مدرسه فمینیستی: نظریه فمینیستی سعی دارد، جهان را با نگرش زنانه و از دیدگاه زنان ببیند و از این رو با افشای مصادیق نابرابری و ستم جنسیتی، زندگی بهتری را برای زنان به ارمغان آورد. وجه مشخصه فمینیسم این است که فرودست بودن زنان را قابل چون و چرا و مخالفت می داند. این مخالفت مستلزم بررسیِ انتقادیِ موقعیت کنونی و گذشته زنان، و چالش با ایدئولوژی های مردسالارانه ی حاکم است که فرودستی زنان را طبیعی و همگانی، و بنابراین اجتناب ناپذیر جلوه می دهند؛ یعنی چالش با دانشی که جهانشمول معرفی می شود و اثبات این نکته که دانش موجود از چشم اندازی مردانه به جهان می نگرد.(آبوت1381:31)
در حوزه نقد ادبی نیز فمینیست ها نگاه خاص خود را دارند و به ادبیات که پدیده ای اجتماعی است از دریچه چشم زنان می نگرند و جایگاه زنان را در این حوزه مورد بررسی قرار می دهند. به این ترتیب نقد ادبی فمینیستی به دنبال جایگاه زنان در ادبیات است. فمینیست ها اعتقاد دارند که زن چه به عنوان مخاطب و چه به عنوان نویسنده همواره در حاشیه قرار داشته و نادیده گرفته شده است. پس نقد ادبی فمینیستی واکنشی اعتراضی به وضعیت و موقعیت فرودست زنان در ادبیات است. زن در ادبیات که امری مردانه و در انحصار مردان است یا نادیده گرفته می شود یا آن طور تصویر می شود که دلخواه و مورد انتظار مردان است. ادبیات تمایل دارد زنان را به گونه ای تصویر کند که متناسب با تفکر مردسالار حاکم بر جوامع بشری است. تصویری که ادبیات از زنان ارایه می دهد تصویری کلیشه شده و ثابت است که زنان را در قالب های از پیش تعیین شده قرار می دهد و به این ترتیب به استمرار فرودستی زنان می انجامد.
در کتاب راهنمای نظریۀ ادبی معاصر آمده است، به رغم پیشرفت های دموکراتیک، زنان همچنان زیر فشار نظامی قرار دارند که بر کلیشه کردن نقش جنسی استوار است و از نخستین سالهای زندگی در معرض آن قرار می گیرند.(سلدن،ویدوسون1384: 266) جامعه پذیری جنسیتی[i] تحت تاثیر عوامل گوناگونی قرار دارد. بازنمایی زنان در آثار و نوشته های ادبی از آن رو اهمیت دارد که ادبیات یکی از راهها و ابزارهای مؤثر بر جامعه پذیری است و جامعه پذیری نقش های جنسیتی نیز ممکن به واسطه ی ادبیات ، صورت گیرد. بنابراین فمینیست ها توقع دارند ادبیات نقشی متفاوت از یک ابزار نهادینه کردن سلطه جنسیتی مردانه داشته باشد. و همان طور که بکری تمیزی در مقاله تاریخچه نقد ادبی فمینیستی می نویسد، ادبیات باید این قدرت را داشته باشد که تجربیات زنان را با همه ی تنوع آن منعکس کند.ادبیات باید قادر باشد تجارب زنان را در جهت انسانی و برابری سیستم ارزشی فرهنگی به پیش برد. ادبیات باید این توان را داشته باشد فرهنگی را که از نظر تاریخی در خدمت منافع مردانه بوده است، از اقتدارطلبی بیرون آورده و به آن خصلت دموکراتیک بدهد. ادبیات باید اجازه ی تجربه ی شخصی و صادقانه را بدهد حتا اگر مخالف با استانداردهای موجود بوده و با فرهنگ زمان بیگانه باشد. (تمیزی1379: 46)
یکی از اهداف نقد ادبی فمینستی، شناخت کلیشه های جنسیتی در آثار ادبی است. کلیشه یا تصورات قالبی جنسیتی ، مجموعه سازمان یافته ای از باورها درباره مردان و زنان است. کلیشه چیزی است که بدون هیچ گونه تغییر تکرار می گردد، با الگویی ثابت و عام انطباق دارد و از تشخیص خصوصیات فردی عاجز است. کلیشه های جنسیتی تصویر ذهنی یکنواخت و قالب بندی شده ای از رفتارهای خاص مربوط به زنان و مردان را بدون آنکه مورد بررسی و آزمون قرار گرفته باشند، ارائه می دهد. بر اساس کلیشه های جنسیتی، زنان و مردان در جامعه دارای ویژگی های خاص ، رفتار خاص و حالات روانی خاص هستند و در نهایت، قابلیت انجام وظایف و کارهایی را دارند که به صورت معمول با یکدیگر متفاوت اند.(اعزازی1380: 45) به این ترتیب کلیشه های جنسیتی هم شامل صفات و خصوصیات شخصیتی است و هم نقش های جنسیتی را در خانه، محل کار و نیز نقش های اجتماعی سیاسی را در بر می گیرد.
آندره میشل در کتاب خود «پیکار با تبعیض جنسی» با بررسی پژوهش هایی که در سطوح بین المللی و برای یونسکو صورت پذیرفته است، نمونه هایی از تصورات قالبی مشترک در سطح دنیا درباره زنان و مردان را ارائه می دهد. از نظر وی کلیشه های جنسیتی را می توان در چهار دسته کلی جای داد:
◀️ نقش های سیاسی:
مردان داستان، نقش های سیاسی دارند و بعضی از آنها به دلیل مخالفت با دستگاه سیاسی حاکم به زندان افتاده اند. از این جمله اند مدیر قبلی مدرسه و معلم کلاس سوم.
روی گچ دیوار با مداد قرمز و نه چندان درشت، به عجله و ناشیانه علامت داس و چکش کشیده بود. بی آنکه چیزی بپرسم خود او دنبال کرد: از آثار دورۀ اوناست آقا. اول سال که اومدم اینجا مدیرشون هنوز بود آقا. کارشون همین چیزها بود. روزنومه بفروشند و داس و چکش بکشند آقا. رییسشون رو که گرفتند چه جونی کندم آقا تا حالیشون کنم که دست وردارند. (مدیر مدرسه ص 28)
در این داستان همچون سایر داستان های آل احمد ، زنان راهی به سیاست ندارند و فاقد نقش سیاسی تصویر شده اند.
در مجموع در داستان مدیر مدرسه ، زنان، منفعل ، ترسو و سلطه پذیر هستند و به ظاهرشان توجه دارند. دغدغه اصلی آن ها مصاحبت با مردان و خصوصیات شان اغواگری و انحراف مردان است. مردان در عوض، فعال، مسلط، مستقل و قوی و با عرضه هستند و اصولا مرد بودن معادل عرضه داشتن است: تو اگر مردی عرضه داشته باش و مدیر همین مدرسه هم بشو! (مدیرمدرسه ص9)
داستان در محیط بیرون از خانه اتفاق می افتد و به همین دلیل است که نقش زنان در این داستان بسیار کمرنگ است و دو زنی که در داستان حضور می یابند، به سرعت از این حوزه که حوزه فعالیت و اقتدار مردانه تلقی می شود، بیرون رانده می شوند. در این داستان مردان درگیر فعالیت های سیاسی علیه حاکمیت می شوند ولی زنان فاقد چنین نقش هایی هستند.
بررسی نقش های زنان در داستان مدیر مدرسه نشان می دهد که جلال آل احمد ، در توصیف زنان آثارش، گرفتار و اسیر تفکرات کلیشه ای و تصورات قالبی درباره زنان است، و هرگز نتوانسته زنان را فراتر از چارچوب ایدئولوزی مردسالاری حاکم برجامعه ببیند . در دوره زندگی آل احمد که مصادف بود با دوران پهلوی اول و دوم، تغییرات مهمی در زندگی زنان صورت گرفته بود که برخی از آنها دستاورد مبارزات زنان در طی انقلاب مشروطیت بود و برخی برنامه های حکومت پهلوی ها برای نوسازی جامعه. در دوران انقلاب مشروطیت و پس از آن زنان توانسته بودند، تشکل های خود را ایجاد کنند، در نشریات شان بنویسند و مهم تر از همه مدارس دخترانه را تأسیس کنند. در دوره پهلوی اول و دوم، زنان به مدارس و مراکز آموزش عالی راه یافتند، بخشی از نیروی کار کشور شدند و از حق مشارکت سیاسی شامل حق رأی و حق انتخاب شدن برخوردار شدند.
تغییر وضعیت زنان بخشی از روند مدرنیزاسیونی بود که دولت پهلوی در پیش گرفته بود و در واقع توفیقی اجباری بود که وضعیت زنان را دگرگون می کرد. حکومت پهلوی پیش از شروع این تغییرات، با توسل به زور دست به تغییر ظاهری جامعه زده بود که با تغییر پوشش مردان و کشف حجاب زنان همراه شد. مردان مجبور شدند لباس های پیشین را کنار بگذارند و زنان حجاب را. اما آنچه در این میان بر بعضی از نیروهای منتقد حاکمیت گران آمد کشف حجاب زنان بود. تغییرات صورت گرفته در دوره پهلوی بیشتر شامل حال زنان شهری شد و زنان داستانهای آل احمد هم همین زنان شهری هستند ولی این تغییر وضعیت زنان، نادیده گرفته شده و کمتر در داستان های او منعکس شده است. زنان داستان های او همچون مریم خانم سمنوپزان، فاطمۀ زن زیادی ، هاجرِ لاک صورتی ، زن بچۀ مردم، زنِ آفتاب لب بام همه در فضایی خارج از جامعه ای که زنانش در حال تغییر هستند، زندگی می کنند. معلم زنِ مدیرِ مدرسه اگر چه استثناء است و از معدود زنانی است که در فضایی خارج از چارچوب خانواده معرفی می شود، اما چون پذیرای تغییرات جدید شده ، مذمت و تحقیر می شود و به دلیل خروج از چهارچوب هایی که سنت تعیین کرده، محکوم می شود.
به نظر می رسد تنها تغییری که مورد توجه و انتقاد و صدالبته تنفر آل احمد واقع می شود تغییر پوشش زنان است. گویی جلال آل احمد برای نشان دادن اعتراض و مخالفت با حاکمیت وقت، حاضر به پذیرشِ واقعیتِ تغییرِ وضعیتِ زنان نیست و در گریز از همراهی با نظر حاکمیت درباره زنان، موضعی اتخاذ می کند که همه تغییرات صورت گرفته را یکسره رد می کند و از در مخالفت با آن درمی آید.در واقع آل احمد آن طور که در غربزدگی نوشته، زن معاصرش را زنی می بیند که حضورش در اجتماع به قصد خودنمایی است و به ولنگاری کشیده شده است.
منابع
آبوت پاملا(1380). جامعه شناسی زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، تهران: نشرنی
آل احمد جلال(1357). مدیر مدرسه، تهران: امیرکبیر
آل احمد جلال(1384). غربزدگی، تهران: نشرجامه دران
اشرف احمد-بنوعزیزی علی(1387). طبقات اجتماعی،دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران: نیلوفر
تمیزی بکری(1379)، تاریخچه نقد ادبی فمینیستی، جنس دوم(مجموعه مقالات)، گردآورنده نوشین احمدی خراسانی،جلد ششم، تهران: نشر توسعه
جزنی نسرین(1380). نگرشی بر تحلیل جنسیتی در ایران، اعزازیتهران: دانشگاه شهید بهشتی
سفیری خدیجه(1388). جامعه شناسی جنسیت، تهران: جامعه شناسان
سلدن رامان(1387). راهنمای نظریۀ ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو
میشل آندره(1376). پیکار با تبعیض جنسی، ترجمه محمدجعفر پوینده، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه
پانوشت:
[i] جامعه پذیری جنسیتی به فرآیندی اطلاق می شود که افراد از طریق آن، صفات و ویژگی های جنسیتی شده را گرفته و خود را درک می کنند؛ به علاوه مردم از طریق جامعه پذیری یاد می گیرند که جامعه آنها از مردان و زنان چه انتظاراتی دارد.(سفیری1388: 45)
+ There are no comments
Add yours