مدرسه فمینیستی: چهرهها و شخصیتهای تأثیرگذار در قلمرو وسیع نهضت زنان ایران، خاصه در دورههای پیش از انقلاب اسلامی، فراوانند. این چهرهها علیرغم گوناوندی در افکار سیاسی و روشهای مبارزاتیشان، از آن رو در تاریخ نهضت ماندگار شدهاند که در سطوح گوناوند زندگی اجتماعی به اصلاحات بزرگ و ماندگار به تفع زنان دست زدهاند. قلمرو فعالیت و خدمترسانی این زنان برجستهی تاریخ معاصر، متفاوت است ولی در هر سطح از فعالیت، تعدادی از این شخصیتها نسبت به همقطاران خود، شاخصترند. از باب نمونه اگر به عرصه قانونگذاری و اصلاحات قانونی برای تغییر قوانین به نفع زنان نظر کنیم چهرههایی مانند مهرانگیز منوچهریان، مهرانگیز دولتشاهی و … بیشتر به چشم می خورند.
در میانهی دو قلمرو متفاوت کنشمندی ( عرصهی تلاش برای “تغییر قوانین” و عرصه “خدمات اجتماعی و خیرهای” ) زنی شجاع با مشعلی در دست، قامت برافراشته که به “مادر مددکاری ایرانزمین” شهرت گرفته است. این زن کسی نیست بهجز “ستاره فرمانفرمائیان” که زندگی خود را به تمامی وقف توانمندسازی زنان کشورش نمود و به زنان بیچیز و فقیر، راه و روشی آموخت که بتوانند به قدرت عظیم خودشان اتکاء نمایند و همچون درختی تناور در مقابل توفانها استوار بمانند و از زندگی و کرامت خود دفاع نمایند. بسیار گفته و نوشتهاند که ستاره فرمانفرمائیان بنیان مددکاری علمی و نوین را در ایران پیریزی کرده است ولی از تلاش این زن برجسته در قلمرو پیکار سنگر به سنگر برای تغییر قوانین به نفع زنان، کمتر سخن رفته است. در صورتی که همت و تلاش بلاانقطاع و همهجانبهی ایشان هر دو قلمرو کنشگری برای تغییر را در بر میگیرد. ایشان در مسیر احقاق حقوق زنان ایرانی مانند همگناناش بسیار تلاش نمود و در تاریخ ثبت است که مشخصاَ به همین منظور ملاقات مهمی با محمدرضاشاه پهلوی داشته است. خوب البته عمدهی انرژی این ستارهی فروزان نهضت زنان، به ساختار دادن به کارزار نوین مددکاری و تربیت مددکاران حرفهای در ایران صرف شده است و لذاست که در همین عرصه، مشخصاَ از ایشان نام میبرند.
ستاره فرمانفرمائیان کیست و خاستگاه اجتماعی و بستری که این زن برجسته در آن رشد یافته، چه بوده است؟
یکی از منابع معتبر برای شناخت زندگی و شرح حال ستاره فرمانفرمائیان کتاب خاطرات ایشان به نام ” دختری از ایران ” است. ستاره در خانوادهای اشرافی ـ از اشراف قاجار ـ دیده به جهان میگشاید. پدرش شازده عبدالحسین فرمانفرما از خانهای قاجار است که مدتی حاکم ولایت فارس هم بوده است، و مادرش “معصومه” از میان هشت زن عقدی عبدالحسینخان ، همسر سوم او است. خود ستاره در فصل اول کتاب خاطراتش مینویسد که: «من دختر شازده عبدالحسین فرمانفرما، مردی متمول و قدرتمندم، که در فاصله سالهای 1299 تا 1319 در یک حرمسرای زنانه ایرانی واقع در