آیا می توان نگرش خود را به تمام زنان بسط داد؟ (نقدی بر نظرات مینو مرتاضی)

۱ min read

رؤیا صحرایی-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: تحلیل و بررسی پدیده های اجتماعی و میزان تاثیرگذاری آنها بر روی هم و همچنین پیامدهای برآمده از آنها چنان پیچیده است که گاه به سالها بررسی نیازمند است. متاسفانه آنچه که در اغلب تحلیل ها امروز کمبودش احساس می شود عمق بررسی و ایجاد یک گفتمان نقادانه و نسبتاَ غیر جانبدارانه است که انتظار می رود نویسنده یا تحلیل گر حداقل به پاس احترام به شعور خوانندگان خود ــ که می توانند از هر طیف و گروه و با تجربیات متفاوت و دیدگاه های متفاوت باشند ــ مد نظر قرار دهد.

خوشبختانه چند سالی است که بعضی از افراد متعلق به جناح چپ گرا که در جریان انقلاب 57 حضور فعال داشته اند به این مهم اقدام کرده و تلاش کرده اند که با انتقاد از خود و بررسی عملکردشان در جرایان انقلاب، به پاسخگویی به بخشی از هزاران سوآل در ذهن ما نسل بعد از انقلابی ها، بپردازند.

گرایش به اصلاحات هم در طیفی از روشنفکران و فعالان سیاسی – اجتماعی (از جمله فعان جنبش دانشجویی و جنبش زنان) که خارج از بدنه حکومت بودند و خطر انقلاب نافرجام دیگر و یا حمله بیگانگان را حس می کردند و همچنین در جناحی که اغلب شامل افراد درون حکومت بودند که بعدها به عنوان اصلاح طلبان و روشنفکران دینی دسته بندی شدند رو به افزایش گذاشت که همگی به طرح نقدهایی که اغلب اوقات، به خصوص در مورد دسته آخری که ذکر شد، بسیار محتاطانه و مصحلت گرایانه بودند و از دلایل عمده آن یا نگرانی هایی بود که از به خطردیدن نظام اسلامی داشتند و یا با توجه به اعتقادات شان نگران فاصله گرفتن از آرمان ها و آرای رهبری انقلاب بودند و خود را شاید موظف به طرح این انتقادات می دانستند و یا حتی بنا به نظراتی پروژه اصلاحات و طرح انتقادات، تلاشی آگاهانه از دل قدرت بود به منظور ایجاد فضایی که مانند سوپاپ تخلیه اطمینان عمل کند که از انفجاری احتمالی جلوگیری می کرد.

عده ای نیز باور داشتند که این گونه انتقادات بر آمده از خواست های کسانی بود که بعد از انقلاب و تثبیت حکومت اسلامی از دایره قدرت دور مانده بودند و برای رسیدن به قدرت، تلاش می کردند. به هر حال هر چه که بود ایجاد گفتمان انتقادی و شکستن تابوهای وحشت سال های بعد از انقلاب و جنگ که همه چیز رنگ لعابی مقدس به خود گرفته بود تا دلیل موجه برای سرکوب ها باشد، اقدام مبارکی بود چرا که موجی را در جامعه به وجود آورد که با آغاز جنبش سبز به اوج خود رسید. موجی که دیگر حتی اگر کسانی که بانی آن بودند هم بخواهند نمی توانند جلوی آن را بگیرند.

اما ظاهراَ این نگاه نقادانه هنوز متاسفانه در طیفی از افراد به گونه ای متأثر کننده راه ندارد و با نگرش تقدس گرایانه سعی در تعمیم باورها و تجریبات شخصی خودشان به «زنان ایرانی» دارند.

مقاله خانم مینو مرتاضی لنگرودی با عنوان «آراء دو شخصیت پر نفوذ دینی و تحول نگرش زنان ایرانی» (منتشره در مدرسه فمینیستی)(1) بهانه نوشتن این متن کوتاه است . بررسی که سبب طرح تحلیل ها و بررسی های جدیدی از نقطه نظرات مختلف از تاثیر دیدگاه های آقای شریعتی بر زنان ایران شد؛ اما متاسفانه با توجه به وجود خط قرمزهای موجود در داخل جامعه ایران در بررسی انتقادی از آثار و تاثیر آیت الله خمینی است که تا کنون در خصوص این بخش از نظرات ایشان تحلیلی صورت نگرفته است. این متن به طور اجمالی به بررسی بخش اول مقاله خانم مرتاضی یعنی تحول نگرش زنان ایرانی تحت تاثیر آراء آیت الله خمینی می پردازد.

خانم مرتاضی لنگرودی با بررسی تنها گفتمان «آقای خمینی و آقای شریعتی» از آنها به عنوان دو شخصیت پر نفوذ و تاثیرگذار در تحول نگرش «زنان ایرانی» یاد می کند، بدون در نظر گرفتن اهمیت بررسی پدیده های اجتماعی در زمان ارائه نظرات این دو شخصیت و مهم تر از همه، تأثیر عمیق جریان پُرشتاب و هیجانی انقلاب 57 در طرح نظرات آنان ، بی هیج اشاره ای به واقعیت هایی که زنان جامعه به تبع اقدامات عملی و نه گفتاری (که در بسیاری موارد به گواه تاریخ کاملا متناقضند) با آنها مواجه شدند، با عاریه گرفتن از نظریه های فمینیستی تلاش می کند افکار آنان را با منافع تمامی زنان ایرانی در آن زمان همسو کرده و به همین دلیل با نگرشی یکسویه به اظهار نظرات آنان، چنان خیر مطلقی را به تصویر می کشد که برای کسی که مطالعه و شناختی از جامعه ایران ندارد و یا تجربه زندگی عملی تحت نگرش این دو شخصیت پر نفوذ را نداشته باشد، باید به این قضاوت بنشیند که وا مصیبتا به زن ایرانی اگر تحت تاثیر این دو شخصیت بزرگ قرار نمی گرفتند.

قطعا تاکید ایشان بر مشارکت سیاسی الزاما بر حضور فیزیکی زنان (به تعریف جنسیتی) در عرصه سیاست نمی تواند باشد چرا که، زنان هر چند اغلب متعلق به طبقه خاص، قبل از انقلاب هم در عرصه سیاست حضور داشتند. آنچه که مشارکت سیاسی زنان را برای این طیف با اهمیت می کند حضور خودشان در عرصه سیاسی – اجتماعی است که اتفاقا با نظری گذرا به نقش زنان پس از انقلاب می بینیم که اکثر قریب به اتفاق زنان شرکت کننده در مشارکت های سیاسی آن زمان نیز شامل طیف محدودی از زنان نزدیک به بدنه حکومت اسلامی تازه به قدرت رسیده بودند.

هدف از طرح مشارکت سیاسی زنان ، مشارکتی آگاهانه است و گرنه همانطور که اشاره شد زنان قبل تر از اینها به یمن تلاشهای خودشان هم در عرصه سیاست حضور داشتند و هم در مدارس و دانشگاها و بازار کار. آنچه که در حال حاضر طیفی از جنبش زنان به نقد و بررسی آن می پردازند این است که مثلا حضور زنان در عرصه سیاست و حضورشان در جامعه (در واقع بیرون آمدن زنان از خانه) در رژیم های قبل و بعد از انقلاب چقدر به ارتقاء جایگاه توده زنان و دستیابی آنان به حقوق اجتماعی – انسانی و شهروندی آنان کمک کرده است . این که نقش های سنتی زنان را تمجید کرده و صددرصد ضروری بدانیم و در این عین حال آنها به مشارکت سیاسی – اجتماعی هم دعوت شان کنیم، تنها با این دیدگاه امکان پذیر است که تعریف ما از حضور زنان در تمام عرصه ها حضوری در قالب ” زن پیرو ” یا زن مقلد (مانند پیروان خط امام) باشد که حضور آنها در جهت تأیید و تحکیم اهداف حکومت و ایدئولوژی در قدرت معنا پیدا می کند. هر چند که این حضور در مقایسه با دیدگاه سنتی خانه نشینی زنان، ضعیفه و ناقص العقل دانستن آنان در همه کار حتی در عدم صلاحیت آنان در شرکت در انتخابات و مخالفت با تحصیل و کار خارج از خانه آنان، نگاهی پیشرو است اما به رسمیت شناختن مشارکت زنان تنها در قالب «زن پیرو» خود به گونه ای استفاده ابزاری از حضور زنان و به اصطلاح خرج کردن از توانایی ها و حضور زنان به نفع تثبیت حکومت و ایدئولوژی حاکم است که با مشارکت سیاسی زنان به عنوان انسان های مستقل و صاحب نظر، فاصله نجومی دارد.

لازمه مشارکت سیاسی، دانش سیاسی است که خود در بستر آگاهی از منافع انسانی و شناخت انسان و به دنبال شناخت درست و دقیق افراد از نیازهای اجتماعی، در جهت ارتقاء و بهبود جامعه، با دخالت و اظهار نظر مستمر در مناظرات سیاسی و نه دنباله روی از ایدئولوژی حاکم، صورت می پذیرد. مشارکتی آگاهانه که با مشارکت ابزاری در پای صندوق های رای و یا تأمین نیروهای تدارکاتی پشت جبهه های جنگ توسط زنان و حضور فیزیکی در تجمعات و راهپیمایی های دولتی، فاصله دارد.

