حسن یوسفی اشکوری: زنانِ نواندیش دینی با حجاب تحمیلی، مبارزه کنند

۱ min read

گفتگوی منصوره شجاعی با حسن یوسفی اشکوری-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: حسن یوسفی اشکوری، محقق و یکی از پژوهشگران برجسته در حوزه نواندیشی دینی است. وی پس از حضور در کنفرانس برلین در اردیبهشت ۱۳۷۹ به همراه برخی دیگر از شرکت کنندگان در آن کنفرانس محاکمه شد. اتهام ایشان ابتدا ارتداد بود که حکم اعدام را برای وی در پی داشت. اما پس از چندی به اتهام مخالفت وی با حکم اجباری حجاب برای زنان و نیز نشر اکاذیب درباره قتل‌های زنجیره‌ای و توهین به مقدسات و شرکت در کنفرانس برلین، مجموعا به هفت سال زندان تعزیری محکوم شد که پس از گذراندن دو سوم از مدت زندان اش، آزاد شد. حسن یوسفی اشکوری عضو هیئت تحریریه ایران فردا بود و همینطور به خاطر نظرات نواندیشانه اش حتا از تدریس در دانشگاه محروم شد.

با توجه به نظرات تحول خواهانه حسن یوسفی اشکوری در حوزه مسائل زنان، در مدرسه فمینیستی بر آن شدیم که با ایشان در رابطه با «حجاب» به گفتگو بنشینیم. متن زیر حاصل گفتگوی منصوره شجاعی است با حسن یوسفی اشکوری است:

منصوره شجاعی: جناب اشکوری از این که وقت ارزشمندتان را به این گفتگو اختصاص دادید از شما سپاسگزاریم. اگر موافق باشید گفتگو را با این پرسش آغاز کنیم: همین طور که در متون و مقالاتی که از سوی اندیشمندان حوزه زنان خوانده ایم و خود نیز تجربه کردیم ، حجاب زنان به شکل نمادین در جریان فکری موسوم به ملی ـ مذهبی در جنبش ضدشاه، نقش مهمی در معرفی گرایش سیاسی زنان متعلق به این طیف داشت. این جریان فکری هم اینک در کنار جنبش زنان و جنبش دموکراسی خواهی، مبارزات مدنی را به طور فعال ادامه داده است. حالا با توجه به این که یکی از مطالبات مشخص و عینی این زنان «اختیار و آزادی در نوع پوشش است» و حتی بخش هایی از بدنه اجتماعی این جریان فکری نیز عملا مروج این خواست اخیر هستند، به نظر جنابعالی تکلیف چیست؟

یوسفی اشکوری: اول بد نیست اشاره کنم به اصطلاح و مفهوم «ملی ـ مذهبی» که شما ظاهراَ آن را در معنای عام تری به کار برده اید. این عنوان در بیست سال اخیر مطرح شده و در ادبیات سیاسی ایران تقریباَ جا افتاده است. در معنای کنونی آن «ملی ـ مذهبی» به گروهی و یا جریانی اطلاق می شود که حول محور زنده یاد مهندس عزت الله سحابی پس از تأسیس و انتشار ماهنامه «ایران فردا» از سال 71 شکل گرفت و در عرصه فرهنگ و سیاست فعال شد. از نظر سیاسی می توان آغاز فعالیت این جریان را انتخابات مجلس پنجم و بعد در دورۀ ریاست جمهوری هفتم دانست. اما جریان عام تر آن شامل جریانهای دیگری چون نهضت آزدی، جاما (گروه دکتر سامی ـ دکتر قهاری)، جنبش مسلمانان مبارز (دکتر پیمان)، جامعه زنان انقلاب اسلامی (خانم اعظم طالقانی) و گروه مهندس لطف الله میثمی که فعلا ماهنامه «چشم انداز ایران» را منتشر می کنند که در واقع ادامه راه ایران فرداست، می شود؛ چنان که نامش هم همان معنا را به یاد می آورد.

