مدرسه فمینیستی: مسئله محیط زیست و حفاظت از آن همراه با بهرهبرداری پایدار از منابع طبیعی، از بغرنجترین و خطیرترین مسائل رویاروی انسانِ معاصر است. جنبشهای زیست محیطی، جنبشهای سبز و حامیان حقوق حیوانات و جنگلها همگی در مواجهه با این مسئلهی حیاتی و با درک سرنوشتساز بودن موضوع طبیعت، شکل گرفتهاند. زنان از بدو شکلگیری این جنبشها همواره نقش پر رنگی در مبارزه به نفع حفظ طبیعت داشتهاند، تا حدی که باور به وابستگی و نزدیکی زنان به طبیعت (بیش از مردان)، مبنای شکلگیری اکوـفمینیسم بود. اما مسئلهی محیط زیست علاوه بر مشارکت سازمانهای غیر دولتی، احتیاج به مشارکت و مساهمت دولتها نیز دارد و حاوی منافع سرشاری برای هر سه رأس مثلث محیط زیستـمردمـدولت است. مقالهی حاضر مطالعهای است جامعهشناختیـاقتصادی حول موضوع نقش زنان در حفاظت و ادارهی جنگلها و مزارع کشاورزی در جنوب آسیا و نیز نحوهی سازمان یابی و متشکل کردن زنان در راستای نیل به اصل پایداری. این مقاله حاوی پیشنهادات درخور توجهی است که میتواند برای حفاظت از منابع طبیعی و بحران زیست محیطی در ایران و نیز پر رنگ کردن مشارکت زنان در جامعه سودمند واقع گردند – مترجمان
زنان، مدیران مزارع و جنگلها در آسیای جنوبی
مسئلهی حق برخورداری از زمینهای کشاورزی و منابع جنگلی برای میلیونها زن روستایی و خانوادهایشان در کشورهای در حال توسعه، از عوامل تعین کنندهی رفاه و مبارزه با فقر به حساب میآیند. چنین حقوق ملاکیتی نه تنها میتوانند رفاه فردی را ارتقاء بخشند، بلکه میتوانند وضعیت معیشتی اکثریت آسیبپذیر جامعه را بهبود دهند، و به حفاظت جنگلهایی کمک کنند که به عنوان کاهندههای کربن و منابع تنوع زیستی از اهمیتی جهانی برخوردارند.
زنان، مدیران زمین های کشاورزی
باور رو به رشدی وجود دارد مبنی بر اینکه مالکیت زمین های کشاورزی میتواند به صورت به نحوی مطلوب وضعیت رفاه اقتصادی و اجتماعی زنان روستایی و فرزندانشان را تقویت کند. همچنین میتواند گزینه های امرار معاش زنان را بیافزاید، و به کاهش فقر، کاهش مرگ و میر اطفال و کودکان، افزایش امکان تحصیل کودکان، دریافت مراقبت های پزشکی و نهایتا تقلیل خطر خشونت جنسی کمک کند. به علاوه، از آنجایی که زنان سهم رو به رشدی از کشاورزان را تشکیل می دهند، و مردان بیش از پیش به مشاغل غیرزراعی روی میآورند، حمایت از دستیابی زنان به زمینهای کشاورزی میتواند بهرهوری زراعی کشور را نیز افزایش دهد.
اما حال چگونه باید امکان دسترسی زنان به مزارع را افزایش دهیم؟ و چگونه توانایی ایشان را برای به کارگیری زمینها به نحوی سودآور تقویت کنیم؟ علیالااصول، زنان میتوانند از طریق خانوادههایشان، دولت یا بازار به این زمینها دست یابند. هرچند که البته هر سه این منابع، متمایل به حمایت از مردان هستند: قوانین ارث اغلب از لحاظ جنسی نابرابرند؛ حکومت ها گرایش به انتقال زمین به سرپرستان مرد خانواده دارند، و نهایتا غالب زنان استطاعت مالی خرید یا اجاره زمینهای کشاورزی را ندارند. همچنین اغلب زنانی که یک زمین زراعی را به ارث می برند یا از حکومت میگیرند نیز توانایی کشت موثر را به دلایلی چون کوچک بودن قطعه زمینهای کشاورزی و تعصبات مردانه در نهادهای خدماتی کشاورزی که دسترسی آنها به اعتبار، درآمد، اطلاعات و تکنولوژیهای جدید محدود میکنند، ندارند. یکی از راه حلهای ممکن که قابلیت زیادی در کمک به زنان برای دسترسی به زمینهای زراعی، حفظ و در نهایت زراعت پربار در زمین دارد، سرمایه گذاری و زراعت گروهی، در مقابل رویکرد تکـخانوادهای است.
منظور من از رویکرد گروهی، گروهی از افراد است که با تسهیلات مالی و منابع دیگر خود برای ایجاد تشکیلات زراعی مشترک، ائتلاف میکنند. با سرمایهگذاری ائتلافی، زنانی که زمین ندارند، میتوانند اقدام به اجاره یا خرید زمین کنند، یعنی قادر به انجام کاری میشوند که به تنهایی استطاعت انجام آن را نداشتند. همچنین اگر زنانی که به این شیوه زمیندار میشوند، یا آنهایی که از قبل صاحب زمین های کوچکی بوده اند، بر آن باشند که برای کشت دستهجمعی زمینهایشان ائتلاف کنند، به منافع دیگری نیز میرسند: از صرفهجوئی ناشی از تولید انبوه بهرهمند میشوند، دسترسی بهتری به اعتبارات و درآمدها پیدا میکنند، در امور مربوط به آبیاری و حفاظت از زمین سرمایهگذاری میکنند، کار و مهارتهای خود را بهطور مفیدتری به اشتراک میگذارند، میتوانند محصول خود را بیمه کنند، و محصول خود را با سود بیشتری به فروش برسانند.
چنین رویکرد گروهیای البته کاملاً متفاوت از اشتراکیسازی اجتماعی ابتدایی است که تمایل دارد تصاویر خشنی از قحطی و بیچارگی را به رخ بکشد. تشکلهای اجتماعی به صورت اجباری شکل میگرفتند و به نسبت تودهای بودند، و فرصتهای اندکی برای کشاورزان جهت مشارکت در امر تصمیمـسازی یا توزیع عادلانه منافع ایجاد میکردند. دقیقاً برخلاف این وضعیت، در رویکردی که من پیشنهاد میدهم، گروهها داوطلبانه شکل داده میشوند، دارای ابعاد کوچکی خواهند بود و از زنانی ساخته میشوند که از لحاظ اجتماعی و اقتصادی همگن هستند، و در فرایندهای تصمیمـسازی، توزیع برابرـنگر و مکانیزمهای مؤثر برای محدود کردن ثروتهای باد آورده، مشارکت خواهند داشت.
شکل گیری چنین «جمعیتهایی»، آنچنان که من آنها را از تشکلهای اجتماعی پیشین متمایز میکنم، تنها یک امکان نظری نیست. بلکه نمونههای عملی متعدد و موفقی از آنها قابل مشاهده است. برای نمونه، زنان فقیر در بسیاری از دهکدههای قحطیزده در جنوب شبه جزیره هندوستان در آندرا پرادش Andhra Pradesh، با حمایت انجمن توسعه دِکانDeccan Development Society، که یک سازمان غیردولتی (NGO) است، مشغول به کشاورزی دستهجمعی در گروههای کوچک هشت تا ده نفره هستند. این زنان با استفاده از طرح های متنوع دولت موفق به دسترسی به زمین شدند. یکی از طرحهای بسیار جالب توجه، طرحی است که از زنانی که زمین ندارند، یا از طبقه و کاست پائینی هستند و گروهی را برای خرید زمین کشاورزی شکل میدهند، حمایت مالی میکند (50 درصد به عنوان کمک بلاعوض و 50 درصد تحت عنوان وام بلند مدت با بهره پائین). و به این ترتیب زمین های خریداری شده بین این زنان به طور مساوی تقسیم میشود و به صورت مجزا به نام هر یک از آنها ثبت میشود. در موارد دیگر، گروه هایی از زنان، از طریق برنامه های دولت برای کاهش میزان فقر و تنگدستی زمین را بهصورت دسته جمعی اجاره میکنند. هر دوی اینها، گروههای خریدار زمین و گروهها اجاره کنند، به صورت جمعیتی کشاورزی میکنند. در سال 2008، در 26 دهکده دست کم یک گروه اجاره کننده وجود داشت و در 21 دهکده نیز گروههای زنان خریدار. برخی از گروهها نیز که با اجاره زمین آغاز به کار کرده بودند به مرور قادر به خرید زمینهای با مساحت کوچک شدند.
زنان با کار جمعی، ارزیابی زمین، اجاره تجهیزات، سفر به شهرها برای ملاقات با دفاتر دولتی، کسب درآمد و فروش محصولات خود را نیز آموختند. آنها بذرهای خودشان را نگهداری میکنند و کشاورزی ارگانیک و چند کشتی را تمرین میکنند. بعضی از گروهها حدود 24 محصول را در سال کشت میکنند. این امر خطر خرابی محصول را کاهش میدهد و یک نظام غذائی صحیح را ایجاد میکند. زنانی که از زیر بار زراعت گروهی شانه خالی میکنند، در جلسات و گردهماییهای هفتگیشان، از جانب اعضای گروه زیر بار مسئولیت میروند. زنان گزارش میکنند که در مقایسه با زمانی که انفرادی کار میکردند، اکنون به عنوان یک گروه دسترسی بیشتری به ادارات دولتی و بازارها دارند. و سود هر هکتار بیشتر از مزارعِ محدود خانودگی است. این زنان همچنین گزارش میدهند که پیشرفتهایی در بهداشت و تغذیه خانوادههایشان به وجود آمده، میزان احترام اجتماعیشان افزایش یافته و روابط زناشوییشان نیز بهتر شده است. همچنین میزان حضور فرزندانشان در مدارس بیشتر شده است. به علاوه، این زنان دریافتهاند که هنگام جستجوی شغل، مکمل در موقعیت چانهزنی برای دستمزد بالاتر قرار دارند، زیرا حالا زمینی دارند که میتوانند از آن برای تأمین بخشی از نیازهای خود بهره ببرند.
بهعلاوه، در 51 روستا، کمیتههای زنان با استفاده از حمایت دولت، به کشاورزان مرد وام دادند تا زمینهای بایرشان را زرع کنند، و در عوض در بخشی از برداشت آنها برای یک صندوق غلات و بذرِ گروهی که توسط زنان مدیریت میشود، سهیم شدند. دانههای خوراکی این صندوق با حداقلِ قیمت به خانوادههای فقیر فروخته میشود، و به این ترتیب امنیت غذایی هزاران خانواده نیازمند ارتقاء مییابد.
حال آیا این روایتِ موفقیتآمیز را میتوان بهطور گستردهتری تکرار کرد؟ من معتقدم که می توان. پیش از هرچیز، باید گفت که همچنین نمونههای دیگری از گروههای زنان کشاورز در هندوستان و سایر نقاط آسیای جنوبی وجود دارند. برای مثال در بنگلادش با حمایت کمیتهی توسعه روستایی بنگلادش Bangladesh Rural Advancement Committee (یک NGO بزرگ)، چیزی در حدود 20 هزار زن مشغول کشاورزی در گروهایی هستند که زمین ها را از مالکینِ خصوصی اجاره کردهاند. به علاوه، ظرفیت قابل توجهی برای تشویق کشاورزی گروهی توسط گروههای زنانی وجود دارد که پیشتر برای کسب اعتبارات شکل گرفتهاند. برای نمونه در هندوستان، حدود دو میلیون و سیصد هزار گروه همیاری (Self-Help Groups or SHGs) زنان وجود دارند. برخی از آنها تشکیل اتحادیه، یعنی شبکههایی عمودی و افقی از گروههای همسان، دادهاند. اغلب گروههای همیاری که در بادی امر برای به اشتراک گذاشتن پس اندازهای خود بر یک مبنای چرخشی، که متعاقباً حمایت بانکها را بههمراه دارد، شکل میگیرند، از سرمایههای خود برای سرمایه گذاریهای انحصاری خانوادگی بهره میگیرند. اما بعضیها هم سرمایهگذاری گروهی در حوزه شیلات و چای را آغاز کردند و بسیاری دیگر نیز پتانسیل وارد شدن به زراعت گروهی را دارند.