سوآل اینست که اساساَ تفکر و ایدئولوژی، ورای گفتمان تبلیغاتی خود ، عملا تا کجا اجازه مشارکت سیاسی آگاهانه را به زنان می دهد و به چه طیفی از آنها؟ یا این که همان طور که تاریخ سی ساله بعد از انقلاب نشان داده تنها زنانی که در جهت آرمانها و ایدئولوژی در قدرت، حرکت می کنند اجازه این مشارکت را دارند و بقیه حذف می شوند؟! شاید جای تعجب نباشد که در این گونه تحلیل ها، نگرشی منصفانه و دو سویه به چشم نمی خورد، مثلا یادآوری این نکته که همان طور که بسیاری از زنان به واسطه تأکید بر گفتمان دینی و اطمینان خاطر خانواده های سنتی شان از اسلامی شدن جامعه، و همچنین به واسطۀ قانون حجاب اجباری، وارد عرصه های اجتماعی در بعد از انقلاب شدند، طیف عظیمی هم که به واسطۀ دگراندیش بودن و قانون حجاب اجباری خانه نشین شدند؛ تا این حس را در خواننده به و جود آورد که وسعت دید این تحلیل فراتر از چهارچوب های ایدئولوژی و تجربه های شخصی است و بدین وسیله به آن تحلیل اعتبار ببخشد.

پیشنهاد می کنم بار دیگر دیدگاه های فمینیستی را با عمق و انصاف بیشتری مطالعه کنیم تا مجبور نشویم که هر کس که راجع به زنان صحبت می کند (فارغ از عملکردها و زمینه های ایدئولوژیک و شرایط اجتماعی) در یک تحلیل شوک آور، فمینیست خطاب کنیم. تأکید بر گفته های شخصیت های پُرنفوذ همچون دکتر شریعتی و آیت الله خمینی در مورد زنان و تحلیل” فمینیست” بودن ایشان توسط خانم مرتاضی لنگرودی و چشم پوشی از نقد و بررسی به عنوان مثال رنج و محنتی که بسیاری از زنان ما که به واسطه عقبگرد قانون حمایت از خانواده در طی سی سال گذشته کشیده اند (عقبگردی که سالها است بیشتر نیرو و انرژی برابری خواهان و کنشگران و روشنفکران این ممکلت را به امید ایجاد کمترین تغییری به نفع زنان به کام خود می گیرد) نه تنها یکسویه است بلکه این سوآل را در ذهن مطرح می کند که اگر جامعه ایران به واسطۀ نظرایات فمینیستی پسا مدرن شخصیت های پُر نفوذ و تاثیرگذار زمان انقلاب متحول شده بود چرا بعد از حدود سی سال خانم مرتاضی لنگرودی در کنار دیگر زنان با دیدگاه و نگرش های متفاوت و گاهاَ متناقض می بایست به کمپین یک میلیون امضاء بپیوندد تا شاید منشاء خیری باشد برای زنان به امید ایجاد تغییر در قوانین به نفع آنان.

شاید این گونه بررسی و تحلیل ها به واسطه اعتقادات و تجریبات شخصی باشد که به جای بررسی موضوعاتی مانند این که چگونه آیت الله خمینی توانست با چرخش های هر چند کوچک در گفتار، علی رغم تمام پیشینه و تلاش ایشان در مخالفت با حق رأی زنان در دو دهه قبل از انقلاب که خود نماد تمام عیاری از تعریف واقعی جایگاه زن در ایدئولوژی و دیدگاه ایشان بود، از حضور میلیونی زنان که مدت ها قبل از اظهارنظراتی که به عنوان فکت از آنها یاد شده است در اعتراضات خیابانی حضور داشتند، در جهت تثبیت «جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر» استفاده کند، و حتی به واسطۀ اعتقادات و تجریبات شخصی باشد که به این مهم هم نپرداخت که این حضور و مشارکت سیاسی زنان در کجاها و به نفع چه گروه هایی از زنان بوده و در چه مقاطعی تنها در جهت تثبت حکومت نوپای اسلامی از آنها استفاده شده، و همه را با گفتن تأثیر بر نگرش و زندگی «زنان ایرانی» یک کاسه می کرد؛ اما به نظر می رسد در این گونه تحلیل ها از محدویت ها و خط قرمزهای موجود که در بررسی و تحلیل تاثیر آیت الله خمینی بر زنان ایران توسط بسیاری از پژوهشگران و تحلیل گران زنان ـ به خصوص در داخل ـ وجود دارد به گونه ای بهره گیری می شود تا با دنباله روی از جناحی از حامیان جنبش سبز که تلاش دارند با تأکید و در مواردی بزرگنمایی از آرمان های آیت الله خمینی و انقلاب، سپری دفاعی به منظور ادامه حیات سیاسی خود در شرایط پیچیده امروز ایران فراهم آورند ؛ تحلیل هایی که تلاش می کنند بدون توجه به سی سال تجربه های عملی زنان از طبقات و اقشار مختلف در جامعه متأثر از آراء و نظرات این شخصیت های تاثیرگذار، تصویری را به خواننده ارائه دهند که متأسفانه تنها به شبهات دلایل حضور جناحی از کنشگران زن در جنبش سبز و جنبش زنان، دامن می زند.

اگر شخص یا گروهی متأثر از یک نگرش و ایدئولوژی خاص باشند واقعاَ تا کجا حق دارند این نگرش را به تمام آحاد زنان بسط بدهند؟

پانوشت:

(1)به مناسبت روز مادر: آراء دو شخصیت پرنفوذ دینی و تحول نگرش زنان ایرانی / مینو مرتاضی، مدرسه فمینیستی:

https://www.facebook.com/note.php?n…

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours