مدرسه فمینیستی: شما می توانید درگیر یک بحث طولانی درباره ی صفات زیادی بشوید که برای توضیح مردانگی و بزرگترین ویژگی های آن بکار برده می شوند.
ولی حقیقت بسیار ساده تر از اینهاست. برای پاسخ دادن به سوال “چه چیز مردانگی خوب است؟” باید نکات زیر را به یاد داشته باشیم:
مردانگی وجود ندارد. لااقل به آن صورتی که ما فکر می کنیم وجود ندارد. هیچ تعریف ابدی و خارج از زمان برای مردانگی وجود ندارد. تعریف مردانگی، از این فرهنگ به آن فرهنگ و از این زمان به آن زمان تغییر می کند. مسئله خیلی ساده بر سر این است که ما چگونه مردانگی و روابط قدرت میان خود مردان و میان مردان و زنان را تعریف می کنیم.
نکته ی بالا به این معنی است که مردانگی (همانند زنانگی) یک وهم و خطای حسی جمعی ست. به مانند این است که همه ی ما دارویی یکسان را مصرف کرده ایم و در این خیال و تصور هستیم که مردانگی امری واقعی است. ممکن است تصور کنیم مردانگی یا زنانگی موضوعی زیست شناختی و بیولوژیک است، ممکن است تصور کنیم از مرد بودن یا زن بودن ناشی می شود، ولی اینها در واقع ساخته شده توسط فرهنگی معین هستند.
ایده ها و افکار معاصر ما در مورد مردانگی به طور همزمان دو عمل را انجام می دهند: اولا این ایده ها به افراد مردان کمک می کنند تا جایگاه شان را در بالای سلسله مراتب اجتماعی مستحکم کنند و از امتیازات فراوانی که مردان بعنوان یک گروه از آنها برخوردارند بهره مند شوند. بنابراین، اگر شما آنگونه تربیت شده اید که با اعتماد و جسور، قوی و مصمم باشید و دچار ضعف و استیصال نشوید یا آن را نشان ندهید، پس شما توانایی بیشتری دارید تا در خانه، محل کار، در ورزش و سیاست و در جنگ، بر زنان و یا مردان دیگر سلطه گری و فرمانروایی کنید. روشی که ما طبق آن پسران را برای تبدیل شدن به یک مرد واقعی تربیت می کنیم یک تمرین پایه ای برای ساختن جهانی ست از مناسبات قدرت و امتیاز. و هنگامی که شما از قدرت و امتیاز برخوردار نیستید، بطور بردبارانه و مسالمت آمیزی سهم خودتان را می پذیرید و اعتراض نمی کنید چرا که روشن است مشکل، شما هستید و نه سیستم اجتماعی.
دومین مسئله عبارت است از تناقض مربوط به مردانگی و قدرت که در مورد آن در طول 30 سال گذشته نوشته ام*. ایده آل های آرمانی که بیانگر و نماینده ی قدرت و امتیاز مردانگی اند، برای مردان به مثابه دامی مرگ آور هستند. این ایده آل های آرمانی مردانگی، سرمنشاء درد و رنج فراوان و انزوا و هراس برای مردان می شوند. دلایل زیادی برای این وجود دارند: اینکه از انسانی خواسته شود تا درد را احساس یا بیان نکند غیرممکن است.
اجبار پسران (و همچنین مردان) به اثبات مداوم اینکه آنها مردان واقعی هستند منجر می شود به یک شک و تردید درونی درباره ی درجه ی دستیابی به ایده آل های مردانگی. این منجر می شود به اینکه بسیاری از مردان احساسات واقعی خودشان را پنهان کنند و هراس داشته باشند از رابطه ی نزدیک با دیگر مردان مبادا که آنها ضعف های طرف مقابل را کشف کنند. این عجیب نیست که ما مردان بیشتر از زنان دست به خودکشی می زنیم، به مواد مخدر یا الکل و یا دارو اعتیاد پیدا می کنیم و هنگامی که به کمک جسمی یا روحی و احساسی نیاز پیدا می کنیم از گرفتن آن کمک در می مانیم.
و در اینجا بر می گردیم باز به بحث در مورد اینکه چه چیز مردانگی خوب است؟
پاسخ خیلی ساده است: تقریبا همه چیز آن. علیرغم همه چیز، شجاعت داشتن و از نظر روحی قوی بودن، مصمم بودن به انجام کار، داشتن بدنی قوی، داشتن برداشتی از خود به مثابه یک موجود جنسی، احسان به دیگران، همه ی اینها خیلی ساده رفتارهای انسانی هستند، رفتارهایی که هم مردان و هم زنان در آن شریک اند. همه ی اینها (و خیلی رفتارهای دیگر) بخشی از رفتارهای مختص انسان هستند. همه ی این رفتارها برای بقای ما اهمیت دارند.
با این همه، جزئیات، مشکل ساز می شوند
مشکل اول کیفیت هایی هستند که از بازی بیرون انداخته شده اند. همه ی آن چیزهایی که یک فرهنگ معین به زنانگی نسبت می دهد و مردان را از آنها باز می دارد: مردان نباید زیاده از حد درگیر کارهای پرستاری از کودک و از دیگران شوند. مردان نباید از خودشان ضعف یا آسیب پذیری نشان بدهند. مردان نباید خیلی زیاد با دیگران همدلی و همدردی کنند.
با بازداشتن مردان از این رفتارها و بیشتر از آن، ما مردان خودمان را از بخش بزرگی از رفتارهای انسانی که با ما زاده شده اند محروم می کنیم. ما در واقع فقط نیمی از آن انسانی که باید، می شویم.
مشکل دوم این است که مردان از همان آغاز زندگی می آموزند که با وسواس، تنها آن رفتارهایی را در پیش بگیرند که به مردانگی نسبت داده شده اند و از رفتارهایی که به آن زنانه می گویند دوری کنند. بسیاری از مردان به این راه کشانده می شوند. بسیاری از مردان در هراس این زندگی می کنند که مبادا مرد واقعی نباشند. احساسی که بویژه در دوران نوجوانی و جوانی قوی تر است. بسیاری از مردان می آموزند که بسیاری از احساسات طبیعی شان را از خود دور کنند و بطور دقیق و با وسواس به دنبال آن مردانگی تنگ نظرانه و بدون انعطاف بروند. به بیان دیگر، مردانگی تنها یک تعریف جنسیت نیست بلکه یک برساخته ی مبتنی بر هراس است.
مشکل سوم این فرض است که زنان در آن کیفیت های خوبی که به مردانگی نسبت داده می شوند سهیم نیستند. همچنین، فرهنگ های مردسالار آن کیفیت هایی را که به زنان نسبت می دهیم تحقیر کرده اند و کم بها جلوه داده اند.
بنابراین، بجای آنکه از این بگوییم که چه چیز مردانگی خوب است من می خواهم پسران و دختران و مردان و زنان را به انجام دو کار تشویق کنم:
اولا آن کیفیت های انسانی را که برای همه ی ما خوب هستند ارزش بگذارند و پاس بدارند. و دوما فردیت حقیقی را تقویت کنند: درست است. برخی از ما دوست داریم بیشتر این یا آن موقعیت را داشته باشیم. بگذار به پسران و دختران مان بیاموزیم که داشتن موقعیت ها را به یک دنیای غیر خوشبخت “صورتی و آبی” (زنانه و مردانه) تبدیل نکنیم.
پانوشت :
* – یکی از مهم ترین مقالات دکتر کافمن با عنوان “مردان و پسران را در کار مبارزه با خشونت و تبعیض جنسیتی درگیر کنیم” در صفحه مدرسه فمینیستی ترجمه شده است. به تاریخ 25 نوامبر 2011.
+ There are no comments
Add yours