اگر هنوز کسانی هستند که به توانایی مردم برای مشارکت در چنین اقداماتی شک دارند، میتوان از سه نوعِ توسعه برای اثبات [این توانایی] و اقناع آنها استفاده کرد. نخست، فارغ از نمونههای زراعت گروهی زنان، از قبیل نمونههایی که در بالا برشمرده شد، در بسیاری از کشورها خانوادههایی یافت میشوند که برای تقبل زراعت دستهجمعی، در مورد زمین دست به ائتلاف میزنند، بهویژه در اقتصادهای در حال گذارِ قرقیزستان، رومانی، نیکاراگوئه و آلمان شرقی سابق.3،4 این کشورها، که پیشتر عهدهدار کشاورزی دستهجمعی شده بودند، در دهههای 1980 و 1990 قطعات زمینهای کشاورزی خود را از هم جدا کردند. به این ترتیب خانوادهها میتوانستند زراعت خانوادگی انفرادی را انتخاب کنند. در مقابل، بسیاری از خانوادهها نیز ترجیح دادند دوباره در تعاونیهای کوچک خانوادگی به هم بپیوندند و با هم کشاورزی کنند. بر خلاف زارعت دسته جمعیِ اولیه، این تعاونیهای خانوادگیِ جدید به نحوی داوطلبانه و توسط خانوادههایی که یکدیگر را میشناسند، شکل میگیرند. [این خانوادهها صاحب] زمینهای زراعی نسبتا کوچکی هستند، همه در تصمیماتی که برای کشت گرفته می شود به یکسان مشارکت میکنند و توزیع عادلانه را تضمین میکند. شکلدهیِ یک گروه به آنها کمک میکند تا بر کمبود زمین، ماشین آلات یا مهارتها غلبه کنند و نیز به قول برخی واقعاً از کار با یکدیگر لذت ببرند. پژوهشهای اخیر انجام شده توسط اقتصاددان پیشرو راشل سبیتسـویلر و دیگران نشان میدهد که بازدهی در این سرمایهگذاریهای گروهی در حد قابل توجهی بالاتر از مزرعههای خانوادگی انفرادی است. و چنین سرمایهگذاریهایی تقریباً شایع هستند. برای نمونه در قرقیزستان، در سال 1997، 64 درصد از همه سرمایهگذاریهای بخش زراعت از تعاونیهای خانوادگی تشکیل شده بود. دیگر آنکه مطابق مستندات تهیه شده توسط برنده جایزه نوبل سال 2009، الینور اُسترُم، و دیگران (از جمله خودم)، نمونههای بسیاری از اجتماعات وجود دارند که برای کنترل منابع مشترک (همچون جنگلها و سیستمهای آبیاری) همکاری برای کنترل منابع مشترک (همچون جنگل ها و حوزه های آبخیز)، تشکیل شدهاند. سوم آنکه، حجم عمدهای از بازیهای آزمایشی تحقیقاتی در حوزه اقتصاد نشانگر این هستند که تعامل مکرر، ظرفیت افزایش همکاری را دارد. این تحقیق رفتارِ بشر را تحت شرایط شبیهسازی شده، با استفاده از دانشجویان دانشگاه و گاهی جوامع، به عنوان سوژه تحقیق، بررسی میکند. ادبیات بازیهای آزمایشی همچنین دلالت بر این دارند که زنان بیش از مردان علاقمند به همکاری با هم هستند. این همه بر این اشاره دارد که همکاری در محدوده جوامع و در میان مردم بسیار شایعتر و ممکنتر از آن چیزیست که به صورت معمول تصور میشود.
زنان، اداره کنندهی جنگلها
جنبهی جنسیتیِ همکاری و تعاون در نظر به مباشرت زنان در امور جنگلها نیز جایگاه درخوری دارد. در دو دهه اخیر، در کشورهای در حال توسعه تعداد انجمنهای حافظ جنگل رشدِ زیادی داشته است. برای مثال در هندوستان و نپال، با تغییر سیاستهای کلان در طی سالهای اولیهی دههی 90، دولت مدیریت میزان قابل توجهی از قطعات جنگلی دولتی را به جوامع روستایی واگذار کرد. و امروز در هر دوی این کشورها، میتوان هزاران نمونه از این گروههای جنگلداری را یافت که برخی از آنها ابتکاری و برخی دیگر توسط ان.جی.او ها یا دولت تأسیس شدهاند. هر چند تعداد زنان در بسیاری از این گروهها اندک است. من در طی سالهای 1998-99، به هند و نپال سفر کردم و فهمیدم که چنین «محرومیتهایی از مشارکتی» که پیشتر برشمردم، بسیار شایع شده بود. عوامل بسیاری حضور محدود زنان را باعث میشدند که از آن جمله میتوان به اینها اشاره کرد: عرفهای اجتماعی سنتگرا و محافظهکار که مشارکت، تحرک و صدای زنان را محدود میکند؛ قوانین عضویت در گروههای همکاری که تنها پیوستن یک عضو از هر خانواده به گروه را مجاز میداند (که البته در این شیوه هم تنها سرپرست مرد خانواده حق عضویت داشت)؛ یا عدم اجرای قوانینی که عضویت زنان در گروههای اجتماعی را ممکن میساختند.
این تحقیق اولیه مرا به سمت این پرسش هدایت کرد که چه میشد اگر زنان بیشتری در ادارهی جنگلها حضور مییافتند؟ آیا این امر تفاوتی در برآمدهای حفاظت از جنگلها و پایداری آنها ایجاد میکرد؟ آیا حضور زنان باعث احیاء بهتر جنگلها و دسترسی منصفانهتر به آنها میشد؟ آیا مهم است که کدام طبقهی اجتماعی از زنان جنگلها را اداره کنند؟ و حضور زنان تا چه اندازهای میتواند مسبب ایجاد تفاوتهایی [با شیوهی مرسوم ادارهی جنگلها] شود؟ پاسخ به این سوالات میتواند پای عوامل جدیای را به ادارهی مؤثر محیط زیست باز کند، اما به لحاظ تجربی [تا کنون] توجه اندکی به آنها شده است. همچنین برای پاسخ به آنها امکان دسترسی آسان به اطلاعات هم وجود نداشت. بنابراین من در طی سالهای 2000 تا 2002 شروع کردم به جمع آوری دادههای خودم از سه ناحیه در غرب هندوستان و سه ناحیه در نپال تا پاسخی برای این پرسشها بیابم.
این نهادهای اجتماعی جنگلداری (community forestry institution یا CFI) دارای ساختار مدیریتی دوـلایه هستند، یکی شامل پیکره عمومی (General Body یا GB) که همهی اعضای خانوادههای دهکده میتوانند به آن بپیوندند و یکی هم کمیتهی اجرایی (Executive Committee یا EC) که شامل 9 تا 15 عضو است. کمیتهی اجرایی پیکرهی تصمیمـساز اصلی را تشکیل میدهد که در مشورت با پیکرهی عمومی (و گاهی هم در مشورت با دپارتمان جنگل) به تصمیم گیری در رابطه با شیوههای حفاظت، قوانین دسترسی و بهرهبرداری از جنگلها، تعیین جرایم برای تخطی از قوانین، مکانیسم حل معضلها و مانند آن، می پردازد. بر اساس اطلاعات من و مطالعات میدانیِ متعددی که در سالهای پیش صورت گرفته بود، به بررسی این موضوع پرداختم که ترکیب جنسیتی این کمیتههای اجرایی چه تأثیری بر مسئلهی حضور مؤثر زنان، بر قانونـسازی و تخطی از قانون، بر محافظت از جنگل و بر کمبود علوفه و هیزم دارد.5
نتایج جالب توجهی به دست آمدهاند. حضور گستردهتر زنان در نهادهای اجتماعی جنگلداری از نظر آماری به راستی اثرات قابل مشاهدهی فراوانی داشته است. اگر زنان یک چهارم تا یک سوم کمیته اجرایی را تشکیل دهند، میل به داشتن صدای موثرتری در تصمیم گیریهای معطوف به مدیریت و استفاده از جنگلها دارند. به خصوص زنان فقیر زمانی که در کمیتههای اجرایی حضور دارند، بیشتر میل به سخن گفتن و ابراز نظر دارند تا زمانی که بیشتر به جنگل وابستهاند. از اینها گذشته، افزایش حضور و نفوذ زنان سرشتِ تصمیمهای مأخوذ راجع به جنگلها، به خصوص در رابطه با قوانین استفاده و بهرهبرداری از جنگلها و نحوهی اجرای این قوانین، را نیز تحت تأثیر قرار میدهد؛ از میزان شیوع تخطی از قوانین میکاهد؛ و این حضور بیشتر زنان منجر به بهبود عمدهی شرایط جنگلها میشود، و محاسبهی میزان تغییرات در تاجـپوشش جنگلها و احیاء جنگلها این بهبود را نشان میدهد. به واقع، در نپال، گروه هایی که کاملاً از زنان تشکیل شدهاند، علیرغم اینکه در مقایسه با دپارتمان جنگل، جنگلهای کوچکتر، تخریبشدهتر و جوانتری را تحویل گرفتهاند، از نظر انجام وظایف محوله، از گروههای دیگر موفقتر عمل کردهاند.
تأثیر مثبت حضور زنان بر برآمدهای حفاظت از جنگلها را میتوان به فاکتورهای متعددی نسبت داد. نخست، حضور زنان اثربخشی و کاراییِ حفاظت را افزایش میدهد. درگیر کردن زنان در تصمیم گیریهای نهادهای اجتماعی جنگلداری، ائتلافی بزرگتر از مردم را خلق میکند که بر تخطیها نظارت میکنند. زنان مشارکت کننده بعد از پیوستن به کمیتهی اجرایی، تمایل به همراهی بیشتر و بهتری با قوانین حفاظت از جنگلها، گسترش اطلاعات مرتبط با این قوانین به زنان سایر دهکدهها و ترغیب ایشان به همراهی با این قوانین دارند. زنان کمیتههای اجرایی همچنین تمایل بیشتری به پاسداری از جنگلها و ترغیب زنان سایر دهکدهها به این کار دارند. دوم، زنانِ در کمیتههای اجرایی دانش خود از گیاهان و امور اکولوژیکی را در تلاش برای حفاظت از جنگلها دخالت میدهند. این حضور زنان، ائتلاف دانش را افزایش میدهد زیرا فهمِ اکولوژی محلی تمایل به جنسیتی شدن دارد: زنان اغلب چیزهای بیشتری راجع به هیزم، علوفه و انواع چوبهای غیر تجاری میدانند و مردان راجع به چوبهای تجاری. همچنین شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد زنان تمایل بیشتری به مشارکت بهتر در امور حفاظت از جنگل و رفع سریعتر معضلات دارند.
به این ترتیب اقداماتی که به افزایش حضور زنان در نهادهای اداره کنندهی جنگلها یاری برسانند، نه تنها بهبود دهندهی وضعیت مساوات [بین زن و مرد] هستند که شرایط جنگلها را نیز به طور عمده بهبود میبخشند. همچنین مشارکت زنان میتواند آگاهی کودکان نسبت به اقدامات حفاظتی را هم افزایش دهد، و به این ترتیب شانس اینکه نسل بعدی هم از جنگلها حفاظت کنند را افزایش دهد. بنابراین مشارکت دهی زنان در امر حفاظت از جنگلها میتواند پایداری عمومی نهادهای اداره کنندهی جنگلها را افزایش دهد.
البته جنبه دیگری هم هست که نهادهای اجتماعی جنگلداریای که مورد مطالعهی من بودهاند، کمتر روی آن کار کردهاند. و آن جهتدهی به نیازهایِ بومیِ زنانِ روستایی به انرژی است. در حدود 65 تا 75 درصد از زنان خانوارهای روستایی در هندوستان و 90 درصد در نپال، از هیزم به عنوان سوخت اصلی خوراکپزی استفاده میکنند که بخش اعظم این هیزم هم از جنگل ها و اراضی عمومی جمع آوری میشود. به رغم احیاء مؤثر و سهولت دسترسی به زیستـتودهی (biomass) بیشتر در جنگلهای حفاظت شده، مشکل کمبود هیزم در اغلب موارد بر جای خود باقی است، و در پارهای موارد حادتر هم شده است، زیرا امروز نسبت به گذشته، جنگلها به میزان کمتری مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. راه حلهای موثر برای حل چنین مشکلاتی هم در پس پاسخهای موضعی، از قبیل افزایش استخراجِ هیزم در محدودهی اصلِ پایداری، در بازههای زمانی کوتاه مدت، نهفته است و هم در پس سیاستهای انرژی دولت برای بازههای زمانی بلند مدت. این سیاستها میبایستی به منظور رفع وابستگی محلی بر سوخت حاصل از جنگلها، بر سوختهای پاکِ جایگزین تمرکز کنند. گاز طبیعی (گاز متان که از طریق تخمیر زیستـتوده (بیوماس) به دست میآید) یکی از انواع این سوختهای پاک است که میتواند از طریق فناوریهای کم هزینه تولید شود.
