مدرسه فمینیستی: جنبشهای اجتماعی، جنبشهایی هستند که ابعادی اجتماعی و فرهنگی دارند و از این رو خود را از جنبش سیاسی جدا میکنند. اما این جدائی یک جدائی جوهری نیست و در مواردی با جنبشهای سیاسی اهداف مشترکی را نیز دنبال میکنند. این تمایز و همپیوندی یا به عبارتی این وحدت و کثرت که بین جنبشهای سیاسی و اجتماعی وجود دارد، باعث شده است که در فضای آکادمیک این مناقشه پدید آید که این جنبشها اساساً جنبش نیستند. این نقطه نظر که این جنبشها را جنبش نمیداند ناشی از این نکته است که تنها جنبشهای سیاسی را جنبش میداند هر جنبشی که سیاسی نباشد اساساً جنبش نیست.
یکی از این جنبشهای اجتماعی و فرهنگی، جنبش زنان است. این مناقشه که تنها جنبشهای سیاسی را جنبش میداند، ناشی از یک خلط مفهومی در دستگاه آکادمیک ماست. بدین شکل که ما در حوزۀ زبان فارسی برای سه مفهوم یک مفهوم بکار میبریم و این سه مفهوم عبارتند از: (Policy -Polity – Politics ) که ابعاد سهگانه امر سیاست هستند. در فضای زبان اروپائی امری را که ما سیاست میفهمیم در این سه مفهوم بیان میکنند و آن را بکار میبرند یعنی:
◀️ 3. وجه تدبیر در جهت حل کشمکشها (Politics)
حال با این شفافیت مفهومی است که میتوانیم به ارزیابی کنش زنان در صحنه جامعه ایران بپردازیم. همواره کنشهای اجتماعی که در جنبشهای اجتماعی تعین مییابند خود را در زیر مفهوم Policy تعریف میکنند چرا که این جنبشها، کنشهای معطوف به هدفاند که ابعادی هنجاری دارند نه ابعادی حزبی و دولتی.
اگر جنبشی بهسوی تغییر دولت حرکت کرد و آماج اصلی خود را این هدف قرار دهد، ابعادی از سیاست مد نظرش است که به آن ( Polity ) میگویند. از این رو جنبش زنان ایران، جنبش وسیعی است که وجهی هنجاری دارد. یعنی با هنجارهای مرسوم که ناشی از نگاه مردسالارانه است بی مهابا مبارزه میکند اما ادعا و سودای حزبی و دولتی ندارد، چرا که گزینهای برای تشکیل دولت ندارد و نمیخواهد که حزب زنان بهوجود آورد. از این رو جنبش زنان یک جنبش سیاسی به مفهوم ( Polity ) نیست، اما این جنبش سیاسی، به مفهوم ( Policy) است، پس باید این ابعاد را به خوبی شناخت.
جنبش زنان از این دورنما یکی از وسیعترین جنبشهای ایران بعد از جنبش «ارتقا سطح کیفی زندگی» است؛ چرا که میتوان گفت جنبش «ارتقا سطح کیفی زندگی» ایرانی، وسیعترین جنبش در دوران جدید جامعه ایران است، زیرا این جنبش، همه آحاد جامعه ایران را از زن و مرد، کودک و جوان، روحانی و دانشگاهی، تحصیلکرده و غیرتحصیلکرده در برگرفته است. بهطور مثال ما در ایران گرایشهایی که خواهان ارتقا سطح کیفی زندگی خود نباشند (به شکلی که مثلاً در هند وجود دارد) نداریم.
اما پس از آن، جنبش زنان مهمترین جنبش ایرانیان در صدساله اخیراست که تمام پهنۀ جامعه ایران را در برگرفته است و مهمترین آماج و هدف آن این است که هنجارهای گذشته نسبت به زنان را بهطور بنیادین تغییر دهد و میکوشد هنجاری نو در مناسبات زن و مرد بیافریند. این جنبش میکوشد خودبسندگی زنان را از طریق آموزش و پرورش، ورزش و هنر سازماندهی کند. این جنبش در سطوح مختلف هنجارهای تاریخی زن ستیزانه را به چالش میکشد تا زنان همچون مردان تحصیل کنند، به نویسندگی و سایر کارهای هنری بپردازند، نقاشی و کارگردانی کنند و مدیر، کارمند عالی رتبه و بالاخره وزیر شوند. اگر با نگاه موشکافانه به پهنۀ ایران توجه کنیم، کنشهای همه جانبه این جنبش وسیع را در جابهجای ایران، در کوچکترین روستا تا شهرهای بزرگ میتوانیم به روشنی ببینیم. اینک میلیونها دانشآموز دختر و بهدنبال آن دانشجوی دختر، میلیونها زن که در سطوح مختلف به تولید و ارائه خدمات مشغول هستند و از این طریق امرار معاش میکنند و هزاران زن و دختر به کارهای مختلف هنری میپردازند. به نقاشی و گرافیک یا به عکاسی و تئاتر و سینما مشغولند، صدها زن که کارگردانی میکنند، صدها زن که مدیر شرکتهای بزرگ هستند و سازمانهای تولیدی که از طریق کار فکری هزاران زن مهندس ایرانی چرخ آنها میگردد، صدها محفل زنان که در آن با هم کتاب میخوانند و از نگاه خود متون گوناگون را تأویل و تفسیر میکنند، و صدها زن و دختر که در کرسی وکالت مینشیند، همۀ اینها حاکی از یک جنبش وسیع است که در آن فاعل شناسای زن ایرانی میخواهد بر روی پای خود بایستد و این شجاعت را داشته باشد که نگاه ویژه خود را داشته باشد و «من» خود یا بهعبارت علمی سوژۀ زنانگی خود را در بطن جامعه ایرانی بارور سازد. این جنبش وسیع اجتماعی که از میان ریگها و الماسها میگذرد آرام و بهتدریج مانند هر جنبش دیگر اجتماعی و فرهنگی در تداوم و استمرار خود میآموزد که سازمانهای ویژه خود را ایجاد کند، نهادها و انجمنهای خود را ساماندهی کند و در این نهادهای خودانگیخته سطح سازمان خود را بهطور کیفی ارتقا دهد تا سازمانهایی شوند که در تار و پود جامعه ایران تنیده شده و به جزیی جداییناپذیر از جامعه ایران تبدیل شوند.
جنبش زنان آنچنان که گفتم به وجهی هنجاری از سیاست میپردازد اما این ظرفیت و پتانسیل را دارا است که به سطح دیگر ارتقا یابد، یعنی اینکه مطالبات و ساماندهی خود را از امر اجتماع به تغییرات در سطح قدرت سیاسی بکشد. این امر مستلزم ارتقا کیفیت این جنبش در سازمانها و نهادهای خود است و اگر این جنبش بخواهد بهویژه در سطح کیفی ارتقا یابد نیازمند پرداختن به کار نظری است، امری که جنبش زنان ایران از آن رنج میبرد. بدین معنا که بتواند ایده و پراکسیس خود را در دستگاهها و قالبهای مفهومی بکشاند و آرام و بهتدریج تئوریهای منجسم برای خود طراحی کند. بدون این کار یعنی ایجاد روابط دو جانبه بین عمل و نظر، بین ایدهها و مفاهیم، بین پراکسیس و تئوری این جنبش نمیتواند بهطور آگاهانه به ساختار منجسم و کارآمد در جهت منافع جامعه بهطور عام و منافع زنان بهطور خاص عمل کند. این نظام تئوریک باید متکی بر این اصل راهنما باشد که برآمده از تجربۀ جنبش زنان ایران باشد، نه اینکه تنها به این امر بسنده کند که بازگوکننده تئوریهای دیگران باشد. آنچه که جنبش زنان ایران در طی صد ساله گذشته همواره از فقدان آن رنج برده است، این مطلب است که نتوانسته در ساحت نظری خود را آرایش دهد. البته این خاص جنبش زنان نیست، این ضعفی است که در دیگر عرصهها بروز کرده است و جنبش زنان را نیز شامل شده است، چرا که بنیادهای فکری ما نتوانسته تجدید نظری در بنیانهای خود صورت دهد. از این رو در سطح بالائی تغییرات را حس و اجرا کرده است اما نتوانسته آنها را به عمق ببرد و از طریق این عمیقسازی، سطح آگاهی را به آگاهی مفهومی و لاجرم به آگاهی فلسفی بکشاند. جنبش زنان عرب با ظهور چهرههای شاخصی چون فاطمه مرنیسی، نوال سعداوی، آسیه جبار و دیگر چهرههای شاخص توانسته است جنبش اجتماعی و فرهنگی زنان عرب را به سطوح تئوریک ارتقا دهد و در سطح بینالملی تجربه زیسته و نگاه خود را که نگاهی ویژه زن عرب است به دنیا عرضه کند. اما جنبش زنان ایران هرچند از جنبۀ فرهنگی، اجتماعی و حقوقی در ابعاد بسیار تکامل یافتهتر است اما در عرصۀ نظر فاقد چهرهها و نقطه نظرات ویژه خود است. اما میتوان نطفههای عبور از این نقیصه را در دل جنبش کنونی زنان ایران دید و آن کوششی است که دختران جوان ایرانی با جهد و کوشش بسیار و علاقهای که به مباحث سنگین نظری و در خوانش متون کلاسیک فلسفه اروپائی از خود نشان میدهند، دید.
+ There are no comments
Add yours