خشونت، تروریسم، بنیادگرایی و بدیل های فمینیستی

۱ min read

والنتین م.مقدم / ترجمه آذین رباطی-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: امسال، 25 نوامبر 2011 مصادف با 4 آذرماه 1390 خورشیدی، همچون سال های گذشته، سالگرد «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان» بار دیگر به ما زنان ایرانی، فرصت دوباره ای بخشیده است که تلاش های مان را برای مبارزه با اشکال گوناگون خشونت علیه زنان، بسیج کنیم. طبق روال سال های پیش، ما نیز در مدرسه فمینیستی تلاش و همت مان را به کار گرفته ایم تا به مناسبت این روز، در کنار دیگر گروه های زنان در سراسر جهان و در حد و بضاعت خود، اعتراض مان را نسبت به حضور سایه گستر خشونت در ابعاد مختلف زندگی زنان نشان دهیم. اگر سال گذشته بیشتر بر خشونت خانگی تمرکز کرده بودیم، امسال به اقتضای شرایط بحرانی منطقه مان سعی کرده ایم به ابعاد اجتماعی و سیاسی خشونت علیه زنان نیز بپردازیم. از همین روست که ویژه نامه امسال مدرسه فمینیستی را به مناسبت «روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان» که از ابتدای هفته جاری با انتشار گزارش هایی حول موضوع خشونت علیه زنان و کودکان آغاز کرده بودیم، با مقاله ای در مورد تاثیر جنگ و تروریسم و بنیادگرایی بر تشدید خشونت علیه زنان (نوشته والنیتن مقدم* و با ترجمه آذین رباطی) ادامه می دهیم:

خشونت، تروریسم و بنیادگرایی : مشاهدات فمینیستی

حوادث سهمگین 11 سپتامبر، کشف شبکه بین المللی افراطیون اسلامی و بمباران افغانستان توسط آمریکا، ما را به تفکر جدی درباره­ علت های تروریسم مذهبی، مفاهیم وسیع خشونت و جنگ گرایی، ماهیت جنبش های بنیاد گرای اسلامی و پویایی جنسیتی خشونت سیاسی وامی دارد. عوامل مذهبی، اخلاقی،‌ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در پس گسترش تروریسم به عنوان راهبردی سیاسی چیست؟ چرا کشور­های اسلامی جنبش­هایی را تولید می ­کنند که به دنبال اهداف مذهبی ـ سیاسی به شیوۀ خشونت آمیز هستند؟‌ چه ارتباطی بین تروریسم به عنوان راهبردی سیاسی و نظامی گری به عنوان استرات‍‍‍ژی دولتی وجود دارد؟ چگونه خشونت جنبش­ های سیاسی و خشونت دولتی نه تنها روابط داخلی و بین المللی را مختل می­ کنند، بلکه بر مفاهیم پیچیده مردسالارانه نیز موثرند؟‌ و آیا هیچگونه جایگزین فوری برای تروریسم و نظامی گری وجود دارد؟

به باور من؛ ما امروز با سؤالات بسیار جدی مواجهیم که توجه محققین، سیاست گزاران و تصمیم گیرندگان را می­ طلبد. بی شک من نخواهم توانست برای همه این سؤالات پاسخ و توضیحی روشن ارائه دهم. اما در اینجا تلاش می کنم تا ابعاد جنسیتی تروریسم و خشونت را بررسی و بدیل های فمینیستی برای آنها را توضیح ­دهم. از آن جایی که در وقایع 11 سپتامبر، به نوعی پای اسلام سیاسی به میان کشیده شده، در ادامه به اجمال ریشه­ها، پویایی جنسیتی و خصوصیات جنبش­ های اسلامی را واکاوی می­کنم.