مجموعهای بزرگ، در میان مادران متعدد و بیش از سی خواهر و برادر و دهها خدمتکار بزرگ شدهام. شازدهای که در عین استبداد، رفتاری روشنفکرمآب داشت، شرایط تحصیل را به طور یکسان، برای پسران و دختراناش فراهم میکرد و آنها را برای مقابله با آشوبها و حوادث آینده زندگی پرورش میداد.» و چند صفحه بعد در فصل اول کتاب در باره روابط حسنه میان اعضای خانوادهی گستردهشان مینویسد : «در مجموعهی بزرگ عمارت فقط چهار تن از هشت همسر پدر زندگی میکردند. خانه مادرم و نیز خانههای بتول و فاطمه، که پدرم تقریباً همزمان با مادرم آنها را نیز عقد کرده بود، در کنار هم قرار داشت. در گوشهی دیگر باغ، خانه همدمخانم بود که پدرم او را در سال 1297 به عقد خود در آورده بود. ما با وی رابطه مستقیم نداشتیم. همسر اول پدرم، عزتالدوله که مسنتر از دیگران بود همراه چهار پسرش در خانهای مستقل در همسایگی مجموعهی ما زندگی میکردند. دو همسر دیگر پدرم که بعدها با آنها ازدواج کرده بود، در شهر ساکن بودند. همسران ساکن در مجموعه، با فرزندان یکدیگر همچون فرزند خود رفتار میکردند و نامادریها (بتول و فاطمه)، از دوستان نزدیک مادرم بودند…»
ستاره تا سنین نوجوانی در ایران تحصیل میکند و بعد از فوت پدرش، در شرایطی که نخبگان جنبش زنان در مجلس شورای ملی و مجلس سنا و بیرون از مجلسین (در احزاب سیاسی)، در گیرودار آغاز مبارزهای بلندمدت و فرساینده به منظور تصویب لوایحی جهت حق خروج دختران از کشور و حق تحصیلات عالیه برای زنان هستند، و حاکمیت نیز در مجموع خود را موظف میبیند تا برای دانشجویان دختر و پسر که میخواهند برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروند تسهیلاتی فراهم نماید، او نیز از این فرصت تاریخی استفاده میبرد و عزم خود را جزم میکند تا برای ادامه تحصیل به ینگهی دنیا ـ ایالات متحدآمریکا ـ عزیمت نماید. ستاره زنی جوان و یکه و تنها، با شکستن سد سنتهای مردسالار و متعصبانهی حاکم بر خانواده و جامعه با شجاعتی کمنظیر از مرز ایران عبور میکند، و پس از چهارماه، با گذر از هندوستان و اقیانوس آرام و پشتسر گذاردن مخاطرات بیشمار سرانجام به ایالات متحده امریکا میرسد. (1) و در رشته جامعهشناسی و مددکاری اجتماعی درس میخواند، پس از خاتمهی تحصیلاتاش جمعاَ به مدت 10 سال در ایالات متحد زندگی میکند. در طول این مدت به عقد دانشجویی هندی در میآید. ثمرهی این پیوند، دختری به نام “میترا ” است. چندی پس از تولد دخترشان و از آنجا که پدر میترا نمیتواند در ایالات متحد شغل مناسبی بیابد به کشورش هندوستان باز میگردد و پس از مدتی، ازدواجشان به جدایی میکشد. بعد از متارکه، ستاره هرگز به ازدواج دیگری، تن نمیدهد و تمام هوش و توان وجودی خود را به قلمروی وسیع و مورد علاقهاش ـ مددکاری اجتماعی ـ پیوند میزند.
پس از بازگشت به ایران وقتی میبیند که نظام سیاسی وقت، برای پیاده کردن آرزوهایش همراهی میکند بلافاصله آستین همت بالا میزند و برای تحقق هدف بزرگ و تاریخسازش (تأسیس سازمان مددکاری اجتماعی) همهی هستی خود را وقف میکند تا سرآخر به این کار بزرگ توفیق مییابد. از سطوح مختلف فعالیتهای این موسسهی نوبنیاد، میتوان به : تأسیس خانههای سالمندان، تربیت مددکاران و اعزام آنان به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، بنیان نهادن مراکز بهزیستی و تنظیم خانواده در سراسر کشور و کمک همهجانبه به اقشار تهیدست نام برد. وی در مقدمه کتاب خاطرات خویش مینویسد: « من در آغاز جوانی، سنتهای متعصبانه را شکستم، در میانه جنگ جهانی دوم، از مرز ایران عبور کردم، از طریق هندوستان و اقیانوس آرام به ایالات متحده آمریکا رفتم، به نخستین دانشجوی ثبت نام شده در دانشگاه کالیفرنیا بدل شدم، در رشته مددکاری اجتماعی درس خواندم و پس از اتمام آموزش با شور و اشتیاق تمام و با آرزوی بنیانگذاری و ترویج رشته مددکاری در ایران، به کشورم بازگشتم و مدرسه مددکاری اجتماعی تهران را تاسیس کردم تا به یاری فقرا و محرومان و دردمندان سرزمینام مشغول شوم. در طول بیست سال همراه دانشجویان و فارغالتحصیلان مدرسهام پیکاری قهرمانانه با فقر، بیماری و افزایش بیرویه جمعیت را در خانوادههای ایرانی آغاز کردم…» (از مقدمهی کتاب «دختری از ایران»)
ستاره گرچه یک زن است ولی دارای شخصیتی بسیار قوی، و برای تحقق برنامههایش نیز دارای اتکا بهنفسِ فوقالعادهای است. اما این روحیه خوداتکایی و مستقل (که در آن دوره بین زنان ایرانی پدیدهای نادر است) از کجا و تحت چه شرایطی حاصل شده است؟ برای روشن شدن این موضوع باید به شکلگیری معارف و آموزشهای تربیتی در رشد شخصیت او رجوع کرد. ستاره پیش از عزیمت به آمریکا در تهران در کالج آمریکایی دختران (به نام دبیرستان «نوربخش») درس خوانده است. در این مدرسه به دانشآموزان یاد میدادند که در عین رواداری و همزیستی با دیگران، اما مستقل باشند و روی پای خودشان بایستند و سعی نمایند که مشکلات روزمرهشان را حتیالمقدور بدون کمک گرفتن از دیگران، حل و فصل کنند: «در خود این دبیرستان به ما یاد میدادند که یک نوعی دموکراسی داشته باشیم. مثلا معلم دستور آنچنانی نمیداد. دلش میخواست دانشجویان خودشان آزادی عمل داشته باشند. مشکلات را جست و جو کنند، حرف بزنند و خودشان مشکلاتشان را حل کنند. این هم راهی بود که من یاد گرفتم چهطور میشود آدم با سواد باشد. نه این که صرفاَ بخواند و بنویسد بلکه یک روش با سوادشدن همراه با دموکراسی را یاد گرفتم. کار دیگری که میکردند این بود که مربیان ما را به پیکنیک میبردند. به کمپ (اردو) میبردند. در آن زمان باغهایی در منطقه شمیران شناسایی میکردند و ما را یک شب یا دو شب به آنجا میبردند و روش زندگی در اردو را به ما یاد میدادند. این که چه طور در تنهایی غذا بپزیم و کارهایمان را خودمان انجام بدهیم ـ گر چه تنها نبودیم و معلمها هم با ما بودند ـ روش زندگی در کمپ را به ما آموزش میدادند. این جور چیزهای مدرسه مرا خیلی خوشحال میکرد. چون که واقعاَ دلم میخواست این چیزها را یاد بگیرم.» (مصاحبه با علیرضاطاهری)
ستارهی پیرانهسر همچنان معتقد است که پیریزی و نطفهبندی علاقهاش به رشتهی مددکاری اجتماعی، مربوط به همین دوران تحصیل در مدرسهی نوربخش است و میگوید که در همین کالج آمریکایی بود که یاد گرفتم آدم باید مستقل باشد و به مملکتش، به مردم نیازمند مملکتش برسد. اگر من آن تجربه را در سن چهارده یا پانزده سالگی در مدرسهی نوربخش نداشتم ممکن بود هیچوقت این کار را نکنم. (همان)
گرچه مربیان مدارس آمریکایی در خلال آموزشهایشان به شدت از مسایل سیاسی پرهیز میکردند ولی روشهای نظامند علمی و سیستمهای نوین آموزشی جوامع پیشرفته صنعتی را به ایران و به دختران تهرانی منتقل مینمودند. بر بستر انتقال این سیستم پیشرفتهی آموزشی بود که اکثر دانشجویان دختر این کالجها به امور خدماترسانی به کشورشان ـ از طریق روشهای علمی و ساختارمند ـ آشنا میشدند و برخی از آنها پس از پایان تحصیلاتشان، آن آموزهها را با صبر و شجاعتی در خور تحسین، در زندگیشان به کار میبستند. ولی نوع آموزش در این کالجها (پرهیز از سیاست) باعث نمیشد که دانشجویان فاقد گرایشات گوناوند سیاسی باشند. مصداق آشکار اثبات این ادعا، افکار سیاسی و مستقل خود ستارهی جوان است چرا که وی از نظر سیاسی طرفدار عقاید رهبر نهضت ملی «محمد مصدق» بود (دکترمصدق خواهرزادهی پدرش بود) و در کتاب خاطراتش مفصلا از دکترمصدق جانبداری کرده است. جایی در همین کتاب در باره شخصیت دکترمصدق مینویسد: «در خانواده ما، مقاومت این پسر عمه، موجب مباهات همه بود. لجایت و سرسختی او درمبارزه علیه ستم رضا خانی، برای او سابقهای درخشان ساخته بود و چهرهی او را به رهبری چندان محبوب بدل میکرد که به او لقب „ شیر وطن“ داده بودند. او در هفتاد سالگی به صورت نجیبزادهای جلوه میکرد که در قلب توده مردم جای داشت. شعار او این بود که „ دولت مزدبگیر مردم است و نه مردم مواجبخور دولت“. مصدق چهرهای جذاب داشت، با قدی بلند و اندک خمیده، که شوخیها و حالت چشماناش به او ظاهر و رفتاری دلپسند میداد… برنامهی جبهه ملی که او در رأس آن قرار داشت، سیاست خارجی بیطرفی، اصلاحات سیاسی، اقتصادی و استقلال ملی بود. سادهزیستن، بیآلایشی، شوخ طبعی و علاقه ذاتی مصدق به توده مردم، از او شخصیت سیاسی موفقی میساخت که هرگز به اصول اعتقاداتش پشت نکرد و هیچ کس نتوانست در او لکه سیاهی بیابد. در پنجاه سال فعالیت سیاسی، حتی جدیترین دشمناناش هم نتوانستند علیه او سندی در باره بند و بست سیاسی یا فساد مالی به سود خود یا قدرتهای داخلی و خارجی، ارائه دهند. مردم او را به عنوان رهبری که در پی کسب آزادی و استقلال و حقوق قانونی ملت ایران است پذیرفته بودند و به نظر من هم صداقت و شجاعت و درایت لازم، برای هدایت ملتی به بزرگی مردم ایران را داشت. او نیز چون گاندی و نهرو میتوانست از ایران کشوری دموکراتیک، مستقل و خودکفا بسازد، اما موانع سر راه او بسیار جدیتر از موانع پیش پای گاندی و نهرو بود.» (دختری از ایران، ص، 226 و 322)
گذشته از عقاید مستقل سیاسی ستارهی جوان، او از میان آن همه دانشجوی علاقمند، تنها کسی بود که موفق شد با ارتقاء روحیه تعامل و بدهبستان با فرهنگ ملل دیگر، و ایضاَ با بهرهگیری هوشمندانه از فضای مناسب و نگرش مثبت نهادهای رسمی نسبت به اعزام دانشجو به خارج ، با عزیمت به آمریکا برای ادامه تحصیلاتاش، دانش و فنون مددکاری اجتماعی را تا این سطح (به عنوان یک حرفهی رسمی) بهکار گیرد و منشاء خدمات نوین و ماندگاری در کشورش گردد.
