مدرسه فمینیستی: اصل سخنرانی را به طور کامل نشنیده ام، اما صحبت از این است که زن در مقام مادری، ارج و قرب دارد ولی سایر نقش های اجتماعی زن، برای او پیشرفت یا افتخار محسوب نمی شود.
بر اساس یافته های پزشکی، بهترین زمان برای مادر شدن بین 25 تا 35 سالگی است و فاصله مناسب برای بچه دار شدن مجدد 2 تا 3 سال توصیه می شود، تا ویتامین ها و بخصوص کلسیم و آهن از دست رفته در زمان بارداری و تولد نوزاد، جبران شود و مادر در سلامت کامل فرزندی سالم به دنیا آورد.
نگهداری و مراقبت دائم و نزدیک از کودک تا زمانی که کودک شیر می خورد و هنوز کاملا بر راه رفتن و سخن گفتن خود تسلط ندارد، به مادران جوان توصیه می شود. کودکان از سه سالگی برای رشد عقلی و یادگیری مهارت با افزودن گنجینه واژه ها و مهارت کاربرد دست ها شکوفا می شوند و توانایی یادگیری حیرت انگیز کودکان از این سن آغاز می شود تا حدی که کودک در این سن توانایی یادگیری چند زبان را دارد. طبیعی است مادران برای آموزش کودکان خود، از تمامی توانایی های لازم برخوردار نیستند و از این رو از موسسات آموزشی، مهد کودک ها یا موسسات زبان و باشگاه های ورزشی برای تعالی کودکانشان بهره می برند.
همه این نکات را ذکر کردم تا این پرسش را مطرح کنم که دختران جوان باید تا سن 25 سالگی عاطل و بیهوده سپری کنند تا زمان مادر شدن برسد؟ یا باید برای تعالی خود آموزش های کلاسیک دانشگاهی و روزآمد دریافت کنند؟
پرسش دیگر این است که آیا مادران، کودکان را برای خود تربیت می کنند یا برای جامعه انسانی؟ اگر برای جامعه، در این صورت حضور زن در اجتماع و شناخت روابط اجتماعی برای تربیت نسلی نو و متعالی الزامیست.
امروزه تجهیزات و ابزار دیجیتالی رشدی فزاینده دارد و هر هفته مبانی جدیدی از کاربرد این ابزار برای زندگی بهتر انسان تولید می شود و روانه بازار می گردد. اگر مادران در آموزش خود کوتاهی کنند بسرعت از کودکان خود دور می شوند و کودک مادر را بی سواد و امی تلقی می کند و به کسانی که از این دانش ها برخوردارند روی می آورد و این جدایی در سنین 6 سالگی به بعد روی می دهد.
مادران هر قدر هم تلاش کنند باز همواره در کاربرد تولیدات جدید دنیای مدرن نخواهند توانست پابه پای کودکان خود گام بردارند، مگر مادرانی که در محیط علم و عمل حضوری پویا داشته باشند و این تولیدات وسیله و ابزار کارشان باشد. از همین رو اتفاقا مادرانی که حضور اجتماعی دارند فرزندان باهوشتر و شجاع تر به جامعه تحویل می دهند.
از طرفی شرایط جهانی رکود اقتصادی و تورم فزاینده، تمام زندگی ها را تحت تاثیر قرار داده، به طوری که در جامعه مدرن سرمایه داری و بازار آزاد، یک نفر توان اداره هزینه های زندگی یک خانواده را ندارد و هر قدر تلاش کند و چند شغل بدست بیاورد باز هم اقتصاد خانواده را با سختی خواهد چرخاند.
مادران به عنوان شریک زندگی پا به پای همسران خود در تکاپوی رفع نیازهای خانواده و وزیدن نسیمی از رفاه تلاش می کنند. طبیعی است هر انسانی در هر مرتبه ای از تلاش برای کسب درآمد باشد باعث افتخار یا تعریف و تمجید نیست اما وقتی فردی در برابر شرایط نابرابر و با منابع محدود، می تواند خلاقیت هایی صرف نظر از جنسیت از خود بروز دهد، شایسته تحسین و معرفی است تا الگوی دیگران شود. اگر تعداد زنان خلاق در عرصه های اجتماعی گوناگون بیشتر است این خطای زنان نیست بلکه ارزش های انسانی و علمی آنها موثر بوده است.
با توجه به این مسائل این پرسش مطرح است که آیا زنان قبل و بعد از گذراندن دوره 10 ساله مادری کردن، باید بیکار و مصرف کننده صرف باقی بمانند، یا می توانند باری از دوش خانواده و جامعه خود بردارند؛ به راستی کدام بهتر است؟
انسان ها در شرایط یکسان به لحاظ علمی، معرفتی و توانایی تفاوت چندانی باهم ندارند، این تفاوت ها دست ساخته خود انسان است. حال چرا از ظرفیت های نیمی از جمعیت بهره نبریم و صرفا با دادن یک مقام (یعنی مقام مادری که از نظر من هم مقام والایی است) از عرصه تولید و کار و تلاش فرهنگی جامعه بیرون برانیم؟
بهانه هایی همچون سختی کار فیزیکی نیز، برای بیرون راندن زنان از محیط های کاری، کافی نخواهد بود چرا که می دانیم بیشتر مهندسان مرد معدن هرگز به هیچ معدنی پا نگذاشته اند یا سازندگان ابنیه های شهری عموما در اتاق های کار خود مشغول کار هستند و سرکشی های محلی نیز بیشتر جنبه تزیینی دارد، چرا که کمتر شناخت مشکلات و کیفیت کار با مشاهده قابل حل است و عمدتا کار آزمایشگاهی یا محاسبات علمی و شبیه سازی رایانه ای پشتوانه کیفیت کار محسوب می شود. از این رو راندن زنان از محیط های شغلی و نیز از رشته های دانشگاهی و محرومیت آنها از تحصیل در رشته های مورد علاقه شان به چنین بهانه هایی نه تنها قابل پذیرش نیست بلکه در بلند مدت کمبودهای جدی در عرصه کار و تولید ایجاد می کند.
نکته آخر آن که تشویق زنان برای بارداری های مکرر در راستای افزایش جمعیت، زمانی جوابگوست که سیل مهاجرت جوانان از کشور مهار شود و خواست های آنها محقق گردد تا در کشور خود بمانند و بالانس جمعیتی نرمال شود. اما روند مهاجرت های بی بازگشت بصورت فزاینده ای در هشت ساله دولت نهم و دهم قابل رویت است. حال اگر قرار باشد این سیل گسترده مهاجرت نسل جوان تداوم یابد و هر کودکی که به جوانی می رسد، عزم رفتن و مهاجرت کند، آیا افزایش تعداد تولد کودکان به افزایش جمعیت می انجامد یا بر تعداد جوانان مهاجر از کشور می افزاید؟
+ There are no comments
Add yours