بنیاد گرایان

جنبش­های بنیادگرای اسلامی قرن بیستم را می­توان ابتدا از منظر مفاهیم کلی تاریخی و جامعه شناسانه مشترک میان این جنبش ها با جنبش­ های مشابه خود مورد بررسی قرار داد و سپس به روند تاریخی، اجتماعی و سیاسی پرداخت که بستر ساز ظهور این جنبش ها بوده­اند. مانند جنبش­های بنیادگرای پروتستان آمریکا در اوائل قرن بیستم، جنبش­های بنیادگرای اسلامی در نتیجه تناقضات مدرنیزاسیون و تغییرات اجتماعی از جمله شهر نشینی، جنبش­های کارگری، جدایی دین از دولت و حاشیه ­های مذهبی و اجتماعی، پدیدار شده­اند. در نظم اجتماعی که به نظر می ­رسد دچار دگرگونی شده است، برخی از گروه­ های اجتماعی هراسی را تجربه می ­کنند که آنها را به سوی یافتن بازسازی و احیای ارزش­ها و هنجار­های آشناتر سوق می­دهد. بازگشت به مذهب و خانواده واکنش­های معمول به تغییرات سریع اجتماعی و گسست و عدم قطعیتی است که ارمغان مدرنیزاسیون است. بنا به تعریف، بنیادگرایان مذهبی، در واقع محافظه کاران افراطی در مسائل اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی هستند و تقریباَ از هر جنبه ای بر جناح راست طیف سیاسی اتکاء دارند.

در خاور میانه و آفریقای شمالی، جنبش­های بنیادگرای اسلامی در دهه 70 به وجود آمدند و در دهه 80 گسترش یافتند و اوایل دهه نود به اوج رسیدند. البته آن­ها بازتاب گذار سخت به مدرنیته که هم اکنون در منطقه جریان دارد، همچنین تعارض بین هنجار­های سنتی و مدرن هستند. به علاوه، در اشتراک با جنبش­های رادیکال در جهان در حال توسعه، جنبش­های اسلام گرا دچار عدم کارکرد سیاسی، اقتصادی، ناامنی و بیگانگی هستند. البته علت های دیگری هم برای ظهور این جنبش­ها می­توان برشمرد:

عوامل اقتصادی: شورش­های مذهبی- سیاسی به دلائل شرایط ملی و جهانی اقتصاد جلوه گر می­شوند که می­تواند شامل توسعه تحریف شده، میثاق عملی نشده توسعه ملی، و دوام یا رشد نابرابری­های داخلی و بین المللی باشد. برخی از جنبش­های بنیاد گرا هم دولت­های خود و هم سرمایه داری در جهان را به عنوان سرچشمه بی عدالتی هدف گرفته­اند و ادعا می­کنند که نظم اسلامی راه حل نظم موجود است. برای مثال در الجزایر و مصر “بازار­های اسلامی” یا “خدمات اجتماعی اسلامی” که از آن­چه دولت ایجاد کرده بود ارزان تر و در دسترس تر بودند، طرفدارانی کسب کرده­اند. در ایران، اسلامیون ابتدا گفتمان ضدسرمایه داری و ضدامپریالیستی را به کار می بردند. پس از کسب قدرت سیاسی، آنان صنایع و بانک­ها را ملی کردند، بهره را ممنوع کردند، و به افراد کم درآمد یارانه دادند. اختلاف و نابرابری در کشور­ها، با فساد، کاهش درآمد­های نفتی یا اولویت­های گمراه کننده تخصیص منابع (مثل خرید­های نظامی بزرگ) در ارتباط است. همچنین ریاضت­های همراه با اتخاذ سیاست­های تعدیل ساختاری از دلائل به وجود آمدن آن­ها بود. باید توجه کرد که با تغییر اقتصاد سیاسی جهانی از مدل کینزی به نئولیبرال و نیز فروپاشی گفتگو درباره نظم نوین اقتصاد جهانی، جملگی سبب ظهور اسلام سیاسی شد.

عوامل سیاسی: غیبت نهاد­های سیاسی دموکراتیک یا مشارکتی، جایگزین­های محدود برای پیگیری اصلاحات سیاسی و عدم وجود اعتماد در حکومت یا دیگر نهاد­ها، مهم ترین عوامل وجود حکومت­های اقتدارگرا است. در کشور­های خاورمیانه، مخالفین اغلب با سرکوب دولتی مواجه شده­اند. حتی وقتی شیوه­ آن­ها کاملا مسالمت آمیز و بدون خشونت باشد. هم چنین باید توجه کرد که بسیاری از حاکمان گروه­های اسلامی را به عنوان ابزاری برای تضعیف جنبش­های سوسیالیستی یا کمونیستی در منطقه پرورش می­دهند. این مسئله در ایران، مصر و ترکیه با عواقب نه چندان وخیم برای رژیم­های مورد بحث اتفاق افتاد. حتی اسرائیل ابتدا حماس را برای براندازی قدرت سازمان آزادی فلسطین، در میان فلسطینی­ها تشویق کرد. آمریکا در افغانستان از شورش اسلامگرایان در مقابل دولت برخاسته از جناح چپ و مدرن حمایت کرد و از مجاهدین افغان در دهه هشتاد حمایت مالی و نظامی به عمل آورد. البته حل نشدن مشکل فلسطین نیز یک عامل سیاسی مرتبط با برآمدن جنبش­های بنیادگرای اسلامی بود که بسیاری از گروه­های اسلام گرا آن را به عنوان علت وجودی خود مطرح کرده­اند.

جنسیت و تغییر اجتماعی: این­ دو عامل یعنی جنسیتی و تغییر اجتماعی نیز زمینه ظهور جنبش­های اسلام گرا بوده­اند، که آن­ها را از دیگر جنبش­های رادیکال متمایز می­سازد (به ویژه جنش­های چپ). همچنان که به خوبی معلوم است، نقش، وضعیت، رویه و Couverture زنان، از دل مشغولی­های عمده اسلام گرایان است که ادعا می­کنند از طریق بازگشت به فرهنگی محافظه کارتر یا “قابل اعتماد”تر به دنبال استقلال از تسلط غرب هستند. در حقیقت بنیادگرایان به این دلیل که زنان مسلمان حجاب خود را کنار گذاشته­اند، به دنبال احیای حجاب هستند. بنیادگرایان بر بازگشت به ارزش­های خانوادگی و تسلط بر زنان اصرار می­ورزند چرا که زنان پا به عرصه­های اجتماعی و حوزه­های عمومی نهاده­اند که برای مدت­های طولانی قلمرو مردان بوده اند[1]. برخی از دل مشغولی­های اخلاقی و جنسیتی بنیادگرایان ریشه­های اعتقادی دارد. ولی من معتقدم بیشتر آن را می­توان در ارتباط با تضاد­های جنسیتی ناگزیر در تنش پایان یافتن مردسالاری و برآمدن جنبش­ فمینیستی دانست. وقتی گروه­های فرودست جامعه خواسته های اجتماعی و سیاسی دارند و گروه­های فرادست در برابر تغییر مقاومت می ورزند، تضاد طبقاتی یا نژادی را می­توان در این قیاس به شمار آورد. در تمامی موارد تضاد- چه تضاد طبقاتی، چه جنسیتی و چه نژادی – ریشه­های ایدئولوژیک یا مادی را می­توان یافت، که مستلزم مبارزه بر سر قدرت است. در برخی از کشور­ها، مثل ایران بلافاصله پس از انقلاب 1357 شمسی و الجزایر در خیزش جبهه نجات اسلامی بین سال های 1988 و 1991 میلادی و در مناقشات داخلی دهه 1990، زنان بی حجاب هدف اقدامات تنبیهی جدی اسلام­گرایان بوده­اند.

همچنان که گفته شد، جنبش­های بنیادگرای اسلامی تنش­ها و تناقض­های گذار به مدرنیته و تضاد بین ارزش­های سنتی و مدرن، هنجار­ها و روابط اجتماعی را بازتاب می­دهند. حقوق زنان در مرکز این گذار و تعارض است. در خاورمیانه و آفریقای شمالی، حکومت­ها با تهدید اسلام­گرایان به شیوه­های مختلف، گاهی در راستای خواسته­های بنیادگرایان و گاهی در مقابل با سازمان­ها به طور مستقیم درگیرند. پیشتر حکومت تونس با «جنبش نادا» مقابله کرد و آن را تحریم نمود. سوریه به طور خشونت آمیز ولی مؤثر جنبش اسلام گرایان در حال گسترش را از بین برد. واکنش اولیه دولت مصر و الجزایر مدارا بود یعنی این دولت ها، آشتی با حقوق زنان را به خود اسلام­گرایان واگذار کردند و این امتیاز به اسلام گرایان به شکل تقویت اصول مردسالارانه در قانون خانواده پیش رفت. حاکمان مصر و الجزایر تنها هنگامی که اسلام گرایان شروع به مقابله با حکومت کردند، یا از خشونت و وحشت برای براندازی و تهدید حاکیمت استفاده کردند، آن گاه با جنبش­های اسلامی، رهبران و اعضای شان به مقابله برخاستند. اخیراَ در مراکش، یک مناقشه (غیر خشونت بار) بین دولت و فمینیست­ها از یک سو و جنبش بنیادگرایان از سوی دیگر به وجود آمده است. مناقشه بر سر برنامه توسعه ملی برای پیشرفت زنان و اصلاح قانون خانواده در شریعت است، تغییراتی که به مذاق اسلام گرایان خوش نمی­آید.

نگرانی­های اسلامگرایان

جنبش­های اسلامی می­توانند از لحاظ تاکتیکی، راهبردی و حتی گفتمان با یکدیگر متفاوت باشند. هر چند، آن­ها در رابطه با نگرش به جنسیت، اخلاق عمومی و نظام حقوقی اشتراک نظر دارند. اگرچه عوامل اقتصادی در تبیین ظهور جنبش های اسلامی حیاتی است، اما خط مشی اقتصادی چندان مورد توجه این جنبش ها نیست، و اسلام گرا­ها مهارت خاصی در مورد موضوعات اقتصادی از خود نشان نمی دهند. جنبش­های اسلام­گرا مدل اقتصادی خاصی را پیشنهاد نمی­کنند و به نظر می­رسد می­توانند با انواع نظام­های اقتصادی هم­زیستی نمایند. سیر تحول اقتصادی در جمهوری اسلامی – از افراطی پوپولیست در سال­های اولیه تا دولت­گرا در سال­های جنگ با عراق از 1980—1988 و اخیرا تا نئولیبرال­ها – همواره مسئله بوده است. در الجزایر از 1988 تا 1990،FIS ، کاپیتالیسم به شیوه غربی را به دلیل ضداسلامی بودن آن محکوم کرد (همچنان که ایران چنین کرده بود)، “بازار­های اسلامی” را راه اندازی کرد که کالای مصرفی و غذای ارزان تر را عرضه می­کرد و اعلام کرد با به قدرت رسیدن، وام­های بهره دار را ممنوع خواهد کرد. با این وجود هیچ راه حلی برای مشکلات جدی اقتصادی الجزایر ارائه نداد به جز قول به “ثروتمند ساختن فقرا بدون فقیر کردن ثروتمندان”.[2] اسلام­گرایان نظرات محکم­تری درباره چارچوب حقوقی، نظم اخلاقی و جنسیت دارند که همگی بر اساس شریعت یا قانون شرع هستند. اگر­­چه اسلام گرایان از مقابله با ر‍‍‍‍ژیم­های استبدادی رنج برده­اند، اما تاکنون هیچ یک از این جنبش های اسلام گرا یا نظریه پردازان آن مدلی از حکومت مردم سالارانه ارائه نداده­ است. در واقع بسیاری از اسلام گرایان (مثل ایران و الجزایر) مخالفت جدی با دموکراسی چند حزبی ابراز کرده­اند. به نظر می­رسد تا جایی که شریعت کاملا پابرجا باشد، جنبش­های اسلامگرا مشتاق به هم­زیستی با انواع گوناگون رژیم­های سیاسی هستند.

البته برخی تفاوت­های قابل توجه بین جنبش­های بنیادگرای کنونی وجود دارد. اگرچه به طور معمول همه آنها از هنجار­های مدرن اجتناب کرده و از شیوه­های صدر اسلام حمایت می­کنند، اما در واقع برخی از جنبش­ها مدرن تر از دیگران هستند. از این انواع می­توان به جنبش­هایی در ترکیه،‌ تونس و ایران اشاره کرد، که بسیاری از آن­ها دارای رهبران و اعضایی تحصیل کرده و از طبقه متوسط و دارای چشم­اندازی مدرن­تر هستند، برای مثال طالبان افغانستان، جهاد اسلامی مصر یا حماس فلسطین. اگرچه بیشتر جنبش­ها و دولت­های اسلامگرا خشونت می­ورزند و از خشونت دفاع می­کنند، به نظر می­رسد برخی از آن­ها بیشتر از دیگران نسبت به تروریسم و کشتار عمدی غیر نظامیان موضع گیری صریح و آشکاری از خود نشان می دهند (مثل افراط­گرا­های اسلام­گرا در الجزایر، مصر و فلسطین). به نظر می­ رسد بسیاری از اسلام­گرایان منحصرا نگران مسائل داخلی خود بوده و علاقه­ای به صدور جنبش خود یا ملحق شدن به دیگران را ندارند: حزب الله لبنان از این نمونه است. دیگران تمایل بیشتری به سامان دهی، تجهیز و اقدام مستقیم در مورد اسلام گرایان فراملیتی، شامل تروریسم دارند. این اسلام گرایان فرا­ملیتی ابتدا در دهه هشتاد در افغانستان پدیدار شدند، جایی که برای جهاد و شهادت –کمک­های سرویس اطلاعاتی مرکزی، عربستان سعودی، ایران و پاکستان ذکر نمی­گردند- مردان را از اقصا نقاط کشور­های مسلمان فراخوانده و جذب می­کردند. متعاقبا برخی از این “عرب­های افغان، به ویژه الجزایری­ها و مصری­ها به کشور­های خود بازگشتند تا جنگی را علیه رژیم­های خود به راه اندازند. دیگران به جنبش­های اسلام­گرای فراملیتی ملحق شدند که القاعده نام گرفت، سازمانی تروریستی که گفته می­شود مسئول عملیات 11 سپتامبر است.

القاعده

درباره القاعده بسیار کم می­دانیم، ولی من برخی از مشاهدات خود را درباره این شبکه بیان می­کنم. در اشتراک با برخی دیگر از گروه­های اسلام گرا، القاعده:

◀️  تشویق به توسعه بیشتر صلح پژوهی با مشارکت زنان، آزمونی برای تأثیر مناقشات تسلیحاتی بر زنان و کودکان و ماهیت و مشارکت زنان در جنبش­های صلح ملی، منطقه­ای و بین المللی (پاراگراف 148)

در مارس 2000، شورای امنیت سازمان ملل در بیانیه خود به مناسبت روز جهانی زن، تشخیص می­دهد که برابری جنسیتی بخشی جدایی ناپذیر از روند دستیابی به صلح است. در اکتبر همان سال، جلسه ویژه­ای را ترتیب داد که به جایگاه زنان در مناقشات تسلیحاتی توجه شود و قطع نامه 1325 را تصویب نمود که دولت­ها و خود شورای امنیت را فرا می خواند تا زنان را با توجه به حل مناقشه و ایجاد صلح، در مذاکرات و توافقات مشارکت دهند. تمامی این­ها موفقیت فمینیستی به شمار می­روند که خود گامی است در جهتی درست در سطح بین المللی. ولی پیشرفت حقیقی آهسته خواهد بود. کافی نیست تعداد کمی از زنان را در جلسات مربوط به صلح، امنیت و مناقشه شرکت داد (این مسئله صرفا ظاهرسازی (توکتیسم) است)بلکه باید پژوهشگران فمینیست و نمایندگان صلح زنان و سازمان­های حقوق بشری به جلسات دعوت شوند، و چشم اندازها و رویکردهای آنان باید جدی گرفته شود. ابتکارات و توافقاتی از این دست ـ همراه با تحصیل صلح به صورت همه جانبه و سیستماتیک در سطح ملی و محلی ـ می­تواند بر سیاست به گونه­ای عادی در بلندمدت تاثیر گذارد و به تغییر روابط بین المللی کمک کند.

با مناقشاتی که ادامه­اش خشم جهانی را می­انگیزد، هیچ نشانه­ای از کاهش نظامی­گری دیده نمی­شود، نابرابری­ها در جهان افزایش می­یابند و تروریسم ناامنی را ایجاد می­کند ولی همچنان واکنش­های غلط نیز در پی دارد، زمان به رسمیت شناختن چشم انداز­های زنان و اقدام آن­ها فرا رسیده است. پژوهشگران فمینیست و سازمان­های زنان گفته­های زیادی درباره چرخه خشونت، جنگ، صلح و تغییر دارند. وقت آن رسیده است که صدای آن­ها و فعالیت­هایشان، تحلیل­ها و راه حل­های پیشنهادی آن­ها مورد توجه قرار گیرد.

پانوشت ها:

* ولنتاین م. مقدم مدیر مرکزمطالعات زنان در دانشگاه ایلینوی و عضو مرکز وودرو ویلسون اینترنشنال برای محققان در سال 2001-2002

[1] برای جزئیات ملاحظه کنید ولنتاین م. مقدم،هویت سیاست و زنان:تاکیدی دوبارره بر فرهنگ و فمنیسم در منظر بین المللی (بولدر، کولو: انتشارات وستویو 1993) همچنین ملاحظه کنید مقالات در شماره وی‍ژه ژ‍ورنال تاریخ زنان 10، شماره 4 (‍اونویه 1999)، که بر سیاست­های جنسیتی و مذهبی متمرکز است.

[2] جورج ژوف،”قدرت پنهان حزب خدا”، گاردین (لندن)، 15 ژانویه 1992، ص.3. همچنین ملاحظه کنید ولنتاین م. مقدم، “سازمان­دهی زنان:جنبش نوین فمنیست در الجزایر”، پویایی فرهنگی 13، شماره 2 (جولای 2001) ص.131-54

[3] نوار­های ویدئویی بازیافتی القاعده در افغانستان آشکار می­سازدکه بن لادن از این که از او فیلم و نوار بگیرند و تملقش را بگویند لذن می­برد، همچنان که گروهش چنین می­کنند، یکی از اعضای گروه در حال نوازش و بوسیدن کلاشینکف او، دیده می­شود، قبل از این که او به دوربین لبخند بزند. دان اگنرا بینید، “ویدئو­های اسپور اتک الرت”، واشینگتون پست؛ 18 ژانویه 2002.

[4] هیو ویلیامسون و فیلیپ ژاکین،”پیوند­های القاعده: راست افراطی با افراطیون اسلامی رابطه دارد”، فایننشیال تایمز (لندن)، 9 نوامبر 2001

[5] ازدواج با جهاد”، نیوزویک، 14 ژانویه 2011

[6] ذکر شده در شارلوت بانچ و روکسانا کاریلو، خشونت جنسیتی، توسعه و مسئله حقوق بشر (دوبلین: انتشارات آتلانتیک، 1992) ص.71

[7] برای توضیح بیشتر، ملاحظه کنید ولنتاین م. مقدم، “شبکه­های فراملیتی فمنیستی: اقدام جمعی در دوره جهانی شدن”، جامعه شناسی بین المللی 15، شماره 1 (مارس 2000)؛ ص. 57-85.

[8] ذکر شده در لورا فلندرز،”فمنیست­های افغان سخن می­گویند”، پروگرسیو 65، شماره 11 (نوامبر 2011)، ص.38. همچنین ملاحظه کنید ولنتاین م. مقدم، “پدر سالاری، طالبان و سیاست فضای عمومی در افغانستان”، فروم بین المللی مطالعات زنان 25، شماره 1 (بهار 2002) ص.1-13.

[9] مونا التاوی،”بهترین مصر کجا بود؟”، واشینگتون پست، 14 نوامبر 2001، بخش ب، ص.7

[10] شربفه ظهور،”نامه مربوط به حملات تروریستی علیه آمریکا در 11 سپتامبر، 17 سپتامبر 2001 www.amews.org/articles/terro…]]

[11] بیانیه WLUML در باره حملات در آمریکا”، 21 سپتامبر 2001 www.wluml.org/english/new-ar…]]

[12] مونسرات بوا،” شبکه­های زنان: “خشونت و وحشت اسلام­گرایان”، خبرنامه WLUML 13، شماره 4 (نوامبر-دسامبر 2001)، ص.7

[13] الانور اسماعیل،” پیام ویژه از اکثریت فمنیست به طالبان، اسامه بن لادن و زنان افغان”، 18 سپتامبر 2001 [[www.feminist.org/newsbyte/pr…

[14] در دسترس در [[www.1.umn,edu/humanarts/inst…

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours