مدرسه فمینیستی: 244 روز از رفتن هاله عزیز می گذرد و اکنون 15 بهمن اولین سالروز تولد او پس از شهادتش فرا رسیده است. سالروز تولدش را نیز همچون خاکسپاری غریبانه اش، برگزار می کنیم. حتا نمی توانیم در محفل دوستانه از او بگوییم. ناگزیر از قلم های لرزان مدد می گیریم. می نویسیم تا شاید در بغض گشتن صداها در گلوهایمان، نوشته ای برای روزهای پیش رو باشد.
سالروزهای گرامیداشت هاله پس از جان باختن زیبایش، امتداد هاله در زندگی 5 دهه اش است. هاله هرگز دیده نمی شد. او اصرار داشت که بیشترین تلاش را بکند و کمترین نمودی از خود بر جای نگذارد و رضایت او در چنین بودنی بود.
یقین او اکنون نیز از برگزاری چنین مراسم مظلومانه ای، همچون آن خاکسپاری شبانه اش در گورستانی دورافتاده، از بسته شدن در مساجد به روی عزاداران پدرش راضی و خشنود است و از ترک این دوران و این سرزمین پر جفا در آرامش است. چه چیز برای ما دوستان هاله بهتر از رضایت و آرامش اوست. اما همان سان که آرامش او جاودانه است، غم رفتن او نیز برای ما چنین خواهد بود.
55 سال پیش در 15 بهمن در روز سرد زمستانی، خداوند وجودی پر مهر و سرشار از عشق و صلح را به این سرزمین بخشید و 11 خرداد با آن وجود، برکت و گرمی را به زمین و خاک پاک این سرزمین بازگردانید.
هر دو روز برای ما مبارک است. می توان درک کرد که همان قدر که 15 بهمن روز تولد هاله بود، 11 خرداد نیز تولدی دوباره برای هاله بود. در هر دو روز ارزش ها و نعمت هایی خلق شد که تابع اراده ای غیربشری بود. با هر کلامی و نامی که بتوان بر روی آن نهاد. ناشی از خیر، ناشی از حقیقت و راستی یا اراده ای الهی.
انسان های بی شماری تابع این قاعده معمول و رایج اند. متولد می شوند، زندگی می کنند و حتا برخی به طور ارزشمند و اثربخش در دوران زندگی شان، در پی در انداختن طرحی نو، نظری و پروژه ای تلاش می کنند اما گویی مرگ سرزده و به عنوان عامل ناتمام گذرنده آن پروژه از راه می رسد و هر گاه به آن مرگ اندیشیده می شود، افسوس خورده می شود که ای کاش بود و چنین و چنان می کرد. و اندک اند آن انسان هایی که زاده می شوند و در زندگی شان ارزش خلق می کنند، طرحی نو می آفرینند و از قضا مرگشان عامل تکمیل کننده پروژه شان می گردد. به نظر من هاله از جمله آنان است.
هاله 15 بهمن زاده شد، پنج دهه زیست و همواره با تحمل رنج هایی عمیق، سمبل مقاومت و امید بود. در تحمل سخت ترین دردها و دوران ها همواره لبخندی بر لب داشت. آرام بود و با نگاه مهربان و کلام امیدبخشش که با یاد و توکل بر خداوند بود، آرامش را به جمع می بخشید. کارهای بزرگ و پر سر و صدایی نمی کرد، اما کارهای کوچکش پر از نتایج بزرگ بود. کوچک های او بسیار زیبا بودند. با یک خانواده زندانی سیاسی، با یک خانواده قربانی خشونت، با مادر یک شهید، با کودکی خیابانی چنان رفتار می کرد و آنقدر انرژی و زمان صرف می کرد که گاه مورد ملامت قرار می گرفت. چراکه او با هوش و پشتکار و نامی که با خود همراه داشت، می توانست به دنبال جایگاه های دیگری باشد.
هاله سمبل تواضع، تسامح و صلح بود و تمام این صفات در کنار دختر سحابی بودن او را متحمل درک عمیق و سختی و رنج می کرد. اما تحمل رنج، او را مقاوم و با اراده می کرد. او هرگز از ظلم ستیزی و رودرویی با زورگویی فاصله نمی گرفت و مرگش تکمیل کننده این شخصیت بود. لحظه مرگش تصویر کامل و جاودان زندگی 5 دهه اش بود.
11 خرداد هاله مقاوم بود. در مقابل زور گفتن ایستاد. وجودش سرشار از عشق و مهر بود، اما او مملو از درد و رنج بود. هاله در لحظه پایان زندگی اش که برهم زننده طرح ها و سناریوها بود، مقاومت، رنج و صلح را توامان به تصویر کشید. مرگ هاله از جمله آن مرگ های نایابی است که هرگاه به آن اندیشیده می شود، حسرتی بر دل نمی ماند.
ای کاش هاله می ماند تا در تداوم زندگی اش چه ارزشی خلق می کرد؟ آیا بی شمار زندگی و تلاش هایی که هم اکنون ادامه دارد می تواند چنین تصویر ماندگاری از این ارزش ها برای تاریخ این سرزمین و برای بشریت خلق کند. هاله این توان و شایستگی را داشت که در امتداد زندگی پاکش و در نقطه پایان زندگی اش در یک لحظه بدون صدا و فریاد و ناله و… بزرگترین و با ارزش ترین مفاهیم را به تصویر کشد. لحظه مرگ او کامل کننده شخصیت زیبا و گاندی وار اوست: «تحمل رنج همراه با مقاومت و صلح و عشق».
+ There are no comments
Add yours