مدرسه فمینیستی: ایدئولوژی مردسالاری مثل یک دستگاه منسجم و پیچیده، سیستماتیک و هماهنگ عمل می کند. بخشی از اجزاء این دستگاه، در قالب نیروی انتظامی، در خیابانها و معابر عمومی به دستگیری و تحقیر زنان ـ به بهانه بدحجابی ـ می پردازد. بخش دیگر در قالب وزارت ارشاد شمشیر را از رو بسته و بی مهابا به سانسور آثار و تولیدات زنانه پرداخته است. جزء دیگر این سیستم از تریبونهای نماز جمعه ـ مثل آیت الله علم الهدا ـ افکار عمومی را علیه زنان می شوراند. بخش دیگر این دستگاه ایدئولوژیک ـ که آموزش عالی باشد ـ در امر تفکیک جنسیتی در دانشگاه مشغول است. بخش سینمایی آن نیز ـ مثل آقای فرج الله سلحشور ـ به هتاکی و اتهام زنی به زنان هنرمند می پردازد. بخش دیگر در قالب پارلمان و قانونگذاری، به تصویب لوایح زن ستیز مشغول است. بخش های فقاهتی در نظام قانونگذاری دست بکار ساختن کلاه شرعی برای توجیه همه ی تبعیض ها و نابرابری های موجودند. مسئولان ورزش کشور نیز بخشی دیگر از دستگاه ایدئولوژیک اند که با سرسختی به حذف زنان از عرصه ورزش مشغولند. هر کدام از این بخش ها، مثل یک تکه از پازل بزرگی است که برای هر چه محدود کردن حضور زنان (چه در حوزه های تخصصی و چه در سطح اجتماع) فعالند و مجموعه شان را می توان در یک ماشین غول آسای سرکوب زنان ایرانی، دید.
این بار نیز حذف و تحقیر زنان با حمله و توهین مستقیم به زنان هنرمند سینمای کشورمان از سوی یکی از کارگردانان صدا و سیمای جمهوری اسلامی، ابعاد تازه ای پیدا کرده است. توهین های رکیک و مستقیم آقای فرج الله سلحشور (کارگردان سریال یوسف پیامبر) به زنان فعال در عرصه ی هنر بازیگری؛ اعتراض بسیاری از نخبگان و فعالان اجتماعی از جمله هنرمندان زن و مرد را نسبت به این هتک حرمت و ساحت شکنی برانگیخته است. آقای سلحشور در تازه ترین گفتگوی خود به هزاران زن بازیگر و فعال در عرصه ی سینما و هنر ، سینمای ایران را به فاحشه خانه تشبیه کردند که از چند روز گذشته تا اکنون بازتاب های مختلفی را از سوی فعالان در حوزه ی زنان و دیگر اقشار جامعه در پی داشته است
باید گفت که اینگونه ساحت شکنی ها و بی حرمتی نسبت به زنان فعال و مستقل در عرصه های مختلف اجتماعی، هنری و فرهنگی به کرات در طول سال های گذشته توسط مبلغان مذهبی از تربیونهای مختلف رسمی ـ از جمله تریبون نماز جمعه ـ شنیده ایم و مثلا سخنان حرمت شکنانه امام جمعه مشهد را هنوز فراموش نکرده ایم. این تبلیغات و حرمت شکنی ها عموماَ با انگیزه ی وارونه نشان دادن شخصیت و شرایط زندگی زن مدرن امروز ایران صورت می گیرد. حمله به زنان از طریق پخش برنامه های تلویزیونی نیز ـ که خود یکی دیگر از قدرتمندترین تریبونهای ملی است ـ از دیگر انواع حمله ها به زنان مستقل و فعال و کم اهمیت نشان دادن حضور مؤثر آنان است . آنچه که واضح است این که ظاهراَ این سنت مردسالار و نگرش های تعصب آمیز و یک سویه، این بار حضور خشونت بار و فتنه انگیز خود را در توهین به حریم و جایگاه زنان هنرمند باز کرده است، زنانی که دغدغه شان اعتلای تصویر زن ایرانی در سینمای ایران بوده و هست و چه بسا که در این حوزه، افتخارات بسیاری را برای هنر ایران زمین، به ارمغان آورده اند .
احساس قیومیت و نگرش تمامیت خواهی و به ویژه کنترل بر بدن زنان، یکی از کهن ترین اصول مقدس جامعه ی مردسالار است که در این دوره تاریخی با ایدئولوژی های بنیادگرایی اسلامی عجین می شود در نتیجه تبدیل به یک جریان و یا پروسه برای خرد کردن حضور مستقل زنان می گردد و در فضای عمومی جامعه به صورت یک عرف به گردش در می آید تا بر سایر شهروندان و اعضای جامعه، تأثیر منفی خودش را نهادینه سازد. این ایدئولوژی مسلط و حاکم بر جامعه ی ایرانی، «سنت کنترل بر بدن زنان به عنوان ناموس و مایملک مردان»، سالهاست که بر دوش بسیاری از زنان ایرانی در جامعه ی سنتی ایران سنگینی کرده است به طوری که چند دهه به دوش کشیدن اجباری این بار سنگین و تحمیلی، قامت اکثر زنان ـ به خصوص در نسل مادران مان ـ را خمیده کرده است. از زمان مشروطه به این سو که زنان به تدریج شروع به حضور در صحنه های مختلف اجتماعی، فرهنگی و هنری کردند، این ایدئولوژی های دست و پاگیر مدام مانع آنها می شد و بعضا آن ها از حرکت های مستقل و رو به رشد به عنوان اعضایی برابر در جامعه ی ایرانی باز می داشت. پیش از این دوران کسانی مثل «رابعه» که اگر شعر می نوشتند، به آنها لقب فاحشه می دادند و هر مردی از اعضای خانواده حق داشت که خون چنین زنی را به جرم سرودن شعر، بر زمین بریزد . کسانی مثل «طاهره قرهالعین» که به دلیل شکست تابوهای سنتی جامعه ی ایرانی و برداشتن حجاب محکوم به مرگ می شدند . زمانی که شنیدن صدای «قمر الملوک وزیری» گناهی نابخشودنی محسوب می شد و کسانی چون او مدام باید در برابر این سنت غلط و سرکوبگرانه مقاومت می کردند و چه سرنوشت های دردناکی که اکثر این زنان با بروز هنرشان تجربه کردند.
چه بسیارند زنانی که در تاریخ خونبار سرزمین ما، از ترس اینکه توسط مردان و پاسداران سنت پدرسالار، مورد حمله قرار نگیرند آثارشان را سوزانده اند یا در زیر خاک پنهان می کردند کسانی مثل «عالم تاج قائم مقامی» که نوشته هایشان را به کام آتش سپرده اند مبادا به دست زن ستیزان بیفتد . همین ایدئولوژی حاکم بر جامعه ی ایرانی بود که با تحصیل و سواد دار شدن زنان به شدت مخالفت می کرد و باسوادی زنان را ننگ هر خانواده می دانستند. همین ایدئولوژی سرکوب پدرسالارانه بود که هر زنی که ذره ای از قوانین تحمیلی سنتی فاصله می گرفت به او هر صفت و وصله ی ناجوری که جامعه ی مردانه صلاح می دانست ، نسبت می دادند . حتی با حضور مدرنیته ی شاه هم این سنت از جامعه ی ایرانی رخت برنبست، چرا که این سنت، آن قدر ریشه دار و دست و پاگیر در ذهن مردم رخنه کرده بود که نیاز به آموزش و فرهنگ سازی داشت تا جهش یکباره به سمت مدرنیته . تحت لوای همین ایدئولوژی کهنه و سرکوبگر بود که اشعار «فروغ فرخزاد» را انکار و حذف کردند، با او به ستیز برخواستند چرا که نمی توانستند سرودهای شجاعانه و زنانه ی او را درک کنند. زیرا او یک زن بود و از عواطف زنانه اش می نوشت و از مرزهای دست و پاگیر تحمیل شده بر تنش، فراتر رفته بود. با این حال شاید فروغ علیرغم آن همه محدودیت و طعنه و توهین، وضع اش نسبت به خیل بی شمار زنان ایرانی، بهتر بود زیرا چه بسیار زنانی که در پس همین ایدئولوژی پدرسالار سیاه و زن ستیز، هرگز نتوانستند استعداد هنری و ارزش های وجودی شان را آن چنان که باید و شاید، به منصه ظهور برسانند.
همین ایدئولوژی از گذشته های دور تا به امروز در جامعه ی ایرانی و در تمامی مناسبات زندگی اجتماعی و خصوصی ما رخنه کرده است و توانسته بعد از انقلاب 57، به کمک نهادهای دولتی و ارگانهای حامی شان، خود را بسیار تقویت کند و به نیروی کاملا مسلط و بلامنازع تبدیل شود. با اینکه قبل از انقلاب، سینماهای ایران با یک جهش ناموزون سعی در ارائه کردن تصویری مدرن ـ اما دست و پا شکسته و متناقض ـ از زنان داشت، اما آن فرآیند به دلیل عدم سازگاری با بخش سنتی جامعه و به دلیل مخالفت پیوسته روحانیون محافظه کار، شکست خورد. بعد از انقلاب و پیروزی سنت گرایان حاکم، آنها به کمک اهرمهای دولتی، با در اختیار گرفتن حوزه سینما و صداسیما، فضا و مکان بهتری را برای حمله به زنان و به ارزش های مدرنیته پیدا کردند . دیدگاه ایدئولوژیک که بعد از انقلاب بر کشور مسلط شد مدل توسعه یافته ای از درآمیزی ایدئولوژی های اسلامی «سنتی/ بنیادگرا» با جامعه مدرن ایران است که به طور خیلی طبیعی، سراسر مملو از تناقض است ولی مدام تمایل دارد که به هر زر و زور و ترفندی هست جایگاه زنان را طبق اصول و باورهای مردمحورانه ی خودش تعریف و دستکاری کند . وقتی که زنان در چهارچوب های فکری و سنتی آنها نمی گنجند ، آنها نیز با لج بازی و عناد، بر علیه توسعه ی هر الگوی تازه و مدرنی که از سوی زنان ارائه می شود، شورش می کنند و از طرق مختلف سعی در سرکوب این مدل جدید و الگو ی مستقل دارند تا هرچه بیشتر مدل های سنتی شان را به ذهن اکثریت جامعه القاء کنند.
اما این تمام ماجرا نیست ، از سوی دیگر دوره هایی که زنان تحت شرایط خاصی می توانند نقش های متفاوتی از آنچه که سنت گرایان و مذهبیون محافظه کار به آنها تحمیل کرده اند را در اختیار بگیرند (مثلا در عرصه تئاتر و سینما) دوباره این ایدئولوژی حاکم مذهبی به تکاپو می افتد که جایگاه زنان را که با تلاش و زحمت به دست آورده اند را مصادره کند و کسانی مثل آقای سلحشور پیدا می شوند از تریبون های مختلف به این زنان، تهمت بزنند تا ذهن باورپذیر جامعه را به سوی فضاهای مورد تأیید دولت و پذیرش نرمهای سنتی حاکمیت، بکشانند و در نتیجه از میزان کارایی حضور زنان در اجتماع ایرانی کم کنند. سلحشورها در تلاشند تا به جامعه ی مخاطب شان القاء کنند که این زنان مستقل و فعال که از قالبهای ارائه شده در دستگاههای دولتی و حکومتی پا را فراتر گذشته اند ، ایده آل جامعه نیستند و باید آنها را به عنوان عبور کنندگان از خطوط قرمز جامعه در نظر گرفت و با آن ها به مبارزه پرداخت و سرکوبشان کرد. یعنی همین زنان چون که جسور و متکی به خود هستند و نمی شود کنترل شان کرد پس باید خاطی در نظر گرفته شوند و به آنها بی حرمتی و توهین شود.
این طرز برخورد تنها محدود به اهالی سینما نمی شود. ولی نکته اینجاست که گسترش این طرز برخورد و تحمیل اینگونه افکار و سلیقه های خشونت بار، به بسیاری از افراد جامعه این اجازه را می دهد که چنانچه زنی در عرصه های مختلف هنری و اجتماعی حضور چشمگیری داشت و به نوعی از کلیشه ها و الگوهای رسمی و تحمیلی جامعه اش پیروی نکرد، با شماتت و سرزش و توهین با او رفتار کنند و مردان عادی جامعه هم این حق را به خودشان بدهند که هر طور که می خواهند در مورد سرنوشت آن زن، قضاوت کرده و یا هرگونه که می خواهند ـ در مقام قاضی و مجری حکم ـ برای او و زندگی شخصی اش تصمیم بگیرند.
کسانی مثل آقای سلحشور ظاهرا فراموش کرده اند که دوران جدید، دوران حضور زنان در عرصه های مختلف هنری، اجتماعی، علمی، سیاسی و… است که قطعاَ با معیارهای سنتی و ارزشهای متصلب مذهب ایدئولوژیک شده ی کسانی چون ایشان، همخوانی ندارد و دوران شماتت کردن زنان برای حضور مستقل شان در عرصه های هنری و اجتماعی، مدتهاست که خاتمه یافته و جامعه وارد مرحله تازه ای شده است . ای کاش ایشان به عنوان عضوی از جامعه ی هنری ایران به جای هتاکی و تهمت زنی، رفتاری بخردانه در پیش می گرفتند و به گسترش آگاهی های فرهنگی نسبت به حضور ضروری و مثبت زنان در عرصه سینما و سایر عرصه های هنری اهتمام می ورزیدند.
+ There are no comments
Add yours