در آن دوره، افکار عمومی جهان نیز به این زن قدرتمند ایرانی کمکهای شایان توجهی کرد. زیرا نه تنها نهضت زنان ـ در سطح بینالمللی و داخلی ـ برای تغییر شرایط زنان خیز بلندی را آغاز کرده بودند بلکه کل مناسبات جهان در سالهای جوانی ستاره، در آستانهی تحول و چرخشی بزرگ قرار گرفته بود. موجی فراگیر از تحول در همهی عرصههای زندگی بشر به وجود آمده بود که دیگر جزماندیشی، سکتاریسم، و طرد فرهنگهای متفاوت ـ به بهانهی بومیگرایی و اصالتپرستی ـ را برنمیتافت. این موج نو که همهنگام در اکثر قلمروهای فکری، مادی، جنسیتی، هنری، مذهبی و فرهنگی و در همهی لایههای زیست جمعی انسانها نشت میکرد اتفاقاَ در جهت عکس سیاست مردمحورانه و تمرکزگرایانهی نهفته در فرهنگ سیاسی روشنفکران انقلابی ایران، گام برمیداشت. و چنین بود که جهان زیست ما در دههی شصت میلادی سمت و سویی “چندمرکزی” در رسوا کردن اقتدار مردانه در پیش گرفته بود و به لحاظ ساختاری و نهادی به سوی عدم تمرکز و کثرتگرایی، خیز برداشته بود. موج تازهای که برخی از نظریهپردازان کمی بعدتر ـ در سالهای دهه هفتاد میلادی ـ آن را به “موج سوم صنعتی شدن جهان” تعبیر نمودند و باور داشتند که : « موج سوم، کامپیوتر است، اما فقط کامپیوتر نیست. انقلاب بیولوژیکی است، اما فقط انقلاب بیولوژیکی نیست. گذر به صورتهای دیگر انرژی است. شورشی علیه پدرسالاری است، پیدایش تعادل نوینی در مرزبندی جغرافیایی ـ سیاسی دنیاست. این، تمدن کارت اعتباری، به اضافهی سرگرمیهای ویدئویی، بهاضافهی استریو، بهاضافه واکمن است. عصر ماشینتحریر حافظهدار، کارتهای ساعتشمارِ کار، ربوتها، تکنسینهای انفورماتیک و باجههای اتوماتیک بانکهاست. این، گرایش به عدم تمرکز است… که وجه مشخص عصر ماست.» (ورقهای آینده)
آشکار بود که بر این اساس، رویارویی و چالشی عمیق ـ شکافی ظاهراَ پُر ناشدنی ـ بین دو قلمرو متضاد : گرایش روزافزون به اصالت و تمرکزگرایی و عدم رواداری در فرهنگ سیاسی و بومیزدهی ما، ذر مقابلِ گرایش فضای بینالمللی و جنبشهای نوین زنان ـ که رو به تکثر و پلورالیسم داشتند ـ در ایران به وجود آمده و در حال نضج است. شاید حضور فعال درگیری میان این دو گرایش و چالش رو به تزاید ناشی از آن بود که نهایتاَ جامعه و نظام سیاسی ایران را با بحران و انقلاب روبرو کرد و فعالیتهای اجتماعی از جنس فعالیتهای ستاره را ناتمام گذاشت.
پانوشت:
1 ـ شرح مفصل این سفر پُر ماجرا و جذاب، در کتاب «سالار زنان ایران» نگارش منصوره پیرنیا، آمده است.
منابع و مأخذها :
◀️ 3 . الوین تافلر ، ورقهای آینده ، ترجمه عبدالحسین نیکگهر ، انتشارات بهنشر، سال انتشار 1364.
+ There are no comments
Add yours