منصوره شجاعی : تاریخچه ای که شما درشرح این حریان فکری ارائه کردید و نام سازمان ها و افراد مجددا خاطره زنان این گروه و “حجاب اسلامی” خاص آنها را به یاد می آورد که در زمان شاه ، نوعی لباس رزم برای آنان محسوب می شد. هرچند که بعد از انقلاب دیگرنه آن شکل غالب را حفظ کرد و نه آن مفهوم را، اما علیرغم این تفاوت به سرعت پذیرفته شد.

یوسفی اشکوری : بله در مورد حجاب باز ناچارم از این فرصت استفاده کنم و به یک گزارش تاریخی دیگر اشاره کنم که یقین دارم اکثریت افراد به ویژه جوانان از آن اطلاع ندارند. اصطلاحی رایج است تحت عنوان «حجاب اسلامی» که امروز عمدتاَ به حجاب رایج یعنی حجاب با پوشش چادر اطلاق می شود. اما این اصطلاح در دهه بیست تا چهل شمسی به وسیله جریان ملی ـ مذهبی های آن زمان، با پیشگامی شخصیت هایی چون مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی، دکتر سحابی، دکتر نخشب و بعدتر نهضت آزادی و انجمن های پیرامون آنها (مانند انجمن های اسلامی دانشگاهها، انجمن اسلامی معلمان، انجمن اسلامی مهندسین، انجمن اسلامی پزشکان و به ویژه انجمن اسلامی بانوان) باب و مصطلح شد. این نوع حجاب که عبارت بود از روسری (بدون چادر) و مانتو و شلوار و احیاناَ دامن بدون شلوار اما با جوراب. این نوع زنان به لحاظ ظاهر، شیک و مدرن و آراسته و پاکیزه و غالباَ همراه با آرایش خفیف بودند و در انظار ظاهر می شدند. هرچند برخی از این نوع زنان در عین مذهبی بودن حتی بدون روسری هم بودند. این گروه از زنان مسلمان با این انتخاب و ابداع می خواستند از یک سو با زنان سنتی و کهنه اندیش مرزبندی کنند و از سوی دیگر از زنان مدرن غیر مذهبی و به تعبیر آن روزها «غرب زده» و یا به تعبیر نمادین دیگر «عروسک فرنگی» فاصله بگیرند. حجاب اسلامی در آن روزگار چنین معنایی داشت اما پس از انقلاب هم آن نسل به حاشبه رانده شد و هم این عنوان به سود سنتی ها مصادره شد به گونه ای که «حجاب اسلامی» به معنای حجاب با چادر و گاه روبنده گرفتند. شاید اصطلاح «حجاب برتر» برای چادر، برای توجیه این مصادره باشد.

اما حجاب برای این تیپ زنان مسلمان در دوران پیش از انقلاب در مرحله اول یک «هویت مذهبی» بود و در مرحله دوم یک نوع «پرچم مبارزه» و اعتراض علیه وضع موجود و به طور خاص فرهنگ مدرنیزاسیون پهلوی. به ویژه این دومی پس از اعلام مبارزات سیاسی- انقلابی در اواخر دهه چهل و اوائل دهه پنجاه به شدت پُر رنگ و غلیظ شد. در این گرایش از قضا زنان مذهبی و زنان لائیک غیر مذهبی (به طور خاص سازمان مجاهدین خلق و سازمان فدائیان) تا حدودی به هم نزیک بودند. گرچه زنان غیر مذهبی انقلابی از روسری و مانند آن استفاده نمی کردند (مگر برای مصالح امنیتی) اما برای نشان دادن مخالفت خود با فرهنگ غربی و مصرفی نظام حاکم، ساده می پوشیدند و معمولا از آرایش استفاده نمی کردند. در سال انقلاب، سال 57 که جنبش عام خیابانی شکل گرفت و با شتاب اعتراضات سمت و سو و رنگ اسلامی و مذهبی به خود گرفت و در اواخر زنان محجبه چادری خیابانها را پُر کرد، زنان بی روسری مسلمان نیز عموماَ روسری به سر کردند و بسیاری از زنان لائیک و مبارز نیز به علامت همراهی با انبوه زنان محجبه و هم به نشانه مبارزه و مقاومت با رژیم مستبد حاکم، از روسری هم استفاده کردند.

منصوره شجاعی : ضمن تایید اشاره دقیق شما به جریان حجاب سازی و حجاب خواهی، بد نیست به یک نکته اشاره کنم که متاسفانه یکی از مضرات این کلیشه سازی در پوشش این بود که تا سالها عموم مردم این تصور را داشتند که تنها زنان باحجاب در مبارزات ضد شاه شرکت داشتند و حتی در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی زنانی که برای کار مردمی به محلات فقیر نشین ،مناطق محروم وحتی مناطق جنگی و یا آسیب دیده از بلایای طبیعی می رفتند ،متاسفانه به دلیل کلیشه ای که در نوع پوشش رعایت می کردند خود به دست خود، این خلط را در ذهن توده مردم ایجاد کردند که تمام این مدت فقط زنان کاملا مذهبی و محجبه دلسوز مردم و فرهنگ و اجتماع بوده اند و نه زنان به قول شما “شیک و مدرن و آراسته و پاکیزه و غالباَ همراه با آرایش خفیف” و سالها طول کشید که تعدادی اززنان با تحمل انواع و اقسام ایرادگیری و خرده گیری های بی اساس این کلیشه ها راشکستند و سلیقه و انتخاب فردی در پوشش و آرایش مناسب درمحیط های متفاوت را تا حد امکان جایگزین آن کردند.

یوسفی اشکوری: بله متاسفانه از این دست شائبه ها که منبعث از این جریان بوده کم وبیش وجود داشته اما اکنون دیگر بیش از نیم قرن از آغاز حجاب اسلامی زنان مسلمان مدرن و بیش از سه دهه از هویت سیاسی یافتن روسری گذشته و اکنون حداقل دیگر هویت سیاسی و انقلابی حجاب بی معنی است چرا که عملا بلاموضوع است. اما در مورد اصل پوشش سر و گردن. از نظر دینی، من شخصاَ حجاب (در شکل جلباب که در قرآن آمده) را از احکام تغییرپذیر می دانم و تابع فرهنگ و مصالح زمانه، اما در عین حال، امروز هم اگر زن مسلمانی اعتقادی به وجوب شرعی حجاب باور داشته باشد، حق اوست که چنان باشد و کسی نمی تواند او را از این انتخاب منع کند، اما یک چیز مسلم است و آن این که امرور باید همه زنان دموکرات و مدافع آزادی و حقوق بشر (و مردان نیز) با صراحت و شفافیت و با صدای بلند با حجاب اجباری و تحمیلی مخالفت کنند. زیرا این تحمیل، مانند انواع دیگر تحمیل، نه با موازین دینی سازگار است و نه با معیارهای دموکراسی و حقوق بشر منطبق.

منصوره شجاعی : به نکته بسیار مهمی اشاره کردید، و آن هم معیارهای مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشری است که برای مثال در کشورهایی با قوانین اسلامی به هچوجه رعایت نمی شود اما به نظر می رسد در برخی از جوامع پیشرفته غربی نیر در این موضوع مداخله های دولتی و قانونی صورت گرفته از جمله در فرانسه، که به نوعی مداخله دولتی در امر خصوصی اتفاق افتاده که به نوعی آن روی سکه حجاب اجباری است.

یوسفی اشکوری: بله همین طور است. گرچه جوامع اروپایی در باره مهاجران و از جمله مسلمانان و به طور خاص زنان محجبه و بیشتر زنان دارای روبنده یا برقع مشکلاتی دارند که باید آنها را به درستی درک کرد و همدلانه به تحلیل نشست و گرنه نمی توانیم منصفانه داوری کنیم، اما در عین حال باید گفت اولا، این همه سختگیری و اعمال خشونت و محدود ولو تحت عنوان قانون، با الفبای دموکراسی و حقوق بشر و آزادیهای فردی سازگار نیست و حداقل غربیان لیبرال را دچار تناقض در منطق و رفتار می کند؛ ثانیا، تجربه نشان داده که این نوع سختگیریها در عمل نه تنها بی فایده است بلکه نتیجه عکس می دهد. باید راه حل مناسب و مؤثری پیدا کرد.

منصوره شجاعی: جناب اشکوری، دوباره به ایران برمیگردیم با توضیحاتی که درباره حجاب و تاریخچه کوتاهی که از «حجاب اسلامی» گفتید چرخش حجاب ضد استبدادی به حجاب استبدادی را چگونه تحلیل می کنید.

یوسفی اشکوری: داستان حجاب اجباری یا به تعبیر شما «حجاب استبدادی» در دوران پس از انقلاب و در جمهوری اسلامی، به علل و عوامل متعددی بر می گردد. یک عامل مهم همان است که چندی پیش خانم نوشین احمدی خراسانی روی آن انگشت گذاشتند[1] و آن، زمینه های فرهنگی و انقلابی موجود در ذهن و زبان و ادبیات روشنفکری و عمدتاَ میان روشنفکران انقلابی، در مورد غرب و سرمایه داری و نقش زنان در این نظام بود. در چند دهه پیش از انقلاب با تحلیلی که در حوزه فرهنگ بورژوایی و سرمایه داری از نوع غربی و داخلی وجود داشت، زن عاملی مهم در گسترش این فرهنگ و به ویژه فرهنگ مصرفی و شادخواری، که شیشه عمر نظام سرمایه داری است، شمرده می شد، و در کشورهای پیرامونی و جهان سوم هم از زن برای گسترش چنین فرهنگی استفاده می شد. در توضیح این تحلیل گفته می شد که برای مصرفی کردن جامعه، ابتدا زن می بایست مصرفی می شد تا مشوقی برای مصرفی کردن جامعه باشد. مدگرایی، خودآرایی، آرایش های افراطی، لذت پرستی، کامجویی نامحدود، مهمانی های اشرافی، اختلاط هر چه بیشتر زن و مرد و … از ابزارهای لازم برای گسترش و تعمیق این فرهنگ و در واقع این سیاست شمرده می شد. به این نوع زنان به طعن «عروسک فرنگی» گفته می شد. این تفسیر و تحلیل در پیش از انقلاب به وسیله روشنفکران انقلابی و ضد امپریالیست ترویج می شد. در بستر چنین زمینه هایی بود که در اوایل انقلاب، روشنفکران دموکرات و آزادی خواه نیز تمایلی به عروسک فرنگی شدن زنان نداشتند و دوست داشتند زنان ساده باشند و غیر فرنگی و از این رو مذهبی ها نوعی پوشش اسلامی (حتی چادر) و رعایت بیشتر عرف جامعه را بی اشکال می دیدند و غیر مذهبی ها هم در برابر فرهنگ حجاب گرایی نظام انقلابی یا سکوت کردند و یا گاه از آن به عنوان یک اقدام انقلابی برای مقابله با فرهنگ بورژوایی مصرفی غرب گرایانه استقبال هم کردند. اما به هرحال به نظر می رسد که این شمار روشنفکران ضد استبداد، که طبعا با حجاب اجباری مخالف بودند، در برابر زور و اجبار زوری، سکوت و یا آن را تأیید نکردند، بلکه بیشتر به دلیل استراتژیک و یا تاکتیک چنین روشی را تحمل کردند و در هرحال آن را موقت و گذرا می دانستند.

آنچه گفته شد البته در مقام تحلیل چرایی رخداد تحمیل حجاب اجباری و تأیید آن از سوی برخی آزاد اندیشان آن زمان و یا حداقل سکوت در برابر این رخداد مهم است و نمی خواهم در باب تصور و تصویر ارائه شده از نقش زن در غرب و فرهنگ مصرفی، داوری نهایی بکنم اما برای این که به ورطه تفریط نیفتیم به اجمال عرض می کنم که به گمان من آن تصویر، یکسره خلاف و نادرست نبود و از وجوهی می تواند درست باشد. منتها دو نکته در این زمینه قابل توجه است. یکی این که در آن زمان این فرهنگ را یکسره توطئه غرب استعماری تلقی می کردیم که درست نبود، و دیگر این که در آن زمان با امید و حسن ظن فراوانی که نسبت به انقلاب و رهبران و رهبری روحانی انقلاب وجود داشت، کمتر کسی تصور می کرد که این تبلیغ و یا تحمیل حجاب در ادارات دولتی به چنین تحمیل و غلظتی برسد که امروز مشاهده می شود.

منصوره شجاعی : آقای اشکوری، همان طور که اشاره کردید آن تصویر باسمه ای و افراط گرایانه جامعه مصرفی از زن مورد تاییدشما هم نیست . حالا ما با چند مسئله مواجه هستیم یکی اینکه تعیین معیار برای تصویرسازی مناسب و نورم های مقبول جامعه از سوی چه جریانی میبایست صورت بگیرد (البته چنانچه در اساس معتقد به ضرورت تعیین این معیار باشیم) و دیگر این که مکانیسم حذف آن تصویر در جامعه(چنانچه معتقد به حذف آن باشیم ) به جز قوانین محدود کننده و فشارهای دولتی از چه طریق می بایست تعبیه می شد که خود منجر به تعیین کلیشه هایی از نوع دیگر نمی شد ؟

یوسفی اشکوری: واقعیت این است که فرهنگ و آداب یک ملت نه یک روزه و چند ساله ساخته و پرداخته می شود و نه مقام و مسئولی برای فرهنگ سازی و اخلاق و آداب و سنن مردم وجود دارد و یا از جایی تعیین شده و می شود. فرهنگها و آداب ماندگار در طول قرون و در تعامل فرهنگها و عوامل متعدد و متنوع پدید می آیند و شکل می گیرند و می بالند و می مانند و یا می روند. البته دین همواره یکی از مؤلفه های ایجاد فرهنگ و سنن بوده و هست اما در عین حال باید اذعان کرد که اولا دین یکی از عوامل تأسیس فرهنگ است نه بیشتر و ثانیا در دین نیز تفسیر کلیشه ای از فرهنگ و نیز مرجع ثابت و یگانه ای برای تعیین نوع خاص از فرهنگ و سنت تعبیه نشده است؛ هر چه هست، انسان است و کنش جمعی آدمیان در جوامع انسانی و متکثر بشری. با این همه در تمام جوامع گروههای مرجع وجود دارند که در فرهنگ سازی و کلیشه پردازی ها نقش فائقه دارند. مانند روشنفکران و نظریه پردازان و فیلسوفان و هنرمندان و نویسندگان و ادبیان.

آن نوع کلیشه سازی یا الگو پردازی محصول تفکر و ایدؤلوژی های خاص آن زمان بود. به گمانم در صورت تغییر بینش ها و روشهای نخبگان این الگوه ها قابل تغییر بودند. اما برای این که اصولا کلیشه سازی قالبی و احیانا مخدوش و ضد آزادی ساخته نشوند، نباید اسیر هیچ نوع کلیشه سازی به مثابه امر ایدؤلوژیک و فرا زمانی شد. در کنش و واکنش های فرد و جامعه است که الگوهایی ساخته می شوند و سپس می شکنند و باز هم این روند ادامه پیدا می کند. آزادی یعنی دیالکتیک آزادی بت سازی و بت شکنی دایمی.

