مدرسه فمینیستی: سهم زنان در حفظ و بازتولید نظام مردسالار یکی از مباحث بسیار مهمی است که در مورد تداوم ساختار مردسالارانه در جامعه، مطرح است. نقش زنان در بازآفرینی این نظام کهن از طریق شیوه های تربیتی آنان در رابطه با دختران و پسران خود می باشد . مادران که مسئولیت جامعه پذیری فرزندان را بر عهده دارند از همان ابتدای زندگی نوزادان تفاوت میان دختر و پسر را به آنان اموزش می دهند . در سنین بالاتر این مادران هستند که مطابق هنجارهای پدرـ شوهر خانواده، و هنجار های مردسالارانه جامعه خود عمل کرده و دختران شان را نیز وادار به عمل می کنند. همچنین در مرحله ای دیگر از زندگی در نقش مادرشوهر نیز بار دیگر نظارت بر عروس را اعمال می کنند .
نقش زنان که خود تحت روابط نابرابر «فرادستی – فرودستی» در یک جامعه مردسالار قرار دارند در بازتولید این روابط تبعیض آمیز در بسیاری از موارد و حوزه ها مورد انتقاد قرار می گیرد و بدون توجه به عللی که زنان دست به این نوع رفتار می زنند بخشی از موجودیت نظام مرد سالاری را ناشی از رفتار زنان در نظر می گیرند . این یادداشت کوتاه سعی در تحلیل علل این نوع رفتار زنان در خانواده دارد و با توجه به این نکته که در جامعه ایران و در خانواده زنان از منابع قدرت به دور نگاه داشته می شوند ، سعی در بازکاوی و توضیح این امر دارد که نظام مردسالاری از طریق دور نگاه داشتن زنان از منابع قدرت، و تفویض «قدرت انتقالی» به آنان، در خانواده مکانیسمی را بوجود آورده تا زنان نیز نظام مردسالاری را بازتولید کنند .
چگونگی توزیع قدرت در خانواده
توزیع قدرت در خانواده که نمایشگر موقعیت افراد در سلسله مراتب خانوادگی است موضوعی مهم در روابط خانوادگی به شمار می آید، و در این مورد بررسی های زیادی انجام گرفته است. افراد صاحب قدرت در خانواده که به یکی از منابع قدرت دسترسی دارند امکان نظارت بر دیگران را نیز دارا می باشند . فرد قدرتمند قادر است که در مواردی که تصمیم گیری های مهمی در خانواده رخ می دهد با اتکا به منابع قدرت در دسترس، بر روند اتخاذ تصمیم نهایی تاثیر گذاشته و دیگری را وادار به قبول تصمیم گیری خود نماید . ” ( هیندس ،1380 ) معمولا از سه راهکار تاثیرگذاری بر تصمیم گیری نام برده می شود . اعمال قدرت می تواند از طریق به کارگیری زور ، تهدید و یا مجاب سازی صورت گیرد . این نوع اعمال قدرت در زمان تصمیم گیری های مهم رخ می دهد .
اما با نگاهی به ساختار جامعه متوجه می شویم که اعمال قدرت در موارد عدم تصمیم گیری نیز وجود دارد .فرد قدرتمند از امکانات خود استفاده می کند و برخی از مقولات مهم را – بر اساس امکانات قانونی و یا آداب و رسوم جامعه – اصلا به تصمیم گیری وقعی نمی گذارد و در نتیجه، دیگری امکان طرح نقطه نظرات خود را نخواهد داشت . نوع دیگری از اعمال قدرت نیز وجود دارد که «قدرت پنهان» نامیده می شود و افراد فرودست به دلیل عدم امکانات برای ایجاد تغییرات در زندگی دشوارشان، روابط نامتعادل موجود را اجتناب ناپذیر در نظر گرفته و با استفاده از واژگانی مانند قسمت و سرنوشت حتی از گله و شکایت نیز خودداری می ورزند. ( لوکس ،1375)
قدرت را نمی توان به معنای داشتن یا نداشتن ( برد و باخت ) در نظر گرفت . این چنین برداشتی به غلو و اغراق در قدرت فرد قدرتمند می انجامد و باعث نادیده گرفتن نقاط “ضعف ” آن فرد قدرتمند می شود و در نتیجه امکاناتی که فرد با قدرت کمتر برای تاثیرگذاری بر روی زندگی خود را دارد زایل می گردد . این حالت نه فقط در زندگی روزمره بلکه حتی در سازمان هایی با روابط قدرت نهادینه شده نیز وجود دارد . در بررسی مکانیزم های قدرت باید بر روی آشکارسازی ” دیالکتیک نظارت ” تاکید داشت . بدین معنا که چگونه افراد بدون قدرت، به نوعی از منابع موجود استفاده می کنند تا بتوانند در یک رابطه قدرت بر روی فرد قدرتمند اعمال نفوذ کنند . Davis,1991:70-75) )
. در هر رابطه ای که در یک نظام اجتماعی وجود دارد افرادی که ظاهرا بی قدرت ترین افراد هستند قادرند که به منابعی دسترسی یابند تا بر روی قدرت نظارت داشته باشند . تنها اعمال قدرت فرد قدرتمند مد نظر نیست و فرد تحت سلطه نیز دارای امکاناتی نهفته و پنهان می باشد که با استفاده از آنان می تواند برروی فرد قدرتمند تاثیر بگذارد . بر این اساس زنان هم که در خانواده از لحاظ دسترسی به منابع قدرت در موقعیت فرودست قرار دارند با استفاده از وسایل و راه های گوناگون سعی در کسب قدرت در خانواده را دارند .
برای درک روابط قدرت در خانواده باید به منابع در اختیار فرد قدرتمند و فرد بدون قدرت و عاملیت او توجه داشت . بدین ترتیب قادر خواهیم بود که درکی از چگونگی تغییر روابط قدرت در خانواده به دست آوریم .
منابع قدرت در خانواده
منابع قدرت در خانواده متنوع تر از منابع قدرت در جامعه است. در رابطه میان دو فرد، مسایل مربوط به ویژگی های فردی و احساسی نیز نقش مهمی را ایفا می کنند . منابع قدرت در خانواده به شرح زیر می باشند : قوانین، هنجارهای فرهنگی ، منابع اقتصاد ، هنجارهای جنسیتی ، تحصیلات و دانایی ، تفاوت های فردی ( اعتماد به نفس یا سن ) توانایی برقراری ارتباط ، عوامل احساسی ، ویژگی های ظاهری و قدرت بدنی و همچنین موقعیت و جایگاه فرد در زندگی .
با نگاهی ساختاری به منابع قدرت می توان گفت که تحت تأثیر این منابع قدرت (قوانین، هنجارهای فرهنگی، منابع اقتصادی و قدرت بدنی) مردان را در موقعیتی فرادست قرار می دهند .
قوانین خانواده نه فقط به مردان اجازه نظارت بر رفتار، تن و تصمیم گیری های فردی زنان را می دهد بلکه با دادن امتیازاتی به انان جهت تصمیم گیری در مواردی مانند ازدواج مجدد (بدون اجازه از همسر خود) و همچنین نبود امکانات قانونی برای زنان جهت تغییر دادن شرایط زندگی توأم با خشونت (از جمله حق طلاق ) به مردان امکان اعمال قدرت را می دهد .
هنجار های فرهنگی جامعه ایران دارای گوناگونی بسیار زیاد است. هنجارهای فرهنگی در برخی نقاط امکان نظارت بسیار زیاد در زندگی خانوادگی را به مردان می دهند و در برخی نقاط دیگر این امکان کمتر است . به صورت کلی جامعه ایران ریاست و سرپرستی را به مردان تفویض کرده و وظیفه اعضا دیگر خانواده را در جهت رضایت آنان مطرح می کند . بدین ترتیب حتی در مواردی که مردان دارای حقوق قانونی نیستند فرهنگ جامعه ، رضایت مردان را ضروری می داند . در بسیاری از تصمیم گیری های خانوادگی ساختار فرهنگی به نوعی است که موافقت با ترجیحات و تمایلات مردان جزو اصول زندگی به شمار می آید . فشار های اجتماعی به حدی زیاد است که فکر تغییر و دگرگونی در ساختار موجود به ذهن هیچ یک از طرفین خطور نمی کند. از آن جا که تحت تاثیر شرایط موجود، تصوری از ایجاد تغییر و دگرگونی در روابط خانوادگی و تقسیم مجدد نقش ها و وظایف وجود ندارد، در نتیجه بسیاری از درخواست ها اصلا مطرح نمی شوند تا در مورد آنان تصمیمی اخذ شود .
منابع اقتصادی نیز با توجه به میزان اشتغال زنان ایرانی و در صد بالای زنان خانه دار در ایران به صورت عمده در دست مردان متمرکز است و قدرت بدنی مردان نیز به آنان امکان استفاده از زور برای پیشبرد تمایلات خود را می دهد .
هنجار های جنسیتی و نگاه برابر در ایران هنوز عمومیت نیافته و در یک جامعه مردسالار که مردان از لحاظ ساختاری و فردی دارای قدرت بیشتری هستند تاکید بیشتر بر نابرابری و موقعیت فرادستی و فرودستی است تا موقعیت برابر.
احتمال دارد که با رو آوردن زنان به تحصیلات دانشگاهی، دسترسی برخی از آنان به این منبع قدرت خانوادگی افزایش یابد، اما عمومیت یافتن آن هنوز قابل مشاهده و سنجش نیست.
