مدرسه فمینیستی: کتاب The Human Rights Reader شامل مجموعه مقالات سیاسی، سخنرانی ها و اسناد مربوط به حقوق بشر از دوره باستان تا عصر حاضر است. Michelin R. Ishay (میشل ایشی) این کتاب را گردآوری و ویراستاری کرده است. وی استاد مطالعات بین الملل دانشگاه دنور در ایالت کلرادو، مدیر گروه حقوق بشر و صاحب اثر Internationalism and Its Betrayal است.
مسئله ی حقوق بشر پس از جنگ های جهانی اول و دوم مورد توجه قرار گرفت و به مساله چیستی حقوق اساسی انسان ها پرداخت؟ اولین منابعی که در تاریخ به موضوع حقوق بشر پرداخته اند، منابع مذهبی اند. وجود منابع مذهبی، حقوق بشر را از زاویه ی سکولار غربی به چالش کشانده است. آزادی خواهان و سوسیالیست ها متقابلا مدعی اند که مفهوم حقوق بشر یک واژه ی کاملا سکولار است و ربطی به وحی الهی ندارد. آزاد اندیشان تأکید بر مسئله ی حق مالکیت خصوصی، برابری انسان ها و آزادی سیاسی دارند. سوسیالیست ها، یا متفکران مترقی، اصرار بر برابری اقتصادی؛ به عنوان پیش شرط آزادی سیاسی و برابری در مقابل قانون دارند. اگرچه این نظریات همراه با جنبش های جدید اجتماعی، مسائل دیگری چون حقوق زنان، و حقوق گروه های جنسی و نژادی مختلف را به وجود آورد اما اثبات نظریه ی جهانی بودن حقوق بشر را دچار پیچیدگی کرد.
کتاب حاضر نشان می دهد که چگونه نگاه به مسئله ی حقوق بشر در طول تاریخ، توسط مهم ترین هواخواهان شان بیان شده و چگونه این نگاه ها در اسناد مهم قانونی به رشته ی تحریر درآمده اند. قسمت اول این کتاب به بررسی مفهوم حقوق بشر در انجیل؛ از آغاز تا قرون وسطا می پردازد. قسمت دوم، در عصر روشنگری، چگونگی سکولاریزه شدن سنت های مذهبی را تشریح می کند؛ و به حقوق شهروندان و حقوق سیاسی شان می پردازد ( حقوق دانان معاصر، این دسته را اولین نسل حقوق بشر می نامند). قسمت سوم، سوسیالیست ها، حقوق آزادی خواهی که در طول انقلاب صنعتی تخطئه شده بود را به چالش می کشند (طرفداران حقوق بشر، این گروه را نسل دومی می دانند). قسمت چهارم کتاب، انواع نظریات حقوق بشر در قرن بیستم و موج جنبش های جدید اجتماعی؛ مانند فمینیسم، نظام اشتراکی، طرفداران محیط زیست، دگرباشان و سایر حقوق جدید را بررسی می کند. قسمت پنجم، نظریات آزادیخواهان و سوسیالیست های سنتی را به تصویر می کشاند که با توجه به حاکمیت شرایط جنگ سرد چگونه توانستند به حیطه ی حقوق بشر ، وارد شوند.
قسمت ششم ، بهترین راه حل برای دستیابی به حقوق انسان را مورد تفحص قرار می دهد. اینکه اصلاحات یا انقلاب، و یا طرق مسالمت آمیز یا توسل به خشونت کدام یک، راه دست یافتن به حقوق انسانهاست، موضوع این قسمت از کتاب است. قسمت هفتم، شامل نتایج دستاوردهای حقوق بشر است که تاکنون به صورت اسناد قانونی حقوق بشر در جوامع بین المللی ثبت شده است.
الف: حقوق بشر در کتاب مقدس
جدای از مسئله وحی الهی، اغلب متون مذهبی مانند انجیل، متون بودایی و قرآن، مشترکاَ از مسائل اخلاقی و انسانی در قالب وظایف انسانی سخن به میان آورده اند. فلاسفه ی قدیمی یونان همچون افلاطون، ارسطو و سیسرو نیز به تبیین مفهوم حقوق بشر پرداخته اند. ده فرمان حضرت موسی نشان دهنده اخلاقیات و احترام متقابل انسان ها است که در دنیای غرب تاثیر زیادی گذاشت. انجیل شامل یکسری وظایف انسانی همچون احترام به حقانیت زندگی انسان هاو حق مالکیت فردی است که در ممنوعیت قتل و دزدی متجلی شده است. قرآن کریم نیز مانند دیگر ادیان آسمانی، پیروانش را به پیروی از اخلاقیات جهان شمول، راهنمایی می کند. عمده ترین این وظایف و حقوق شامل : کمک به نیازمندان، حمایت از فقرا، احترام به حقوق زنان، دفاع از خویشتن و دوستی و کمک است.
ب: .حقوق بشر در عصر روشنگری
ایجاد دولت – ملت، تلاشی برای حفظ حقوق سکولار در مقابل قدرت کلیسا و پاپ بود. در این دوره قدرت مسیحیت کاتولیکی قرون وسطا، تبدیل به مفهوم جدید قدرت در ملت – دولت شد. در این دوره حق الهی، مورد منازعه معتقدان به قوانین طبیعی قرار گرفت. بعد از جنگ های سی ساله (1618-1648) شرایط برای یک اندیشه ی سیاسی جدید – استحکام نظام استبداد پادشاهی با تضعیف کلیسا- فراهم شد ،سکولاریزم مورد توجه قرار گرفت و نظام جدید ملت – دولت، نظام فئودالیته را فرو ریخت.
توماس هابز به تعریف دولت در مفهوم سکولار پرداخت و آن را به عنوان هویتی معرفی کرد که حافظ حقوق شخصی طبیعی انسان ها برای زندگی امن است؛ از سوی دیگر جان لاک و ژان ژاک روسو دولت را نه تنها متصدی امنیت حقوق فردی؛ بلکه ضامن حق مالکیت و حق سیاسی و برابری در مقابل قانون، دانستند. متفکران بعدی هم چون مری ولستون کرافت از حقوق طبیعی و برابر زنان صحبت کردند. سزار بکاریا، جرم شناس ایتالیایی به بررسی شدت مجازات و لزوم انطباق مجازات با جرم پرداخت ، وی معتقد است : مجازات مرگ برای یک مجرم، فقط از بین بردن حق حیات یک انسان نیست، بلکه یک نوع واکنش شدید اجتماعی علیه شهروندی برای محو شدنش است. این بحث بکاریا برای براندازی مجازات های سنگین جامعه اش است.
تامس پین از دیگر متفکران انگلیسی – امریکایی حقوق بشر است که بر ضد تجارت برده داری در امریکا، مطالبی را در سال 1775 منتشر کرد. سپس به دفاع از استقلال آمریکا از اسارت انگلیس پرداخت که حاصل آن «اعلامیه ی استقلال آمریکا» در سال 1776 بود. در سال 1972 با انتشار کتاب “حقوق بشر” حقوق طبیعی انسان را برتر از حقوق شهروندی بیان کرد.
المپ دو گوژ، نمایشنامه نویس و نویسنده معروف فرانسوی به نقد اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه پرداخت چرا که اشاره ای به حقوق زن در این بیانیه نشده بود . وی در سال 1970 بیانیه حقوق زن در فرانسه را ضمیمه اعلامیه حقوق بشر کرد. به دنبال آن مری ولستون کرافت با نوشتن کتاب “حقوق زن” در سال 1792 با تلاش بی نظیر، حقوق برابر زن در تحصیل، اجتماع و عرصه سیاسی را خواستار شد.
امانوئل کانت به مبحث حقوق بشر در حوزه بین المللی پرداخت. وی معتقد بود که اراده جمعی در یک نظام جمهوری، اراده جمعی متعهد و حامی فقراء در سیستم بحران زده اقتصادی است واگر این اراده جمعی در سطح جهانی اش در نظر گرفته شود می تواند در راستای برقرارای صلح قرار گیرد و دولتها در سطح بالاتری از قدرت تضمین کننده این صلح و دوستی باشند. روابط تجاری و فعالیتهای حقوق بشر در سطح بین الملل محقق این اندیشه است.
ج:سوسیالیسم و حقوق بشر درعصر صنعت
در پاسخ به نابسامانی در جریان شهری شدن که حاصل صنعتی شدن بود، سوسیالیست ها در اروپا به جایگزینی و ترویج اندیشه حقوق بشر، دست زدند. سوسیالیست ها در جدل با نظام کاپیتالیسم معتقد بودند حق مالکیت نامحدود به معدودی از افراد سود می رساند و منجر به نبودن حق سیاسی برابر در سطح جهان می شود. حقوقی مانند بهداشت و تعلیم و تربیت جهانی، آزادی زنان، منع کار کردن کودکان، ایجاد بهداِشت و امنیت و حق رأی در سطح جهان از جمله حق رأی زنان.
کارل مارکس در نظام تک همسری، تقسیم کار بین زن و مرد، انعکاسی از جامعه سرمایه داری است. شوهر نماینده بورژواست و همسر نماینده کارگر. در این نظام، وابستگی اقتصادی زن به مرد، وی را وادار می کند تا در قلمرو عمومی کار کند. فردریش انگلس به توضیح نظام تک همسری واقعی پرداخت و معتقد بود؛ استقلال اقتصادی زن، باعث می شود تا از محیط خانواده وارد قلمرو عمومی شود.
د: حقوق بشر در قرن بیستم
وقوع انقلاب بلشویکی در اواسط جنگ جهانی اول، سوسیالیست ها را به مرحله ی جدیدی از اعاده حقوق وارد کرد. تشکیل سازمان ملل در سال 1919 نمایانگر رویکردی جدید به حقوق بشر بود. با شکست نظام فاشیستی در جنگ جهانی دوم، دو قدرت برتر جهانی ظهور کرد. هر دو قدرت جهانی، برای آزادی جهانی و حقوق اجتماعی تلاش کردند. گروه هایی به مخالفت با این دو مدعی قدرت در بحث حقوق بشر برآمدند. استیون لوک، متفکر انگلیسی در سال 1993 پنج نظام را که برای دستیابی به حقوق بشر تلاش می کردند دسته بندی کرد و آن را اندیشه (ماکس)وبری نامید.
اول: نظام اصالت سود ؛ این دسته حقوق بشر را به بیشترین شادکامی برای بیشترین انسان ها ، تعریف می کنند.
دوم: نظام اشتراکی؛ در این نظام هیچ نوع اصول جهانی در رابطه با حقوق بشر وجود ندارد.
سوم: نظام کارگری؛ جدل بر سر حق کارگر و توزیع نابرابر ثروت بین افراد و ملت است.
چهارم: آزاداندیشان، حقوق بشر را در زمینه ی ارزش های بازار و سود ارزیابی می کنند که همراه با یک عدم اعتماد به دولت است.
لاک همه این دیدگاه ها را رد می کند و به نظام برابری حق معتقد است. وی به دفاع از آزادی، نقش قانون و مسامحه ی برابر در فرصت یابی معتقد است. او اصرار دارد که همه ی این ها باید به صورت قانونی و برابر برای انسان ها صرف نظر از مذهب، طبقه اجتماعی، جنسیت و تعلقات نژادی تضمین شود.
محقق هندی وندانا شیوا با به کارگیری اندیشه ی سوسیالیستی به تلاش برای حقوق زنان در جهان سوم می پردازد. شیوا توضیح می دهد که فهم غلط غربی ها از پیشرفت، ریشه ی افزایش عقب ماندگی زنان است . کنار زدن زنان جهان سوم از منابع اقتصادی و نگرش منفعل و غیر قابل مصرف به آنان حاصل این فهم غلط است. وی بر این باور است که اصول فمینیستی باید قوانین نظام کاپیتالیستی را به چالش بکشاند. اریک هابزباوم مورخ بریتانیایی در سال 1996به انتقاد از سوسیالیست ها می پردازد و می گوید: نباید فقط به حمایت از اقلیت ها (دگرباشان، زنان، نژادها) تاکید کرد بلکه باید به ارتقاء حقوق انسان ها به طور کل بپردازیم. وی این را اندیشه جهانی شدن گروه های انسانی می نامد.
ه: حقوق بشر از دیدگاه سوسیالیست های سنتی
هویت سیاسی، پدیده ی جدیدی است که در قرن نوزدهم مورد توجه جهان قرار گرفته. زمانی که آزاد اندیشی چون ویلسون رئیس جمهور آمریکا اعلامیه حق خودمختاری را پذیرفت، استوارت میل اذعان کرد که همه ی کشورها، آمادگی خودگردانی حکومتی مستقل را ندارند. وی نوعی اصول اجباری استعمار را توجیه می کرد که در سازمان ملل در سال 1919 پذیرفته شده بود. میل معتقد بود همگانی کردن هویت ملی متشکل از نظریه ی عمومی واحد، برای ایجاد نهادهای سیاسی آزاد، ضروری است. در سال 1909 رزا لوکزامبورگ، سوسیالیست تبعیدی لهستانی اعلام کرد که هر نوع وابستگی طبقه ی کارگر به بورژواهای ملی گرایی که به سرکوبی و استعمار کشورهای دیگرمی پردازند، آینده ی دموکراسی و نظام سوسیالیستی را دگرگون می کند. فرانتس فانون، فیلسوف اجتماعی و تحلیل گر روانی، به حق خود مختاری بر ملل تحت استعمار دعوت کرد.
و : راهکارهای دستیابی به حقوق بشر
میشل ایشی (Micheline Ishay) و دیوید گلد فیشر (David Goldfischer) به بررسی تاریخی سوء استفاده حکومت های روشنگر از مفاهیم سلطه ملی و امنیت ملی که توجیه کننده ی حقوق بشر است، می پردازند. مهاتما گاندی با نظریه مقاومت منفی، اندیشه ی خشونت از طریق قانون برای دست یابی به حقوق بشر را رد کرد. وی می گوید: نمی توان برای رسیدن به استقلال در مقابل استبداد از سلاح علیه زورگویان استفاده کرد.
بعضی از صاحب نظران حقوق بشر معتقدند اگر حکومت ها قادر به حمایت از حقوق ملت نباشد پس با مداخلات بین المللی روبرو می شوند. اگرچه مایکل والز معتقد است مردم خودشان برای خودمختاری در مقابل تجاوزگران خارجی می جنگند چرا که وجود گروه سوم، تعادل را بر هم می زند.
محققان و پژوهشگران اخیر حقوق بشر، از جمله نویسنده ی این کتاب، اعتقاد به دست یابی به امنیت ملی در سطح گسترده ی گفتمان حقوق بشر دارند. گفتمانی که توازن بین جهانی شدن و خاص شمردن حقوق بشر است.
به منظور دست یابی به حقوق بشر در کشورهایی که با نظام های دولتی ضعیف مواجه اند باید به شورای امنیت متوسل شد، و باید به تقویت سازمان های دولتی و غیر دولتی پرداخت که حافظ حقوق کودکان و مهاجران هستند و در راستای پیشرفت های اقتصادی و بهداشت عمل می کنند.
+ There are no comments
Add yours