منصوره شجاعی: با توجه به تمام نکاتی که به آن اشارات دقیقی داشتید مهم ترین عامل در تحمیل حجاب اجباری از نظر شما چه بود ؟

یوسفی اشکوری: به گمانم مهم ترین عامل در تحمیل حجاب اجباری و جا افتادن آن، فرهنگ عمومی جامعه و به ویژه افکار عموم علما و روحانیون اعم از انقلابی و غیر انقلابی بود. با این توضیح که اکثریت قاطع مردم ایران مسلمانند و در تفکر و آداب دینی آنان حجاب یک واجب شرعی تلقی می شود و از این رو رعایت آن را لازم می شمارند. در زمان شاه، به رغم ناخرسندی از بی حجابی و به ویژه برهنگی برخی زنان جوان در تهران و برخی شهرهای بزرگ و در میان دولتمردان و رجال، این وضع را تحمل می کردند اما حال که انقلاب شده و رهبری آن را یک مرجع دینی و دیگر روحانیان در دست دارند و نظام انقلابی هم رسماَ و قانوناَ اسلامی است، دیگر همه انتظار دارند که مقررات دینی و از جمله پوشش زنان اصلاح و تصحیح شود. در مقطع انقلاب مردان و زنان مسلمان عموماَ چنین فکر می کردند. حتی نواندیشان و چریکهای مسلمان نیز چنین بودند. نمونه اش سازمان مجاهدین خلق که هنوز هم نه تنها از حجاب اسلامی چشم نپوشیده اند بلکه از غلظت حجاب شان نیز کم نشده است. روحانیون نیز وضعیت و تفکرشان روشن است. به هرحال بسیار بعید می دانم که در دوران پیش از انقلاب حتی یک نفر روحانی بوده باشد که به وجوب شرعی حجاب و نیز اجباری شدنش اعتقاد نداشته باشد. در میان غیر روحانیون نیز شاید انگشت شمار بودند که به وجوب شرعی حجاب اعتقاد نداشتند. شاید حدود ده سال پیش از انقلاب وقتی کتاب «مسأله حجاب» آقای مطهری منتشر شد، جنجالی پیرامون آن پدید آمد. چرا؟ برای این که ایشان به عنوان یک مجتهد و عالم دین استدلال کرده بود که پوشش صورت و دستهای زنان (به اصطلاح فقهی وجه و کفین) واجب نیست! قطعاَ شمار قابل توجهی از نواندیشان اسلامی بودند که با اجباری شدن حجاب و به طور کلی این همه اعمال محدودیت علیه زنان مخالف بودند اما در آن مقطع به انگیزه مصلحت سنجی برای رعایت حال مردم و یا برای جلب نظر علما و به ویژه برای پیشرفت امور انقلاب و تحقق اهداف مهم تر و مانند این ملاحظات، یا همراهی و توجیه کردند و یا سکوت کردند و به هرحال شد آن که نباید می شد.

به هرحال حجاب اجباری یک حلقه از حلقات اجباری ها و استبدادگرایی در جمهوری اسلامی است، از این رو نمی توان جدای از دیگر حلقات، آن را بررسی و تحلیل کرد. مثلا آزادی و دموکراسی به معنای غربی و امروزی آن، چندان در فرهنگ ما جایی ندارد. فرهنگ و مبانی دموکراسی و حقوق بشر هنوز هم استوار نشده و حداقل در مقطع انقلاب از ارج و قُربی برخوردار نبودند. فرهنگ تسلیم و تحمل هر نوع ستم و استبداد ـ و بدتر از این ها، تملق ارباب قدرت در ذهن و زبان ایرانیان ریشه دار و قدرتمند است. به طور خاص زن و مسائل مربوط به وی اصولا در ذهن و زبان روشنفکران ایرانی و از جمله مذهبی ها تقریبا غائب است و در هرحال بهای لازم به آن داده نشده و هنوز هم داده نمی شود. در مقطع انقلاب در آن فضای امید و خوش بینی، کمتر روشنفکری با عمق تفکر روحانیون و علما و پیامدهای آنها در عرصه سیاست و حکومت آشنا بود و یا به آن بهای لازم را می داد. مجموعه این عوامل در جا افتادن استبداد دینی و از جمله حجاباستبدادی، مؤثر بودند

منصوره شجاعی: شما به طور مشخص به موضوع حق و به موضوع حق انتخاب اشاره کردید. این دو موضوع یک بار در تابعیت از عوامل بیرونی مثل فشار و سرکوب حاکمیت رنگ باخته و بار دیگر نیز در تابعیت از عوامل درونی مثل رعایت رسوم رایج و پذیرش کلیشه های تعیین شده و رودربایستی های برخی افراد… تأثیر پذیری این دو تابع نسبت به هم را چگونه ارزیابی می کنید .

یوسفی اشکوری: در هرحال این دو عامل هم بر یکدیگر اثر می گذارند و هم یکدیگر را تشدید می کنند و این هر دو به مبانی فلسفی و اجتماعی و تاریخی بر می گردند. از باب مثال وقتی اندیشه تشخص فرد (تفرّد) و به ویژه استقلال فرد در برابر جامعه و نظام سلطه، وجود ندارد و یا به شدت رنجور و ضعیف است طبعاَ، هم زور و تحمیل به سادگی ممکن می شود و هم تحمل ناموجّه و رودربایستی های محافظه کارانه و ملاحظات نامعقول و افراطی در برابر فرهنگ آبا و اجدادی و میراثی ـ و به تعیر شما کلیشه ای ـ قدرتمند و حاکم می گردد. از یک سو به گفته نظامی «خواری خلل درونی آرد/ بیدادگری زبونی آرد» و از سوی دیگر همین خواری و زبونی خود از عوامل تحمّل و تحمیل هر نوع استبداد و هر نوع سلطه پذیری می شود. در تاریخ ما این رابطه دیالکتیکی ریشه دار است و در چرخه زمان پیوسته بازسازی می شود.

با وجود این میراث اما تاریخ نشان داده است که همواره کسانی راه تحولات مهم و اصلاحگرانه را گشوده اند که از دلیری، پایداری و شجاعت لازم برخور دار بوده و به جنگ کلیشه ها رفته و تابوشکنی کرده اند؛ گرچه تاوان پیشگامی را هم پرداخته اند. در تاریخ معاصر ایران اگر زنانی چون «صدیقه دولت آبادی» ها نبودند، شاید هنوز هم وضعیت زنان ما بدتر از این بود. البته این پیشگامی ها غالباَ در آغاز، چندان مهم جلوه نمی کنند و حتی گاه مضر دانسته می شوند اما در سیر تحولات بعدی روشن می شود که همان جرقه ها و کورسوها توانسته اند تبدیل به شعله های پُر فروغ شوند. مثلا همان ظاهر شدن «طاهره قرهالعین» بدون روبنده در محفل مردان در حدود 170 سال پیش و در آن شرایط، خود گامی بزرگ در جنبش رهایی زنان از قید اسارت تاریخی و فرهنگی زنان ایرانی بوده است.

با این همه باید دو نکته را فراموش نکرد. یکی این که رعایت عرف و هنجارهای جامعه در حد معقول و مفید ـ ولو به ناچاری و خلاف عقاید شخص ـ لازم است (البته این که معقولیت و مفید بودنش را خود، تشخیص دهد)، و دیگر این که به گمان من الان زمان آن رسیده است که برخی کلیشه ها شکسته شود و مثلا زنان روشنفکر مذهبی با حجاب تحمیلی و اجباری به روشنی و با قاطعیت مخالفت و حتی برای حذف آن مبارزه کنند.

منصوره شجاعی : بسیار سپاسگزارم و به امید پیروزی در مبارزه برای رسیدن به آزادی انتخاب در وجه فردی و نیز در وجه اجتماعی وسیاسی آن.

پانوشت:

[1] همدستی زنان طبقه متوسط در اجباری شدن حجاب / نوشین احمدی خراسانی

https://www.facebook.com/note.php?n…

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours