مدرسه فمینیستی: هر سال در آستانه هشت مارس «روز جهانی زن»، فعالیت های زنان از زوایای مختلف، مورد بازخوانی و نقد قرار می گیرد و می توان گفت که اهمیت نمادین این روز، شاید در همین نقد و بررسی ها نسبت به دستاوردهای زنان و نیز طرح چالش های موجود باشد. اما در ایران هشت مارس امسال با فاصله اندکی از «پنجاهمین سالگرد حق رأی زنان» همراه بود، اعطای حقی که بر سرنوشت زنان ایرانی تأثیر بسیار عمیقی نهاد. حق رأی برای زنان، نه تنها عاملی مؤثر برای رشد و بالندگی آنان در عرصه های سیاسی و بالطبع اجتماعی را در قبل از انقلاب فراهم کرد بلکه به عنوان یکی از اهرم های مهم فعالیت های فمینیستی حتی در سال های پس از انقلاب نیز بر رشد آگاهی آنان در مسیر احقاق حقوق شان تأثیر عمده ای گذاشت. به همین مناسبت در مقاله پیش رو نگاه کوتاهی به رابطه میان حق رأی، زنان و بازتولید نوعی از مقاومت فمینیستی به دلیل اعطای حق رأی در گذشته و ایران امروز، داشته ام.
حق رأی: نقطه ی عطف فعالیت های فمینیستی
یکی از دستاوردهای عظیم فعالیت های زنان در اقصا نقاط جهان که بعدها به کشورهای دیگر حتی ایران گسترش یافت، حق رأی زنان بوده است. حق رأی به زنان در کشورهای مختلف موجب شد که فعالیت های فمینیستی زنان بستر مناسبی برای گسترش و مشروعیت در عرصه اجتماعی پیدا کند. در عین حال توانست ساختار مردسالاری را که هدفش تعریف خانگی از زن و محدود کردن آن به فضاهای کلیشه ای و سنتی بود به مرور تحت تاثیر قرار دهد. در واقع دستیابی زنان به حق رأی، در بلندمدت بسیاری از زنان را از فضای اندرونی و بسته ی خانه ها بیرون آورد، پایه های مردسالاری را لرزاند و تعریف جدیدی از هویت زنانه را به جامعه ارائه داد. از سوی دیگر زنان با گرفتن این حق، دیگر در حوزه های سیاسی، غیر فعال و نامحسوس تلقی نمی شدند.
در طول تاریخ معاصر ایران، زنان در سال های بعد از انقلاب مشروطه برای حضور مستمر و فعال در بافت سیاسی جامعه تلاش می کردند. آنها از طریق آموزش و نوشتن و نیز مشارکت در فعالیت های سیاسی در کنار مردان به خصوص در طول انقلاب مشروطه در تلاش بودند تا تعریف تازه ای از هویت خود را به جامعه سنتی و مذهبی ایران نشان دهند؛ هویتی که در بستر جامعه ی سنتی ایران همیشه نادیده گرفته شده بود. شاید به دلیل همین سنت شکنی بود که حتی زمزمه های اولیه ی حق رأی از همان ابتدا با مخالفت شدید اغلب مردان جامعه به خصوص مذهبیون متعصب و سنت گرا مواجه شد؛ همان هایی که حتی نوشتن و خواندن را برای زنان ننگ به حساب می آوردند. از نظر آنها حضور زنان در مجلس شورای ملی ننگ بزرگی برای جامعه بود و مخالف اسلام و موازین آن به حساب می آمد. بسیاری از آنان بر این باور بودند که اعطای این حق، زنان را به حضور بیشتر در اجتماع تشویق خواهد کرد. همانطور که کاشانی ثابت می نویسد: در میان مخالفت های فراوانی که با اعطای حق رأی به زنان بود، مجلات مختلف نیز به انتقاد از دولت پرداختند، برای مثال مجله «ندای حق» در برخی از شماره های خود اعضای مجلس ایران را برای اعطای حق رأی به زنان و دانستن حقوق برابر زن و مرد مطابق کنوانسیون سازمان ملل محکوم و بسیاری از انجمن های فعال زنان را به عنوان کانون ترویج بی عفتی و بی حجابی قلمداد می کرد (کاشانی ثابت ، 176). مشارکت سیاسی زنان برای بسیاری از مردان مذهبی و سنتی به منزله بر هم زدن نظم حاکم در اجتماع مردسالار و ترویج بی عفتی و همینطور اشاعه مدرنیته غربی بود؛ فلسفه ای که در سال های بعد از انقلاب نیز بر بسیاری از فعالیت های زنان حتی در دوران کنونی سایه انداخته است. حق رأی زنان می توانست نوعی تهدید برای جامعه محسوب شود چرا که به ترویج فساد به دلیل حضور زنان در جامعه دامن می زد (کاشان ثابت؛ ص.176). با این حال همین حق، موجب شد که بسیاری از زنان راه را برای مشارکت هرچه بیشتر خود در جامعه سنتی پیدا کنند، و حتی روحانیونی که از همان ابتدا از مخالفان سرسخت اعطای این حق بودند، نتوانستند این حق را از زنان در بعد از انقلاب بستانند، چرا که به نظر می رسید با مشارکت سیاسی گسترده زنان بود که اساساَ انقلاب توانست پیروز شود.
حق رأی : برهم زدن کنترل تن زنان در جامعه ایران
ارتباط عمیقی میان اعطای حق رأی زنان در سال های اولیه و تاکید بر کنترل تن زنان چه قبل از انقلاب (با توجیهات مذهبی و سنتی) و چه بعد از انقلاب (با ترویج قوانین نابرابر) وجود دارد. زنان همواره از سوی برخی از نهادهای مذهبی به عنوان برهم زنندگان و تحریک کنندگان اخلاقیات جامعه اسلامی تعریف شده اند، به همین دلیل هم بوده است که حق رأی برای زنان به عنوان یک فساد اخلاقی از همان ابتدا در نظر گرفته شد، چرا که زنان را از حوزه های تعریف شده سنتی و مذهبی که ایده آل بنیادگرایان مذهبی بود، خارج می ساخت. از سوی دیگر حق رأی همانند مجوزی برای حضور هرچه بیشتر زنان در خارج از خانه بود و به نوعی تن آنان را از حصار تعریف شده خانه و سنت، بیرون کشید و به این ترتیب دیگر بدن آن ها نمی توانست در چهارچوب تعریف شده سنتی بگنجد. به عبارت دیگر دستیابی زنان به حق رأی، آنان را از تصویر ایده آلی که بنیادگرایان مذهبی و سنتی در تلاش بودند به زن ایرانی، خانواده ی ایرانی و همینطور به سطوح و لایه های مختلف اجتماعی تحمیل کنند، تا حد زیادی منفک می کرد.
خارج شدن تن زنان از کنترل و حضور فعال و چشمگیر آنان، برای بسیاری از سنت گرایان و بنیادگرایان مذهبی کابوس بود، کابوسی که حضور هرچه بیشتر زنان در اجتماع آن را به واقعیت عینی تبدیل می کرد. از آنجایی که در نظام بنیادگرایی دینی، تن زنان تنها در کنترل مردان و مردسالاری معنا می یابد، به محض اینکه اختیار این تن از کنترل قانونی و نمادین خارج می شود، جامعه مردسالار را به واکنش و احساس خطر وا می دارد. در واقع دستیابی زنان به حق رأی، بسیاری از زنان را بویژه از اقشار متوسط اجتماعی، به عرصه سیاست و به دست گرفتن پست های مدیریتی، سوق داد و در نتیجه، تعاریف سنتی و مذهبی از زن را به گونه ای تغییر داد تا منشاء حرکت و تغییر رفتارهای زنان و اعتراض آنها به ستم جنسیتی در سال های بعد شود. این حق به زنان کمک کرد تا هویت مستقلی از خود بسازند، هویتی که دیگر تاب تحمل تبعیض ها و اجحافات سنتی، مردمحور و بنیادگرا را نداشت. با این حال اما حق رأی زنان، به عنوان چالش جدیدی در سال های بعد و حتی پس از انقلاب خود را نشان داد و برای زنان این فرصت را فراهم آورد تا استراتژی های متفاوتی را برای مواجهه با موانع آشکار و نهان درون جامعه اتخاذ کنند. دستیابی زنان ایرانی به حق رأی، در سال های پیش از انقلاب و با وجود مخالفت های فراوان، بر حضور زنان در اجتماع تاثیر گذاشت، به طوری که به نوعی میزان مشارکت سیاسی زنان در انقلاب 57 را نیز تحت تاثیر خود قرار داد و حتی کسانی که این حق را برای زنان گناه می دانستند، از حضور زنان در انقلاب استفاده کردند، اما بلافاصله با پیروزی انقلاب دوباره تن زنان به میدانی برای کنترل نظم در اجتماع تبدیل شد.
حاکمیت بلافاصله بعد از انقلاب با تاکید بر حجاب اجباری، جداسازی جنسیتی و تاکید بر عفت و نجابت برای حفظ اخلاقیات جامعه، آن هم تنها برای زنان، در تلاش بود تا هرچه بیشتر بدن زنان را تحت کنترل خود در آورد. با اینکه زنان حق رأی را در سال های بعد از انقلاب از دست ندادند و با آنکه به حکومت جدید ثابت شده بود که آنها توانایی بسیج شدن و مبارزه پایاپای در حوزه سیاسی و اجتماعی همچون مردان را دارند، اما تن و بدن زن، خطری برای نظام سیاسی تلقی شد تا جایی که دولتمردان برای هرچه بیشتر کنترل کردن آن به حذف زنان از اکثر پست های سیاسی مبادرت ورزیدند تا با کنترل هرچه بیشتر، تمامیت نظام مردسالار را مستحکم کنند و تنی را که منشاء خطر تلقی می کردند هرچه بیشتر به حاشیه برانند. اما زنانی که تاریخ و حافظه بسیج شده برای یک انقلاب را در کارنامه خود داشتند و به حق رأی به عنوان کانونی ترین حقوق سیاسی خود دست یافته بودند و توانسته بودند به عالی ترین مدارج در آموزش دست یابند و فعالیت های نسل های گذشته راه را برای حضور آنان حتی در بالاترین مقام های سیاسی گشوده بود، دیگر به آسانی نمی توانستند از متن رویدادهای اجتماعی پس زده شوند. شاید به دلیل همین حافظه غنی در زندگی اجتماعی شان بود که بسیاری از زنان بعد از انقلاب، نمی توانستند خود را با تئوری ها و الگوهای ارائه شده سنتی دولتمردان، همگون سازند. همین امر به زنان این فرصت را داد تا با تعریف دوباره از هویت خود، هویتی که مدام در تضاد با معیارهای کلیشه ای رایج بود، بتوانند در برابر فشارهای مردسالاری مقاومت کنند.
حق رأی: نماد مقاومت و ادامه استراتژی های جدید فمینیستی
با این توصیفات می توان گفت تاثیر حق رأی در سال های بعد از انقلاب منجر به شکل گیری فمینیسمی شد که حاضر نبود خودش را تسلیم تعاریف سنتی و ارائه شده از تن زنان در جامعه مردسالار ایرانی کند و اتفاقاَ بر عکس، استراتژی جدیدی خلق کرد که توانست زنان را به رغم مخالفت نهادهای بازدارنده، در بطن مشارکت های سیاسی نگاه دارد. این حق به عنوان نماد حرکت، بسیاری از فعالیت های زنان را به جلو راند. همانطور که هاله اسفندیاری در مقاله خود می نویسد: “گرچه حق رأی در ابتدا برای زنان فساد محسوب می شد اما زنانی که از تمامی اقشار اجتماعی توانسته بودند در انقلاب و در رفراندوم پس از آن شرکت کنند نمی توانستند نادیده گرفته شوند” (اسفندیاری ،62). به این ترتیب حق رأی زنان، توانست مهر تأییدی برای حضور زنان در عرصه های اجتماعی و سیاسی باشد. اما می توان گفت دستاورد حق رای تنها به این مسئله ختم نشد. حضور بسیاری از زنان در سطوح بالای اجتماعی و سیاسی و حتی اصرار برای ورود آنها به مجلس به نوعی مبارزه زنان ایرانی برای رسیدن به حقوق برابر و نشان دادن پتانسیل های بالای مشارکت سیاسی آنها بود. گرچه زنان در دهه های بعد از انقلاب نتوانستند به دلیل فشارهای زیادی که برای کنترل بدن آنها بود حضور چندانی در ساختارهای سیاسی مردسالار داشته باشند، اما در سال های بعد موج جدیدی از فعالان حقوق زنان با ارائه تعاریف جدید از دین، الگوی مبارزه و مقاومت در برابر مردسالاری را گسترش دادند. این زنان بعد از انقلاب با تکیه بر الگوهای ارائه شده فمینیستی که عموما منطبق بر شرایط روز زنان ایرانی بود، این قدرت را یافته بودند که مرزهای کنترل تن را بشناسند و از آن پای بیرون نهند. به همین دلیل و به دلیل اینکه حق رأی در سال های قبل زنان را برای حضور در اجتماع مردسالار آمده کرده بود، سرکوب زنان حتی از طریق نپذیرفتن آنان در رده های بالای سیاسی ناتمام ماند، چرا که هر نسل جدیدی از زنان قادر بودند استراتژی های تازه ای را برای نفوذ در متن سیاست های مردسالارانه و نهادینه شده ی جامعه ایران بگشایند. با این حال هرچه قدر حضور زنان در سطح مشارکت های اجتماعی و سیاسی بیشتر می شد، تمایل دولت برای سرکوب و راندن آنها به حاشیه ی خانه ها افزونی می یافت. این کشمکش میان زنان برای مشارکت هرچه بیشتر در صحنه های اجتماعی و تمایل دولت برای گرفتن حقوق سیاسی آنان، نهایتا از 50 سال گذشته تاکنون منجر به ظهور فمینیسمی شده است که درک سیاسی زنان را بالا برده و به زنان آموخته است که هرچه بیشتر به تمنای شرکت در انتخابات و رای دادن به کاندیدای خود مصر باشند. بسیاری از فعالان زنان به این مرحله از درک اجتماعی رسیده بودند که اگر حق رای آنها را به سوی مشارکت سیاسی رهنمون کرده است، نمی توان دیگر آنها را نادیده گرفت و چه بسا که این میراث در سال های بعد با تلاش گسترده فعالان زن پابر جا ماند. نمونه ی این تلاش را می توان در انتخابات گذشته ریاست جمهوری دید که اقشار مختلف زنان با وجود همه فشارهای وارده، برای رهایی از تبعیض جنسیتی به شکل بخشیدن به ائتلافی با نام «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات» همت کردند و با مشارکت عظیم خود ظهور نوع جدیدی از جنبش فمینیستی را ارائه دادند که در عین مقاومت در برابر تبعیض می تواند با خلق استراتژی های گوناگون در بطن مبارزات سیاسی فعال بماند. این فمینیسم خواسته اش دیگر تنها حق رأی نیست بلکه حفظ و توسعه ی میراث مادران خود را در نظر دارد که همان برهم زدن نظم مردسالار و رخنه در لایه های متصلب آن است. این میراث اکنون به نوعی از فرهنگ مقاومت تبدیل شده است، مقاومتی که در تمامی جنبه های زندگی زنان همچون هنر نفوذ کرده است و بسیاری از زنان را بر آن داشته است تا از طرق مختلف اعتراض خود را علیه مردسالاری نهادینه شده بیان کنند و سکوت نکنند و حتی اگر در روزگار کنونی به دلیل فشارهای سیاسی نمی توانند حضور گسترده داشته باشند اما برای رفع تبعیض علیه خود از طریق خلق استراتژی های گوناگون اهتمام ورزند تا این میراث همچنان پابرجا بماند.
منابع :
Kashani Sabet, Firoozeh. Conceiving Citizens: Women and the Politics of Motherhood in Iran. Oxford University Press, USA. 2011.
Mahnaz , Afkhami. In the Eye of the Storm: Women in Post-Revolutionary Iran. Syracuse University Press, New York. 1994.
+ There are no comments
Add yours