مدرسه فمینیستی: هشتم اردیبهشت امسال ــ 1390 خورشیدی ــ سالروز تولد «سیمیندانشور» و آغاز نودسالگی او است. به همین مناسبت، مدرسه فمینیستی «ویژهنامهای» تدارک دیده است که مطالب آن به مرور منتشر میشود. متن زیر که مصاحبه مدرسه فمینیستی با خانم «شهلا لاهیجی» پژوهشگر مسایل زنان و مدیر انتشارات روشنگران است با همین انگیزه تدارک شده و اکنون به خوانندگان سایت مدرسه، ارائه میگردد.
مدرسه فمینیستی: خانم لاهیجی عزیز، لازم است که پیشاپیش از این که برای گفتگوی صمیمانه و نقل خاطرههای جذاب و آموزندهتان از «سووشون» و خالق آن، وقت گذاشتهاید ازتان سپاسگزاری کنیم. میدانید که هشتم اردیبهشتماه امسال، آغاز نودمین سال تولد «سیمیندانشور» است. به یاد دارم که سالها پیش در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران ــ که آن هنگام در محل دایمی نمایشگاهها برگزار میشد ــ به همت «جمع زنان ناشر» بزرگداشتی برای خانم دانشور برگزار شد. آن موقع شما، در آن مراسم به ایراد سخنرانی پرداختید که البته با واکنش گروهی از شرکتکنندگان هم روبرو شد. اکنون پس از گذشت سالها از آن مراسم، میخواستیم نظرتان را در باره خانم دانشور ــ که ایشان را میتوان بنیانگذار داستانویسی زنان در دوره معاصر دانست ــ جویا شویم اما پیش از آن، برای خوانندگان سایت مدرسه بفرمایید که آیا هنوز «جمع زنان ناشر» برقرار است و به فعالیتش ادامه میدهد؟
شهلا لاهیجی: من هم از شما ممنونم که بیوقفه برای شناساندن مشکلات زنان و مطرح کردن هرچه وسیعتر مسایل آنان تلاش میکنید. و اما از جمع زنان ناشر پرسیدید باید بگویم که این جمع زنانه که بهحق آن را باید از زُمرهی نخستین گردهماییهای مدنی این مرز و بوم به حساب آورد خوشبختانه همچنان برقرار است اما طبعاَ دیگرانی مسئولیت اداره و پیشبرد آن را بر عهده دارند. این قانون طبیعی است که با گذشت زمان، افراد و نسلها نیز باید نو شوند و جوانانِ تازهنفس قدم به میدان بگذارند، تقبل مسئولیت کنند و جای پیرسالها را بگیرند تا با توان و انرژی و جسارت بیشتری، حرکت را به جلو ببرند. خوشبختانه جمع زنان ناشر توانست پس از چندسال وقفه و فترت، سال گذشته (1389) «نمایشگاه اختصاصی زنان ناشر» را در یکی از فرهنگسراهای تهران با موفقیت برگزار کند که خودش غنیمتی است.
و اما بزرگداشت سیمیندانشور که در آن سالها توانستیم در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار کنیم باید بگویم که به نظر من از آندست رویدادهایی است که تصور نمیکنم از خاطر هیچیک از کتابدوستان و علاقمندان به ادبیات زنان، زدوده شود. به جرأت میتوانم بگویم که اولینبار بود سالن شماره 1 نمایشگاه، پذیرای بیش از یکهزار نفر مهمان شده بود و این استقبال، در تاریخ گردهماییها و نشستهای برگزارشده در نمایشگاه بینالمللی، تقریباَ بینظیر بود چرا که گردهماییهایی که توسط مسئولین در سالنهای نمایشگاه برگزار میشد معمولا شرکتکنندهی چندانی نداشت.
شما به سخنرانی من در آن همایش اشاره کردید که حرف و حدیثهای فراوانی در پی داشت. حتا در اثناء صحبتام عدهای به مخالفت پرداختند.
مدرسهفمینیستی: خانم لاهیجی مگر شما در آن سخنرانی بر چه موضوعی انگشت گذاشتید که چنین واکنشهایی از سوی مردان حاضر در آن نشست را به دنبال آورد؟
شهلا لاهیجی: راستش از نظر خودم چیز خاصی مطرح نکردم و اتفاقاَ به همین دلیل هم از جنجال زیادی که در آن جلسه بپا کردند واقعاَ متعجب شده بودم. من در آن مراسم گفتم که «من جلال آلاحمد را با سیمیندانشور و خواندن سووشون شناختم. که تقریباَ تمام همنسلان من، سووشون را خواندهاند.» همین جملهی ساده، باعث اعتراض عدهای از آقایان شد که باور نداشتند شوهری به نام زنش، شناخته شود! و من حیران که اینها چه میگویند. قصد من از اعلام این موضوع، فقط و فقط بیان یک رویداد واقعی و تجربی بود که برای خودم اتفاق افتاده بود، و نه یک ژست مثلا فمینیستی و آوانگارد. به هرحال بگذریم که بیشک سیمیندانشور اولین زنی بود که باب رُماننویسی زنانه را در ایران گشود. کتاب سووشون او در همان زمان، بالاترین تیراژ چاپ شدهی کتاب در ایران را از آن خود کرد و از مرز یکصدهزار گذشت و خودتان میدانید که این استقبال بینظیر از یک اثر زنانه، آنهم در جامعهای با فرهنگ مسلط پدرسالار، قطعاَ یک پیروزی به حساب میآید. سووشون به چندین زبان زنده دنیا نیز ترجمه شد، و ما که آن روزها تشنهی شنیدن و خواندنِ ــ هر آنچه بوی مخالفت با رژیم را میداد ــ بودیم این اثر را یک داستان انقلابی ارزیابی کردیم.
مدرسه فمینیستی: خانم لاهیجی عزیز شما به فضای فکریتان در زمانی که سووشون را میخواندید اشاره کردید «که آن روزها تشنهی شنیدن و خواندن هرآنچه بوی مخالفت با رژیم را میداد، بودید» اما از سن و سالتان نگفتید که چند سالتان بود وقتی این اثر را مطالعه کردید و در کدام شهر ایران زندگی میکردید؟
شهلا لاهیجی: اولینبار که سووشون را خواندم در شیراز زندگی میکردم. آنموقع خیلی جوان بودم شاید هفده سال بیشتر نداشتم. در آن سن و سال، سراسر وجودم لبریز از شور بود، شور و شوق دانستن و بیشتر دانستن بود و کمتر شعور درک واقعیتهای بغرنجِ نظری. در نتیجه، کتاب سووشون را بلعیدم بیآن که تجزیه و هضماش کنم. و فراموش کردم که مناسبات ایلاتی در ایران ما، همچنان دنبالهی فئودالیسم ناقص آن روز ایران بود، و نه فقط انقلابی و مترقی نمیتواند باشد بلکه مناسباتی بازدارنده و سرکوبگر است! به هرحال، پس از سووشون، آثار دیگر سیمین را هم خواندم از جمله: مجموعهداستانهای «به کی سلام کنم» ، «شهری چون بهشت» و تک داستانهایی که گهگاه از ایشان در نشریات آن دوره به چاپ میرسید. به نظر من سیمین دانشور بیتردید اولین زنی است که به خود جرأت داد در آثار و نوشتههایش از زن بگوید و با زبانی زنانه! و شایدجذاب بودن آثارش برای زنان، همین احساس سرشار زنانه در رُمانهایش باشد.
مدرسهفمینیستی: در رُمان سووشون، از زنی به نام «زری»، که ظاهراَ شخصیت محوری و قهرمان داستان است، سخن گفته میشود که درگیر مشکلات ناشی از مناسبات خشن آن روز جامعهی خودش است. اما به نظر میرسد که نویسنده برای به دست دادن فضایی متناسب و معاصر با زندگی این زن، مکانهایی را خلق کرده که به نظر سمبلیک میآیند و خانم دانشور انگار با خلق چنین مکانهای صوری و نمادین سعی داشته فضای رُمان خود را هر چه بیشتر باورپذیر سازد. مکانهایی مثل «بیمارستان مرسلین» و غیره…
شهلا لاهیجی: نه، سمبلیک نیستند، اتفاقاَ همه مکانهایی که سیمین در سووشون از آنها یاد کرده، حتماَ واقعیاند مثل همین بیمارستانی که شما از آن نام بردید. من بیمارستان مرسلین را کاملا میشناختم و فکر میکنم هر کس در شیراز زندگی میکرد اگر گذارش به این بیمارستان (که در حقیقت، انگلیسیها آن را ساخته بودند) نیفتاده بود حداقل اسمش را شنیده بود. من در عین حال بسیاری از مکانهایی که خانم دانشور در قصهاش نام برده بود و حتا بسیاری از شخصیتهایی که او در رُمانش به آنها اشاره کرده از نزدیک دیده بودم مثل «باغ اِرم»، شرکت فروش «چرخخیاطی سینگر»، یا همین «بیمارستان مرسلین» که در آنجا از زایمان قهرمان داستانش سخن گفته بود. حتا مرد سیبیلوی رییس شرکت سینگر را هم دیده بودم، شاید به جهت همین آشنایی با این مکانها و برخی از شخصیتهای داستان، فضای سووشون برایم حسکردنی و باورپذیر بود، و همین عوامل باعث شده بود که سووشون را با حس دیگری بخوانم: نه یک بار، که چندین بار. بعدها کنجکاو شدم که در باره سیمیندانشور بیشتر بدانم و در همین راستا بود که متوجه شدم «جلال آلاحمد»، شوهر سیمیندانشور است. اما آنچه که هرگز نفهمیدم واکنش بعضی از حاضرانِ آن گردهمایی در بازگویی من از این واقعیت بود.
مدرسهفمینیستی: چاپ اول سووشون در تیرماه 1348 توسط «انتشارات خوارزمی» راهی بازار کتاب شد. بیش از چهل سال از انتشار نخستین چاپ این اثر در کشور ما میگذرد و خانم دانشور رُمانهای دیگری همچون «جزیره سرگردانی» و «ساربان سرگردان» را نیز منتشر کرده است. حالا اگر از شما پرسیده شود که پس از گذشت این همه سال و مطالعه آثار دیگر سیمیندانشور، کدام یک از داستانهای ایشان را بیش از دیگر آثارش میپسندید، آنوقت شما بر کدام یک، انگشت میگذارید؟
شهلا لاهیجی: اگر امروز بخواهم در باره آثار سیمیندانشور بازنگری کنم به جرأت میگویم مجموعه داستانهای کوتاه «به کی سلام کنم» را بهترین اثر ایشان میدانم.
مدرسهفمینیستی: خانم لاهیجی با این جوابتان، واقعاَ غافلگیرمان کردید چون انتظار میرفت که بر «سووشون»، یا «جزیرهی سرگردانی» انگشت بگذارید…بسیارخوب حالا به رغم این پاسخ غافلگیرکننده، این سوآل مطرح میشود که چرا «به کی سلام کنم»؟
شهلا لاهیجی: در این داستان برای من، بیان صادقانه سیمین از زندگی «کوکبسلطان» زنی از طبقات فرودست جامعه، بسیار ارزشمند است، به خصوص ترسیم هنرمندانهی رنج و تنهایی اینگونه زنان، که برای گذران زندگی به هر دَری میزنند اما در عین حال دارای چنان استغنای درونی و مناعت طبع هستند که بسیاری کسان ـ از ما بهتران ـ را حتا لایق سلامگفتن نمیدانند. بیان سیمین در این اثر، بیانی واقعی، حقیقی و به لحاظ ساختار داستانی (نسبت به آثار دیگرش) فوقالعاده کمنظیر میدانم. به همین جهت بود که چندسال پیش در مجموعهای از داستانهای کوتاه که به همت آقای مجیدرهنما توسط نشر روشنگران منتشر شد (به نام «درآستانه فصلی سرد») این مجموعه را با اثر ماندگار سیمیندانشور آغاز کردم و بدینگونه دین خود را به این بزرگبانوی قصهنویس ایرانی، ادا کردم. نمیخواهم امروز به نقد سووشون بنشینم زیرا بر این باورم که هر اثر، زمان خودش را دارد. سووشون نیز در دورهای به چاپ رسید که ما همه درگیر جنگی سرد با دیکتاتوری بودیم و هر ندایی که بر این دیکتاتوری میتاخت، میستودیم. امروز در آستانهی نودمین سال زندگی این نویسندهی ارزشمند، یک بار دیگر به پشت سر نگاه میکنم و با غرور و امیدواری به راهی دشوار و پُر از سنگلاخ که او برای بسیاری هموار و قابل پیمودن کرد، مینگرم. خانم دانشور بهحق نشان داد و به همه ما ثابت کرد که زنان نویسنده در ایران چه نیروی بالقوهای هستند که به کمک او به توانی بالفعل تبدیل شدهاند. و این دینی است که سیمیندانشور به دوش زنان نویسندهی امروز ایران دارد. زنانی که فراوانی و بیشماری آثارشان از عدد و رقم، گذشته است و نشر مملکت ما، به کمک قلم و اندیشه توانای آنان، هر روز پُر بار و پُر بارتر میشود.
+ There are no comments
Add yours