حال این مسئله ما را با دو چالش روبرو میسازد: حضور رو به افزایش زنان در نهادهای اجتماعی جنگلداری و یافتن مکانیسمهایی برای تحت تأثیر قرار دادن دولتها به منظور توجه به نیازهای زنان روستایی فقیر. یک راه ممکن برای مواجهه با هر دو چالش، میتواند بر قراری پیوندهای استراتژیک بین گروههای جنگلداری و دیگر نهادهای جامعهی مدنی باشد. برای مثال در هندوستان، گروههای همیاری که پیشتر از آنها نام بردم، توانستند پیوندهایی با زنانِ گروههای جنگلداری برقرار کنند، یا خودشان به عنوان عضو به این گروهها بپیوندند، و از این طریق به منبعی که برای دوام خودشان به آن نیازمند بودند دسترسی پیدا کنند. ایجاد اتحادیههایی از گروههای همیاری به هم پیوسته و گروههای جنگلداری میتواند نفوذ زنان و صدایشان را در جامعهی جنگلداری بیش از پیش تقویت کند. در عوض، چنین اتحادیههایی قدرت چانهزنی بیشتری برای مذاکره با دولت خواهند داشت و در جایگاه قدرتمندتری برای اعمال نفوذ بر سیاستهای کلان دولت خواهند بود. بنابراین چالش در هندوستان عبارت است از افزایش اتحادیههای جنگل موجود و نیز شکلدهی پیوندهای استراتژیک با گروههای محلی زنان. در نپال یک اتحادیهی سراسری متشکل از گروههای استفاده کننده از جنگلها وجود دارد که متعهد است 50 درصد اعضاء و کارمنداناش زن باشند. در اینجا چالش عبارت است از تبدیل این تعهد به یک واقعیت.
در خاتمه باید بگویم که راه حلهای مدیریت مؤثر زنان چه در حوزهی مزارع و چه در حوزهی جنگلها در پس حرکت از رویکردهایی با جهتگیری فردی به سوی رویکردهای دستهـجمعی نهفته است. این امر به قدرتمند کردن زنان چه از لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ اجتماعی کمک خواهد کرد.
پانوشت:
* خانم دکتر بینا اگاروال (Bina Agarwal) مدیر گروه و استاد اقتصاد در مؤسسهی توسعهی اقتصادی در دانشگاه دهلی هستند؛ ایشان عهدهدار مناصب آکادمیک متعددی در دانشگاههای هاروارد، پرینستون، مینِسوتا و میشیگان بوده و همچنین نخستین زنی است د که عنوان رئیسِ منتخب جامعهی بینالمللی اقتصادِ اکولوژیکی را به دست آورده است؛ اگاروال همچنین از مؤسسان جامعهی اقتصادِ اکولوژیکیِ هند است.
◀️ مطلب حاضر ترجمه ای است از مقاله ای با عنوان Women Managing Farms and Forests in South Asia که در سال 2011 در سایت زیر منتشر شده است:
http://www.thesolutionsjournal.com/…
منابع:
Agarwal, B. A Field of One’s Own: Gender and Land Rights in South Asia (Cambridge University Press, Cambridge, 1994).
Agarwal, B. Are We Not Peasants Too? SEEDS (Population Council, New York, 2002).
Agarwal, B. Rethinking agricultural production collectivities: A group approach to poverty reduction and women’s empowerment. Economic and Political Weekly 55, 64-78 (2010).
Sabates-Wheeler, R. Co-operation in the Romanian Countryside: An Insight into Post-Soviet Agriculture (Lexington Books, Colorado, 2005)
Agarwal, B. Gender and Green Governance: The Political Economy of Women’s Presence Within and Beyond Community Forestry (Oxford University Press, Oxford, 2010).
+ There are no comments
Add yours