تاثیر تمدن ساسانی و آموزه های زرتشتی بر هویت زن مسلمان

۱ min read

زهرا سروش-14 دی 1391

مدرسه فمینیستی: امروزه این امر مورد اتفاق است که تمدن اسلامی برخاسته از فرهنگهای پیش از خود و میراث علمی و فرهنگی مللی است که آنان نیز به نوبه خود در تماس با این جهانبینی نوظهور، کمال یافتند. درباره سهم ملت‌های مختلف در ترکیب تمدن اسلامی بررسی‌های دقیقی به عمل آمده و بحث و گفتگوی زیادی شده است که از آن میان سه ملت، برجستگی خاصی دارد: عرب‌ها، ایرانیان و اقوام متأثر از تمدن یونان که در آن زمان قسمتی از شرق امپراطوری روم بودند. البته که ملتهای دیگر نیز نقش داشتند و این به علت موقعیت‌ خاص زمانی و مکانی نضج تمدن اسلامی بوده است. دکتر نصر می‌نویسد: تمدن اسلامی برخلاف تمدنهای دیگر به محض اینکه پا به عرصه وجود گذاشت در ارتباط مستقیم با تمدن‌های چین و هند در شرق، بیزانس و مسیحیت در غرب و سیاهان آفریقا در جنوب قرار گرفت در حالی که تمدنهای بین النهرین، مصر و ایران کاملاً بخشی از دنیای اسلام شده بودند. تمدن اسلامی که از قلب فرانسه تا مرزهای چین گسترده بود نه تنها اختلافهای جغرافیایی و آب و هوایی متفاوت را در خود داشت بلکه از لحاظ قومی و زبانی نیز با تنوع گسترده‌ای همراه بود. اسلام تنها تمدن قبل از دوران جدید بود که تقریباً تجربه تمام تمدنهای عمده دیگر جهان را با خود داشت. این تمدن وارث دانش، علوم، فلسفه و تکنولوژی مصر، تمدن‌های بین النهرین، یونان باستان، ایران باستان و تا حدودی روم، هند و حتی چین است (نصر،گفتگوی تمدنها و جهان اسلام).

اما اینکه اسلام چگونه و در چه حوزه هایی این فرهنگهای باستان را جذب کرده است خود بحثی جدا دارد؛ احسان یار شاطر حوزه تأثیرات این سه فرهنگ بر شکل گیری تمدن اسلامی را بدینگونه تقسیم میکند: عنصر عرب دین، زبان مشترک و رهبری دین سالارانه را به این تمدن داد. سهم عنصر یونانی مآب که عمدتاً از طریق مردمان سریانی زبان به این تمدن داده شد بیشتر محدود به فلسفه و علوم طبیعی بود. او تأکید میکند، ادبیات، دین و معتقدات یونانی سهمی در جهان اسلام نداشت. و البته سهم عنصر ایرانی متنوع‌تر بود و اندیشه‌های دینی، نظری و عمل سیاسی، الگوهای اداری ادبیات، علوم و آداب و اخلاق را در برمی‌گرفت (یارشاطر،ص67). نقش عنصر ایرانی در اندیشه های اسلامی آنچنان شدید است که شائول شاکد در کتاب از ایران زردشتی تا اسلام می نویسد: جریان نفوذ اندیشه های ایرانی در اسلام چنان شدید است که شاید بتوان ایران را منبع طبیعی اندیشه های مشابه اسلامی دانست (شاکد، ص335)

این مقال بر آن است که نشان دهد بنا بر شواهد تاریخی و بررسی تطبیقی متون دینی، بسیاری از احکام والگوها درباره زن مسلمان تحت تاثیر تمدن ساسانی و دین زرتشت شکل گرفته است. این امر در نیمه قرن دوم تا حدود صد سال بعد از آن رخ داد، یعنی همان دوران کلاسیک تمدن اسلامی. بنا بر تعریف رسول جعفریان این دوره کلاسیک تمدن اسلامی در مدینه آغاز شد، در دمشق نشو و نما یافت و در قرن سوم هجری در عراق به اوج خود رسید. فتوحات سبب گسترش دولت اسلامی بـه حـوزه وسـیعی گردیـد، حوزه هـایی کـه خـود ﻻﻳﻪ های تمدنی کهنی داشت. او نیز عقیده دارد این ﻻیه ها در برخورد با اسلام و با تفسیرهای جدید، خود را در زندگی مسلمانان آشکار کرد.(جعفریان،ص 2). مشخصه دیگر که این دوره را با اهمیت می سازد حضور ائمه چهار گانه اهل سنت در این دوره است. مذاهب اهل سنت همه در این دوران شکل گرفته و در گذر زمان توسعه پیدا کردند و همچنان معتبر هستند. باید اضافه کرد در واقع تصویر سنتی از زن مسلمان و تکالیف و حقوق او در این برهه از زمان شکل گرفته است، هر چند که این تصویر هیچگونه همخوانی با رفتارها و موقعیت اجتماعی زنان مسلمان در عهد رسالت ندارد، امری که فاطمه مرنیسی، جامعه شناس مراکشی درباره آن اظهار تعجب میکند و می پرسد، جای این پرسش باقی است که چرا تصویر کنیزی که هر گاه امید فریفتن را از دست میدهد توطئه میکند، سمبل زن مسلمان شده و یاد و خاطره زنان شجاع و حاضر در اجتماعات عصر رسالت، بسیار دور و غیر واقعی به نظر می رسد. (مرنیسی،ص195).

لیلا احمد، از مدرسه الهیات هاروارد، معتقد است در جریان تدوین فقه سنتی اوامر اخلاقی قرآن به غفلت برگزار شد، بویژه درباره رفتار عادلانه با زنان؛ او معتقد است، دوره ای از تاریخ اسلام که در آن قوانین و فقه اسلامی شکل گرفت و هویت مسلمانی مشخص شد و به صورتی درآمد که از آن زمان تا کنون به اعتبار خود باقیست، دورانی کاملا بر علیه زنان بوده است. درآن دوران بجای تآکید بر دستورات اخلاقی اسلام و عدالت و انصاف بین انسانها، تحت تأثیر شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، قوانین تدوین شده به نام اسلام باعث تحقیر زن مسلمان و تضییع حقوق او شد. (احمد،ص67).

درباره عباسیان می توان گفت، آنان با استقرار در عراق، همسایه ی یکی از متمدن ترین نقاط جهان آنروز شدند حضور ایرانیان که از زمان عمر در مدینه محسوس بود، (قائل عمر یک برده ایرانی بود) در عراق بسیار پررنگ‌تر گردید. “افواج اسیرانی که در طی پیروزیهای اعراب از ایرانیان گرفته شد نه تنها اردوگاههای اعراب را مملو ساخت، بلکه مدینه را نیز که غنیمت های جنگی در آنجا تقسیم می شد، پر کرد (یارشاطر، ص85). با این حال نباید فراموش کرد که عراق برای بیش از هزار سال قسمتی از امپراطوری ایران بوده است و نه تنها کلانشهر تیسفون به عنوان پایتخت اشکانیان و ساسانیان در عراق قرار داشت بلکه قسمت اعظم بین النهرین جنوبی نیز مسکن ایرانیان و دارای شهرهای آباد متعدد بوده است. کریستن سن می نویسد: “سرزمین واقع بین دجله و فرات در دوره ساسانی بوسیله نهرها و ترعه های مرتب کاملا آبیاری می شد و حاصلخیز و آباد بود و در سراسر این ناحیه شهرهای بسیاری وجود داشت”(کریستن سن، ص593) در دوران اسلامی نیز حتی شهرهای تازه تأسیس مثل کوفه، بصره و بغداد مملو از ایرانیان بوده است. دکتر زرین کوب به نقل از اخبارالطوال می نویسد در دهه شصت قمری، اکثر سپاهیان مختار، ایرانی بوده اند به طوری که در اردوگاه جنگی او به ندرت صدای عربی شنیده می شد و سپاهیان او اکثرا از موالی (ایرانیان) بودند (زرین کوب،ص78). هر چند امویان بر برتری اعراب بر عجم تأکید فراوان داشتند و همین امر از دلایل سقوط آنان به دست لشکریان ناراضی خراسان شد ولی دربار عباسیان دیگر دوران سالاری ایرانیان بود که این روند با حضور خاندان برمک در دستگاه هارون الرشید به اوج خود رسید. برمکیان 17 سال کنترل کامل حکومت اسلامی را در دست داشتند. بعد از برامکه نیز نفوذ ایرانیان کاهش نیافت و تمام دوران مأمون و معتصم ادامه داشت و تنها در زمان متوکل که به محافظان ترک اتکاء ورزید به پایان رسید.

البته لازم به ذکر است این تقلید از دستگاه ساسانی نه تنها ناشی از نیاز اعراب به وام‌گیری از ملل متمدن‌تر بود بلکه نو مسلمانان خواه ناخواه بسیاری از آداب و رسوم و مهارتهای حرفه‌ای خود را به دستگاه اسلامی منتقل کردند- حتی امروزه برای ما ایرانیان باور کردنی نیست که چگونه زمانی نوروز در سر تا سر مملکت اسلامی از مصر تا عراق تا آسیای میانه جشن گرفته می‌شد. جشن مهرگان در دربار خلفا برگزار می‌شد و به رسم قدیم رعایا برای سلطان هدیه می‌برند (متز،ص466). عباسیان برای اداره حکومت نیاز به دیوانسالاران و اندیشمندان ایرانی داشتند. تقریباً تمام دبیران و کاتبان، ایرانی بودند، ساختار اداری و دیوانی ساسانیان حفظ شد و بسیاری بنیادهای اجتماعی دیگر از ساسانیان اخذ شد. دستگاه اداری ایرانی (دیوان) حتی خیلی قبل از عباسیان الگوبرداری شده بود؛ پیچیدگی‌های کارهای مالی و جمع‌آوری مالیات در سرزمین های پیشین ساسانیان سبب شد بنی امیه همان نظام موجود ساسانی را پذیرفتند و کارها را به دهقانان یعنی بزرگان صاحب زمین و مالکان ایرانی که صاحب منصبان اداری زمان ساسانیان از میان آنها برمی‌خواستند، سپردند. همچنین منصب قاضی یعنی مردی که در علوم دینی تبحر داشته و محکمه‌های شرعی را اداره می‌کرده است از منصب موبدان زرتشتی الگوبرداری شده است. دریائی با استناد به قول مسعودی در کتاب مروج الذهب می نویسد، قاضی القضات اسلامی احتمالا همان “داور داوران” و سرپرست تمام موبدان بوده است (دریائی، ص138). از دیگر موارد، دستگاه برید بود که کارش رسانیدن سریع مکاتبات و اخبار، جمع‌آوری اطلاعات و رساندن فرمانهای خلفا به کارگزاران و عمال ایالتی بودکه عیناَ از الگوی ساسانی تقلید شده بود. مقال دیگر سیستم وقف است. در اواخر دوره ساسانی بنیادهای خیریه ای به منظور رستگاری روح نأسیس شد که پول آن صرف کمک به تنگدستان و احداث تأسیسات عام المنعفه می شد که بعد ها به الگویی برای «وقف» اسلامی تبدیل گردید.(دریائی ص87) در تقلید آداب درباری ساسانی، احسان یارشاطر به نقل از ربن لوی[1] در کتاب ایران و عرب‌ها می‌نویسد “خود را از چشم عامه مردم به دور داشتن، استفاده از پرده و پرده‌دار و دیگر آلات و اسباب شخصی، پاسداران و محافظان و حاجبان متعدد داشتن که مانع از آن دسترسی آسانی بود که اعراب حق خود برای دیدن رؤسای خویش می‌دانستند؛ پوشیدن جامه‌های تجملی ایرانی و برپاداشتن آداب و رسوم نوروزی نشان می دهد که تا چه حد حکومت اعراب تحت تأثیر روحیه ایرانی و فرهنگ شاهنشاهی ساسانی قرار گرفته بود.” (یارشاطر،ص 31)

در کنار این تقلیدها از رسوم ایرانی – ساسانی و شگفت‌انگیزتر از آن، نفوذ ایرانیان نومسلمانی است که آراء و عقاید و رسوم خود را وارد دنیای اسلام کردند. ابن خلدون می نویسد: از شگفتی‌هایی که واقعیت دارد، این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علوم شرعی و چه در دانش‌های عقلی، ایرانی هستند و همه دانندگان حدیث که آنها را برای اهل اسلام حفظ کرده بودند، نیز ایرانی بوده‌اند و تاریخ ثابت کرده که به جز ایرانیان، کسی به حفظ و تدوین علم امت اسلام قیام نکرد.(ابن خلدون،مقدمه،ص56) نه تنها تمام گردآورندگان صحاح سته ایرانی بوده‌اند بلکه مؤسس مذهب حنفی که امروزه یک سوم اهل سنت دنیا را تشکیل می‌دهند ایرانی و اهل بخارا می باشد. بسیاری از متکملین اهل سنت از قبیل ابوالهذیل علاف، ابراهیم سیار و عمروبن عبید نیز ایرانی بوده‌اند. بدین ترتیب به آسانی می توان ورود اندیشه های ایرانی و مذهب زرتشت را به آراء اسلامی پذیرفت، از جمله در حوزه زنان.

زن در ایران باستان نیز مانند بقیه نقاط جهان سیر نزولی جایگاه اجتماعی‌اش را تجربه کرد. در حالی که مطالعات و اکتشافات باستانشناسانه از تک همسری در قوانین حمورابی و ساکنان فلات ایران در دوران مادها و قبل از آن حکایت می‌کند، در انتهای دوران ساسانی با حرم یزدگرد سوم مواجه می‌شویم همان که بعدها الگوی دولتمندان مسلمان شد. کِنِدی در کتاب «فتوحات بزرگ اعراب» همراهان یزدگرد سوم در فرار از مقابل اعراب فاتح را این گونه توصیف می‌کند. “چهار هزار بردگان، آشپزها، پیشخدمت ها، مهتران، و منشیان، همسران و زنان دیگر به همراه پیران و خردسالان دربار ولی بدون حتی یک جنگجو” (کندی،ص187). یزدگرد این قافله سنگین را همراه خود به سیستان و بعد خراسان کشاند. سرانجام این بار گران را در داخل دیوارهای مرو در ماوراء النهر بجای گذاشت، به تنهایی از شهر برون رفت و خسته و وامانده در ساحل رود مرغاب، به دست آسیابانی طماع کشته شد.

برای این که نشان دهیم چگونه مسلمانان از بسیاری از الگوهای ساسانی در رفتار و پندار در مورد زنان پیروی کردند به مواردی چند از آداب و رسوم ساسانی-ایرانی که مشابه اش را در تاریخ اسلام یا حتی نظرات فقهی و روایات اسلامی می‌توان یافت اشاره می‌کنیم.

به نظر می رسد وضعیت اجتماعی زنان در جامعه ی به شدت طبقاتی ایران قبل از اسلام، آشکارا ناهمگون بوده و حتی زنان یک مرد از نظر امتیاز بسیار با هم فرق می‌کردند.مردان مستطیع معمولاً یک یا دو زن اصلی با موقعیت اجتماعی ممتاز می‌گرفتند. به این زن که می‌بایست حتماً باکره باشد، پادشاه زن می‌گفتند پادشاه زن سرپرست امور منزل و صاحب حقوق کامل همسر در آیین ساسانی بود. در مقابل چکرزن به زنان بیوه‌ای می‌گفتند که برای بار دوم ازدواج می‌کردند ظاهراً کنیزان زرخرید و همسران صیغه‌ای نیز در این گروه قرار داشتند. خانم اصلی خانه که امور منزل به تدبیر او اداره می‌شد همان پادشاه زن بود. زنان دیگر زیردستان و تحت امر او بودند. )بارتلمه، ص52). با این که در سیره پیامبر هیچگونه تمایزی از معاشرت ایشان با زنانشان گزارش نشده است ولی یکی دو قرن بعد دیگر این گونه زن داری طبقاتی، کاملا در جامعه مسلمانان جا افتاده بود و حقوق و موقعیت زن حره و کنیز تفاوت اساسی داشت. این تفاوت در حقوق حتی امروزه در فقه شیعه بین عقد دائم و صیغه قابل مشاهده است.

حرمسرا و تعدد زوجات

اعراب حرمسرا نداشتند که این امر اصلاً با خصوصیات جوامع ابتدایی سازگار نبود. عدم قدرت اقتصادی، عدم وجود دستگاه حاکمه مسلط و تفاوت کم بین مشاغل زن و مرد را شاید بتوان از عواملی دانست که امکان جمع کردن تعداد زیادی زن را به یک مرد نمی داد. به طور مثال عربستان در صدر اسلام، با این که قانوناَ هیچ محدودیتی بر تعداد زنان یک مرد نبود ولی عملا فقر اقتصادی و زندگی بدوی اجازه حرمسرا داری به آنان نمی داد؛ در ایران البته وضع فرق می کرد و حرمسرا از دوران هخامنشیان رواج داشت. در حالی که در اوستا دلیلی بر عمومیت تعدد زوجات نیست و روی سخن با یک مرد و زن است، در دوران هخامنشیان طبقه مرفه آیین کهن تک همسری را فراموش کرده بود و تعدد زوجات رواج داشت. پلوتارک همخوابه های اردشیر را کمتر ازسیصد و شصت نمی داند (کسروی، ص210).

حسن آزاد می‌نویسد: “حرم به معنی دقیق کلمه به منطقه و حریم مقدسی گفته می‌شد که زنان درآنجا منزل داشتند، یعنی آن بخشی از منزل که خانواده یعنی زنها و بچه‌ها در آن سکونت می‌کرده‌اند و کاملاً به روی اجانب بسته بود… حرامسرا عبارت از ساختمانی بود شامل حیاط مشجر و گل‌کاری شده و آبدان (حوض) و ایوان و مهتابی و غیره که زنان در آن زندگی می‌کردند و غیر از مردان خانواده، احدی در محوطه آن قدم نمی‌گذاشت مگر کنیزان و احیاناً خادمان که به عنوان خدمتکار در قسمت اندرونی زندگی می‌کردند”(آزاد،ص37). باید اضافه کرد اگر زمانی مردی فالگیر یا کسبه دوره گرد و غیره به داخل حرم خوانده می شد، زنان از پس پرده و یا با حجاب با او صحبت می کردند. بعداَ با پیشرفت دولت و ثروت، بزرگان و اشراف نیز مانند پادشاهان صاحب حرمسرا شدند. به طور مثال در دوران اشکانیان سورن[2] ، سردار اشکانی، که پلوتارک در حق او می‌نویسد از نظر ثروت و بزرگی و افتخار بعد از شاهنشاه بود، هنگام لشکرکشی هزار شتر بار و بنه او را می‌برد و دویست ارابه، مخصوص حمل همسران و همخوابگان او بود تا نمایشی از اهمیت سیاسی خویش داده باشد(حجازی،ص163). این وضعیت در زمان ساسانیان متداول تر شد، به خصوص دربار مجلل خسرو پرویز که مورخان نه تنها از وجود سه هزار زن در حرم او بلکه از تلاش بی‌‌وقفه او در فرستادن نامه به ولایات برای یافتن زنان مطلوب بیشتری، گزارش کرده اند. (کریستن سن،ص616).

در عالم اسلام، با سرازیر شدن ثروت به مناطق اسلامی و شکل گیری سلطنت امویان، حرمسراهای اسلامی نیز شکل گرفت. در نتیجه‌ی جنگ‌ها، روز به روز بر تعداد کنیز و غلام افزوده شد و هر مردی توانست چند کنیز و غلام در اختیار داشته باشد. هر چه از آغاز نهضت اسلامی دور می شویم عیاشی پادشاهان افزایش می یابد به خصوص خلفای بنی عباس که مجاور امپراطوری ایران و تحت تأثیر فرهنگ ایرانی و حرمسراهای ساسانی قرار گرفته بودند. به حکایت منابع تاریخی در دربار سلاطین و خلفا، غالباَ عده‌ی کثیری کنیزان و غلامان ماهروی محبوس و تحت نظر بودند تا مگر شبی شاه یا خلیفه با یکی از زنان درآمیزد، و اگر یکی از آن دختران با مردی ‌نرد عشق می‌باخت به شدیدترین وجهی کیفر می‌دید. در این دوره وقتی مسلمانان با زندگی تجملی آشنا شدند و به خاطر ثروت‌های بسیاری که در اثر فتوحات متعدد به چنگ آوردند، عیاشی‌های بی‌حدشان آغاز گشت و قضیه محدود ساختن زنان بیش از پیش شدت گرفت، و راجع به آن دقت‌های فوق‌العاده مبذول شد (آزاد، ص134).

بدین ترتیب است که شبیه سازی دستگاههای خلافت اموی و عباسی با امپراطوریهای روم و ایران وضعیت زنان مسلمان را دستخوش تغییراتی کرد که منجر به دوری هر چه بیشتر آنان از فعالیت های اجتماعی شد، امری که به کلی با اجتماعات بدوی اعراب و سیره پیامبر متفاوت بود و هر تاریخدان منصفی به آن اقرار دارد. جواهر لعل نهرو در کتاب “نگاهی به تاریخ جهان” می نویسد، “یک تغییر بزرگ و تآسف آور نیز تدریجاَ روی نمود و آن وضع زنان بود. در میان زنان عرب رسم پرده و حجاب وجود نداشت. زنان عرب جدا از مردان و پنهان از ایشان زندگی نمی کردند بلکه در اماکن عمومی حضور می یافتند، به مسجد ها و مجالس وعظ و خطابه می رفتند و حتی خودشان به وعظ و خطابه می پرداختند. اما عربها نیز بر اثر موفقیت ها تدریجاَ بیش از پیش رسمی را که در دو امپراطوری روم شرقی و امپراطوری ایران وجود داشت اقتباس کردند. عربها امپراطوری روم را شکست دادند و به امپراطوری ایران پایان بخشیدند. اما خودشان هم گرفتار عادات و آداب ناپسند این امپراطوریها گشتند. به قراری که نقل شده است محصوصا بر اثر نفوذ امپراطوری قسطنطنیه و ایران بود که رسم جدائی زنان از مردان و پرده نشینی ایشان در میان عربها رواج پیدا کرد. تدریجا سیستم “حرم” آغاز گردید و مردها و زنها از هم جدا گشتند” (نهرو،ج1ص328).

با کمال تاسف باید گفت قدرت و ثروت اولین عامل انحراف مسلمانان از سیره پیامبر و تعالیم اصلی اسلام شد. برای درک ابعاد این تغییرات کافیست که وضعیت صحابه در زمان هجرت را با وضعیت آنان در بیست سال بعد از رحلت پیامبر در گزارش تاریخ نویسان متقدم از قبیل مسعودی و ابن سعد مقایسه کنیم.بطور مثال مسعودی از ثروت زبیر، طلحه، عبدالرحمن عوف و سعد ابی وقاص و عده ای دیگر از صحابه گزارش کرده است. تنها زبیر هزار غلام و کنیز و همچنین اقامتگاههایی در بصره، کوفه، فسطاط و اسکندریه داشت (مسعودی،ج1،ص379). بعدها وقتی حکومت اسلامی تبدیل به پادشاهی موروثی شد، زنان زیادتری در دسترس مردان صاحب ثروت و قدرت قرار گرفتند و در واقع یک بی بندو باری جنسی به نام عدم محدودیت رابطه جنسی با کنیزان شکل گرفت. با اینحال باید یادآور شد اوج این بی بند و باری جنسی که توام با محدود کردن هر چه بیشتر زنان به اصطلاح “حره” بود، با هارون الرشید عباسی شروع شد. خلیفه اول و دوم عباسی با وفاداری به سنت عربی و وقت زیادی که برای بزانو درآوردن مخالفان و استقرار دولت عباسی سپری کردند، چندان راه عیش و نوش ساسانی را نپیمودند، بلکه این راه با هادی عباسی اندکی شروع و با پسرش هارون به اوج رسید.

دلبرکان آوازخوان

مسئله دیگر که باز هم با دیدگاه مساوات طلبانه قران هیچگونه همخوانی ندارد، تفاوت فاحش قوانین فقهی درباره زن آزاد و کنیز است که باز هم ریشه در وضعیت احتماعی مسلمانان در عصر اول عباسی دارد. در عصر اول عباسی بغداد نه تنها شاهد سرازیری ثروتی گزاف بود بلکه وجود خیل علامان و کنیزان یک مشخصه اساسی در جامعه اسلامی شده بود. البته پدیده برده داری امری شایع در جهان قدیم بوده و تنها اختصاص به امپراطوری عباسی نداشت. کنیزکان متشکل از خدمه های خانگی، مطربان و همخوابگان یک جنبه قوی زندگی اجتماعی میان اشراف در جهان باستان بودند. مجالس بزم ساسانی آن گونه که از اسناد مکتوب و ظروف منقوش بدست آمده از حفاری ها بر می آید، همیشه توأم با آواز نوازندگان و پایکوبی کنیزان بوده است. (دریایی،ص156). در عهد عباسی کنیزکان از همه نژادها و رنگها در بازار بغداد موجود بودند، حبشی، رومی، گرجی و چرکس و عربزادگان مدینه و طائف و یمامه و مصر که پدر و مادرشان برده بودند. عجیب تر این است که بنا به قول نویسنده تاریخ سیاسی اسلام، حتی بسیاری از دختران خانواده های فقیر خودشان را در بازار برده فروشان به معرض فروش می گذاشتند تا بتوانند در خانه های اشراف زندگی راحتی داشته باشند.(ابراهیم حسن،ج2،ص343).

مسئله مورد تأکید ما این است که در شرایطی که کنیزان نقش اساسی در یک جامعه بازی می کنند شکل گیری فقه در مورد حقوق زنان درآن جامعه بدون تأثیر از نقش اجتماعی کنیزکان نمی توانست باشد و البته نبوده است. لیلا احمد و قبل از او جرجی زیدان نویسنده “تاریخ تمدن اسلام” عقیده دارند آنچه که در اسلام به نام حقوق زنان مطرح شده کاملا تحت تاثیر بینشی بوده است که زن را کنیز و برده ی مرد می پنداشته است. (احمد،ص67 ، زیدان ج2،ص592)

امر رایج در آن زمان که علیرغم به ظاهر شرعی بودن آن، امروزه بسیار غریب می نماید این است که کنیزان نه تنها حجاب نداشتند بلکه یکی از مشاغل رایج آنان رقص و آواز و نوازندگی در مجالس مردان صاحب قدرت و ثروت بود. بعلاوه در مقابل آقای خانه و ارباب خود اصولا صاحب همان مقدار حق ناچیزی که فقها به زنان داده بودند هم نبودند که این امر معاشرت با آنان را دلنشین تر و شان و موقعیت زن “حره” را بیشتر به مخاطره می انداخت. صاحب کتاب “تاریخ سیاسی اسلام” چند نمونه از گفتارهای رایج درباره کنیزان را که در آن زمان شایع بود را ذکر میکند. جملاتی مانند: هر که مخارج اندک و خدمت خوب و رفع تکلیف خواهد کنیز گیرد؛ بحیرتم از آنکه از کنیزان بهره گرفته چگونه زن آزاد تواند گرفت؛ خرسندی در آمیزش با کنیزان است. باید اضافه کرد که تمام خلفای عباسی بجز سه تن کنیززاده بودند و بنظر میرسد که امامان شیعه متولد شده در دوره عباسی نیز تماما کنیززاده بوده اند. بنظر میرسد علاوه بر دلایل بالا یکی دیگر از دلایل تمایل مردان به کنیز دلیل جاحظ باشد؛ او دلپذیری بیشتر کنیزکان را نسبت به زنان پرده نشین تصدیق میکند و درباره دلیل آن می نویسد، “علت اینکه غالبا کنیز در نظر مرد عزیزتر از زن عقدی می شود این است که مرد پیش از خرید کنیز به همه چیزش رسیذگی و دقت می کند و اگر دلربا و دلنشین افتاد می خرد اما در مورد زن گرفتن، طرف مشورت فقط زنانند که مطلقا جاذبه زیبائی زن و نیازهای مرد را نمی فهمند، حال آنکه در شناخت حصوصیات دلپذیر زن، مرد بصیرتر است ولی زنان تنها ظاهر را می نگرند.” (متز،ص406)

علاوه بر دلیل جاحظ، کنیزکان اجتماعی تر بوده و با مردان بسیار راحتتر برخورد میکردند زیرا آنان مجبور به پرده نشینی نبودند. بجای همسر صاحبخانه، از آنان برای پذیرائی مهمان استفاده می شد. در داستانهای هزار و یکشب شاهد روایات متعددی از کنیزکان ماهرو و باهوش و شرح پگونگی برخورد آنان با مردان هستیم – امری که بشدت زنان پرده نشین از آن نهی میشدند. متز می نویسد،اینان در پیشرفته ترین آداب اجتماعی مهارت و ورزیدگی داشتند و فرهیخته و زیبا و هنرمند بودند و قادر بر آنکه بی اضطراب، آزادانه با مردان صحبت کنند (متز،ص404). این زنان زیبا که با بچه دار شدن از “آقای” خود آزادی هم بدست می آوردند، طبعا از هر وسیله ای از جمله حیله و نیرنگ، برای رسیدن به هدف خود استفاده میکردند و این مردان صاحب قدرت بودند که از تمام مهارت و مواهب آنان بهره برده بدون آنکه محبور شوند حقی بیشتر ار حق یک برده به آنان دهند.البته نمی‌توان منکر شد که مانند تمام جوامع در خانه‌های مردم معمولی زنان پا به پای مردان در کشاورزی و بازار و صنعت فعالیت کرده، یار و همکار شوهر بودند و این در دربارها و زندگیهای اشرافی است که زن به ابزار سرگرمی مردان تبدیل می‌شد. آنچه در دربار ساسانی از وضعیت زن مشاهده می‌شود همان است که بعدها دردربار خلفای عیاش عباسی اتفاق افتادو بنا بر قاعده الناس علی دین ملوکهم قاعدتا نمی توانست به وضعیتی قانونی در میان مسلمانان تبدیل نشود.

پرده نشینی

رسم حرمسرا همه جا ملازم با پرده‌نشینی زنان بود. پلوتارک مورخ یونانی در مورد ایرانیان می‌نویسد، بربرها در مورد زنانشان بسیار حساسند و دائم آنان را می پایند. نه تنها تماس با زنان پادشاه بلکه حتی نزدیک شدن به ارابه های آنان مجازات مرگ در پی دارد (حجازی،ص111)،(کسروی،ص209). بطور کلی می‌توان گفت شهرنشینی باستان توام با پرده‌نشینی زنان، مخصوص طبقات مرفه بوده است و این امر در تمام دنیای قدیم از چین تا ایران و روم عمومیت داشته است و ریشه آن غیر دینی و بنا بر مقتضای جوامع باستان بوده است.

در مورد ایرانیان مؤلف کتاب “زن در ایران باستان” می‌نویسد: “بطوری که از اوستا و کتابهای دیگر دینی ایرانیان باستان و مندرجات آنها و نیز اندرزنامه‌های دینی واخلاقی گوناگونی که وجودداشته، استنباط می‌شود رعایت حجاب در هیچ زمان تکلیف و دستور دینی نبوده که اجباری برای رعایت حفظ آن متصور شود و به نظر می‌رسد که جامعه ایرانی از دوران باستان حفظ حجاب و پوشیده روئی را یک نوع وظیفه اخلاقی و سنتی می‌دانسته‌اند که رعایت آن به تدریج جزو سنن ملی و وظیفه اخلاقی، جا افتاده و پایدار مانده است” (علوی،ص52). رسمی که اعراب علیرغم سنت خودشان، نه تنها نتوانستند بر آن غلبه کنند بلکه در مقابل آن را پذیرفته و حتی وجه شرعی به آن دادند.

محققین خانه نشینی زنان ساسانی را در واقع نوعی مخفی کردن آنان تلقی میکنند. بدینگونه که طمع یک شاهزاده و یا موبد قدرتمند به زن و دختر دیگری، میتوانست به قیمت از دست رفتن زن خوشگل و احیانا جان مالک او تمام شود[3]. پرده نشینی زنان بنا بر تمام شواهد تاریخی در صدر اسلام و در فرهنگ اعراب معنا نداشت. هر چند که با تماس روزافزون با اقوام دیگر، بخصوص از زمان عمر بن خطاب به بعد، مسلمانان نیز در صدد یافتن شواهدی برای لزوم پرده نشینی زنان در قران برآمدند و کم کم آیه احزاب53، که به مردان مسلمان امر میکرد پرده ورودی حجره های پیامبر را بی مهابا بالا نزنند و سر زده بر زنان او وارد نشوند را شاهدی بر لزوم پشت پرده نشستن نه تنها زنان پیامبر بلکه تمام زنان مسلمان،یافتند؛ حال آنکه بنا بر شهادت تاریخنگاران، زنان پیامبر تا آخرین لحظه عمر ایشان آزادانه در انظار عموم میگشتند. البته باید اضافه کرد این رسم لااقل تا صد سال بعد نیز همه گیر نشده بود و به گزارش الاغانی حتی زنان خاندان اشراف عرب نیز همگی این رسم را رعایت نمی کردند[4]. بدین ترتیب با جرأت می‌توان گفت: تقلید بسیار پادشاهان دوران اول عباسی از سنت‌های ایرانی ساسانی، یکی از موثرترین عوامل رواج پرده‌نشینی زنان در جوامع اسلامی بوده است.

زن در خانواده

در حالی که حقوق و اختیارات زنان جز در مواردی جزئی[5]، در قران و سیره پیامبردست کمی از مردان نداشت، در امپراطوری ساسانی بنابر قوانین متداول از قدیم زن شخصیت حقوقی نداشت یعنی زن «شخص» فرض نمی‌شد بلکه «شیئ» تلقی می‌شد. با اینحال کریستن بارتلمه می نویسد، “البته نباید از نظر دور داشت که حقوق زنان در طول حدود 400 سال حکومت ساسانیان یعنی از سال 224 میلادی که بدست اردشیر بابکان تاسیس شد تا سال 633 میلادی که تیسفون بدست مسلمانان افتاد، رو به تکامل بوده است بطوری که در اواخر دوران ساسانی «شوهر می‌توانست با یک سند قانونی زن را شریک خویش سازد و در این صورت زن شریک مال می‌شود و می‌توانست معامله صحیحی با شخص ثالث به عمل آورد”(بارتلمه،ص40). که اینهم در واقع حدود همان اختیاراتیست که زنان پرده نشین مسلمان در قرون دو و سه میتوانستند بر اموال خودشان اعمال کنند. میدانیم که طبق فقه سنتی زن بدون اجازه شوهر و به فرض داشتن اموال، حتی برای سرکشی به اموال خودش نیز از خانه نمی توانست خارج شود.

در مورد حقوق چاکرزن و زنان صیغه‌ای و کنیزکان در منابع به جا مانده از دوران ساسانیان مدرکی موجود نیست و بنظر می‌رسد اینگونه زنان اصولاٌ از پشتیبانی حقوقی بهره‌مند نبوده‌اند و همه جا روی سخن با پادشاه زن است (حجاری،ص237)، در واقع حقوقی مشابه حقوق شرعی زن صیغه ای و کنیزان در دوره اسلامی.

با این که مسئله ارث همیشه یکسان نبوده ولی معمولا همسر و پسران دو برابر دختران آنهم در صورتی که دختران ازدواج نکرده باشند، ارث می‌بردند. زنان ارث می‌بردند و مالک ارث خود بودند که مثلاً آنرا صرف کار خیری مثل ساختن آتشکده کنند. ولی وقتی زن شخصیت حقوقی نداشت طبعاً ثروت او نیز برای معاملات و خریدو فروش دراختیار شوهر قرار می‌گرفت. روندی که اروپا حتی تا قرن نوزده طبق آن رفتار کرد. در ثانی دختران و زنان بیوه و مطلقه که شوهر نداشتند قدرت انجام هیچ نوع معامله‌ای را هم نداشتند. بدون بکارت زن به مقدار زیادی ارزش خود را از دست می‌داد و به چاکرزن تبدیل می‌شد. ناگفته نماند چکرزن و فرزندانش، شبیه وضعیت زنان صیغه ای در عالم اسلام، حقی نداشتند (همان،ص233). دختران را در سنین کم و به محض اینکه بالغ می‌شدند شوهر می‌دادند. سن ازدواج در ایران باستان همان بود که بعد ها الگوی مسلمانان شد یعنی نه سال برای دختران و پانزده سال برای پسران؛ بنا بر اعتقادات زرتشتی این سن اهل بهشت در زندگی بعدی است (دریائی،ص172). اجازه پدر برای ازدواج دختر اجباری بودواگر پدر نبود مادر، عمو یا دایی لازم بود که اجازه دهند. به زنان مهریه پرداخت می‌شد و به دختران در حد توان جهیزیه مفصل می‌دادند که سهم‌الارث دختر محسوب می‌شد. به غیر از مهر که به دختر تعلق می‌گرفت، شوهر مبلغی به پدر دختر نیز می‌پرداخت همان که بنام شیربها هنوز هم در بعضی نقاط ایران مرسوم است. خواستگاری و انگشترزنی نیز از رسوم دوران ساسانی است.

ایرانیان با دیگر ملتها وصلت می‌کردند ولی زن به غیر ایرانی نمی‌دادند، مشابه همان که بعدها در فقه سنتی اجازه ازدواج زن مسلمان را با مرد غیرمسلمان نمی‌داد ولی در مورد مرد سخت‌گیری نمی‌کرد. اعراب نیز با اینکه از تمام ممالک اسلامی و کفر زن می‌گرفتند زن به غیر عرب نمی‌دادند. در حالی که دقت در سیره پیامبر و خطابات قرانی هیچ دلیلی بر اطاعت مطلق زنان از شوهرانشان بدست نمیدهد، در اخلاق ساسانی بالاترین وظیفه و فضیلت محسوب می گردید. کتاب “صددر” زن خوب را چنین توصیف می‌کند: “دست اطاعت جفت کرده به نزد شوهر بیاید و ببیند که او چه می‌خواهد و خواهش او را به انجام برساند این چنین زنی است که مینوی خرد می‌گوید بایستی بیشتر از او مراقبت کرد زن مستور، پسربرنا، و آتش را”(علوی،ص15). بعدها مشابه این احکام را بوفور در روایات اسلامی و احکام شرعی درباره زنان میبینیم، احکامی که اطاعت از شوهر را امری در حد اطاعت از خدا و رسول اعلام و امر شراکت در ازدواج را که با توافق دو انسان ذاتا برابر در پیشگاه الهی شروع میشود با هزار تبصره و دلیل تراشی، به یک رابطه نابرابر در حق و تکلیف میان آندو بدل میکند.

مجازات زن خاطی بدست شوهرش انجام می‌گرفت و بر عدلیه محول نمی‌شد. اصولاً قتل زن به دست شوهر یا پسر و دختر به دست پدر یا برادر از مواردی بود که به خانواده مربوط می‌شدو جز حقوق عمومی نبود. (حجازی،ص176) اجازه کشتن زن خیانتکار، بدون هیچ مجوز قرآنی، در فقه سنتی بر مرد مسلمان نیز در شرایط خاص داده شده است. همچنین زن در دوران ساسانی اجازه طلاق نداشت و جدایی در صورت رضایت مرد انجام می‌گرفت البته شوهر نیز بدون هیچ دلیل محکمه پسندی نمی‌توانست زن خود را طلاق دهد. در عین حال زنی که طلاق بخواهد و شوهر او راضی باشد، مقداری از اموالی که شوهر بدو داده باید پس می‌داد. چیزی شبیه طلاق خلع و مبارات در فقه اسلامی.

در حالی که جامعه اولیه مسلمانان هیچ حساسیت خاصی به مسئله بکارت زن نداشت و زنان به راحتی به ازدواج دوم و سوم مبادرت میورزیدند بدون اینکه شان و یا حقوقشان در ازدواج های بعدی کاهش یابد، در جامعه ساسانی نه تنها ازدواج بیوه زن مذموم بود بلکه اصولا بیوه زن حق و حقوق یک زن شوهر دار را نیز نداشت. در کتاب دینکرد اشاره‌ای است که بیوه زن تا می‌تواند نباید در فکر شوهر تازه بیفتد مگر اینکه فرزند نداشته باشد (حجازی،ص240). بارتلمه نیز از یک منبع ساسانی نقل میکند که کسی که پدر و مادر ندارد مانند بیوه زن است که همه چیز را از او میگیرند و او نمی تواند از خود دفاع کند(بارتلمه،ص53). با اینکه مسلمانان از نمونه های برجسته صدر اسلام مثل حضرت خدیجه و زنان برجسته ای مانند اسماء بنت عمیس که همسر جعفر طیار، ابوبکر و حضرت علی شد، خبر داشتند،این نوع اظهارنظرها را بعدها در دوران عباسی از اندیشمندان اسلامی هم می‌شنویم. متز به نقل از کتاب الفصول جاحظ، می نویسد، خوارزمی به مناسبت ازدواج مادر ابن مسکویه بدو نوشت: پیش از این دعا می‌کردم که عمرش طولانی شود و سایه‌اش از سرت کم و کوتاه نگرددو اکنون از خدا می‌خواهم که مرگش را زود برساند و جانش را بستاند که بهترین داماد گور است و بهترین پوشش کفن، بر دستبرد روزگار غم جانکاه مخورو خدا را شکر کن که او عاق نوشدو جفا کردو تو از کودکی جز نیکی با اونکردی و اکنون که تو بزرگ شدی و اودنبال مراد خویش رفت، پس خوبی تو دو بالاست و اجرت با خدا. (متز،ص406)

پوشش

اصولاً در دوران باستان لباس زن و مرد فرق چندانی نداشت و هر چه جوامع ابتدائی‌تر بود این مشابهت بیشتر بود. قدیمی‌ترین بقایای تمدن ایرانی توسط یک هیئت روس در دره پازیریک در جنوب سیبری کشف شده است. مدارک بدست آمده به احتمال نزدیک به یقین متعلق به قرن پنجم قبل از میلاد است. نقوش موجود بر روی بقایای یک فرش حاکی از شباهت بسیار زیاد لباس زنان و مردان است. فرضیه‌ای که توسط هرودوت تایید شده است. او نقل می‌کند که خشایار به دلیل قولی که به یکی از محبوبانش داده بود به او لباسی هدیه داد که زن خودش برای اودرست کرده بود و این سوگلی بدون تأمل این لباس جالب و بسیار زیبا را در ملاء عام پوشید. (پور بهمن،ص73-75).

به نظر می رسد آنچه که اعراب از ایرانیان تقلید کردند پوشش سر تا پای زنان است. غیر از مسئله پرده نشینی زنان که از طریق اشراف رسم مسلمانان شد، زنان عرب رسمی برای پوشاندن تمام بدن در یک پارچه سراسری نداشتند، آنچه که امروز در روپوش زنان مسلمان نه تنها در ایران بلکه در بسیاری از کشورهای عربی و حتی خود عربستان شاهد آن هستیم. اعراب حتی امروزه بسختی جوراب بپا می کنند و پارچه ای که تا امروز روی سر میگذارند قبلا تنها وسیله ای برای حفظ سر از آفتاب و خاک بوده است. دریائی می نویسد متون رزتشتی تاکید فراوان بر ساده و پوشیده بودن لباس زنان دارد، بخصوص پوشاندن سر و پاهای زنان بسیار اهمیت داشت و این امر در اصطلاح “بی سر و پا” در زبان فارسی نماد یافته است (دریائی،ص171). البته بنظرم با توجه به لباس زنان ساسانی، منظور دریائی نه فقط سر و پا بلکه از سر تا پا است. لباس زن ساسانی نیز به پوشیدگی لباس اجدادشان ولی البته با تزئینات بیشتری همراه بوده است، پیراهنهای بلند و پرچین و گشادبعلاوه زیورآلات فراوان. چادر ایرانی که در تمام ازمنه همراه زن ایرانی است در واقع پارچه‌ای گشادو پرچین بود که روی لباسهای دیگر می‌پوشیدند و تا وسط ساق پا می‌رسیده است (حجازی،ص249). بیژن غیبی در دائره المعارف ایرانیکا می نویسد، حداقل از زمان هخامنشیان ملکه های ایران از چشم مردم پنهان نگاه داشته میشدند. زنان اشراف در ارابه های پرده دار حمل میگردیدند. در داستان ویس و رامین، مربوط به زمان اشکانیان، می بینیم ویس نه تنها پشت پرده نشسته است بلکه بر چهره نیز نقاب دارد. بطور کلی باید گفت در ادبیات فارسی در ازمنه متفاوت به موارد زیادی بر میخوریم که زنان از طبقات مختلف اجتماعی چادر و یا اقسام دیگر سرپوش در بر دارند (ایرانیکا، مدخل چادر).

علاوه بر آن، در حالی که آیاتی از قران که درباره لزوم پوشیدگی و عدم تزئین زنان صحبت میکند به صراحت دلیل این امر را آزار ندیدن زنان و برای حفظ مصالح آنان عنوان میکند (احزاب،آیه 59)، متون ساسانی تاکید بر گمراه نکردن مردان دارد. در کتاب ارداویرافنامه گفته شده است که: زنانی که چهره خود را آرایش میکنند و از گیسوی دیگران برای آراستن خود استفاده میکنند (کلاه گیس) و باعث گمراهی مردان میشوند به دوزخ میروند (دریائی،ص171). اگر به روایات و ادبیات مسسلمانان، بجز قران، بنگریم رد پای این عقیده زرتشتی را در آنها بسیار بیش از استدلال قرانی دائر بر مصلحت شخصی زنان، در این باره خواهیم یافت.

باید توجه داشت که چادر ساسانی اساساً به منظور پوشاندن تمام موهای سرو حتی صورت، که در آئین ایران اسلامی طی قرون متمادی استفاده شد و می‌شود، نبوده است و بیشتر به منظور پوشش بدن و تزئینات زنانه بکار برده شده است.

دشتان

امری که بیش از همه برای خواننده امروزی عجیب می‌نماید حساسیت فوق‌العاده ایرانیان قدیم به عادت ماهانه زنان است. آن را پلید شمرده و انواع تحدیدات را برای آن قائل می‌شدند این دوره که دشتان نامیده می‌شد در معرض انواع توجیهات و مقررات اجتماعی و دینی قرار گرفت و درآخر به فرودستی زن انجامید. بر اساس دین زرتشت حتی نزدیک شدن به آب و آتش نیز در ایام حیض ممنوع بوده است گر چه مجازات نداشته است اما مرد می‌توانست به موجب آن زن را طلاق دهد. (عیسی زاده،ص48) در کتاب ارداویرافنامه که چیزی شبیه داستان معراج مسلمانان است می‌خوانیم: جایی فراز آمدم وروان زنی دیدم که ریم و پلیدی مردمان را تشت تشت برای خوردن به وی می‌دادند پرسیدم که: این تن چه گناه کرد که روان چنان پادافره برد؟ سروش پرهیزگار و ایزد آذر گویند که: این روان آن زن دروند است که به هنگام دشتان از مرد دوری نجست و آیین را پاس نداشت و به آب و آتش رفت. (حجازی، ص173)

از دیگر مواردی که مرد می‌توانست زن را طلاق دهد پنهان نمودن ایام قاعده از شوهر بوده است. در وندیداد برای کسی که نزد زن حائضی برودو نزد او بنشیند، سی ضربه تازیانه درنظر گرفته شده است. (همان،ص174) اگر زنی در دوران قاعدگی مبادرت به آمیزش جنسی میکرد مستحق مرگ بود (دریائی،ص171). در ایام دشتان از زن حتی انتظار انجام کار خانه نیز نمی‌رفت. شایست ناشایست در اجتناب از زن حایض می‌گوید: غذایی که در سه قدمی زن حائض است بوسیله او نجس می‌شود و شدت این مسئله تا بدانجاست که غذای صبح زن حائض به درد ظهر و غذای ظهر او به درد شام خودش هم نمی‌خورد. (حجازی،ص174) در بعضی ازمنه، محلی بنام دشتانکده وجود داشت که زنان در ایام حیض به آنجا منتقل می‌شدند که نجاست آنان منزل را آلوده نکند. متون دین زرتشتی مشحون از احکام در مورد دشتان است. دریائی مینویسد، “تا همین اواخر کلبه های کوچکی در روستاهای زرتشتی کرمان وجود داشت که احتمالا دشتستان بودند” (دریائی،پاورقی ص171)

به هرحال بعدها در احکام اسلامی ناظر این حساسیت به عادت ماهانه هستیم. و البته بدون هیچ شاهد قرآنی که زنان را در دوران عادت ماهانه از نماز و روزه منع کند، در حالی که قرآن اشخاصی را که از روزه معاف هستند دقیقا مشخص کرده است و زنان حائض جز آن نیستند. ابن سعد روایتی نقل می کند که جای پرسش دارد و علما باید جواب آن را بدهند: “مادر عطیه افزوده است که عمر از سوی رسول خدا(ص) ما را فرمان داد که در نمازهای عیدهای فطر و قربان زنانی را که در حال حیض و نوجوان هستند از شرکت در آن باز داریم و شرکت در نماز جمعه بر ما واجب نیست و ما را از شرکت در تشییع جنازه نهی کرد.(ابن سعد،ج8،ص3) پس نمازهای یومیه آیا مشمول این تبصره نبوده است و حائض و نوجوان آنرا بجا میآوردند؟ آیا همین موارد بالا هم از ابداعات عمر و دیگر مسلمانان بوده است؟

ناگفته نماند در دوران ساسانی، برعکس دوران اسلامی در ایران، زنان ممتاز در اجتماعات رسمی حضور داشتند و این بطور واضح در نقوش بجامانده از آن دوران در نقش رستم، نقش رجب، سرمشهد و کوه خواجه و … پدیدار است. در این تصاویر «همسران شاهان و زنان درباریان در مراسم گوناگون با کلاه و بدون کلاه و با چتر یا بدون چتر در کنار مردان حضور می‌یافته‌اند.» (حجازی،ص246) زنان ممتاز حتی بر تخت شاهی نشسته‌اند، امری که در سلسله‌های پادشاهی بزرگ ایرانی در دوران اسلامی از قبیل صفویه و قاجار دیگر هرگز تکرار نشد، و نه در مهد تمدن اسلامی و سرزمین‌های عربی.

پانوشت ها:

[1] Reuben Levy

[2] سورن در واقع نام یک خاندان اشرافی بود و سورن مذکور یکی از افراد این خاندان بوده است.

[3] آقای مطهری داستان طمع انوشیروان به زن یکی از افسرانش که منجر به طلاق زن از طرف شوهر شد را نقل کرده است.

[4] برای اطلاع بیشتر به الاغانی عربی چلد 16 در شرح احوال سکینه بنت الحسین مراجعه کنید

[5] بنظر نگارنده آن اندک تفاوت نیز ناشی از ملاحظه وحی درباره ظرفیت اجتماعی و اخلاقی جامعه عصر ظهور بوده است.

فهرست منابع

آزاد، حسن، پشت پرده های حرمسرا، ارومیه: زمستان 1357

ابن خلدون, ابوزید عبدالرحمن بن محمد. تاریخ ابن خلدون. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی, 1383.

ابن سعد, محمد. طبقات کبری. مترجم دکتر محمود مهدوی دامغانی. 8 جلد. تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه, 1374.

بارتلمه، کریستیان، زن در حقوق ساسانی، ناصرالدین صاحب الزمانی، تهران: موسسه عطائی، 1337

پور بهمن, فریدون. پوشاک در ایران باستان. هاجر ضیاء سیگارودی. تهران: امیرکبیر, 1386.

جریر طبری, محمد ابن. تاریخ طبری. ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر, 1375.

جعفریان, رسول. نگاهی به ادوار تمدن اسلامی. سایت تخصصی تاریخ اسلام

حجازی, بنفشه. زن تاریخ: جایگاه زن در ایران باستان. تهران: قصیده سرا, 1385.

حسن, حسن ابراهیم. تاریخ سیاسی اسلام. ابوالقاسم پاینده. تهران: بدرقه جاویدان, 1389.

دریائی، تورج، شاهنشاهی ساسانی، مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس، 1383

زیدان، جرجی، تاریخ اسلام و عرب، کتابخانه دیجیتال نور

شاکد، شائول، از ایران زردشتی تا اسلام، مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس 1381

علوی، هدایت الله، زن در ایران باستان، تهران، هیرمند، 1378

عیسی زاده، راضیه، زنان ساسانی، از فرمانبری تا فرمانروائی، سودابه بلالی، تهران، نشر موج، 1387

غیبی، بیژن، دائره المعارف ایرانیکا، مدخل چادر

کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، رشید یاسمی، تهران: دنیای کتاب، 1332

کسروی، احمد، ایرانیان و یونانیان به روایت پلوتارخ، نسخه الکترونیک

متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر

مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی, 1382.

نهرو, جواهر لعل. نگاهی به تاریخ جهان، محمود تفضلی. تهران: امیرکبیر, 1388.

یارشاطر, احسان. حضور ایرانیان در جهان اسلام، فریدون مجلسی، تهران، مروارید، 1381.

Ahmed, Leila, WOMEN AND GENDER IN ISLAM, historical roots of a modern debate. New Haven: Yale University Press, 1992,

Kennedy, Hugh. The Great Arab Conquests: How the Spread of Islam Changed the World We Live In. Da Capo Press, 2007.

Mernissi, Fatima. The Veil and the Elite Men: A Feminist Interpretation of Women’s Rights in Islam, Trans. Mary Jo Lakeland. Basic Books, 1992

مطالب مرتبط

+ There are no comments

Add yours