از عشق و رویا ودیگر مفاهیمی که در نگرش ابزاری ،جنسیت زنانه یافته اند تهی نخواهد شد.اگر زن از تفاوتهای جنسی موجود انگیزه همبستگی و پیوستگی خلاق را در تفس خود جستجو به رسمیت بشناسدحتی اگر برای طرف مقابل( دیگری) باقی بماند ، وبه جای فرو غلطیدن در نگرش سلطه واعمال قدرت جنسی به جنس دیگر ، این انگیزه را در جهت تحقق برابری طبیعی دو جنس بکار خواهد گرفت .آنگاه مفاهیمی چون بخشیدن و مسالمت و ایثار و حتی تصاحب و به هم پیوستن ،معانی فراجنسیتی خود را باز خواهند یافت و موجبات فرودستی زنان را فراهم نخواهند ساخت .امید که نگرش و عقلانیت ابزاری منسوخ شود و یا لااقل دیگر نتواند از طریق سالوس و ریاکاری بیش از نیمی از مفاهیم انسانی در گستره جهان خاکی را به بردگی نیمی دیگر مفاهیم انسانی ، وادار سازد. چه بسا آنگاه انسانها راحت تر وبا اشتیاق بیشتری به معنا و سیمای واقعی زوجیت نزدیک تر شوند . رابطه زن با مرد طبیعی ترین رابطه انسانی است .غلبه نظام سالوسی سرمایه و ثروت با توجیه عقلانیت ابزاری، این رابطه را سلطه آمیز و غیر طبیعی می کند.زن با پایداری بر ویژگی های طبیعی جنسی اش به خود وبه مرد به عنوان شریک طبیعی جنسی اش می آموزد که رفتار شان تا چه حد انسانی می تواند بشود ..نشان می دهد تا چه حد طبیعت های انسانی می توانند به هم نزدیک و با طبیعت یگانه گردند.

بی تفاوتی ویا سرگرم شدن به سطح خشونت ها بدون در نظر کرفتن مبانی تئوریک خشونت ساز ، زنان را وادار خواهد ساخت که نگرش جنسیتی مردانه حاکم که مبتنی بر فرهنگ ونگرش یکسویه وعقلانیت ابزاری به جهان است را در خود درونی و نهادینه کنند و در گیر بازی هایش شوند. اگر نخواهند و اگر نه؟! چاره ای جز تن دادن به بی طرفی مطلقا خنثی جنسیتی و پنهان کردن نگرش جنسیتی مبتنی بر فرهنگ و عقلانیت ارزشی وزایشگر خویش نداشته باشند. وهمگی نیک می دانیم که سخت ترین خشونتها از ماست که بر ماست!! .بالا رفتن روز افزون آمار افسردگی در زنان را می توان یکی از نشانه هاو عوارض خشونت علیه خود وواکنش طبیعی زنانه بر ضد سترونی خود خواسته و بیگانگی از خود در قبال نگرش اقتدار گرای ابزاری به خود و جهان دانست.

بهتر از این نمی توان گفت که چیرگی بخشیدن به نظام تفکری مبتنی برسه پایه تئوری طبیعی پیوستگی ، خلق،، وپرورندگی در بطن دنیای معلوم ،به زنان مربوط می شود.برای کسب این پیروزی والا ونهایی پذیرش تفاوتهای طبیعی و مراقبت کردن از آنها در برابر تفکر سود محور و عقلانیت ابزاری حاکم ،بر عهده زنان است.البته در این راه مردان نیز باید برادری شان را ثابت کنند.

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours