مدرسه فمینیستی: ای چرخ لحظه ای بایست و ای زمان بیاسای!(2) در عجبم با این همه بیداد که می رود چرا زمین و آسمان جای عوض نمی کنند.آیا زمین نباید بازبیاشوبد و مردگان خویش از خاک بیرون دهد چنان که در شب کشته شدن یولیوس قیصر کرد؟پس کجاست آن تراژدی نویس نامور همۀ فصول که اکنون از مرگ ناجوانمردانه این دو آزادیخواه- و نه آنکه سر در سودای امپراتوری داشت- بنویسد؟
خبر ساده بود: مهندس عزت الله سحابی از سکتۀ مغزی درگذشت…
و باز خبر کوتاه و ساده بود: هاله سحابی از ایست قلبی درگذشت…
و آیا واقعا چنین است؟ پدر که سال ها در دوران آن کس که اسب داشت و تاجش به سر بود به جرم آزادیخواهی به حبس بود و پس از آن دوست قدیمی و قدرتمدار نو برای آنکه “درسی به او بدهد” او را به زندان افکند وآن گاه نوبت آن کس شد که شعار جامعۀ مدنی و مردمسالاری دینی اش کوس بر فلک میزد که در دوران او نیز تن فروکوفتۀ مرد را باز هم بیشتر بکوبند غافل از آنکه آب در هاون کوفتند. سپس درگیر و دار رویدادهای پس از انتخابات 88 باز هم عزت ملت بی نصیب نماند و احضار و تهدید و…شد. و آن گاه که نوبت افشاگری ها درباره زندان ها رسید در نامه ای دردمندانه نالید که بر کشورم چه رفته است…و همان موقع زنگ خطر برای سلامت ایشان به صدا درآمده بود و جادۀ عمر به انتها می رسید که او هیچ گاه دغدغۀ آن را نداشت.زمانه به صدای بلند ندا در می داد و هیچ کس نمی شنید.
و حال با این غم تازه، ناباورانه، و صاعقه وار چه کنیم؟ به همین سادگی؟ از ایست قلبی؟ و فرض بگیریم که از حملۀ قلبی بود و نه از ایلغار بازماندگان مغول و تاتار.کس نمی گوید چرا؟ و چرا اینجا و اکنون و نه جایی دیگر و زمانی دیگر؟ از زندان به درش آوردید که شبانه و غریبانه به خاکش سپارند؟ شما که خوب بلدید او را هم مانند نسرین ستوده در زندان نگه می داشتید تا بعد خبر مرگ پدر را بشنود و به های های بلند بگرید.
نمیدانم چه میگویم دراین میانۀ آشفتگی و پریشانی که دیگر سرمویی تا جنون فاصله نیست و چه باک اگر از پای هم بیفتم… گر من از پای اندرآیم گو درآی بهتر از من صدهزار از دست رفت…
بهر حال، به بانیان و جانیان و آمران و عاملان می گوییم که اگر به آنچه خود می گویید باور دارید بدانید که فرمود:”کل نفس ذائقه الموت” و اگر باور ندارید گوش به نوای شاعری دهید که از دوردست های تاریخ فریاد زد:”هم رونق زمان شما نیز بگذرد”.
پانوشت ها:
1- از سیف الدین فرغانی شاعر سدۀ هفتم و هشتم.
2- نقل به مضمون از نمایشنامه فاوست اثر گوته .
+ There are no comments
Add yours