تفاوت های فردی و ویژگی خاص انسان ها در زمینه برقراری ارتباط، در بین افراد متفاوت است و در این زمینه باید به موارد خاص رجوع داشت . اما از آن جا که مردان معمولا دارای سن بالاتر و تجارب اجتماعی بیشتر می باشند این منبع قدرت نیز در اختیار آنان است .
در حوزه منابع و امکانات فردی، زنان امکان بیشتری جهت دسترسی به قدرت دارند . ویژگی های ظاهری می تواند در روابط زن و مرد باعث افزایش قدرت زنان شود . جوانی و زیبایی ظاهری زن و مسایل احساسی و جنسی می تواند به قدرت زنان در خانواده بینجامد . اما مساله ای که وجود دارد تاثیر زمان بر روی ویژگی های ظاهری افراد است که می تواند به کاهش قدرت بینجامد . یکی از مسایل دیگری که بر روی امکان افزایش قدرت زنان موثر است شرایط موقعیت سیال زنان در زندگی خانوادگی می باشد . مثلا بر اثر افزایش سن و فرزند آوری، قدرت زنان افزایش می یابد زیرا در مواردی امکان جبهه گیری مادر و فرزندان را در برابر مردـ پدر خانواده بوجود می آورد. وجود فرزندان به خصوص فرزندان پسر باعث افزایش قدرت زنان در خانواده می شود .
گذشته از منابع فوق اما پدیده انتقال قدرت نیز در خانواده ها به چشم می خورد. در اثر ازدواج و سالیان زندگی در مجاورت یکدیگر، مردان بخشی از قدرت نظارت بر روی سایر افراد را به همسران خود منتقل می کنند . زنان در خانواده به تدریج دارای قدرت نظارت و کنترل بر روی دیگران می شوند و محدوده تصمیم گیری شان در حوزه فعالیت های خانگی و تربیت و نظارت بر رفتار فرزندان افزایش می یابد . این قدرت انتقالی است و به علت رابطه ی ازدواج بوجود می آید. روشن است که در اثر قطع این رابطه طبیعتا قدرت زن به خصوص بر روی فرزندان ــ که پایه و پشتوانه ی قانونی هم ندارد ــ از بین می رود.
نوع دیگری از کسب قدرت انتقالی، از طریق فرزند پسر به مادر است . رابطه مادر – فرزند ( پسر ) رابطه ای خونی است که نمی توان آن را از بین برد . زنان به علت فرزند آوری و مادر شدن به قدرت دست می یابند و قادر به نظارت بر روی فرزندان می شوند ( هر چند که به لحاظ حقوقی و قانونی، قدرت نظارت و اعمال کنترل بر روی فرزندان در دست مردان است ) . با این حال، داشتن فرزند پسر خواهی نخواهی به قدرت بیشتر مادر می انجامد .در نتیجه برخوردهای مادر با فرزند پسری که به او قدرت می بخشد با فرزند دختری که خود نیز موقعیتی فرودست دارد متفاوت خواهد بود . زیرا پسران روزی خود به فرد قدرتمند خانواده تبدیل می شوند و مادران می توانند از قدرت انتقالی پسران خود استفاده کنند و در خانواده به موقعیتی بالاتر دست یابند .
نکته مهم در کسب قدرت انتقالی این امر است که اولا نظارت زنان بر روی اعضای ضعیف خانواده صورت می گیرد و در عین حال در نظارت زنانه باید قواعد و هنجارهای مردان حفظ گردد. زنان به عنوان کمک کننده به مردان، روی دیگران اعمال قدرت می کنند . از نمونه های متداول می توان به تفاوت های جامعه پذیری جنسیتی، سخت گیری بیشتر مادران نسبت به دختران و در مواردی دخالت در زندگی عروس، اشاره و تاکید داشت .
با پیاده شدن ارزش ها و هنجار های مردانه از جانب زنان بر روی زنان دیگر نه فقط از ایجاد همبستگی میان زنانی که در موقعیت های مشابه اجتماعی قرار دارند کاسته می شود بلکه از جانب دیگر باعث حفظ و دوام روابط مرد سالاری در خانواده و جامعه از طریق خود زنان می گردد. این نکته ای است که در بسیاری از گفتارها به چشم می خورد و بار دیگر گناه نابرابری جنسیتی را ناشی از رفتار های نابرابر مادران و یا مادر شوهرها نسبت به فرزندان و یا نسبت به عروس خود مطرح می کنند . واقعیات زندگی و هم چنین برخی از پژوهش ها نیز نشان می دهند که زنان بیشتر از مردان بر روی زنان دیگر فشار وارد می کنند تا در کلیشه های جنسیتی بگنجند و رفتاری مخالف آن انجام ندهند . در این مورد باید زنان ( به خصوص زنان سالمند ) را حافظ منافع مرد سالاری در خانواده ها در نظر گرفت .
اما نکته ای که به آن کمتر توجه می شود این است که پابرجایی قدرت انتقالی، ناشی از همسر و یا فرزند، زنان را مجبور به قبول ارزش های مردسالارانه در خانواده می کند و برای حفظ قدرت در مواردی سخت تر از مردان سعی در محافظت از هنجارهای جنسیتی دارند . نمونه هایی از این نوع رفتار را در رابطه با سختگیری های مادران نسبت به دختران و یا حمایت مادران و مادر شوهرها از خشونت شوهران نسبت به همسران خود و درخواست از زنان جهت تغییر رفتار برای رسیدن به آرامش در خانواده ( اعزازی ، 1380) و یا تحقیر زنان نابارور از جانب زنان دیگر و نه مردان خانواده (ذاکر مشفق ، 1387 ) نام برد .
این روشی است که در میان دو فرد قدرتمند و بی قدرت شکل می گیرد تا زنان که از لحاظ ساختاری نسبت به مردان در رابطه فرودستی قرار دارند حداقل در محدوده زندگی خانوادگی به عنوان کارگزار مردان، به اعمال قدرت در چارچوب هنجارهای مرد سالارانه دست بزنند.
از آن جا که فرصت و امکانات زنان به منابع قدرت اجتماعی ناچیز است در نتیجه به صورت غیرمستقیم و از طریق وابستگی به دیگری، سعی می کنند تا به قدرت دست یابند . اما عاملیت و دستیابی به قدرت از طریق «روش های غیر مستقیم»، به برابری و مشارکت واقعی میان زن و شوهر در خانواده نخواهد رسید . زیرا هنوز مردان دارای قدرت اصلی می باشند و می توانند هر زمان که گمان برند رفتاری برخلاف میل آنان صورت می گیرد شخصا از منابع قدرت خود استفاده کرده و یا اصولا از طرق مختلف ( از جمله طلاق ) زن را از اعمال قدرت برای احقاق حق خود، محروم کنند .
«قدرت انتقالی» در واقع امتداد قدرت مردان در خانواده است که از طریق زنان صورت می گیرد و از این طریق هنجارهای مردانه حفظ و بازتولید می شوند و ارزش های مردانه نسل بعد نسل انتقال می یابند . زنان که در جامعه دارای قدرتی نیستند ، سعی در پیدا کردن امکاناتی برای اعمال قدرت در خانواده و یا تاثیرگذاری در تصمیم گیری های خانواده دارند . از آن جا که فرهنگ، محدوده ی رفتارهای افراد را مشخص کرده و از لحاظ فرهنگی نیز در جامعه، قدرت زنان مشروعیت لازم را ندارد تنها اعمال قدرت بر زنان دیگر و کودکان دارای مشروعیت است . در نتیجه افزایش قدرت زنان در خانواده به نظارت بر افراد ضعیف تر خانواده می انجامد. این شیوه هر چند که دارای مزایایی برای فرد است اما در نهایت باعث بازتولید روابط مرد سالاری در خانواده و تداوم آن از نسلی به نسل دیگر می شود .
تا زمانی که دسترسی برابر به منابع قدرت وجود نداشته باشد هر یک از شیوه هایی که در روابط خانوادگی برای مشارکت در تصمیم گیری ها انتخاب شود در یک فرآیند بغرنج و اغلب نامحسوس، باعث افزایش قدرت فرد در یک رابطه ساختاری «نا متقارن» می شود . مشارکت زنان یا افزایش قدرت آنان تنها بر اثر رابطه با فردی دیگر و موافقت او پا بر جا می ماند. در صورت عدم موافقت و یا قطع رابطه، امکانات اعمال قدرت نیز از بین خواهد رفت . اگر به جای مشارکت و توانمندسازی، جدال قدرت در خانواده مطرح باشد ، افراد درگیر در روابط قدرت بر اساس منابعی که در اختیار دارند تنها سعی در نظارت بر دیگری خواهند داشت . اهداف آنان نیز نه با توجه به منافع جمع بلکه بیشتر در رابطه با هدف فردی مطرح خواهد شد.
معمولا دستیابی زنان به قدرت (به صورت غیر مستقیم)، از طرف مردان و با موافقت آنان صورت می گیرد و تا زمانی که زنان در چارچوب های ساخته شده ی جامعه مردسالار دست به اعمال قدرت بر روی افراد ضعیف تر خانواده می زنند مخالفتی با ” مشارکت ” آنان وجود ندارد . این روش در واقع شیوه ای غیر مستقیم است که از زنان به عنوان حافظ منافع مردسالاری در خانواده و جامعه، استفاده می شود .
منابع
◀️ Davis ,Kathy .(1991 ) “Power,Structure and agency “ in Kathy Davis ( ed. ) Gender of Power . London : Sage.
+ There are no comments
Add yours